اسناد پايه اي حزب

مباحثات ؛ همچنان تلاش برای تحزب کمونیستی! رضا کمانگر

مقدمه:

روزی که به حزب حکمتیست پیوستم تنها قبول برنامه و اصول سازمانی و سیاستهایش نبود که من را جذب حزب کرده بود، وجود یک لایه کادری که طی بیش از سه دهه همواره ستون فقرات دفاع از آزادی و برابری، دفاع از منافع طبقه کارگر، دفاع از حقوق برابری زن، مدافع حقوق کودکان و جوانان، مدافع آزادی بی قیدوشرط سیاسی و در یک کلام مدافع ارتدوکسی مارکسیستی بوده اند که به هیچ عنوان منافع طبقه کارگر را قربانی مصلحتها نمیکنند. لایه کادری که گارد محکمی در مقابل مذهب، قوم پرستی و ناسیونالیستی و سنتهای عقب مانده جامعه داشته اند.

اما همه اینها هیچگاه موجب آسوده خاطر من نبوده و طی 7 سال اخیر همواره از وضعیت تحزب کمونیستی حزبی، از فرهنگ سیاسی حاکم بر رهبری حزب، از سنت چپ سنتی، از جدل آنلاین عقب مانده که ریشه عجیبی در رهبری حزب داشته است نگران بوده ام و در موارد متعدد و به مناسبتهای گوناگون بطور کتبی دخالت کرده ام که متاسفانه تاکنون مورد توجه قرار نگرفته ست. امروز حزب حکمتیست بیش از هر زمان شیرازه تحزب کمونیستی را از دست داده است و عملا شقه، شقه شده است.

حزب حکمتیست بعد از 14 دسامبر 2011 با عملیات ضد حزبی و غیره کمونیستی 5 نفر از اعضای دفتر سیاسی عملا انحلال حزب را وارد فاز دیگری کرده است. از فردای آن روز ” من هم همراه اکثریت اعضا و کادرهای حزب و دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان تلاش برای حفظ حزب حکمتیست را آغاز کردیم که متسفانه تاکنون همه تلاشها به بن بست ” رسیده است. همانطور که در ابتدای این مقدمه یادآور شدم طی 7 سال گذشت از سنتهای غیره اجتماعی در حزب مطالب و نامه های متعددی نوشته ام از آنجا که امروز حزب حکمتیست بیش هر زمان با انحلال روبرو است حد اقل جهت هشدار مجدد تعدادی از نامه و مطالب مربوط به بحران حزب را یکبار دیگر منتشر میکنم.

باید تاکید کنم موضع تاکنونی من دفاع از هیچ جناحی نیست و فکر میکنم هر دو جناح اصلی، حزب حکمتیست را نمایندگی نمیکنند، اما اولویت و فوکوسم فشار و نقد بیشتر بر عملکرد غیره حزبی اقلیت دفتر سیاسی است که بعد از 14 دسامبر 2011 شرایط نقد سیاسی را به فاز خطرناک و غیره سیاسی ای برد ند.

به امید اینکه در فرصت بسیار کمی که باقی است این رفقا بخاطر منافع اتحاد حزب راه خود را کج کنند.

رضا کمانگر

16 ژانویه 2012

########

باورکن عینک من همان عینک 7 سال پیش است!

در جواب به اسد گلچینی

رفیق اسد عزیز!

سلام،

نوشته ای: “رضا جان من واقعا بنا به احترام به تو مایلم به این سوالات جواب بدهم” اما اسد جان، به کدام سئوال جواب داده ای؟ بدون پرداختن به اصل سئوالات فقط ادامه داده ا ی: “اما متاسفم که تو عینکی بر چشم زده ای که، هیئت دائمی است.”

رفیق اسد عزیز! این چه جواب دادنی است؟ تو به کدام سئوال من جواب داده ای؟

باور کن عینک من همان عینک 7 سال پیش قبل از پیوستنم به حزب حکمتیست است، سند موجود است، سئوالات من از تو و 13 نفر دیگر ک م در ادامه همان سخنرانی در جلسه شورای کادر های کردستان است که آن زمان حمه سور من را بعنوان مهمان دعوت کرده بود. امروز آن سخنرانی را از آرشیو سایتم دوباره منتشر کردم تا شاید از بردداشت نادرستی که تو هم کردی دیگران نکنند. آن متن سخرانی را ضمیمه میکنم. امیدوارم تو با عینکی حداقل انصاف آن را مرور کنی.

اسد جان، در ادامه نوشته ای: “اگر این سوالات را دقیقا که رو به ما دارد را رو به هیئت دائم میکردی یعنی رو به کسانی که مسئولیت حزب به آنها داده شد و حزب را به این وضعیت کشاندند آنوقت بیشتر متوجه واقعیت ها میشدی.” اسد جان، ماجرا خیلی روشن و ساده است، تو همراه 4 رفیق دیگر د.س صبح بیدار شده اید متوجه شد اید که هیئت دائم پلاتفرمی را تصویب کرده که در آن کلمه (تغیر ریل) هست، تعدادی شاکی میشوند، شما به جلسه ای د.س میروی که موضوع تصویب نهای طرح محسوب میشود، بعد شماها به نشانه اعتراض جلسه را ترک میکنید و چند روزبعد در یک عملیات شبانه با توجه به در اختیار داشتن رمز وبسایت حزب، هیئت دائم و اکثریت د.س را خلع مسولیت میکنید، این یعنی خرابکاری، یعنی آنارشیسم، یعنی مصبب اصلی، یعنی غیره سیاسی کردن فضا.

اسد جان، کاری به این ندارم که ما از بیرون حزب مورد تمسخر، تحقیر قرار گرفتیم که اقلیت د.س علیه اکثریت کودتاه میکند. حتی اگر تحقیر هم نمیشدیم این سنت چه جریانی است؟ چرا بجای این عملیات چریکی نقد پلاتفرم را بدرون اعضا و کادر های حزب نیاوردید؟ چرا اعضا و کادرهای حزب را اینقدر دستکم گرفتید؟

اسد عزیز، مینویسی د: “توصیه من این است رفیقانه بیا و مانند محسن کریم که نه هم محفلی و هم جهت من است و نه در یک حزبیم به واقعیت ها نگاه کن و بعد از زاویه این اطلاعات یک نفر بی طرف قضاوت کن.” اسد جان، تشکر از رهنمائیت، باور کن من هم هم محفل هیچ کس نیستم، حتی نمیخواهم هم محفل هیچ کسی باشم، اینکه الان این حزب محفلی شده که تو تائید میکنی، متاسفم! اما میدانم اختلاف نظر سیاسی و بعضا گرایشاتی غیره شفاف وجود دارد فقط احساس مسئولیت، درک و وجدانم ناچارم کرد که دخالت کنم و نمیخواهم هیچکس دیگر به جز خودم باشم که هستم!

رفیق اسد عزیز! ادامه میدهید: “منهم به عنوان یک رفیق 30 ساله ات ازت انتظار دارم حداقل منصف باشی فعلا اهداف مشترکمان به جای خود. چرا از نظر من یکذره حقانیت در نامه ات نمیبینم؟ من را میتوانی به عنوان یک رفیقت با هر اختلافی که داریم متوجه این نکته کنی؟خیلی بی انصافی چرا که عینک اشتباهی زدی “

اسد جان، خواهش میکنم یک بار دیگر سئوالات من را مرور کن و یا حداقل بعنوان یک رفیق و دوست قدیمی یک ساعت وقت بزار وب سایتم را بررسی کن و اگر حوصله ات سر رفت حداقل به مطلب: حزب حکمتیست در یک آزمون تاریخی! که در 22 ژوئن 2011 – 01 تیر 1390 نوشته شده است را، نگاه کن. اسد جان احساس میکنم معیار انصاف نزد تو نسبی است، امیدوارم اشتباه کنم. موضع من طی 7 سال گذشته همواره بهم پیوسته است چه منصفانه بوده باشد و یا نبوده باشد .

اسد جان، در ادامه به جای پاسخ به سئوالاتم که وعده داده بودی من را حواله پیش رفقای دیگر که زمانی هم جهت بوده ا ید، کرده اید و مینویسید: “در ضمن نمی پرسی مظفر و مصطفی و پری و هه لاله و چند نفر دیگر هم که قرار بود بروند پلنوم و بسیاریشان هم خط و هم جهت ما بوده و هستند چرا راهشان را ادامه ندادند؟ میتوانی از رفقایی که با آنها علاقه شدیدت را با این حراررت نشان دادی بپرسی؟ میتوانی از خود این رفقا حقیقت را جویا شوی؟” متاسفانه من تا چند روز قبل هم اطلاع نداشتم که همه آن رفقا هم جهت شما هستند و تازه از اینکه تقاضای پلنوم را کرده بودند خشحال بودم اما فرصت نکردم با همه آنها تماس بگیرم فقط از مظفر بابت شجاعت سیاسیش درجهت حفظ اتحاد حزب تشکر کردم اما متاسفانه شماها برای درخواست مظفر و حتی بقول تو بقیه هم جهتیهای خود هم ارزش قائل نشدید به توصیه آنها بروید به پلنوم رسمی حزب. راستی چرا حتی تنها با احترام به آنها به پلنوم نمیروید؟

اسد عزیز! من به نقش و اعتقاد تو در تحقق اهداف مشترک ذره ای شک ندارم! اما تو باید عینکت را عوض کنی، تو باید به جای اسد گلچینی که در سه هفته اخیر برای تحزب حزبی درد سر درست کرده است اگر منصف باشد باید برود بعنوان یک کارگر معترض به نظام سرمایه داری و عضو این حزب سئوال کند که بر ساس کدام مصوبه اقلیت حق دارد اکثریت را خلعیت کند؟ میگوئید هیئت دائم از خط رسمی حزب خارج شده است، فرض کنیم این حقیقت دارد. اقلیت نمیتواند هم شاکی باشد و هم قاضی! اشتباه سیاسی تاریخی شما اینجاست! وجدان سیاسی اقتضا میکند مسئولیت اشتباه سیاسی را بپذیرید !

