روز صفر نزدیک است!
خشکسالی: قهر طبیعت، تشنگی: قهر سیاست!
علی جوادی
“تهران ممکن است در هفتههای آینده با اتفاقی شبیه “روز صفر” روبه رو شود، یعنی قطع کامل آب در بخشهای گستردهای از پایتخت.”
“برخی سدها مانند کرج و طالقان احتمالا تا پایان شهریور کاملا خالی خواهند شد.”
“میزان فرونشست زمین در جنوب تهران به ۳۱ سانتی متر در سال رسیده است، یعنی چندین برابر حد بحرانی سازمان ملل؛ نتیجه برداشت بی رویه آب زیرزمینی.”
بحران آب در ایران: فاجعهای قابل پیش بینی، جنایتی عامدانه
وقتی رسانهها و حتی ارگانهای دولتی از “روز صفر” سخن میگویند، ذهن بسیاری به صحنههایی از آفریقای جنوبی یا یمن میرود؛ شهرهایی که شیرهای آب شان خشکید و مردم با ظرفهای پلاستیکی در صفهای طولانی ایستادند. اما امروز این عبارت به تدریج درباره تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران به کار میرود. مردم اکنون، در بخشهای وسیعی، بر لبه پرتگاه تشنگی ایستاده اند.
این بحران نه فقط محصول خشکسالی و گرمایش زمین، بلکه نتیجه مستقیم سیاستهای غارتگرانه و بی رحمانه حکومتی است که آب، این منبع حیاتی را که زندگی بدون وجود آن نمی تواند وجود داشته باشد، را نه برای زندگی مردم، بلکه برای سود، قدرت و کنترل سیاسی به کار گرفته است.
بله، تغییرات اقلیمی و خشکسالی واقعیت دارند، ایران در یکی از کم آب ترین کمربندهای جهان قرار دارد، و تغییر الگوهای بارش و افزایش دما در دهههای اخیر این فشار را افزایش داده است. اما این پدیدهها تازه و غافلگیر کننده نبودند. دادهها و نقشههای علمی، سالها پیش هشدار داده بودند که کاهش بارندگی، افزایش تبخیر، و افت سفرههای زیرزمینی به بحران جدی بی آبی منجر خواهد شد.
هر حکومتی که به درجه ای مشغله اش رسیدگی به نیازمندیهای زندگی و رفاه مردم است میتوانست و باید در این سالها ذخایر را بطور علمی بر مبنای نیاز حیاتی مردم اداره میکرد، الگوی کشاورزی را بر پایه محصولات کم آب بر تغییر میداد، شبکههای فرسوده آبرسانی را اصلاح میکرد، بازچرخانی آب را توسعه میداد، و برداشت بی رویه از منابع زیرزمینی را مهار میکرد. اما رژیم اسلامی نه تنها هیچ کدام از این اقدامات را انجام نداد، بلکه مسیر معکوس را برگزید: سد سازی بی رویه بدون ارزیابی زیست محیطی، گسترش صنایع و کشاورزی پر آب بر در مناطق خشک، رها کردن آب شرب مردم به حال خود، و اختصاص منابع محدود آب به بخشهایی که سود و رانت سیاسی برای حاکمیت تولید میکنند.
نتیجه این ترکیب مرگبار، اقلیم خشک و سیاست های ضد انسانی، بحرانی است که امروز آن را “روز صفر” مینامند: لحظهای که شیرهای آب خشک میشوند، صفهای طولانی تانکرها در محلات تشکیل میشود، و تشنگی شاید به ابزاری برای کنترل و شکستن اراده مردم. و این فاجعه از پیش قابل پیشبینی بود.
غارت سازمان یافته منابع زیرزمینی و انحصار کامل بر آب
با کاهش شدید ورودی سدها و خالی شدن مخازن، وابستگی کشور به چاهها و سفرههای زیرزمینی به اوج خود رسیده است. در تهران، حدود ۴۰ درصد آب شرب از سدها و ۶۰ درصد دیگر از منابع زیرزمینی و چاهها تامین میشود. این وابستگی، به جای آنکه با شیوه ای علمی و پایدار همراه شود، به غارتی افسارگسیخته بدل شده است: بیش از ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار حلقه چاه در کشور فعالاند. افت سطح آب زیرزمینی در بسیاری از دشتها به بیش از یک متر در سال رسیده و فرونشست زمین در تهران، اصفهان و کرمان چندین برابر حد بحرانی است، یعنی زمین توان ذخیره و نگه داشت آب را از دست میدهد و این خسارت در مقیاس تاریخی، برگشت ناپذیر است.
نکته کلیدی این است که کنترل بر آب، چه در چاههای “دولتی”، چه “خصوصی” و چه “غیر مجاز”، در دست دولت و شبکه قدرت سیاسی حاکم است. این نظام، منابع آب را همان طور که نفت را میدوشد، تا آخرین قطره میمکد، نه برای رفع نیاز جامعه، بلکه برای تامین سود، تثبیت قدرت و حفظ انحصار سیاسی. نتیجه آن بحرانی مضاعف است که در آن هم زمین فرو مینشیند و نابود میشود، و هم زندگی مردم فرو میریزد.
