بدون نقش لنین و سیاست و پراتیک متمایز لنینی به ویژه در فاصله زمانی آوریل ١٩١٧ تا اواخر اکتبر یعنی مقطع سازماندهی قیام کارگری و واژگونی حاکمیت سرمایه در روسیه، تحقق انقلاب عظیم کارگری روسیه ممکن نبود. این تاکید یکجانبه بر نقش لنین و سیاست لنینی در فاصله زمانی کوتاه ٧ ماهه قبل از پیروزی انقلاب اکتبر شاید به مذاق “عینی گراهای همه جانبه نگر و متخصص” خوش نیاید. احتمالا بپرسند؛ پس زمینه های عینی انقلاب را نمی بینی؟ پس نقش خود حزب بلشویک به مثابه نیروی ذهنی را نمی بینی؟ احتمالا ما را به “ندیدن روندهای تاریخی، لنین پرستی، بلانکیسم، ولونتاریسم و محدود نگری” متهم کنند که تحقق یک تحول عظیم را به نقش “یک شخصیت” گره زده ایم. در جوابیه کوتاه و در تاکید بر زمینه عینی انقلاب و تحولات در جامعه روسیه آن زمان همین بس، که زمینه های عینی چنان فراهم بود که شرایط وقوع دو انقلاب در فوریه و اکتبر و در فاصله زمانی هشت ماهه را ممکن کرد. و در مورد موقعیت نیروی ذهنی، این جوابیه لنین در مقابل سئوال “چرا طبقه کارگر در انقلاب فوریه قدرت را نگرفت” را میتوان تاکید کرد که “لنین مسئله را از حوزه عینی گراهای قلابی که تسلیم شدگان در پشتش سنگر گرفته بودند، به قلمرو ذهنیات کشاند. طبقه کارگر به این دلیل قدرت را در ماه فوریه تصرف نکرد که حزب بلشویک طالب وظیفه عینی خود نبود و نتوانست مانع از آن شود که سازشکاران توده های مردم را از لحاظ سیاسی به نفع بورژوازی خلع ید کنند”.*
نقش یکه تاز لنین از مقطع بازگشت به روسیه در ماه آوریل این بود که با سیاست و پراتیک متمایز و انتقادی نه تنها علیه کلیت بورژوازی و کمونیستهای بورژوایی آن دوره بلکه علیه خط سیاسی حاکم بر رهبری حزب خود شورید. توانست حزب بلشویک را از جاخوش کردن در جناح چپ جنبش دمکراسی و فرایند دمکراتیک نجات دهد و حزب را به مثابه تجسم آگاهی و تشکل طبقه کارگر آماده سازد که طالب انجام وظیفه عینی خود یعنی تصرف قدرت و انجام انقلاب سوسیالیستی در ماه اکتبر شود و اینکار را کرد. این بود جوهر سیاست و پراتیک متمایز حزب بلشویک مقطع انقلاب اکتبر در مقایسه با حزب بلشویک ٨ ماه قبلترش در مقطع انقلاب فوریه. همین است تمایز سیاست لنینی با بلشویسم در مقطع انقلاب فوریه.
پیروزی انقلاب فوریه درشرایطی اتفاق افتاد که لنین به عنوان نظریه پرداز و رهبر اصلی حزب بلشویک در تبعید و در سویس بسر میبرد و اجبارا دخالتی در روند تحولات جاری آن زمان و سمت و سو دادن به حزب بلشویک نداشت. لذا روزها و یکی دو ماهه اول آن انقلاب، دوره ای از سردرگمی و تردید و راست روی بر کمیته مرکزی حاضر درصحنه حزب بلشویک حاکم بود. از مبارزه ای مستقل برای تسخیر قدرت سرباز زدند و عمدتا همچون جناح چپ جنبش عمومی و دمکراسی بر آن شدند که تا مدتی نامعلوم نقش مخالفان وفادار و اهرم فشار را بازی کنند.
در این راستا لازم است به محورهای مهمی از تفاوت خط مشی کمیته مرکزی حزب بلشویک در داخل در آن مقطع با لنینی که با محدودیتهای فراوان و با تلگراف و نامه های از راه دور گاها پرتوی می افکند بر آن فضای پرتپش و روزمره تحولات سیاسی روسیه و سیاست حزب بلشویک نگاهی بیندازیم. از جمله:
– دراعلامیه کمیته مرکزی حزب بلشویک که بلافاصله پس از پیروزی قیام فوریه نوشته شد، از کارگران کارگاهها و کارخانه ها و همچنین نیروهای شورشی خواست “باید بیدرنگ نمایندگان خود را برای مشارکت در حکومت موقت انقلاب انتخاب کنند”.
