سخنی با کارگران صنعت نفت
نیاز مُبرمِ برداشتن یک گام اساسی بجلو
سیاوش دانشور
گسترش تحرکات و اجتماعات کارگران صنعت نفت و گاز در پالایشگاهها و سکوها و مناطق نفتی، برای جنبش کارگری و اعتراضات جامعه علیه وضع موجود امیدبخش و دلگرمکننده است. بیانیه کارکنان شاغل در سکوهای دریایی ۴۰گانه پارس جنوبی مورخ ۱۰ آبانماه سال ۱۴۰۴، از اعتراضات بدون پاسخ مانده هفت ماه گذشته کارکنان سکوهای دریایی سخن میگوید و در مورد اقدام آتی که قرار است بزودی اعلام شود، همراه با سایر شرکتهای تابعه وزارت نفت از وضعیت سکوها و ثبت در سامانههای وزارت، از وضعیت تولید روزانه و لحظهای گاز و میعانات گازی، از وضعیت کلی سکوها گزارشی نخواهند داد و به هیچ مکاتبهای در سامانه اتوماسیون اداری (پرگار) پاسخ نخواهند داد. در پایان بیانیه ضمن تاکید بر حقوق و خواستههای قانونی اعلام کردند: “در گامهای اعتراضی آتی به ناچار روش و گزینههای دیگر را انتخاب خواهیم کرد، گزینههایی که شاید در تاریخ وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران سابقهای نداشته است”.
در همان روز شنبه ۱۰ آبان، بخشهایی از کارگران پیمانکاری صنعت نفت از مناطق مختلف کشور به تهران سفر کردند و مقابل ساختمان ریاست جمهوری دست به تجمع زدند. این بخش از کارگران نفت از جمله خواهان همسان سازی حقوقها و حذف شرکتهای پیمانی و پیمانکاران از پروژه ها و قراردادها بودند. این تجمعی از ارکان ثالثیها در سراسر کشور بود. در عسلویه و پارس جنوبی نیز تجمعاتی توسط “عدالتخواهان” ضد کارگر و افرادی امثال میرغفاری برپا میشود که باید بین اعتراض کارگران و سیاستهای افراد خاصی تمایز قائل شد. اعتراض کارگران عسلویه به بیحقوقی برحق است اما هدف عناصر رژیمی موسوم به “عدالتخواه”، کانالیزه کردن اعتراضات کارگران به مجاری دولتی و جناحی و اخته کردن هر نوع اتحاد کارگری علیه کارفرمایان است.
همه میدانیم اوضاع در چند دهه گذشته از هر لحاظ بسیار تغییر کرده است. زمانی کارگر نفت و کارگران شرکتهای صنعتی دیگر، بدلیل شرایط و چهارچوبهای تولید سرمایهداری، در استخدام مستقیم شرکت نفت یا شرکتهای مربوطه بودند. امروز کارگران عمدتاً قراردادی یا پیمانی و حتی با اَشکالِ خشنتر قراردادها در بخش خصوصی کار میکنند. موانعی که تکه پاره کردن کارگران یک خط تولید و یک مرکز صنعتی با پیمانکاران متعدد و چهارچوبهای عجیب ایجاد میکند را همه میشناسیم. نفس وجود قرارداد کار دائم، قرارداد کار موقت، قرارداد کار معین، قرارداد پاره وقت، قرارداد کار پیمانکاری، قرارداد آزمایشی، قرارداد سفید، قرارداد کارمزدی، قرارداد مزد ساعتی، بدون قراردادی، مشمول هیچ قانونی نشدن و بردگی محض، دو دلیل اصلی و مهم دارد؛ اول، طبقه را بعنوان یک پیکره واحد با منافع واحد متلاشی و در مقابل هم قرار میدهد و لذا بی”خطر” میکند. دوم، بازتولید طبقه کارگر و زنده نگاهداشتناش ارزانتر تمام میشود چون مجموعاً مزد و هزینه کمتری برای نیروی کار در هر دور تولید پرداخته میشود. کسبِ یک سود نجومی با استثمار خشن کار ارزان با تکیه به سرکوب و اختناق سیاسی.