اولویت با سود، نه با زندگی
در منطق سرمایه ، آب، این مایع حیات، پیش از آنکه به دهان تشنه و مصرف شرب مردم برسد، به مجرای پروژههایی هدایت میشود که هدف شان تولید سود است، نه زندگی. قطره قطره آن، پیش از آنکه در لیوان کودک سیستانی یا کهنسال خوزستانی جاری شود، در رگهای زنگ زده سرمایه در بخش کشاورزی، صنعت و یا نیروگاههای اتمی میدود. صنایعی که اغلب زیر پرچم سپاه و در سایه نهادهای امنیتی تغذیه میشوند. اینجا آب، نه مثابه یک عنصر اساسی حیات جامعه، که سرمایهای است در دفتر حسابداری نظام، خطی که در ستون “درآمد” مینشیند، نه در ستون “حیات.”
اما نقطه اوج این تراژدی در بخش کشاورزی است. واقعیت مهم این است که نود درصد از کل آب کشور در بخش کشاورزی بلعیده میشود، تا سود سرمایه در این بخش تضمین شود، حتی اگر آینده منابع آب کشور قربانی گردد. در مقابل، مصرف خانگی مردم فقط هفت درصد از کل آب برداشت شده را تشکیل میدهد. این یعنی حق ابتدایی حیات، آب برای آشامیدن، برای شست و شو، برای زیستن، زیر سایه سود پرستی سرمایه اساسا در حوزه کشاورزی مصرف میشود. نظامی که چنین اولویتی میگذارد، آشکارا میگوید: “زندگی مردم قابل معامله است، سود ما نه.” این همان منطق طبقاتی است که مارکس آن را در قلب سرمایه داری افشا کرد: تبدیل نیازهای انسانی به حاشیه، و تبدیل منابع عمومی به غنیمت خصوصی، حتی اگر این غارت در قالب یک لیوان آب باشد.
راه حل: کنترل اجتماعی بر آب
آب باید از دایره مالکیت خصوصی و کنترل سرمایه خارج و بهعنوان حق غیرقابل فروش انسانی به دست ارگانهای منتخب مردم و جامعه سپرده شود. شوراهای مردم در محیط زیست و زندگی باید سیاست گذار و ناظر بر توزیع عادلانه آب باشند. حقابهها باید اولویت مطلق مصرف انسانی و نیازهای زیست شهروندان باشد، نه سود سرمایه. هر پروژه کشاورزی یا صنعتی پر مصرف باید مشروط به تأمین کامل آب مردم و محیط زیست و زندگی باشد.
اما باید با واقع بینی گفت که امروز چنین ارگانهای اعمال اراده تودهای هنوز موجود نیستند. و در این شرایط، نمیتوان دست روی دست گذاشت تا بحران به فاجعه کامل برسد. باید اعتراض کرد، باید با فشار اجتماعی و سیاسی، دولت را وادار کرد که همه سیاستهای تخصیص آب را فورا تغییر دهد و تامین آب شرب مردم را در اولویت مطلق قرار گیرد. تمام امکانات و ذخایر آبی، چه سطحی و چه زیرزمینی، باید تحت الشعاع این ضرورت حیاتی قرار گیرد و تا رفع کامل بحران، هر مصرف دیگری، اعم از کشاورزی، صنعتی یا صادراتی، در مرتبه دوم و سوم اهمیت باشد. امروز، مسئله آب دیگر یک هشدار زیست محیطی یا دغدغه بلند مدت نیست، بحران همین جا و همین حالا است.
و بدین منظور مردم باید همین امروز شبکههای اعتراضی، کانون ها و نهادهای شورایی خود را در محلات و محیط زندگی تشکیل دهند، تا با خواست واحد و فشار جمعی، دولت را وادار کنند که : اولا توزیع آب شرب را در اولویت مطلق قرار دهد و همه مصارف دیگر را موقتا به حاشیه ببرد. و ثانیا بمنظور جلوگیری از بازار سیاه و کالایی شدن بیشتر آب با ایجاد ایستگاههای توزیع عمومی رایگان در شرایط حساس اقدام شود.
آب، حق حیات است، نه امتیازی که حکومت به دلخواه اعطا یا قطع کند. هر روزی که این حق به گروگان سیاست و سود سپرده شود، یک قدم دیگر به سوی آیندهای می رویم که در آن یک بطری آب از حقوق کارگر، از نان روزانه، و حتی از آزادی گران تر خواهد شد. جلوگیری از چنین آیندهای، وظیفه امروز ماست، با اعتراض، با سازماندهی، و با فشار مداوم بر حاکمیت برای شکستن انحصار و بازگرداندن آب به جایگاهش: حق بی قید و شرط انسان.
خشکسالی قهر طبیعت است، اما تشنگی قهر سیاست. این رژیم، نه قادر به مقابله با اقلیم است و نه مایل به حفظ زندگی. باید این ماشین ضدیت با زندگی را هر چه سریعتر متوقف کرد، و جامعه را از لبه پرتگاه تشنگی به جامعهای آزاد، برابر و مرفه و انسانی رساند.
***