– در روز یکم مارس و در جریان تحرک و بحث داغ در میان کمیته اجرایی شوراها بر سر چگونگی تحویل دادن قدرت به بورژوازی، “کوچکترین صدای اعتراضی برنخاست در شرایطی که از ٣٩ نفر عضو کمیته اجرایی، یازده تن بلشویک بودند و سه نفر از آنها عضو مرکزیت حزب بودند”.
– کامنف و استالین با بازگشت از تبعید از پانزدهم مارس زمام امور حزب و هیئت تحریریه پراودا را به دست گرفتند. هیئت تحریریه جدید ضمن اعلام برنامه سیاسی خود، قاطعانه از حکومت موقت حمایت کرد.
– هیئت تحریریه جدید پراودا در خصوص جنگ امپریالیستی هم موضع مشابه دفاع طلبان و میهن پرستان سوسیالیست را گرفت و اعلام کرد “مادام که ارتش آلمان از امپراطور فرمانبرداری میکند، سرباز روسی باید گلوله را با گلوله و خمپاره را با خمپاره پاسخ دهد”.
– سرانجام در “کنفرانس سراسری شوراهای کشور، مرکب از نمایندگان هشتاد و دو شورا در اواخر مارس و اوایل آوریل بلشویکها به قطعنامه رسمی کنفرانس در خصوص مسئله قدرت رای موافق دادند” در واقع به تحویل قدرت به بورژوازی موافقت کردند.
این کرنش آشکار سیاسی کمیته مرکزی حزب بلشویک در قبال تحولات بورژوایی در جریان، چند عکس العمل فوری را به دنبال داشت. اولا این سیاستهای راست مورد تایید کل حزب نبود. روزنامه پراودا این تشتت و پراکندگی سیاسی را از خود نشان میداد. کمیته کارگری وایبورگ تجمعاتی با شرکت هزاران کارگر و سرباز تشکیل داد که همه تقریبا متفق القول قطعنامه هایی را تصویب کردند دائر بر لزوم تسخیر قدرت به وسیله شوراها. دوما این خط مشی به عنوان “پیروزی بلشویکهای میانه رو و عاقل بر بلشویکهای تندرو” در مدیای بورژوازی و نزد حکومت موقت و کمونیستهای بورژوایی آن دوران جار زده شد. سوما تمایل وسیع به اتحاد و نزدیکی با منشویکها را دامن زد. و چهارم و مهمتر هر درجه اطلاع لنین از اتخاذ این سیاستهای شبه منشویکی توسط حزبش خشم و عصبانیت و بیقراری این رهبر تیزبین مارکسیست را در شرایط محدودیتهای تبعید آن زمان به اوج میرساند. با تقلای فراوان در صدد رفع محدودیتها و رساندن صدایش به حزب بود. از جمله:
– در تلگراف روزششم مارس از طریق استکهلم به پتروگراد لنین اعلام میکند: “تاکتیک ما رای عدم اعتماد، حمایت نکردن از حکومت موقت، ظن ویژه به کرنسکی، تسلیح طبقه کارگر و عدم توافق با سایر احزاب”.
– مورد دیگر وقتی که لنین نتیجه میگیرد که حکومت موقت موفق شده است کارگران را فریب دهد و جنگ امپریالیستی را یک جنگ تدافعی وانمود سازد، از طریق دوستانش در استکهلم نامه ای نوشت به پتروگراد پر از نگرانی و هشدار از جمله: “اگر حزب ما در این فریب بزرگ کوچکترین مشارکتی بجوید، خود را تا ابد بی آبرو خواهد ساخت و با اینکار حکم مرگ سیاسی خود را امضا خواهد کرد… من ترجیح میدهم که با هر عضوی از اعضای حزب، حال هر که میخواهد باشد، قطع رابطه کنم و تن به وطن پرستی سوسیالیستی ندهم.”
