مبارزه علیه فقر و فلاکت اقتصادی یکی از عرصه های حاد نبرد طبقاتی در ایران است. بیکاری وسیع تنها یکی از پیامدهای فقر و فلاکت عمومی و از نتایج تشدید بحران اقتصادی است. پیامدهای اجتماعی فقر روزافزون محدود به بیکاری گسترده نخواهد بود و عواقب بسیار دهشتناکی در نرخ سلامت عمومی، در الگوهای رفتاری و مناسبات اجتماعی، در رابطه زن و مرد، در موقعیت اجتماعی بخشهای قانوناً فرودست و ناامن از جمله کودکان و بازنشستگان و زنان، در عادی سازی خشونت فرد علیه فرد، در ایجاد فرجه های تعرض بیشتر به حلقه های ضعیف اقتصادی و اجتماعی، در افزایش بزهکاری و جنایت، در قلمرو تفکر از موضع و نگاه دارا به ندار، در رشد اخلاقیات دون پایه اعم از تحقیر عمومی و فردی و تبعیض و رشد نگرشهای فاشیستی خواهد داشت. دولت و قانون نیز، به حکم “وظیفه” و مسئولیتِ حمایت از قدرتمداران و تامین امنیت آنها از دست “بی سروپاها”، به سرکوب وقیحانه تری روی خواهد آورد و خشونت دولتی برای “اعاده نظم” را بیش از پیش تشدید خواهد کرد. باید نگاه یک بعدی به فقر را جدّی نگرفت، فقر صرفا مقوله ای اقتصادی نیست، هرچند از اقتصاد سیاسی جوامع امروز سربر میکند و به تشدید تمایزات اقتصادی دامن میزند، اما همزمان سلطه سیاسی و فرهنگی و نگرش زمخت فرد بورژوا به حق و آزادی فردی و جمعی را تقویت و حدّادی میکند.
جنبشهای ناسیونالیستی و بورژوائی علاقه ای به صورت مسئله فقر و فلاکت اقتصادی ندارند، چون با تمایلات و جهت سیاسی و نیروی اجتماعی مخاطب شان تناقض دارد. اگرهم آنرا صوری قبول کنند، بیشتر بعنوان یک کارت انتخاباتی به آن می نگرند. منشأ و نقطه عزیمت این دیدگاه معرفتی نیست، طبقاتی است. جنبشهای بورژوائی ایران، اعم از حکومتی و اپوزیسیونی، نظر به پلاتفرم اقتصادی تاچریستی و ضد کارگریشان، نمیتوانند منادی هیچ نوع تغییر در شرایط فقر و فلاکت اقتصادی کنونی باشند، سهل است، بسیاری از آنان انتظار دارند کارگران بیشتر جان بکنند و کمتر بگیرند تا ایشان “سری در میان سرها درآورند” و “وطن عزیز را دوباره بسازند”! فصل مشترک طبقاتی و پلاتفرم اقتصادی تقریبا یکسان، اجازه نمیدهد که اختلافات خانوادگی سایه بر منافع طبقاتی واحدشان بیاندازد. ناسیونالیسم چپ، پوپولیسم، کمونیسم ملی، واریاسیونهای شبه سوسیال دمکراتیک جهان سومی، عشیره مداران و هویت طلبان فدرالیست، دعوایشان برسر سهم از خوان یغمای فلاکت اقتصادی طبقه کارگر در بازار داخلی است. اینها ممکن است از همدیگر هم بکشند و تاریخا چنین کرده اند اما علیرغم سایه روشنها سیاست متمایز طبقاتی ندارند و اشتراکاتشان بر اختلافاتشان می چربد.
وقتی ار قلمروهای اصلی نبرد طبقاتی حرف میزنیم، به این نقطه عزیمت های اجتماعی و طبقاتی تقریباً یکسان جنبش های سیاسی- طبقاتی رجوع میدهیم و نه اختلافات نظری و سیاسی و یا سنتهای متفاوتی که این یا آن نیرو از آن آمده اند. در جامعه طبقاتی و در نبرد طبقاتی تعارف وجود ندارد، چرخشهای سیاسی “محیرالعقول” بی پایه و فی البداهه نیستند، از نیات بد و نفهمیدن اوضاع سرچشمه نمی گیرند، بلکه از آگاهی و غریزه طبقاتی و از “روح جان سختی” سربرمی کنند که بدرازای تاریخ نقش ایفا کرده اند.
