مقالات

عزیز دیگری، یادگاری از روزهای پرشورانقلاب و مبارزه از میان ما رفت

عزیز دیگری، یادگاری از روزهای پرشورانقلاب و مبارزه از میان ما رفت
دوست و رفیق دیرینه ام قادر جنگی را میگویم. از زحمتکشی آگاه و محبوب، مبارزی فداکار و شخصیت مقاوم در زندان بین سال ۶۱ تا ۶٥ کوتاه سخن میگویم. دوستی و رفاقت و صمیمیت قادر با من و خیلی‌های دیگر محصول شیرین شرایط انقلابی و دوران پرشور مبارزه و انقلاب است. قادر جنگی جوان در بطن انقلاب ۵۷ با انقلابیگری چپ و سوسیالیستی آشنا شد.‌ به همراه هم سن و سالهای خود و یا جوانتر از خود در ” جمعیت رنجبران” روستای تکان تپه تحت هدایت زنده یاد سلیمان تکان تپه آگاهی و تجربه کسب کرد. با شور و شوق و مشتهای گره کرده در صف تظاهراتهای پرشور شهر بوکان علیه رژیم سلطنتی حضور پیدا میکرد.
رفاقت و دوستی عمیق و پایدارم با قادر عزیز بعد از جنگ سه ماهه اول و بیرون راندن جمهوری اسلامی در آبانماه ١٣٥٨ از شهر بوکان شروع و در ادامه محکمترشد. با شکست جمهوری اسلامی در جنگ سه ماهه اول احزاب سیاسی و از جمله کومه له کنترل شهرها و مناطق کردستان را به دست گرفتیم. آنزمان در روستای تکان تپه از توابع بوکان مقر پیشمرگان و تشکیلات کومه له برپاشد. مقرما در نزدیکی و روبروی خانه قادر و همسر مهربانش خاتون بود. منزل آنها عملا مقر دوم محل استقرار و استراحت ما بود. یاد و خاطرات فراوان مبارزاتی و اجتماعی و شخصی آن دوران هیچ وقت فراموش نمی‌شود. در فاصله سالهای ۶۱ تا ۶۵ به زندان افتاد. در زندان با استقامت و ایستادگی محکم به نقطه امید همسنگران زندانیش تبدیل شد. زیر فشارهای سخت مدافع پرشور عقاید و اهداف سوسیالیستی اش باقی ماند. با روحیه بالا و خونسردی و شوخ طبعی و کشتی گرفتن هایش محیط دشوار زندان را برای هم بندیهایش قابل تحمل میکرد.
بعد از آزادی از زندان در زمستان سال ۱۳۶۴ در منطقه پر برف و سرمای مناطق کوهستانی سرشیو سقز به دیدارمان آمد. ۴۸ ساعت پر از گپ و گفتگوی بازگویی تجارب روزهای سخت زندان و دیگر مباحث سیاسی و اجتماعی و مثل همیشه همراه با طنز و شوخیهای شنیدنی اش و در فضای به شدت صمیمانه و دوستانه سپری کردیم. آن ملاقات به شیرین ترین و آخرین دیدار حضوریمان تبدیل شد. سال ٦٥ دوباره و کوتاه مدت زندانی شد. معلوم شد اگر در بوکان و منطقه بماند، اذیت و آزار و زندان ادامه پیدا میکند. در نتیجه مجبور شد به همراه همسر و فرزندان راهی تهران شود. ٣٠ سال با کار و زحمت فراوان در تهران زندگی کردند. وقتی که بازنشسته شد به بوکان برگشتند.
از سال ٦٤ به بعد حاکمیت استبدادی و ضد انسان جمهوری اسلامی امکان دیدار حضوری مجدد را از ما گرفت. اما ارتباطمان ادامه پبدا کرد. هر بار که صحبتی با هم داشتیم، هردو آرزوی دیدار مجدد را تکرار میکردیم. افسوس این اتفاق نیفتاد. قادر عزیزمان در سالهای اخیر از بیماری ديابت رنج زیادی برد. به ویژه در چند ماهه اخیر تمامآ او را زمین گیر کرد. عاقبت یکشنبه شب ۱۲ شهریور در شرایطی که اعضای خانواده و تعدادی از رفقای دیرین در کنارش بودند، زندگی را و ما را به درود گفت. دیروز دوشنبه در میان اندوه و حمایت جمعیت وسیعی از مردم بوکان و حومه پیکر این انسان مبارز و با شخصیت و دوست داشتنی به روستای تکان تپه منتقل شد.طبق در خواست خودش در کنار برادر جانباخته اش پاول ( محمد عزیز) به خاک سپرده شد.
دوست و رفیق بسیار عزیز و فراموش نشدنی ام!
خیلی زود و در هفتاد سالگی زندگی را ترک کردی، اما همانند همه انسانهای عزیز و دوست داشتنی، با افتخار و سربلند زندگی کردی. خوبیهای فراوان از خود به جای گذاشتی. بعد از مرگ همین ها میراث با ارزشی اند. باردیگر و مجددأ همدردی خود را با خاتون مقاوم و شریک در همه دوران فشار و سختی های زندگیشان، با فرزندان نازنین و بستگان و دوستان و رفقای عزیزمان در میان میگذارم.
به درود کاک قادر عزیزم. به دوستی و رفاقتت افتخار میکنم.
یاد و خاطراتت فراموش نشدنی اند.
رحمان حسین زاده
١٤ شهریور ١٤٠٣