اسد جان، نه تنها نمیخواهم تو را از دست بدهم بلکه نمیخواهم هیچ کدام از رفقای دیگر را هم از دست بدهم. من هنوز فکر میکنم ما با هم قدرتمندتریم اگر این حزب بهم بریزد هیچ کسی حزب حکمتیست نمیشود .

من هم مانند همیشه احترام دارم و خیلی مخلیصم. رضا

9 ژانویه 2012

#######

رضا جان من واقعا بنا به احترام به تو مایلم به این سوالات جواب بدهم اما متاسفم که تو عینکی بر چشم زده ای که هئات دائمی است. اگر این سوالات را دقیقا که رو به ما دارد را رو به هئیات دائم میکردی یعنی رو به کسانی که مسئولیت حزب به آنها داده شد و حزب را به این وضعیت کشاندند آنوقت بیشتر متوجه واقعیت ها میشدی. توصیه من این است رفیقانه بیا و مانند محسن کریم که نه هم محفلی و هم جهت من است و نه در یک حزبیم به واقعیت ها نگاه کن و بعد از زاویه این اطلاعات یک نفر بی طرف قضاوت کن. منم به عنوان یک رفیق 30 ساله ات ازت انتظار دارم حداقل منصف باشی فعلا اهداف مشترکمان به جای خود. چرا از نظر من یکذره حقانیت در نامه ات نمیبینم؟ من را میتوانی به عنوان یک رفیقت با هر اختلافی که داریم متوجه این نکته کنی؟

خیلی بی انصافی چرا که عینک اشتباهی زدی

در ضمن نمی پرسی مظفر و مصطفی و پری و هه لاله و چند نفر دیگر هم که قرار بود بروند پلنوم و بسیاریشان هم خط و هم جهت ما بوده و هستند چرا راهشان را ادامه ندادند؟ میتوانی از رفقایی که با آنها علاقه شدیدت را با این حراررت نشان دادی بپرسی؟ میتوانی از خود این رفقا حقیقت را جویا شوی؟

مثل همیشه با احترام و مخلصم اسد

######

رضا جان با سلام مجدد

من نوشته بودم که نمیتوانم به سوالاتت جواب بدهم چون آنقدر احساس میکنم با عینک هئات دائم و زاویه توضیح مساله از جانب این رفقا نگاه میکنی که من یکی از جواب دادن به آنها عاجزم. نوشتم اگر احساس میکردم سوالاتت دنبال حقیقت میگردد به تک تک انها میپرداختم. برات نوشتم اما نمیتوانم به رضا که این سوالات را مطرح کرده این را نگویم و فکر میکردم به خودم بی احترامی میکنم اگر این را برات ننویسم .

میخواهم فقط چند نکته کلیدی را طرح کنم و خوشحال میشوم که مساله را دنبال کنیم

رضا جان مساله اقلیت و اکثریت یک نکته جدی در این اختلاف ما با تو است. ما فکر میکنیم دقیقا از زاویه همین اکثریت عددی نه، بلکه از زاویه اکثریتی که همه حزب باشد جلوی کار اقلیتی که بر خلاف موازین حزب و لطفا توجه کن که موازین حزب عمل کردند را گرفت. ما این اقلیت را انتخاب نکردیم بروند و رضا جان خواهش میکنم دقت کن که ما این رفقا را انتخاب نکردیم بروند و 2 سال اختلاف خودشان با ما را در یک عملیات چند هفته ای به سرانجام برسانند. من که ناراحت و عصبانی هستم که فکر میکنم رضا نباید انصافش اینطور باشد از این زاویه است. رضا جان ما دو سال تمام در تمام حزب از بالا تا پایین از دفتر سیاسی و تا هیات دبیران و کمیته مرکزی در سه پلنوم و دیگر کمیته ها اختلاف داشتیم و ما هیچگاه نرفتیم سیاست را با تصمیم تشکیلاتی ببریم. این مساله را اگر در بوچون خودت حذف کنی اشتباه است.درست میگویی اگر ما همین امروز اختلاف داشتیم و کسی هم نمیدانست و صد تا پلاتفرم راست این جوری هم میامد باید کارمان را به شکلی که میگی میکردیم اما دو سال را داری حذف میکنی و به نقطه آخر و ساده کردن مساله به عملیاتی در دفتر سیاسی بر میگردی و این عین تصوری است که این رفقا که موجب بریدن اختلاف با تصمیم تشکیلاتی بودند دارند و سیعا داده اند. این مساله و مشکل من با بوچون و قضاوت تو است. ما همه ادم های سیاسی هستیم . رضا جان اکثریت و اقلیت نه از تعداد اعضای دفتر سیاسی که آنها 8 و ما 5 بودیم بلکه از این باید در آورد که اکثریت این حزب سیاست های تاکنونی حزب را هنوز رد نکرده است. در حالی که 6 نفر در بالای حزب به نمایندگی از طرف همه حزب و من و شما و صد ها کادر و عضو به حزب سیاست دیگری وارد میکنند و از طرف ما آن را تصویب و منتشر میکنند. این شکستن موازین حزب است. ما در جلسه دفتر سیاسی در 11 دسامبر این را بارها و بارها به رفقا گفتیم قبل از آن خالد مانند سر دبیر نشریه رسمی حزب که میخواستند در آن متشتر شود بهشان گفت و به تفصیل و به دقت برایشان نوشت، کمیته سازمانده بهشان گفت، گفتند میرویم و میگوییم که منظورمان چه بوده است! گفتیم پس بگیرید و آن وقت آنرا به مراجع حزبی که حداقل پلنو م هایش سه بار این ها و این اختلافات و این سیاستها را نزاشته است مصوب شود ببرید. قبول نکردند. رضا جان تا زمانی که این وضعیت را هم به حساب نیاوری و این تلاش ها را نبینی و به همه ماتریالی که برای قضاوت احتیاج داری دست نبری من فکر میکنم نمیتوانی قضاوت درستی بکنی

از این نظر من فکر نمیکنم آنطور که تو میگویی “مساله خیلی ساده است” شما رفتید و این عملیات را کردید .”

سخنرانیت در شورای کادر ها را خواندم، سریع هم و یکبار دیگر به سایتت نگاه کردم آنطور که گفته بودی. نامه به ثریا را دیدم از همین زاویه است. نامه برای پلنوم از همین زاویه است. در یکی از این بحثهایت نکته جالبی داری که میخواهم ازش استفاده کنم

گفته ای “ساختن حزب اسان است نگاه داشتن ان سخت است” و این برایم جالب بود. بیا از این زاویه به مسئولیتی که این رفقای هیات دائم داشتند نگاه کن. بسیاری هستند که از این رفقا سوال میکنند که چرا شما که 4 ماه به کنگره مانده بود رفتید و این پلاتفرم را که میدانستید تمام حزب را زیر و رو میکند در میان خودتان تصویب کردید؟ شما که به عنوان مسئولین حزب بسیار آگاه بودید که چه اختلافاتی در بالای حزب و در حزب هست؟ چرا رفتید و بعنوان مسئولین اول حزب آنچنان ناامنی را بوجود اوردید و بنزین را بر اتش زیر خاکستر پاشاندید؟ این سوال همه کادرها و مسئولین و همه کسانی است که دو قدم ان طرف تر حزب و جنبش و … را میبینند و باید ببینند. باید مانند سیاست مداران سی ساله این را دیگر متوجه بشیوم مگر نه؟ متاسفانه تو هم مانند دیگران قربانی را باز هم مجازات میکنی. ما مانند همه حزب میرفتیم که قربانی بشویم. مسئولینی که گذاشته بودیم حزب را اداره کنند بسیار فرصت طلبانه، بسیار آگاهانه و هزار بار حق دارم بگویم که با دست بردن به سنتی که مطلقا مال ما نبود رفتند و سیاستهایشان را به نام سیاست حزب منتشر کردند. رحمت فاتحی در جلسه لندن در سخنرانیش گفت و من آنرا هم در یکی از نوشته هایم اوردم که” دو سال در این حزب اختلاف سیاسی بود و برزخی بود و ما رفتیم و این مساله را حل کردیم!” تو به من بگو این را باز هم حق “اکثریت” میدانی که “اقلیت” که برای من تمام حزب است را دور بزند؟

این واقعیت ندارد که این رفقا اکثریت بودند و میتوانستند هر کاری بکنند. این هیچگاه کار ما و سنت ما نبوده است این سنتی عمیقا بورژوایی است که بارها تفسیر این را در این مدت کرده ایم

در جای دیگری میگویی ساختن حزب و تحمل نظر که اینهم فقط به سنتی که ما در حزب دنبال کرده ایم می چسبد و مطلقا به این رفقای هیات دائم و رفتارشان با حزب نمی چسبد. آنها بلافاصله بعد از رسیدن به قدرت با سرعتی باور نکردنی میخواستند همه چیز را با رای و تصمیم تشکیلاتی ببرند و “قال قضیه” را بکنند که در واقع رفع زحمت سیاستهای تاکنونی است! و کسی هم صداش درنیاید چون اکثریت این را میگوید! چون تصمیم اکثریت” است چون …

حزب تعدد نظر و وحدت اراده هم که نزد این رفقا خیلی وقت است مورد شک و تردید قرار گرفته است و حداقل در دوران گذشته این اختلافات از طرف سه رفیق دفتر سیاسی و هیات دائم طرح شده بود. و اگر از این زاویه هم بنگریم میبینیم که تئوری های توجییه کردن ه این عمل هیات دائم هم فراهم بوده است .