تصویر حال و آتی
فقر پدیده ای نسبی است، همه جا و در هر قلمرو حاضر است، از اقتصاد و سیاست و فرهنگ و مناسبات اجتماعی و حقوقی و قضائی تا شاخص های متعدد هر دوره زندگی اجتماعی و اقتصادی. بسیاری از مردمی که ظاهرا ثروتی دارند و مرفه اند، از نظر فرهنگی و بینشی و همراهی با دستاوردهای پیشرفته انسان امروز بشدت فقر زده و اُمُل و عقب مانده اند. در ایران امروز به روایت آمار حکومتی بیش از نصف جامعه زیر خط فقر اقتصادی رسمی با زجر روزگار می گذرانند. خط فقر اقتصادی در تهران و کلان شهرها باز به روایت آمار حکومتی و بانک مرکزی، و نه با معیارهای تامین یک زندگی در شأن انسان امروز و حفظ کرامت وی، بیش از شصت درصد است و درآمدها و دستمزدها کفاف ده روز زنده ماندنی که نام بی مثمای “زندگی” را برآن نهاده اند، نمیکند. گسترش نجومی آمار جنایت، زورگیری، فساد فردی و جمعی، ریختن ستونها و نرمهای اخلاقی و انسانی، خودمحوربینی، بیرحمی و قساوت، زن کشی، کودک آزاری، بازگشت به رفتارهای عهد عتیق، همه از پیامدهای فقر و فلاکت اند. جامعه ایران در سطح شاخص های تعریف شده جهان امروز در هر قلمرو در سطح کشورهای بسیار عقب نگاهداشته شده، عشیره ای و قبیله ای و در قعر جدولها قرار دارد. تردیدی نیست اینها محصول دیکتاتوری پشت دیکتاتوری، رژیمهای مستبد، نیازهای کارکرد سرمایه داری در کشورهائی مانند ایران، و در چهار دهه اخیر محصول جنایت مستمر و کثافت فرهنگی و ارتجاع اسلام سیاسی بعنوان روبنای سرمایه داری ایران است. چشم انداز اوضاع نظر به حاد شدن بحران اقتصادی و پروژه تماماً ورشکسته جمهوری اسلامی، بسیار وخیم است. ایران با سونامی بیکاری، با فروپاشی اقتصادی، با انهدام میلیونها خانواده کارگری، با حاشیه نشینی دهها میلیونی، با فقر شدید و مطلق و با یک فلاکت اقتصادی توده های عظیم روبرو است. ایران از جوامعی است که عنوان “شکاف طبقاتی” تشدید شونده برای آن لوکس تلقی میشود. ما با نظامی روبرو هستیم که اکثریت عظیمی را به نداری، بیماری، بیکاری، حقارت، تنگدستی، فروپاشی روانی، خودکشی، جنایت، بی ارزشی مطلق جان انسان و “عادی کردن” آن روبرو کرده است.