اتفاقاً یک تلاش جدی و دلسوزانه در جنبش کارگری اینبوده که این مجموعه جزایر تصنعی و کاذب را دور زده و بین این پارههای طبقه پُلی بزند. محافلی مسئول از کارگران نفت سالهای گذشته تلاشی در این زمینه آغاز کردند که از جمله خود را در مفاد یکی از قطعنامههای اجتماع سراسری در تهران مقابل وزارت نفت نشان میداد. متاسفانه این نوع تلاش که دنبال وحدتی بین بخشهای مختلف و ارتقای حقوق همه کارگران و کارکنان نفت بود، بتدریج کمرنگ شد.
امروز این روند تقسیم طبقه ما با قراردادها و اتیکتهای مختلف، همینطور واقعیت شکاف واقعی بین سطح دستمزدها از جمله بین کارگران رسمی و قراردادی و پیمانی، شرایطی را ایجاد کرده است که هر بخش تنها برای درد خود فریاد میزند. از کارگران رسمی بخشهای اداری و سکوها و مناطق نفتی تا پالایشگاههای گاز و صنایع مربوطه. یک تصویر بدبینانه رایج اینست که کارگر رسمی که امروز تعدادشان در کل وزارت نفت بیشتر از ۶۰ هزار نفر نیست و عمدتاً در بخشهای اداری و برنامه ریزی و تولیدی و مراکز حساساند، تفاوت حقوقهایشان با اکثریت عظیم کارگران صنعت نفت (از ارکان ثالث تا نیروهای مدت معین و مدت موقت) که حدود ۱۵۰ هزار نفرند، بطور متوسط بیش از سی میلیون تومان و در سطوحی بیشتر است. انواع مزایا و متعلقات کنار حقوق پایه بجای خود که کارگران غیر رسمی عمدتاً از آن برخوردار نیستند. تصویر اینست که این بخش کوچک اما مهم بخاطر موقعیت و منافعش محافظهکار است و با همبستگی و اعتصاب مخالف است. یا خواست “همسان سازی حقوقها” که در بیشتر شرکتها و مراکز صنعتی ایران مطرح است، یک هدف مهمش پوشاندن همین شکاف حقوقی بین کارگران با کار و مسئولیت یکسان در یک شرکت معین اما با قراردادهای متفاوت است. قراردادیها و پیمانیها ظاهراً از رسمیها و از بغل دستیها قطع امید کردهاند و هر کدام در قالب قراردادش دنبال افزایش حقوق است. حتی اگر در این مسیر، علیرغم همه کمبودها و محدودیتها، کمی جلو رفته باشیم، اما تکرار دیروز در شرایط امروز به درجازدن محض بدل شده است. دلیل هم روشن است؛ کارفرما و دولت هیچ احساس فشاری نمیکنند. اهرم اقتصادی تکان نمیخورد، اعتراض و تجمع محدود هست اما از اعتصاب و خواباندن تولید بمثابه “خط قرمز” اجتناب میشود. با این سطح اعتراض، هفت ماه سهل است، هفت سال هم ادامه دهیم نتیجه نمیگیریم و اوضاع بدتر میشود.
کارگران نفت چه برای تحقق خواستهای خودشان بعنوان کارگران رسمی، چه برای از بین بردن تبعیض در امر استخدام و قراردادها، چه برای حذف شرکتهای پیمانی و استیفای خواستهائی مانند همسان سازی حقوقها و دیگر خواستهای رفاهی، تنها میتوانند به مهمترین منبع قدرت خود رجوع کنند؛ اتحاد کارگری و اعتصاب! پاره کردن این لباس و قالب تحمیلی و سرمایهدار پسند براساس قرارداد، قبول مسئولیت طبقاتی برای رفع تبعیض، تقویت وحدت کارگری بین بخشهای مختلف مستقل از قرارداد، وارد شدن به اقداماتی معقول و حساب شده برای اِعمالِ فشار اعتصابی، راه برون رفت از وضعیت کنونی است. کارگر نفت با چنین تحرکی میتواند یک گام مهم و اساسی بجلو بردارد، مجددا منشأ امیدی در جامعه و طبقه کارگر شود و جایگاه واقعی خود را در جنبش کارگری بازیابد.