واقعیت اینها است رضا جان و انتخاب برای الان و اینده حزب کمونیستی هم تا جایی که به ما ها و همه ما منظورمه بر میگردد دست خودمان است. ما از همان ابتدا هم گفتیم ما حزب را تحویل کنگره میدهیم. ما کسی را اخراج نکردیم، ما کمیته ای را منحل نکردیم، ما استعفای کسی را قبول نکردیم و همه را تلاش میکنیم به کنگره ببریم و یک محفل که دستور کار و سیاست و سنتی که متاسفانه به انها رو آورده است را در دامن بقیه گذاشته است. ما همچنانکه گفته ایم تا آخرین دقیقه ای که به سالن کنگره برویم در برابر راه حلی که رفقای عراق و کردستان اوردند و برای بردن همه حزب به کنگره حاضریم راهمان را کج کنیم و بطور قطع این کار را خواهیم کرد. رفقایی که یک پلاتفرم تغییر ریلی را به حزب تحمیل کرده اند باید آنرا پس بگیرند و باید در کنگره برای همه حزب جوابگوی کارشان باشند و آنگاه بروند و پلاتفرمشان را هم به تصویب همه در کنگره برسانند. این رفقا اما نشان دادند که اهل این کار نیستند و منفعت محفل هیات دائم برایشان حیاتی است و مانند سلام زیجی در جلسه هیات دائم به ما گفت که پس گرفتن این پلاتفرم به معنی مرگ ماست! رضا جان این “ما” قرار بود و قرار است جای حزب را بگیرد و من یکی هیچگاه با این نیستم.ما کماکان اماده ایم و بسیار خوب هم هست که در یک حزب باشیم و امیدوارم چند گرایش دیگر هم بیایند و بر اساس حزب وحدت اراده و تعدد نظر کارمان را بکنیم و حزبی سیاسی داشته باشیم و هر گرایشی سیاستهایش را توانست در کنگره ها به کرسی بنشاند سکان حزب را برای آن توافقات اکثریت دارد و در نیمه راه اقلیت و یا فراکسیونی که میخواهد این سیاست های اقلیت را چلنج کند نمیتواند در واقع زیر همه چیز بزند شبیه کاری که رفقای 6 نفره ما که “اکثریت” هم بودند کردند

فعلا قربانت

#########

جوابی دیگر به اسد گلچینی

اسد عزیز سلام،

خوشحالم از اینکه به ادامه بحث ابراز علاقه کرده ای، با عرض معذرت بدلیل مشکلات کار و زندگی سریع جواب ندادم.

اسد جان، بعدا از اینکه یک بار دیگر جوابت را مرور کردم، نمیدانستم منظورت این است که سئوالاتم پوچ است و نیازی به جواب دادنت نیست!؟ بهر حال از اینکه همین فضای تبادل نظر راهم داریم خوشحالم. نمیدانم هنوز مسئله “انصاف، حقیقت و عینک ” و متد من برایت حل شده است یا نه؟ بگذریم میخواهم “روشن کنم چرا متدولوژی شماها که بخاطر حفظ مصوبات حزب وارد یک عملیات شبانه چریکی شده است، اساسا مارکسیستی نیست!”

اسد جان، میخواهم قبل از اینکه این حکم را ثابت کنم با مسائلی شروع میکنم که در یک سمینار جانبی در جوار کنگره دوم حزب حکمتیست این بحث را کردم اما متاسفانه در آن زمان مورد توجه قرارنگرفت، شاید مشکل از قدرت کلام و اقناع من است. نمیدانم تو در آن سمینار بودی یانه.

10 سال پیش در یک سمینار” پروفسوری جامعه شناس از کانادا ” که به فنلاند آمده بود شرکت کردم، متاسفانه اکنون که این مطلب را مینویسم اسم آن شخص را فراموش کرده ام. آن کارشناس با روشی علمی اجزای جسم و مغز انسان را در رابطه با کار کرد و تشخیص واکنش و عکس العملهای گوناگون نشان میداد. نکته ای که برای من تاثیر گذار بود و هنوز هم فراموش نمیکنم این بود: فضای مغز انسان به میزان 99 در صد انعطاف پذیر است و فضای سبز آفتابی محسوب میشود. اما یک در صد فضای مغز انسان یک نقطه قرمز است، حساس است، آدرس این نقطه قرمز بوسیله علم روانشناسی علنی است چرا که با شناخت هر فرد از دیگری میتواند تشخیص بدهد نقطه قرمز آن طرف کجای مغز قرار گرقته و مستقیما آن نقطه را نشانه گیری کنید. وقتی به آن نقطه قرمز زدی فورا بقیه 99 در صد دیگر فضای مغز هم قرمز میشوند و دیگر فرصتی برای سبز و آرام کردن آن باقی نمیماند، یا حد اقل زمان لازم است تا طرف آرام شود. در زبان عامی به آن میگویند حالگیری، اذیت کردن، خاک پاشیدن به چشم، سنگ اندازی و غیره….

اسد جان، با این مسال میخواهم میان من و تو در فضای آفتابی مغزمان چند مسئله گرهی را مورد بررسی قرار بدهیم.

حزب هردوی ما با بحران کشنده مواجه است!

من میگوئیم متدولوژی شماها یکی از عوامل اصلی این بحران است، بحث من این نیست که اکثریت 8 نفره د.س اشتباه سیاسی نکرده اند، من در نامه به ثریا شهابی نوشته ام در یک فرصت مناسب حتما نظراتم را در مورد عملکرد هیئت دائم مینویسم و تاکید کردم با ارزیابی ریبوار احمد از عملکرد هیئت دائم موافقم.

اما میخواهم به بحث متدولوژی برگردم:

من قبل از کنگره 4 تشخیصم این بود که در حزب اختلاف نظر هست، طی مطلبی برای نشریه کنگره توقعاتم را نوشتم. تقاضای سمینار جانبی کردم که متاسفانه وقت نشد، یک روز بعد از کنگره تصویر خودم را از کنگره 4 نوشتم و اتفاقا به چالشهای پیشاروی حزب بخصوص در غیاب عضویت کورش مدرسی اشاره کردم، بازهم قبل از پلنوم 21 پیشنهاداتم را مطرح کردم که متاسفانه کسی گوش شنوا نداشت.

اسد جان، بحث برسر اختلاف نظر نیست، بحث بر سر چگونگی دفاع از مصوبات حزب است. شما به اصطلاح برای دفاع از مصوبات رسمی حزب تعرض فیزیکی کرده اید! به نقطه قرمز همه ما زده اید و فضای آرام مغز همه حزب را از دو طرف بهم زدید! خود این تعرض مغایر با مصوبات و از همه مهمتر پرنسیبهای کمونیستی است.

میگوئید دو سال ما با اینها اختلاف داریم که من هم تائید میکنم که اختلاف داشته اید و احتمالا در جلسات کمیته تان و یا محافلتان بحث کرده اید. اما کدام مطلب نقد شماها در مورد نقض مصوبات قبل از عملیات شبانه شماها منتشره شده و من ندیده ام؟ کدام سمینار انتقادی با اعضا و کادرها داشته اید؟

اسد عزیز، باورکن اگر شماها قبل از ” عملیات شبانه 14 دسامبر 2011 ” از متد منصور حکمت برای نقد روش و کارکرد هیئت دائم استفاده میکردید امروز حقانیت شماها صد برابر بود!

اسد جان، من بعنوان رفیق 30 ساله ات به این متدولوژی اعتماد ندارم چون هر جا که کم آورد میزند و قواعد بازی را بهم میریزد. اسد جان، این سنت مال ما کمونیستها نیست قبلا در دهه 80 در دره احزاب میان شاخه های چریک تراژدی ببار آورد و ما محکومش کردیم.

میخواهم به یک نکته بعنوان “طنز” اشاره کنم. اسد جان، یکی از مصوبات پایه ای حزب ما برنامه یک دنیای بهتر است! قطعنامه حقوق جهان شمول هم جزوه مصوبه حزب است در بیانیه 14 دسامبر شماها اسم برنامه یک دنیای بهتر حذف شده است، فقط به حقوق جهانشمول تاکید شده است. آیا شماها برنامه را از مصوبه حزب حذف کرده اید؟

آیا من و یکی دو نفر دیگر حق داریم اعلام کنیم شماها برنامه یک دنیای بهتر را زیر پا نهاده اید و خودتان مستعفی شده اید و فقط ما حزب را نمایندگی میکنیم؟ راستی اگر این کار را بکنیم چگونه موضع میگیرید؟ آیا اصلا این سنت کمونیستی است؟

مشکل من تو در این نیست منکر این باشیم که اختلاف نظر سیاسی و حتی گرایشات متفاوت وجود ندارد. مشکل من با شماها نحوه برخورد و متدولوژی غیره مارکسیستی این جمع است، که امروز حزب را به این وضعیت انداخته است.

اسد عزیز، جهت جبران خسارت به حزب باید با تفکر و تعمق عمل کرد، فردا دیر است چون بعد از این فرصت هیچ جناحی حزب حکمتیست نخواهد شد.

با احترام مجدد!

رضا کمانگر

12 ژانویه 2012

######

رفیق مظفر عزیز سال نو مبارک،

این روزها بشدت در کابوسم، نه سال نو خوش گذشت و نه خواب خوشی داشتم.