سازماندهی مبارزه علیه فقر و فلاکت
تردیدی نباید داشت که توجه اکید به این مسئله حیاتی و حضور فعال در جبهه مبارزه علیه فقر و فلاکت اقتصادی و هدف قرار دادن مسببین و بانیان این وضعیت یک شاخص تفکیک نیروهای سیاسی است. پرچم مبارزه علیه فقر و فلاکت اقتصادی و بیکاری مزمن همواره دست کمونیسم و جنبش رهائیبخش کارگری بوده است. مسئله بحدی عیان است که حکومتی ها مرتباً از شورش سی میلیون گرسنه، از انقلاب کارگری، از انفجار جامعه فقرزده سخن میگویند. مسئله بحدی جدّی است که منحط ترین جناحهای حکومتی “مستضعف پناه” شده اند و تلاش دارند با سیاستهای نمایشی جلوی شکستن سدها و فوران سیل را بگیرند. آنها تجارب خیزشهای دیماه نود و شش و آبان نود و هشت را دارند و در کابوس تکرار وسیع تر و قریب الوقوع آن هستند. اما اظهارات حکومتی ها تنها بر واقعیات مسلم و غیر قابل انکار تاکید دارند. تناقض اینست که نمیشود جامعه ای را در فقر و فلاکت اسیر کرد و مرتباً برویشان شلیک کرد. هیچ چیز مشروع تر، واقعی تر و فوری تر از مبارزه برای زندگی و دفاع از خود نیست. نیروی این جنبش وسیع است و پتانسیل و جرم انفجاری عظیمی را گرد آورده است. ما بر سازماندهی توده ای و شورائی، بر تامین بی اما و اگر و فوری حرمت، یک زندگی شایسته انسان و تخفیف فوری و رفع بنیادی این شرایط دهشتناک تاکید داریم. ما از هر ابتکار و تلاش برای بسیج توده های عظیم به فقر و فلاکت کشیده شده، به بسیج خیل وسیع بیکاران، به سازماندهی مردمی که مانند برده با آنها رفتار میشود استقبال میکنیم و راساً فعالانه برای آن تلاش میکنیم. ما بهبود فوری این اوضاع تا نفی بنیادهای مادی و واقعی فقر و فلاکت را اجزأ لاینفک یک مبارزه واحد میدانیم و کارگران کمونیست و اردوی سوسیالیست جامعه را به سنگربندی حول این مسئله و سازماندهی در اشکال مختلف فرامیخوانیم. علیه فقر و فلاکت و بیکاری و بیماری باید متحد شویم، باید سازمانهای توده ای متناسب در محلات و مناطق ایجاد کرد. باید توده های ذینفع و وسیع را بمیدان کشید، باید شورش گرسنگان را فرض گرفت و شورش کور را به عمل آگاهانه و رادیکال برای تغییر بدل کرد. باید جنبش شورائی و افق سوسیالیستی نفی فقر و فلاکت را در قلمرو سیاست و مبارزه طبقاتی بمیدان کشید.
سوسیالیسم نیاز فوری است!
ایران امروز با جمهوری اسلامی مطلقاً هیچ راه برون رفتی از بحرانهای تو در تو ندارد. هیچ بخش بورژوازی ایران حتی ادعای اینرا ندارد که میتواند جامعه را از بحران و انهدام کنونی عبور دهد. بورژوازی ایران فاشیست مسلک، آنتی کمونیست، مذهب زده، سنتی و ادامه خاندان مشروعه- مشروطه است. تا به مسئله فقر روزافزون، بیکاری نجومی و چشم انداز فلاکت اقتصادی مربوط است، نه در کوتاه مدت و نه در میانمدت بورژوازی ایران راه حل قابل اعتنائی ندارد. با آمریکا می سازیم، سرمایه ها وارد میشوند، اشتغال ایجاد میکنیم، آزادی میدهیم، لیبرال دمکراسی می آوریم و بازار آزاد مسائل را حل میکند، چرندیاتی بیش نیستند که بیشتر به وعده های انتخاباتی و تبلیغات بنگاه دارها می مانند. کلیه جناحهای متفرقه بورژوازی ایران، از سنتی تا شبه مدرن آن، دشمن طبقه کارگر و آزادیخواهی و برابری طلبی سوسیالیستی اند و از هم اکنون و بدون تعارف بعنوان یک طبقه واحد علیه کارگر و راه حل سوسیالیستی آزادی جامعه در صفی واحد قرار دارند.
