مکانیسم ماشه و تحریم اقتصادی: سلاح کشتار جمعی علیه مردم
علی جوادی
مکانیسم ماشه ـ ماشهای بر شقیقه مردم: در جهان سیاست امروز، واژهها را چون ماسک به چهره میزنند تا واقعیت جنایت آمیز را پنهان کنند. “مکانیسم ماشه” یکی از همین ماسک هاست: نامی پرطمطراق، تکنوکراتیک، پر از واژگان دیپلماتیک که در ظاهر به یک ساز و کار حقوقی میماند اما در حقیقت ماشهای است بر شقیقه میلیونها انسان. این روزها بار دیگر زمزمه فعال شدن این مکانیسم بر سر زبانهاست. دول اروپایی و مدافعین اش ادعا میکنند که هدفش رژیم اسلامی است؛ اما همه میدانند که قربانی واقعی، نه آخوند عمامه به سر و نه پاسدار مسلح، نه حکومت اسلامی بلکه اساسأ و در درجه اول همان مردم بی دفاعیاند که زندگی شان پیشاپیش زیر بار فقر و فلاکت اسلامی در هم شکسته است.
طنز تلخ روزگار همین است: جهان غرب میخواهد حکم خلاصی از رژیم اسلامی را با بستن داروخانهها، گرسنه کردن کارگران و بی خانمان کردن بازنشستگان صادر کند. اما تجربه عراق هنوز بوی تعفن مرگ میدهد: بیش از یک دهه تحریم که نه صدام را سرنگون کرد و نه آزادی به ارمغان آورد، بلکه تنها صدها هزار جسد و یک جامعه نیمه جان برای حمله نظامی بجا گذاشت. حال همان نسخه را برای ایران میپیچند، با همان وقاحت، با همان بی رحمی، و با همان دروغ همیشگی: “فشار بر رژیم”.
تحریم به مثابه ادامه سیاست فقر و فلاکت اسلامی: رژیم اسلامی بیش از چهار دهه است که جامعه را به قهقرای فقر کشانده است. کافی است به اعداد نگاه کنیم: تورمهای چند صد در صدی، سقوط مداوم ارزش پول، دستمزدهایی که حتی کفاف نان خشک نمیدهند، بیمارستانهایی که بیماران را گروگان میگیرند، و مدارس فرسودهای که کودکان کار را به خیابان صادر میکنند. این رژیم یک ماشین فقرسازی است: تولید انبوه رنج، بیحقوقی و ناامیدی.
تحریم اقتصادی نه نقطه مقابل این سیاست، بلکه ادامه همان مسیر است؛ تنها با امضای غرب با ادعای مقابله با رژیم اسلامی. رژیم اسلامی جامعه را با شلاق اسلام و سرمایه سرکوب میکند؛ تحریم اقتصادی همان کار را با امضای واشنگتن و بروکسل انجام میدهد. یکدیگر را کامل میکنند: آخوند به نام خدا میدزدد، صندوق بینالمللی پول و شورای امنیت به نام “جامعه جهانی”؛ یکی مردم را به تازیانه میبندد، دیگری دارو و وسایل معیشت را از دسترسشان بیرون میکشد.
از این نظر، تحریم نه دشمن رژیم، که شریک جرم آن است. این همان سیاست دوگانهای است که میگوید: باید مردم را ضعیف نگه داشت، تا نه توان انقلاب داشته باشند و نه امید به تغییر.
تحریم اقتصادی و تجربه عراق: نسل کشی خاموش: هیچ کس نباید عراق را فراموش کند. از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۳، مردم عراق زیر یک محاصره اقتصادی خفه کننده زندگی کردند. نتیجه چه بود؟ بیش از نیم میلیون کودک بر اثر کمبود دارو و سوء تغذیه مردند. سازمان ملل رسما اعتراف کرد که این بزرگ ترین فاجعه انسانی دهه نود میلادی بود. بیمارستانهای بغداد پر از کودکان لاغر و نیمه جان شد؛ سیستم آب آشامیدنی فرو پاشید؛ آموزش عمومی از هم پاشید.
و صدام چه؟ دیکتاتور بغداد همچنان در کاخهایش نشست، حلقه نزدیکانش همچنان ثروتمندتر شدند، و ماشین سرکوبش دست نخورده باقی ماند. تحریم به دیکتاتور آسیبی نزد؛ تنها مردم را فرسوده و بی رمق کرد. و در نهایت، تحریم نه راهی برای “دموکراسی” ادعایی، بلکه پلی برای حمله و اشغال نظامی شد.
این تجربه هشداری است روشن برای ایران. مکانیسم ماشه همان نقشه را دنبال میکند: فرسایش جامعه از درون، تبدیل انقلاب بالقوه به فلاکت بالفعل، و آماده سازی خاک برای سناریوی سیاه: یا تسلیم شدن مردم، یا اشغال و جنگ.