مظفر جان، از تو چه پنهان 4 ماه دیگر 50 ساله میشوم، با سر انگشتانم شمردم 32 ساله است که مشغول مبارزه و فعالیت حزبی علیه جمهوری اسلامی هستم. میدانم انسان شریف و کمونیستی هستم اما قرار نبودم فقط به شرافت و کمونیست بودن قناعت و افتخار کنم، قرار بود در زندگی دیگران و جامعه تاثیر گذار باشم، توقعم تغیر بنیادی درساختار جامعه بود، به هرچه نابرابری اجتماعی هست اعتراض دارم، جامعه برابری و انسانی میخواهم، اما چرا تاکنون خشتی را روی هم نگذاشته ایم؟ چرا راه به جائی نمیبریم؟ چرا هر روز از اول شروع میکنیم؟ ما جزو کدام جنبش اجتماعی هستیم؟ چرا اینقدر انرژی برای بهم زدن و سرخوردگی داریم؟ آیا دورنما روشن است؟ اینها و دهها سئوال دیگر که باعث خراب شدن پلهای پشت سر شده اند بدنبال راه برون رفت میگردم. نمیدانم سر از کجا در میاوریم، شکست و تحقیر بیشتر و یا نجات هر دو راه باز است و ما میتوانیم سرزنده هر دو راه باشیم.

مظفر جان، از این کابوسها بگذرم خواستم با این یادداشت رفیقانه از موضع مسئولانه اخیرت برای عبور حزب از این بحران قدر دانی کنم. مهم نیست موفق میشویم یا نه شجاعت نظر آنجا که منافع طبقاتی را تشخیص میدهد و خرده حسابها را کنار میگذارد با ارزش است. طی 28 سالی که تو را میشناسم شاهد چندین تصمیم و کارهای بزرگی بوده ام که تو انجام داده ای، اولین کار بزرگی که من شاهد بودم فرماندهی تو برای عبور کاروان بزرگ اردوگاه آموزشگاه گلاله کومله در سال 1363 از کمین حزب دمکرات بود که من هم جزو آن کاروان بودم، آنجا آن کاروان سنگین را شجاعانه بدون تلفات عبور دادی.

بنظرم موضعگیری اخیرت برای نجات حزب هم جزو همان کارهای بزرگ است!

28 سال از آشنای من با تو میگزرد و همچنان توقعاتم بالاتر میرود.

تشکر!

رضا

#########

رضا جان، با سلام.! اولا مرسی به خاطر محبتهات و سال نو شما هم مبارک. دوما سوالات شما سوال من هم هست. و جواب سر راست هم ندارند. اما یک چیز را بدون و شاید هم بهتر از من میدونی که سرنوشت انسان الزاما همین محدوده ای نیست که ما اسمش را می گذاریم احزاب. سرنوشت بشر بسیار پیچیده تر و گسترده تر از این عرصه گاها محدود که ما به درست و در مقاطع مختلف انتخاب می کنیم یا کنار می گذاریم، است. جامعه یا جمع کوچک ما را با جامعه بزرگ ایران و فقط ایران مقایسه کن انوقت می بینی که ما جزو بسیار کوچکی از دریایی فعل و انفعال اجتماعی هستیم . کاش می شد ما بیشتر از آنچه که تاحالا درتوانمان بوده انجام می دادیم و شاید هم دریغ نکردیم. ما ناجی جامعه نیستیم، عنصر و یا عناصری از یک تلاش عظیم اجتماعی هستیم که مدام در جریان است. احزاب و گرایشات سیاسی و غیره میان ومیرن و جامعه و تلاطمات و مبارزه طبقات و غیره هم مسیر و سرنوشت خود را طی می کنند. ما زمانی با این سرنوشت چفت میشیم و زمانی از ان دور. لحظات این روزها تداعی همان زمان دورشدنمان است. انسانها و احزاب و جریانات بریده از جامعه فکر کنم همین سرنوشت را دارند. اما راه کماکان باز است. این سرنوشت نهایی ما نیست. انسان ها عوض میشن چرا که جامعه و مسایلش مدام تغییر می یابند. اگر این واقعیت را بپذیریم هضم این رویدادهای تلخ اسان تر خواهد بود. مهم این است که انسان احساس کند نقش مخربی نداشته و منفعتی بجز منفعت طبقه کارگر و انسانهای جامعه اش را نمایندگی نکرده است. من هر زمان با پدیده های اینچنینی روبرو می شوم ورای سیاست و تئوری و هر تبیینی که جای خود دارند، به وجدان و شرافت انسانی ام (نه به معنای اخلاقی اش) مراجعه می کنم ودرخلوت و تنهاییم از خودم می پرسم که چه درست و چه غلط است. مهم این است که در این تندپیچ ها انسان به دام سکت و فرقه و محافل تنگ نظر و منافع حقیر شخصی و یا به دام ایدئولوژی مذهبگونه نیفتد. آنوقت فکر کنم برخورد به پدیده ها اسان تر و سر راست تر خواهد بود. به قول شما صرفنظر از اینکه در آن موفق بشویم یا زورمان نرسد. بهر حال راه سخت و پیچیده ای در پیش داریم و تلاشمان را خواهیم کرد. باز هم خواهیم ساخت و شاید باز بیفتیم اما باز بر می خیزیم. این را تجریه سالهای سال به ما آموخته است. مهم این است که در هر افت وخیزی انسان وقتی پشت سرش را نگاه می کند، نه افسوس بخورد و نه احساس شرم بکند. من در این ماجرای اخیر هم احساس بدهکاری به کسی و چیزی نمی کنم. فردا را می بینم و اینده دورتر را و تاریخی را که انسانهای زنده برای خود خواهند ساخت. من به این خوشبینم . انسان های زنده امروز و فردایی هم که ما نیستیم تاریخ شان را رقم خواهند زد. و تمام تلاش ما این است که به این تاریخ و تلاش های و زندگی انسانی و اجتماعی مربوط شویم و تلاشمان را در این جهت بکنیم. حزب ابزار کار ما است اگر ابزار مناسبی نبود و اگر درب آن به روی ما بسته شد، راه های مختلف دیگر باز و زندگی ادامه دارد. باید به این تاریخ و تلاشهای جامعه پیوست. سرت را درد نیارم و به امید دیدار و گفتگوی بیشتر. ما اگر در یک حزب هم با هم نباشیم اما خواهی نخواهی در جامعه بزرگ تری مدام تنه مان به تنه همدیگر خواهد خورد و جدای از دنیای سیاست در بعد اجتماعی و انسانی به هم نیازمند.خیلی مخلصم و برات ارزوی شادی و موفقیت دارم.

مظفر4 ژانویه 2012

##########

ضمیمه 1

نامه سرگشاده به 14 نفر اعضای اقلیت کمیته مرکزی حزب حکمتیست

رفقا! موضوع این نامه و سئوالات من جانبداری از جناحی نیست، سئوالات من بخاطر نگرانیم از سرنوشت حزب و به درجه اولی جهت اهمیت همجهتی و همسنگری در بیش از سه دهه گذشته است. اکثریت شماها را 30 سال است که از نزدیک میشناسم و برای تک، تک تان اهمیت و احترام قائل هستم! سئوالاتم سرراست و بدون تعارف است. پاسخ دادن به آن تنها مسئولیت میطلبد!

رفقا!

سه هفته از تحمیل بحران به رهبری و کل حزب حکمتیست میگذرد. همه ما جدا از تعلق جناحی و گرایشی حق داریم به عملکرد تحمیل این بحران و تاثیر این بحران بر جامعه و تک، تک فعالین و اعضا و کادرها و رهبری حزب بپردازیم و برای آینده از آن تجربه کسب کنیم.

رفقا!

فرض کنیم حق با شماست، پلاتفرم تصویب شده هیئت دائم از خط رسمی حزب خارج شده است و حزب را به چاله انداخته است. آیا راه حل دیگری بجز عملیات شبانه اقلیت دفتر سیاسی جهت تصرف وب سایت و اموال حزب وجود نداشت؟ آیا نمیشد در فردای آخرین جلسه دفتر سیاسی که 5 نفر از رفقا به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند، نمیشد خواهان پلنوم فوق العاده شد و این هیئت دائم را از مجاری قانونی پلنوم خلع مسئولیت کرد؟ آیا نمیشد به اعضا و کادرها رجوع کرد و سمینار جهت نقد پلاتفرم برگزار کرد و حتی یک فضای آرام جهت انتخاب سیاسی را ایجاد کرد؟ آیا عملکرد سه هفته اخیرشماها حزب را از چاله به چاه نینداخته است؟ آیا این حرکت و موضعگیری شماها ذره ای امید و اعتماد را به حزب حکمتیست باقی گذاشته است؟ آیا واقعا در خلوت خود میتوانید به وجدان خود رجوع کنید و از این وضعیت احساس غرور کنید؟ راستی تاثیر این بحران بر فعالین داخل کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا رفقای ما در محلهای کار و زندگی از این وضعیت حزب شاد و سرحال و یا افسرده و نا امید شده اند؟ در ارزیابیتان میتواید ضرورت اجتماعی این اقدامتان را برای ما، جامعه و تاریخ جنبش کمونیستی کارگری را توضیح دهید؟

آیا اینوع عملکرد ناشی از یک سنت غیره اجتماعی بیگانه با کمونیسم کارگری نیست؟

رفقا! فرض کنیم عملکرد سه هفته ای شما موجب نجات طبقه کارگر و جنبش کمونیستی کارگری در ایران شده و به درجه اولی به نجات حزب حکمتیست منجر شده است. چرا نباید به حرف 30 نفر از نظر شماها “فریب خورده گان اعضای کمیته مرکزی” که خواهان پلنوم فوق العاده هستند گوش نداد؟ حتی فرض کنیم این حرکت شماها موجب انقلاب سوسیالیستی در سریعترین زمان ممکن میشود، چرا نباید 30 تن از رفقای را نجات نداد که بیش از سه دهه همسنگر هم هستیم؟ چرا نباید با شرکت در پلنوم 23 اکثریت اعضای کمیته مرکزی را از زیر دست توطئه پلید هیئت دائم نجات نداد؟ چرا نباید از طریق شرکت قدرتمند و با حقانیت در پلنوم زمینه اخراج این چند نفر هیئت دائم که موجب “تغییر ریل” حزب شده را در کنگره فوق العاده را فراهم نکرد؟

اما رفقا!شماها پا را در یک کفش کرده اید و فکر میکنید حزب را در کنگره فوق العاده 5 نجات میدهید.