– عاقبت روز سوم آوریل لنین به پتروگراد برگشت. قبلتر در هلسینکی، در اولین برخورد با کامنف از رهبری موثر حزب در داخل که به استقبالش رفته بود، خشم خود را از سیاستهای راست اتخاذ شده در پراودا چنین بیان کرد: “این مزخرفات چیست که در پراودا می نویسی؟ ما دو سه شماره اش را دیده ایم و حسابت را چنان که حقت بوده، رسیده ایم”. بعد از رسیدن به پتروگراد و در ساعتهای پایانی آنروز در نطق آتشین اولین متینگ اعضای حزب بلشویک اعلام کرد “ما نیاز به جمهوری پارلمانی نداریم، ما دمکراسی بورژوایی نمی خواهیم، ما نیازی به هیچ حکومتی نداریم مگر به شورای نمایندگان کارگران، سربازان، و دهقانان و در عین حال لنین خود را صراحتا از اکثریت شورا جدا دانست و آن اکثریت را تماما متعلق به اردوی دشمن دانست”.
راسکولینکوف، بلشویک حاضر در این جلسه میگوید: لنین تاکتیک هایی که گروههای حاکم در حزب و تک و توکی از رفقا پیش از بازگشت او دنبال میکردند، با قاطعیت تمام به باد حمله گرفت. بازگشت لنین در روز سوم آوریل سرآغاز نقطه عطف اساسی در تغییر سیاستهای حزب بلشویک بود. “فقط از این لحظه به بعد حزب بلشویک با صدای بلند آغاز به سخن میکند و مهمتراز آن با صدای خویش آغاز به سخن میکند”. سوم آوریل روز پی افکندن قطعی پایه های انقلاب و حکومت کارگری بود که ٧ ماه بعد در ٢٥ اکتبر ١٩١٧ سراسر گیتی را تحت تاثیر قرار داد. روز بعد چهارم آوریل لنین تزهای مشهور آوریل را به حزب تسلیم کرد. تزهایی که در وهله اول “خصومت سازمانهای مرکزی حزب را برانگیخت، هیچ کس حتی یک سازمان یا گروه و فرد امضای خود را بر پای این تزها نگذاشت”. فضای اولیه در درون و بیرون حزب در برخورد به سخنرانیها و به تزهای آوریل در ملایمترین حالت این بود که این سیاستها ذهنی است و لنین مدتی در خارج زیسته و مجال نیافته است تا با حقایق امور خود را آشنا کند”. اما بسیار سریع خط مشی سیاسی و عملی لنین به پرچم بی اما واگر پرولتاریای روسیه و سربازان و دهقانان و همه رنج دیدگان تشنه رهایی و آزادی تبدیل شد و به تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر انجامید. انقلاب اکتبر حاصل این خط مشی و یک پروسه نقشه مند و هدفمند کار هرکولی حزب بلشویکی بود که سکان آن را مستقیما لنین به دست گرفت.
به عنوان گفته پایانی بی تردید بدون تزهای آوریل و سیاستهای متمایز لنین، حزب بلشویک به عنوان جناح چپ منشویکها همان راهی را میرفت که منشویکها و کل کمونیسم بورژوایی آن دوره در روسیه و حتی در سطح جهانی طی کردند. در آن صورت به اعتقاد من برخلاف عقیده کمونیستهای تدریج گرا و پاسیو میخ شده به شعار “سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است”، اثری از انقلاب سوسیالیستی اکتبر وجود نمیداشت. به عنوان عاجلترین درس انقلاب کارگری اکتبر، برای طبقه کارگر جهانی، برای طبقه کارگر اروپای صنعتی درگیر مبارزه حاد با بورژوازی در این دوران، برای طبقه کارگر درگیر در تلاطمات بزرگ خاورمیانه و برای کمونیستهای ایران درگیر با بورژوازی مستبد و خشن و جناحهای راست و چپ بورژوایی و رژیم هار جمهوری اسلامی، بدون پرچم متمایز سیاسی و روشن و بدون تحزب کمونیستی مدعی قدرت و رهبری مارکسیستی تیزبین، طبقه کارگر و جامعه رها نمیشود. بدون ساختن و مهیا کردن این ساز و برگهای جنگ طبقاتی رهایی کارگر و انسان و جامعه و تحقق کمونیسم اجتناب ناپذیر نیست. لنین و متد لنینی به ما می آموزد اراده آگاهانه انسان نیروی فعاله تغییر است.
* مواردی که در این مطلب در گیومه گذاشته شده، نقل قول از جلد اول کتاب انقلاب روسیه نوشته تروتسکی است. این مطلب قبلا به مناسبت گرامیداشت انقلاب کارگری اکتبرنوشته شده ،که اکنون مجددا منتشر میشود.
***