طبقه کارگر و حزب کمونیستی کارگری در کشمکش طبقاتی جاری و مبارزه برای برانداختن سرمایه داری و حکومت حافظ آن جمهوری اسلامی، بر صف مستقل طبقاتی و بر اهداف متمایز طبقاتی خویش تاکید دارد. هیچ زمان در تاریخ صد سال اخیر ایران، بورژوازی تا این حد ضد کمونیست و ضد کارگر نبوده است. هیچ زمان در تاریخ یک سده گذشته، کارگر و کمونیسم مانند امروز با تمام کمبودها و محدودیتهای واقعی اش بعنوان یک راه حل عینی مطرح نبوده است. هیچ زمان در تحولات سیاسی یک قرن گذشته از جمله در انقلاب ٥٧ اهداف کارگری و سوسیالیستی از اهداف و سیاست طبقه بورژوا و اردوی سرمایه داران بروشنی متمایز نبوده است.
سرمایه داری هیچ جای دنیا برای بیکاری راه حل ندارد. زمانی دولتهای رفاه ادعای بی پایه “اشتغال کامل” را داشتند، مدتهای مدیدی است که همین دولتها با نرخ بیکاری دو رقمی و بیکاری روزافزون و لاعلاج روبرویند. یک واقعه مانند ویروس کرونا در خوشبینانه ترین بررسی ها صد میلیون به آمار بیکاران کنونی اضافه کرده است. تحولات تکنولوژیک و ساختاری سرمایه داری و پیامدهای آن دنیا را با بیکاری و بیکارسازی و نابودی شغلهای وسیعی روبرو کرده است. فقر شدید امروز دیگر پدیده ای ویژه کشورهای معینی نیست و در کشورهای مبتنی بر دیکتاتوری عریان و استثمار خشن نیروی کار ارزان، فقر شدید و فلاکت اقتصادی به یک جزء لاینفک زندگی صدها میلیون انسان بدل شده شده است. در جهان قرن بیست و یکم بردگی نوین در قلب دمکراسی بیداد میکند و فاشیسم و جنایت و خشونت سازمانیافته مقابل چشمان مردم جهان رژه میروند. اگر تاچندی پیش ظاهراً نیازهای رشد سرمایه داری افسار فاشیسم را کشیده بود، امروز نیروهای اولترا راست در جهان یا در حکومت اند و یا پلاتفرمشان توسط دمکرات ترین دمکراسی ها کم و بیش اتخاذ میشود. لذا بورژوازی در اپوزیسیون ایران حرف زیادی نمیتواند برای گفتن داشته باشد، اینها هنر کنند پیراکپی و مشتق سوم و چهارم ترامپ و برلسکونی اند. کارگر تکلیف اش باید روشن باشد و گرنه راهی جز بدل شدن به سرباز دون پایه ناسیونالیسم و فاشیسم ندارد. پوپولیسم راست و چپ امروز در دست هم بازی میکنند و کمابیش به یک کمپ واحد تعلق دارند.
لذا مبارزه با بیکاری کشنده کنونی، تقابل با فقر و فلاکت اقتصادی و چشم انداز نابودی اجتماعی، راهی جز سازماندهی و مبارزه ای قاطع و رادیکال برای انهدام تمام عیار نظامی ندارد که کمر به انهدام دستجمعی جامعه ایران بسته است. مبارزه با فقر و فلاکت اقتصادی و بیکاری وسیع، بعنوان یک جبهه مهم و تعیین کننده مبارزه طبقاتی، با جنبش برای سوسیالیسم گره خورده است. برخلاف نگرش دمُدّه و عهد عتیقی “سوسیالیسم فقر”، تشدید فقر و فلاکت مبارزه برای سوسیالیسم را تسهیل نمیکند، برعکس آنرا سخت میکند و به فاشیسم و راست افراطی نیرو میدهد. اما مبارزه برای کم کردن آلام و مشقات تعرض سرمایه، بالا بردن توقع انسان امروز، بسیج عمومی حول آزادی و رفاه با پرچم سوسیالیسم، گره خوردگی مبارزه برای بهبود و اصلاحات با مبارزه برای نفی ریشه های تبعیض و فقر و بیکاری و استثمار کار مزدی، بدون پرچم سوسیالیسم، بدون دفاع قاطع و روشن از سوسیالیسم، بدون فراخوان سوسیالیسم و بدون سازماندهی نیروی سوسیالیسم غیر ممکن است.
سیاوش دانشور
١٨ ژوئن ٢٠٢