فرض کنیم اکثریت نمایندگان کنگره 4 که شماها سنگ دفاع از آنها را برای صلاحیتشان جهت تصویب خط آینده حزب امید بسته اید، اگر اکثریتشان فریب نقشه شوم هیئت دائم بخورند و حزب مورد نظر شماها را نجات ندهند، آیا ضمانتی برای احترام شماها به رای اکثریت نمایندگان کنگره 5 وجود دارد که اگر بر خلاف تحلیل شماها تصمیم گرفتند؟ آیا اگر جهت گیری ها مطابق میل شماها نبود، میتوانید تعهد بدهید که عصبانی نمی شوید و از جلسات کنگره خارج نمی شوید؟ آیا تحمل رای نیاوردن برای رهبری آینده حزب را دارید؟ آیا اگر خدای نکرده در کنگره اقلیت شدید ظرفیت تشکیل یک فراکسیون اقلیت درون حزبی را دارید؟ آیا میتوانید برای مصوبات اکثریت حزب ارزش و احترام قائل شوید؟ آیا در صورتی که جناح مقابل کنگره را تحریم کنند شماها هیچگونه روزنه ای برای حفظ اتحاد حزب مدنظر ندارید؟

رفقا! همه علائم تاکنونی نشانه از هم پاشیدن شیرازه حزب حکمتیست را نشان میدهد.

نقش و مسئولیت شماها در جهت متلاشی کردن حزب چیست؟ آیا میتوانید مسئولیت گوشه ای از این وضعیت را بپذیرید؟ اگر شماها هیچ نقش مخربی ندارید چه تلاشی برای حفظ اتحاد حزب انجام داده اید؟

رفقای عزیز! باور کنید بحرانی که به حزب تحمیل شده است مانند این است که در خانه ای شیشه ای سنگر ببندی و سنگ پراکنی کنید. دیوار و سقف خانه حزب بر سر همه ما ترک برداشته است! باید مسئولیت این بحران را پذیرفت!

همه ما سه دهه است که با این وضعیت دست وپنجه نرم میکنیم، هر وقت با تلفات سنگین کوچکتر شده ایم باز آسمان همان رنگ سابق را داشته است.

ای کاش این بحران ذره ای تاثیر مثبت بر زندگی کارگر، زن، جوان و کودک داشت!

رضا کمانگر

9 ژانویه 2012

########

ضمیمه 2

آیا در نظام سوسیالیستی بدلیل ” مصلحت جناحی” منافع کمونیستی قربانی نمیشود؟

رفیق ثریا شهابی!

جوابیه ات به درخواست اکثریت اعضا و علی البدلهای کمیته مرکزی برای برگزاری پلنوم فوق العاده را دریافت کردم. باور کن، باورم نمیشد ثریا شهابی در موقعیت دبیر کمیته مرکزی این قدر اکثریت اعضای هم کمیته ای خود را دست کم بگیرد و از آنها بعنوان افراد ناآگاه و فریب خورده و آلت دست هیئت دائم و غیره قلمداد کند!؟

رفیق ثریا! من افتخار عضویت در کمیته مرکزی حزب را نداشته ام. اما بعنوان یک فعال حزبی که ادعائی بجز تعلق خاطر به آرمانهای نظام انسانی سوسیالیسی را ندارم فکر میکنم جواب تو به درخواست اکثریت اعضای کمیته مرکزی شایسته یک دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیستی نیست و تعجب میکنم که رفیق رزمنده ای مانند تو در مقابل رفقای هم کمیته ایش اینقدر خودخواه و مغرور و در عین حال تحقیر کننده و حق بجانب باشد!؟

ثریا جان، نگرانیم از این است که اگر بجای دبیر کمیته مرکزی رئیس جمهور دولت سوسیالیستی می بودی و از طرف اکثریت نمایندگان شوراهای سراسری با سئوال و بازخواست روبرو میشدی، راستی عکس العمل شما چی میتوانست باشد؟ آیا بدنبال کشف توطئه های گوناگون نمی گشتی؟

نمیخواهم بند، بند جوابیه تو را نقد کنم، باور کن قابل نقد است، سطحی است، بی ربط است و بشدت جانبدارانه و عصبی است. جواب شما به هر چی شبیه است، بجز جواب کسی که از لحاظ سازمانی در ” جایگاه رهبری حزب کمونیستی ” شفاف قرار گرفته است، به رفقای کمونیست خود است.

ثریا جان، نقد من از سر کینه و جهت حمایت از هیئت دائم نیست، هرتوافقی هم صورت بگیرد بدلیل موقعیت تشکیلاتیم شامل حال من نخواهد شد. درنتیجه نقد من را جهت تضعیف جناح خود ندان و موضع گیری تو را بعنوان یک رهبر حزب کمونیستی و من هم بعنوان یک کادر و فعال کمونیست ارزیابی کن که میخواهد حزب را با انتقاد و حمایت از ارائه راه حل درست از این بحران نجات دهد. من هم حزبم را یک پارچه نیاز دارم و تو هم دبیر حزبم هستی برایت احترام دارم اما تو اشتباه میکنی آگاهانه و یا نا آگاهانه منافع طبقاتی تحزب را نمایندگی نمیکنی، بر اساس مصلحت به چنین موضعی افتاده ای ونمیخواهی حزب را از این وضعیت نجات دهی، مشغول رای شماری پلنوم میشوی و نتیجه را برای کنگره خطرناک ارزیابی میکنی!؟ رفیق ثریا عزیز، باور کن معادلاتت و معیارهایت روانکاوانه و غلط است، شیطان سازی خیالی میکنی و زمینی نیست.

بحث بر سر اختلاف سیاسی و بعضا وجود گرایشات متفاوت نیست، بحث بر سر حقوق، قانون و مقررات است. من عضو دفتر سیاسی خلعیت شده از سوی اقلیت نیستم اما برای یک لحظه فکر کن تو صبح از خواب بیدار میشوی می بینی از سر کار و فعالیتت اخراج شده ای، راستی چه احساسی میتواند داشته باشی؟ تسلیم میشوی که مستحق این وضعیت بودی؟

اکثریت دفتر سیاسی و هئیت دائم متهم به تجدید نظر از خط رسمی حزب شده اند و پلاتفرم خود را میخواستد عملی کنند، راستی این رفقا که غیرتشان گل کرده چند بار بحث انتقادی از پلاتفرم دفتر سیاسی را به اطلاع تشکیلاتهای حزب رسانده اند؟ کدام سمینار، کدام بحث انتقادی جهت هشدار به هیئت دائم انجام گرفت که ما درجریان نیستیم؟

رفیق ثریا! میدانم تو بیشتر از من با منصور حکمت از نزدیک کار کرده ای، اما باور کن نه حرکت رفقای اقلیت دفتر سیاسی در عملیات شبانه برای تصرف اموال، وب سایت حزب و نه حمایت رفیق کورش مدرسی از حرکت ضد حزبی آنها و نه جوابیه تو به اکثریت اعضای کمیته مرکزی در راستای متد منصور حکمت نیست.

این موضع گیری هرچه باشد اما با کمونیزم منصورحکمت بیگانه است!

راستی هیچ فکر کردی چرا منصور حکمت در سال 1990 حزب کمونیست و کومله را تصرف نکرد؟ توانش را نداشت؟ قدرت اداره اش را نداشت؟ بنظر من منصور حکمت آن سنت را نداشت و اساسا این سنت فرقه های بی ربط به جامعه است. نه سنت یک جریان کمونیستی کارگری!

بنظر من این متد و این سنت کنگره را هم قبول ندارد، کافیست در کنگره هم اقلیت بشود. بطور یقین زیر همه چیز میزند و از کنگره هم بیرون میرود، به خودخواهیش، به ادبیات و فرهنگ سیاسیش نگاه کنید. این متد کم تحمل بی ظرفیت و بشدت عصبی و در عین حال بی مسئولیت است. علت عدم پیوند این گرایش با سوخت و ساز جامعه است و نماینده هیچ جنبش اجتماعی هم در درون جامعه نیست اما ظرفیت ضربه زدن به تحزب کمونیستی را دارد.

بنظرم جناح مقابل هم بعد از کنگره 4 تحزب کمونیستی کارگری را نمایندگی نکرده این موضوع احتیاج به ارزیابی گسترده تری دارد که در حوصله این مطلب نیست و به زمان مناسبتری موکول میکنم. همینجا باید بر این نکته تاکید کنم که با ارزیابی رفیق ریبوار احمد در مورد عملکر هیئت دائم و اکثریت دفتر سیاسی موافقم.

رفیق ثریا! در زمان پایان این مطلب نامه تهدید به استعفا از دبیر کمیته مرکزی را دریافت کردم نوشته ای بین “وجدان و پست دبیری” اولی را انتخاب کردی. شما آزادی هر گونه تفسیری برای تصمیمت بنویسی اما اجازه بده من هم بردداشت خودم را داشته باشم: بنظرم انتخاب تو بین “انحلال طلبی و تحزب کمونیستی” بود که تو اولی را انتخاب کردی که متاسفم.

منصور حکمت سلاح اصلیش، قلم و قدرت کلامش با متدولوژی مارکسیستی بود.

کاش کمی از او می آموختیم.