چه خاطره مستقیم ما و چه حافظه تاریخی جنبش کارگری و جامعه، این سوال سِمِج را هرازگاهی طرح میکند که آیا در تحولات جاری ایران “کارگر نفت ما” دوباره “رهبر سرسخت ما” خواهد بود؟ شعاری که تا مقطعی از روند انقلاب ۵۷ در اجتماعات خیابانهای تهران و شهرهای دیگر طنین انداز بود. این توقع، عمدتاً و با علم به تغییرات عظیمی که طی دههها در صنعت نفت و شاخههای اقتصاد و سازمان کار صورت گرفته است، مبتنی بر موقعیت عینی کارگر نفت در اقتصاد سیاسی جامعه سرمایهداری ایران است. این توقع همینطور در این واقعیت ریشه دارد که اعتراض و اعتصاب کارگران نفت با شوراهایش، رگه مدرنیستی و سوسیالیستی انقلاب ۵۷ ایران بود. اما بدلیل محدویتهای تاریخیاش جنبش اسلامی توانست هم ابتکار انقلاب را از دستشان دربیاورد و هم کمی بعدتر شوراها و رهبرانشان را درهم بکوبد و مابقی را در محیطی پادگانی که حتی تشکیل شورای اسلامی حکومتی هم در آن مجاز نیست، در خدمت تولید برای سرمایه و ماشین جنگ ارتجاعی بخط کند.
حضور مستقل طبقه کارگر در یک تحول انقلابی، بدون حضور پیشروترین مراکز و بخشهای صنعتی و از نظر اهرم اقتصادی قدرتمند، قابل تصور نیست. این غول خفته تنها وقتی بیدار میشود که رهبران عملی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی بمثابه یک لایه مهم از رهبران کارگری صنعت نفت جلو بیایند و بدواً این زنجیرهای تقسیم بندی طبقه ما را بطور عملی و ذهنی ازهم بگسلند تا امکان اتحاد گسترده کارگری و اعتراض متشکل توده کارگران مهیا گردد. این موضوع در مراکز و شاخههای صنعتی دیگر از قبیل صنایع فلزی؛ فولاد و ذوب آهن و آلومینیوم، ماشین سازیها و قطعه سازیها که در بحرانی خاموش و با کمترین تولید هنوز بطور آزمایشگاهی نفس میکشند و خطر بیکارسازیهای وسیع تهدیدشان میکند، صنایع و مراکز مختلف تولیدی و خدماتی صادق است.
کارگران نفت نیازمند برداشتن گامی اساسی بجلو هستند که اتحاد آنان “قلب” این گام و پرچم سیاسیشان برای رفاه و برخورداری همگان از یک زندگی شرافتمندانه “امید”ی است که به منافذ جامعه نیازمند راه حل میبرند. وضعیت سیاسی ملتهب و شرایط امروز کارگران نفت را به چنین اقدام مُبرمی فرامیخواند. یک اعتصاب کوتاه و حتی اخطاری بخشهائی از شرکت نفت و صنایع مهم، بُرج و باروی عمارت اختناق سرمایهداران اسلامی را به لرزه درمیآورد و کارگر را بمثابه یک آکتور مهم سیاسی و اجتماعی و لنگر و پرچمدار آزادی و برابری و رفاه در صف اول صحنه سیاست سراسری قرار میدهد.
۶ نوامبر ۲۰۲۵