تحریم به عنوان سلاح ضد انقلاب: کسانی که تحریم را “فشار بر رژیم” مینامند، یا ناداناند یا دروغگو و یا هر دو. فشار اصلی بر دوش همان کسانی است که قرار است رژیم را سرنگون کنند. کارگری که برای نان شبش در صف میایستد، وقتی داروی کودک سرطانیاش را پیدا نمیکند، وقتی پول اجاره خانهاش دو برابر میشود، دیگر نیروی چندانی برای مبارزه ندارد. تحریم درست همان جایی ضربه میزند که نیروی انقلاب باید شکل بگیرد: توان بقا، توان سازماندهی، توان امید. تحریم، ابزاری است برای آنکه انقلاب را خفه میکند پیش از آنکه به دنیا بیاید.
از طرف دیگر، بخشهایی از رژیم اسلامی تحریم را همچون هدیهای آسمانی میبیند: همه بحرانها را به “دشمن خارجی” نسبت میدهد و خود را بی گناه جا میزند. هر روزنامه نگار دستگیر، هر اعتصاب سرکوب شده، هر جوانی که در خیابان کتک میخورد، بیشتر از گذشته به اسم “امنیت ملی در برابر دشمن خارجی” توجیه میشود. به این اعتبار، تحریم نه علیه رژیم، که علیه انقلاب است.
نقد سلطنت طلبان و اپوزیسیون راست: تجارت با گرسنگی مردم: اما فاجعه کامل نمیشود مگر با شادی سلطنت طلبان و اپوزیسیون راست که تحریم را همچون “راه گذار” تبلیغ میکنند. اینان در هیچ اعتصابی نبودهاند، و نه در هیچ خیابانی، اما در شبکههای تلویزیونی شان تحریم را “سلاح آزادی” معرفی میکنند.
آزادی از مسیر گرسنگی؟ آزادی از راه داروی قاچاق؟ آزادی از دل صفهای طولانی تر نان؟ طنز تلخ تاریخ همین است. همانهایی که در جنگ دوازده روزه با پرچم نتانیاهو خوش رقصی کردند، امروز هم برای تحریم کف میزنند. آنان پروژهاند، نه اپوزیسیون؛ پروژهای برای انتقال قدرت از یک نظام ارتجاعی به نظامی دیگر. برایشان مردم صرفا پیاده نظاماند؛ قربانیانی که باید بر خاکسترشان تاج تازهای ساخته شود.
سلطنت طلبان میگویند: تحریم راه آزادی است. ما میگوییم: تحریم راه کشتار است. و هرکس این کشتار را “آزادی” بنامد، شریک جرم رژیم و قدرتهای ضد مردمی است.
تحریم بهعنوان سلاح کشتار جمعی: باید تحریم را آن گونه که هست نامید: سلاح کشتار جمعی. بمب و موشک خانهها را ویران میکنند، اما تحریم روح زندگی را میفرساید. تحریم یعنی جامعهای که هر روز به آهستگی میمیرد: با سوء تغذیه، با کمبود دارو، با فروپاشی آموزش و درمان. تحریم یک جنگ خاموش است. در این جنگ، نه سربازان مسلح، که کودکان و بیماران قربانیاند. نه میدان نبردی هست و نه آتشبسی، تنها یک مرگ تدریجی است که هر روز عمیقتر میشود.
و درست به همین دلیل است که تحریم، خطرناکتر از بمب است. بمب، فریاد میکشد و دیده میشود؛ تحریم در سکوت میکشد، در آمارها دفن میشود و در تیترهای روزنامه گم میشود.
نه به رژیم، نه به تحریم: مسئله روشن است: تحریم اقتصادی دشمن زندگی است، همان گونه که رژیم اسلامی دشمن آزادی است. یکی با شلاق و چوبه دار و زندان میکشد، دیگری با گرسنگی و داروی کمیاب. هر دو در یک صفاند: صف دشمنان انسان.
آزادی از مسیر تحریم نمیآید؛ آزادی از مسیر انقلاب مردم است. رهایی نه با مکانیسم ماشه، که با مکانیسم قیام به دست میآید. همان طور که علیه رژیم اسلامی مبارزه میکنیم، باید علیه تحریم نیز مبارزه کنیم. و هرکس، سلطنت طلب یا ناسیونالیست طوق، اسلامی یا قومی، که از تحریم بهعنوان “راه نجات” دفاع کند، در حقیقت در همان صف ایستاده است: صف جنایت، صف فقر، صف مرگ.
پیام ما ساده است: نه به رژیم، نه به تحریم؛ آری به انقلاب کارگری، آری به آزادی، آری به زندگی.
***