رضا کمانگر

5 ژانویه 2012

########

ضمیمه 3

در مورد اعلام پایان یک دوره

رهبری حزب حکمتیست با یک بحران شکننده مواجه است. تاکنون تلاش مسئولانه حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان و همچنین طیف وسیعی از کادرها و اعضا و دوستداران حزب مانع از فروپاشی حزب شده است، هر چند طی دو هفته اخیر حزب حکمتیست بشدت زمین گیر شده است اما با ” موضع گیری و عملکرد غیره مسئولانه 5 نفر از اعضای دفتر سیاسی، رفقا اسد گلچینی، آذر مدرسی، مظفر محمدی، خالد حاج محمدی و محمد فتاحی” همه تلاشها هم به طرف بن بست هدایت شده است.

من از مقطع قبل از کنگره چهارم نگران وضعیت حزب بودم. در موارد زیادی نگرانیهایم را هم علنا منتشر کرده و در وب سایت شخصیم قابل دسترس است. در طی سه سال گذشته تلاش برای وحدت عملی حزب حکمتیست برایم در درجه اول بوده است. فکر میکردم و هنوز هم بر این تاکید میکنم که حزب حکمتیست نیاز به گسست از فرهنگ جدل آنلاینی چپ سنتی دارد! فرهنگ چپ سنتی یک فرهنگ نازل و سطحی عقبمانده است که بجای تعمق، تفکر، شناخت و قضاوت با احساسات و کلمات عملا بازی میکند. فرهنگ چپ سنتی با بررسی علمی پدیده ها بیگانه است و در مورد مسائلی که نظر مخالف دارد بشدت کم تحمل، پرخاشگر، حق بجانب و بی نزاکت است. اما در کنار فرهنگ چپ سنتی ما با یک خود محور بینی و خود خواهی کاذبی نیز مواجه هستیم که امروز حزب حکمتیست را به لبه پرتگاه فروپاشی هول داده است. شناخت از این خودخواهی و خود محوری بینی ساده است .

بعد از پلنوم 22 که در آن آرایش رهبری تغییر کرد هیئت دائم دفتر سیاسی پلاتفرم عملی را تصویب میکند و بعدا این پلاتفرم را هم به تصویب جلسه دفتر سیاسی می رسانند. 5 نفر از 13 نفر از اعضای دفتر سیاسی با نشانه اعتراض به کلمه تغییر ریل و به تصویب رسیدن پلاتفرم هیئت دائم جلسه را با روشی غیره متعارف ترک میکنند. چند روز بعد از این ماجرا باتوجه به ” در اختیار داشتن رمز وب سایت رسمی حزب در یک عملیات شبانه هیئت دائم و اکثریت اعضای دفتر سیاسی را خلع مسئولیت ” میکنند!؟ اعلام میکنند هیئت دائم و اکثریت دفتر سیاسی از موازین و مصوبات حزب خارج شده اند و فقط آنها برای نجات حزب سکان رهبری حزب را در دست گرفته اند!؟ “شانس آوردیم محل سکونتمان در دره احزاب دهه 80 نبود چراکه احتمالا بجای تصرف وب سایت و اموال حزب و خلع مسئولیت کردن رئیس و اکثریت اعضای دفتر سیاسی به مقر رادیو حمله میکردند و همه نگهبانان را به هلاکت میرساندند” “این تراژدی در دهه 80 میان سازمان چریکها در دره احزاب کردستان عراق صورت گرفت” آن زمان به حق آن عمل مورد تنفر و تمسخر ما کمونیستها بود. اما امروز بعد از سه دهه از آزمایش عقبماندگی این نوع حرکت، شاهد عملیات شبانه اما با تکنولوژی امروزی هستیم!؟ ” بی تردید چریک در دهه 80 اگر تکنولوژی دنیای امروز را میداشتند قطعا رفقای خودشان که نگهبان رادیویشان بودند را نمیکشتند ” زمان تغیر میکند اما سنتها ماندگارند “!

تلاش برای نجات !

در فردای آن شب تعداد زیادی از اعضا و کادر های حزب همراه با طیف وسیعی از دوستداران حزب به حمایت از تلاش احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان برای نجات حزب حکمتیست برخاستند. واضح بود نه احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان و نه ما بعنوان اعضا و کادرها و دوستداران حزب موضعگیری سیاسی نکردیم که این عملیات شبانه محق است یا محکوم است. تلاش همه ما این بود علیرغم زشتی آن عملیات شبانه اما حزب حکمتیست را بعنوان یک حزب کمونیستی با هر کم و کاستی که دارد را حفظ کنیم و فضای سیاسی جهت قانونیت بخشیدن به ارگانهای حزبی و سنت کمونستی را حفظ کنیم .

اما انگار موضعگیری حزب عراق و کردستان و طیف وسعی از اعضا و دوستداران حزب به نفع عملیات شبانه 5 نفر از اعضای دفتر سیاسی تلقی شده و روی آن حساب سرمایه سیاسی باز کرده اند و با نامه به دو حزب عراق “پایان یک دوره” را اعلام کرده و عملا وارد یک مرحله خطرناک شده اند.

رفقای عزیز! باور کنید عملیات شبانتان جهت سکانداری رهبری حزب از نظر کادرها، اعضا، دوستداران و جامعه ایران به یک سکاندال سیاسی تبدیل شده است! شهامت سیاسی ایجاب میکند در یک جلسه رسمی(پلنوم کمیته مرکزی) مسئولیت این سکاندال سیاسی را بپذیرید و جهت جبران خسارت سیاسی و عملی که به حزب حکمتیست وارد کرده اید دسته جمعی از عضویت در کمیته مرکزی استعفا دهید و یک فراکسیون سیاسی جهت پیشبرد نظرات سیاسی و سالم در درون حزب تشکیل دهید، باور کنید اعتبار سیاسیتان صد برابر کنونی خواهد شد.

بر چند نکته تاکید میکنم:

1. عدم برسمیت شناخت اکثریت دفتر سیاسی در صلاحیت شما نیست و این حرکت شما بعنوان یک حرکت غیره کمونیستی و مخرب در تاریخ فعالیت سیاسی تک، تک شماها به ثبت رسیده است

2. برگزاری جلسه دفتر سیاسی تا زمانی که با اکثریت اعضا برگزار شود حزب حکمتیست را نمایندگی میکنند و عدم شرکت شما در جلسات دفتر سیاسی بعنوان تخلف باید ثبت شود .

3. برگزاری پلنوم 23 حق همه اعضای کمیته مرکزی است و دبیر کمیته مرکزی نباید حق اکثریت اعضای کمیته مرکزی که خواهان بر گزاری آن هستند و خود بدلیل جانبدای زیر پا بنهد. یک دستور مهم برگزاری کنگره فوق العاده 5 است که در این پلنوم باید موازین اصولی حزبی جهت جلوگیری از ماجراجوی بتصویب برسد .

4. کنگره 5 یک کنگره فوق العاده است، قطعا اکثریت نمایندگان سیاستها و جهت گیری های حزب را تصویب میکنند، اقلیت باید تابع رای اکثریت باشد.

5. هر اقلیت سیاسی باید حق تشکیل فراکسیون در حزب حکمتیست را داشته باشد.

قبلا مطلب با عنوان “حزب حکمتیست در یک آزمون تاریخی!” نوشته بودم که جهت توجه بیشتر ضمیمه ادامه مطلب است .

رضا کمانگر

27 دسامبر 2011 – 06 دی 1390

########

ضمیمه 4

حزب حکمتیست در یک آزمون تاریخی!

مقدمه : برای من بعنوان یک فعال کمونیست که بیش از نیمه عمر خود را در صف تحزب کمونیستی جهت تقویت مبارزه طبقاتی سپری کرده ام بدیهی است قبل از حقانیت هر بحث و جدل حفظ سازمان و حزب برایم اولویت حیاتی دارد. مبارزه بدون سلاح، راه بجای نمیبرد، کارگر بدون سرپناه نمیتواند به فکر مبارزه طبقاتی بیفتد، یک مارکسیست بدون سازمان حزبی هم مانند یک انسان بی سرپناه در درون جامعه است که تاثیر گزار نیست. بحثی هم که نتیجه اش انشققاق غیره طبقاتی باشد پشیزی ارزش ندارد، از این رو عبور حزب حکمتیست از این تند پیچ سخت، وظیفه خود بعنوان یک فعال حزبی، کمونیست و همه اعضای رهبری، کادر های حزب و ازجمله رفیق کورش مدرسی بعنوان شخصیت تاثیر گزار در این شرایط میدانم. قطعا هر گونه برخورد نادرست و اتفاق ناگوار که یک پارچگی حزب و موقعیت حزبی را در این شرایط تضعیف کند همه ما مسئولیم، اگر ما خودمان را ببخشیم اما جامعه بوسیله فراموش کردن همه وابستگان به حزب حکمتیست، ما را نخواهد بخشید!

یک تصویر، کدام راه را انتخاب میکنیم؟

بحث های جاری درون حزب حکمتیست، توجه ها را هم از بیرون از حزب و هم در داخل حزب به خود جلب کرده است. واکنشها در بیرون از حزب از آنجا که به احزاب “اکس” هم خانوادگیهای خودمان برمیگردد تعجب آور نبود چراکه کینه و نفرتی که از حزب حکمتیست در میان دوستان سابق هست اگر چیزی غیر از این میبود باید متعجب میشدیم، مواضع رهبران حزب کمونیست کارگری و حزب اتحاد از قبل، قابل پیشبینی بود که قابل اتکا برای راه حل و برون رفت از این وضعیت نیستند و فکر نمیکنم کسی در داخل حزب حکمتیست هم به آن توجه ای نشان دهد. در میان طیفهای گوناگون فعالین داخل و خارج کشور هم با نگرانی و کنجکاوی بحثهای اخیر درون حزب حکمتیست تعقیب میشود و بعضا ابراز نگرانی شده است. در داخل حزب هم انگار این مباحث دامن هر فعال، عضو و کادر حزب را برای انتخاب سیاسی را گرفته است، انگار راه سومی وجود ندارد، یا باید با مباحث “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” رفیق کورش مدرسی را نقد کنید و علیه آن باشید و یا باید موافق آن باشید و همه چیز را در معیار موافقت با آن انتخاب کنید. انگار راه سومی وجود ندارد. من اما راه سوم را انتخاب کرده ام و حزب حکمتیست را در یک آزمون تاریخی قرار میدهم. تعهد به تعدد نظرات و وحدت عمل میدان عملی است که دامن حزب حکمتیست را امروز بطور عملی و علنی گرفته است، یک آزمون تاریخی است، یا این حزب را به یک حزب سیاسی ریشه دار طبقه کارگر و جامعه ایران تبدیل میکنیم و یا این آخرین اختلاف و انشقاق در تاریخ سیاسی این حزب در جامعه ایران خواهند بود که رسالتشان پایان یافته موجودیتش مربوط به یک دوره حیات سیاسی جامعه ایران خواهد بود. هر دو راه بطرف رهبری حزب حکمتیست بازاست و انتخاب هم آگاهانه است. همین جا باید یک نکته را بدون تعارف و بطور جدی یاداور شوم که بخشی از رهبری حزب حکمتیست میانگین سنشان بالای 50 سال است و تجربه چندین انشقاق و انشعاب را در کارنامه فعالیت سیاسی خود دارند اما در کارنامه هیچکدامشان تاکنون نشانی از سرپناهی برای کارگر و برای زن و برای جوان و کودک دیده نمیشود. انسانهای شریف و برجسته ای که بعد از 50 سال هنوز در ابتدای راه هستند. این بار اگر تعمق نکنند دیگر فرصتی برای جبران خسارت نخواهید داشت! به قول مارکس انسان سازنده تاریخ خویش است.

اختلاف نظر سیاسی را به رسمیت بشناسیم

به فاصله کمی بعد از کنگره 4 حزب حکمتیست که رفیق کورش مدرسی بدلیل وضعیت جسمی و اولویتها و مشغله های شخصی خود را در آن کنگره کاندید نکرد با فاصله کوتاهی با مطلب “نقطه سرخط ” حزب را از بیرون با مشغله های خود درگیر کرد و با سمینار “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” روش و سیاستی را طرح کرد که حزب را با چالش روبرو کرد. من در زمان کنگره چهارم حزب حکمتیست این شرایط را پیش بینی کرده بودم طی مطلبی با عنوان “تصویری از کنگره چهارم حزب حکمتیست” این شرایط را در حزب و رهبری را در غیاب عضویت رفیق کورش مدرسی در رهبری حزب را تصویر کرده بودم که در بخشی از آن مطلب چنین نوشته بودم ” اولین مشکل پیشاروی حزب حکمتیست عدم حضور کورش مدرسی در رهبری حزب است. این یک واقعیت است که کورش مدرسی تاکنون نقش کلیدی در تاسیس خط سیاسی حزب حکمتیست داشته است، امروز او بیرون از کمیته مرکزی قرار گرفته و نقش سیاسی او از راه بیرون به رهبری حزب تاثیر میگذارد که شرایط رهبری حزب را سختر میکند. مسئله دیگر، کمیته مرکزی در غیاب کورش مدرسی با عدم اتوریته سیاسی برتر رنج میبرد، 48 نفر کمیته مرکزی همه خود را بر دیگری یا برابر و یا برتر میدانند که این شرایط حزب را در یک آزمون جدی قرار داده است. “

این پیشبینی امروز به واقعیت تبدیل شده است. رفیق کورش مدرسی در بیرون از رهبری حزب، خط سیاسی و بحثهایش تاثیر بلفعلی بر رهبری حزب دارد، این تاثیرات دارای جوانب مثبت و منفی است، در هر دو حالت اما رفیق کورش با دست وبال آزاد افکار و اندیشه و خط سیاسی خود را بیان میکند و نگران سرنوشت سیاسی حزب حکمتیست نیست. البته این حق طبیعی هر فردی است که آنطور فکر میکند آزاد باشد آن را هم بیان کند و این شامل رفیق کورش هم میشود. اما باید طرف مقابل هم آزاد باشد نقد کند. اما تا اینجا مشکلی نیست، مشکل آنجا پیش میاید که مسئولیت عملکرد گذشته را تقسیم نکنیم و فقط آینده را تصویر کنیم. بنظر من بعد از کنگره چهارم سه بحث رفیق کورش با عنوانهای “نقطه سرخط، طبقه کارگر تحزب کمونیستی و بحث برقه” دیدگاه های جدیدی هستند که با متدودلژی کمونیسم کارگری و منصور حکمت متفاوت است اما این مباحث باید در حزب قابل تحمل باشند و رفقای حمایت کننده حق داشته باشند حول آن مباحث پلاتفرم سیاسی تنظیم کنند، اگر اکثریت شدند رهبری سیاسی و اجرایی حزب را در دست میگیرند. اگر اکثریت نشدند باید حق داشته باشند فراکسیون حزبی داشته باشند. اما حق باید دوجانبه باشد، رهبری و کادر های حزب هم نمیتوانند بیتفاوت از کنار آن مباحث بگذرند، نقد و بررسی حق همه باید باشد، باید فضای سیاسی را ایجاد کنیم که این مباحث اخیر بعنوان نظرات جدید رفیق کورش بررسی و مطالعه شوند، قطعا مسئولیت این مباحث هم بعهد رفیق کورش است و حزب حکمتیست نباید هیچ مسئولیتی در قبال این مباحث داشته باشد.

رهبری حزب و پلاتفرم رهبری

حزب حکمتیست باید رهبری اجرائی و سیاسیش را بر اساس پلافرم سیاسی و اجرائی در پلنم حزب انتخاب کند، حزب حکمتیست باید زمینه تعدد نظر و وحدت عمل را با تحمل سیاسی فراکسیونهای درون حزب به زمینه عمل برساند. بنظر من حزب حکمتیست باید اختلاف نظر سیاسی را در درون حزب برسمیت بشناسد و رعایت حقوق اقلیت و اکثریت به فرهنگ سیاسی رهبری و کادر های حزب تبدیل شود.

موانع اصلی چیست؟

حزب حکمتیست و رهبری آن آغشته به فرهنگ جدل آنلاین است. این موانع اصلی است که حزب را تهدید میکند. در فرهنگ سیاسی چپ در ایران اختلاف نظر سیاسی با تصویه حساب سیاسی قاطی میشود که تاکنون ضربات جبران ناپذیری را به تحزب کمونیستی هم زده است. حزب حکمتیست هم مبرا از این فرهنگ سیاسی چپ ایرانی نیست.

راه حل اصلی گذر از این موانع است، بحث سیاسی، اختلاف نظر سیاسی نشانه بلوغ سیاسی است، نشانه مشغله جهت مسئولیت پذیری در درون جامعه است و در عین حال حزب را پویا و پخته تر میکند. روحیه باز و تحمل را در صفوف خود تقویت کنیم، حزب حکمتیست باید سرپناهی برای طبقه کارگر، جامعه و هم ما باشد!

رضا کمانگر

22 ژوئن 2011 – 01 تیر 1390

########

ضمیمه 5

توقع از کنگره چهارم حزب حکمتیست!

حزب حکمتیست در آستانه برگزاری کنگره چهارم است. سئوالات متعددی پیشاروی نمایندگان در این کنگره قرار دارد که من به اختصار بخشی از آن را جهت جواب و تعمق نمایندگان قبل از برگزاری کنگره طرح میکنم و بعضا انتظارات خودم را از کنگره چهارم در این مطلب در اختیار نمایندگان تشکیلاتهای حزب در این کنگره قرار میدهم.

کنگره چهارم حزب ما در شرایطی برگزار میشود که جهان سرمایه داری در عمیقترین بحران دوران خود بسر میبرد، بلوک بندی جغرافیای به معنای بلوک بندی منافع طبقاتی شرق و غرب در هم آمیخته و سرمایه داری بحران زده در چهارگوشه جهان حاکم است و قطب بشریت در مقابل توحش بربریت نظام بحران زده سرمایه داری از آمریکا، اروپا تا آفریقا و آسیاه قرار گرفته است. عوارض این بحران باعث رشد و گسترش باندهای مافیای، از گروهای نژادپرستی و مذهبی تا فرقه های عوام فریب تحت عنوان استقلال طلبی تا فدرالیسم قومی رشد و توسعه یافته است.

یک مشاهده عمومی این است، احزاب دسته راستی رشد و بعضا به حاکمیت رسیدند.

در دو دهه اخیر بجای انقلابات کارگری و سوسیالیستی انقلابات نارنجی مخملی در کشورهای اروپای شرقی و آسیا جهت حفظ منافع سرمایه داری و فریب مردم رواج یافته است و یک راه حل نظام سرمایه داری جهت فریب و سرگرم کردن توده های مردم کارائی فریبنده ای را داشته است. کمونیسم ما بعد از انقلاب اکتبر به حاشیه رانده شد و بعضا ما شاهد نفوذ اجتماعی کمونیسم مارکس و حکمت در عرصه اجتماعی نیستیم.

در ایران بعد از انقلاب مشرطه، اسلام و گروهای ملی گرا یک پای تغییر وتحولات در جامعه ایران بوده اند، اساسا کلیه تلاشهای تاکنونی به نفع طبقه سرمایه دار ایران تمام شده است. تعرض سرمایه داری به معیشت اکثریت توده مردم همچنان ادامه دارد.

کمونیسم در ایران اگرچه طی سه دهه اخیر توانسته است از نظر تئوریک صف خود را از مخدوشیت طبقاتی رها کند اما هنوز با یک نیروی تحول بخش طبقاتی و جلب اعتماد طبقه کارگر و اکثریت توده مردم ایران فاصله عمیقی وجود دارد.

موانع اصلی پیشاروی اجتماعی شدن و جلب اعتماد طبقه کارگر و توده های مردم ایران آن گرهگاهی است که دامنگیر حزب و جنبش ماست. این سئوال که چرا کمونیسم ما طی سه دهه اخیر نتوانسته به نیروی تحول بخش جامعه تبدیل بشود؟ یک سئوال اساسی است و جواب به آن مستلزم یک بازبینی متدودولوژی ما در برخورد به کل ساختار جامعه است. اجازه بدهید منظورم را دقیقتر توضیح بدهم: شکی در این نیست که استراتژی ما رسیدن به جامعه ای سوسیالیستی است. اما جامعه ای که قرار است انقلاب سوسالیستی در آن سازماندهی شود، زمین صافی نیست که در هر گوشه ای که باشید بتوانید گوشه های دیگر آن را ببینید. جامعه طبقاتی با پیچ و خمهای سخت است، گرایشات، احزاب، گروها، مذاهب، تباهکاری، توطئه گری، سازمانهای خیریه، تاریخ، فرهنگها و سنتهای گوناگون با جمعیتی 70 میلیونی و وسعت جغرافیای وسیع و همسایگان دوست و یا متخاصم دارد.

برخورد ما به همه اینها در مقام یک نیرو با انگیزه مسئولیت پذیری در جامعه یا بمعنای دیگر نیرویی برای گرفتن قدرت سیاسی نیستیم. تجربیات طبقه کارگر و توده مردم از احزاب کمونیستی و چپ بیشتر انشعاب، انشقاق و اختلاف است تا اتحاد و همبستگی و بسیج!

ما باید خودمان، مواضعمان، جبهه های جنگمان و ادبیاتمان را یکبار دیگر بازبینی کنیم. چند در صد مواضع ما در رقابت با حزب کمونیست کارگری و کومله تدوین شده است؟ چقدر در جبهه بندی های اصلی جامعه ما به فرعیات چسبیده ایم و در نهایت حاشیه ای شده ایم؟ چند درصد ادبیاتی که ما در مقابل مخالفانمان بکار گرفته ایم بر ضد خود تبدیل شده است؟ به وب سایتهای حزب توجه کنید، روزانه چند نفر به آن مراجعه میکنند و هر نفر چند دقیقه در سایت می ماند و جستجو میکند؟ به کیفیت و رونق نشریه هایمان نگاه کنید، چقدر خواننده دارند؟ به بعضی از اطلاعیه ها نگاه کنید، با شعار شروع میشود با حماستی سطحی پایان می یابد. به ادبیات بد بعضی از نقد ها نگاه کنید، انسان بی طرف را جذب نمی کنند و بعضا تاثیرات منفی داشته است.

اعترضات یک سال اخیر!

جامعه ایران طی یک سال اخیر شاهد تغییر و تحولات عمیقی بود که باعث نگاه های متفاوت از چهارگوشه جهان بسوی ایران شده است.

اولین تحولی که در ایران به وقوع پیوست، اعتراضات میلیونی مردم در خیابانها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم بود. تحلیلهای متفاوتی پیرامون این اعتراضات شکل گرفت و اساسا صف بندی و اتحاد عملهای اعلام شده و اعلام نشده فراوانی از طرف احزاب و گرایشهای متفاوت خودی های حکومت و غیره خودی ها تا اپوزسیوون چپ و راست جامعه شکل گرفت.

حزب ما بدرست تشخیص داد که رهبری این اعتراضات در دست جناح معذوب جمهوری اسلامی است و افق این اعتراضات در خدمت فریب مردم جهت طولانی تر شدن رژیم اسلامی است. سند آنچه که باید آموخت گویا و قابل دفاع است. اما عملکرد ما بدون ضعف نبود ، اگر تصویر ما از اتفاقی که افتاده درست است اما در استنتاجات سودی عاید ما نشد. علت اصلی این است که ما اقدامی برای تغییر رهبری این اعتراضات نمیکنیم، انگار جنبش سبز در ایران بیمه شده و تصور ما این است هر حرکتی که انجام می گیرد بنفع سبز تمام مشود. من قبلا طی نامه ای به دفتر سیاسی نقشه عملی را جهت تغییرریل اعتراضات مردم و جلب توجه مردم به پراتیک حزب ما پیشنهاد کردم که با بی توجهی رهبری حزب روبرو شد.

جنگ!

با تصویب قطعنامه شورای امنیت علیه ایران و عدم تمکین رژیم اسلامی به غرب یک بار دیگر احتمال وقوع جنگ هسته ای آمریکا و اسرائیل شیرازه جامعه ایران را تهدید میکند. بی تردید در صورت وقوع جنگ جدا از عوارض نسل کشی آن شیرازه جامعه 70 میلیونی ایران از هم می پاشد و سناریوی سیاه زندگی اجتماعی را با خطر جدی روبرو میکند.

کنگره ما باید برای جلوگیری از جنگ هسته ای نقشه عملی روشن و دقیق جهت بسیج مردم علیه جنگ و در عین حال زمینه برای سرنگونی جمهوری اسلامی داشته باشد.

اما علیرغم تلاش برای جلوگیری از جنگ در صورت وقوع آن حزب ما باید در جهت راستای نجات زندگی مردم نقشه عملی شامل سازماندهی مردم برای قیام و کنترل شهرها را داشته باشد.

توقع از کنگره چهار!

– نقشه عمل ما جهت اعتماد به راه حل کمونیستها در مقابل بحران سرمایه داری در سطح بین المللی چیست؟

– آیا این کنگره میتواند یک نقطه شروع برای جلب اعتماد طبقه کارگر و توده های مردم به جنبش کمونیستی کارگری و حزب ما باشد؟

– ابزار این اعتماد سازی چگونه بدست میاید؟

– نقشه عمل ما برای تغییر ریل و عبور اعتراضات مردم از رهبری جنبش سبز به جنبش سرنگونی طلبی چیست؟

– فرهنگ وا دبیات ما هنوز مخلوطی از چپ سنتی و جدل آنلاین غیر اجتماعی است. نقشه عمل ما برای یک ادبیات مدرن، مستدل، ملیتانت و دور از پرخاشگری در مقابل مخالفین چیست؟

– نقشه عمل ما برای جلوگیری از جنگ هسته ای چیست؟

– آیا در صورت وقوع جنگ هسته ای وظیفه حزب ما چیست؟

– ساختن حزب برمبنای توقعات بالا مستلزم یک رهبری قوی، محکم و سنت شکن است!

– ……..

رضا کمانگر

19 ژوئیه 2010

#####

ضمیمه 6

تصویری از کنگره چهارم حزب حکمتیست

از چند ماه قبل در درون خودم با این تصمیم کلنجار میرفتم که در کنگره چهارم شرکت کنم یا نه؟ تا اینکه بر سر شرکت کردن تصمیم گرفتم و خودم را هم برای نمایندگی حوزه محلیم کاندید کردم. بعد از اینکه بعنوان نماینده کنگره انتخاب شدم به بررسی خودم پرداختم که من حزب حکمتیست را چگونه ارزیابی میکنم؟ کمبودها و ضعفهای حزب حکمتیست را چگونه می بینم؟ آیا حزب حکمتیست کمبود قرار و قطعنامه دارد؟ اصلا برای من اضافه کردن مصوبات بر اسناد تاکنونی اولویت دارد؟ سئوالاتی که در ذهن من هستند چیست؟ تا اینکه در نتیجه کشمکش و کلنجار درونی تصمیم گرفتم مطلبی را با عنوان توقع از کنگره چهارم در نشریه کنگره شماره 3 نوشتم و از گنکره خواستم این بحث را در سمینار جانبی در دستور بحث آزاد بگذارد و روز جمعه 24 سپتامبر عازم محل کنگره شدم. متاسفانه کنگره بدلیل کمبود وقت و فشردگی مباحث امکان سمینار جانبی را نداشت،و من امکان طرح این بحث را نداشتم.

این اولین کنگره بعد از کنگره های دوم و سوم است که علنی برگزار میشود و به همین خاطر حضور مهمانان کنگره خیلی بیشتر از نمایندگان بچشم میخورد که همین حضور چشمگیر مهمانان که بعضا چهره های سرشناس و جدی خارج از حزب هم بودند نشان از موقعیت و توقع بالا از حزب حکمتیست را نشان میداد و فضای شاد و صمیمی در همان زمان ورود قابل مشاهده بود.

مباحث این کنگره قبلا بشکل قطعنامه و قرار در هفت شماره نشریه کنگره بطور علنی چاپ شد و بخصوص در اختیار نمایندگان قرار گرفته بود. هر چند هیچ کدام از قطعنامه ها و قرارها برای من تازگی نداشتند و بعضا برای من در درجه اولویت هم نبودند، اما کنگره بدون مصوبه هم بی معناست و نمیشود تجمع را کنگره نام گذاشت.

کنگره بعد از طی مراحل اداریش با سخنرانی کورش مدرسی افتتاح گردید. سخنرانی کورش مدرسی همه جانبه و جامع بود، او ابتدا با طرح این سئوال که چرا این کنگره علنی است جواب داد و گفت جمهوری اسلامی رهبران حزب را از طریق اینترپل تحت تعقیب قرار داده است و ما هم برای مقابله با اینکه بگویم ترسی از جمهوری اسلامی نداریم کنگره را علنی برگزار میکنیم.

کورش مدرسی سپس تصویری از تعلق و هویت حزب حکمتیست به مارکسیسم را نشان داد که به دنبال تحقق و منافع طبقه کارگر است و به چیزی کمتر از انقلاب سوسیالیستی راضی نمیشود. کورش مدرسی جامعه را طبقاتی تصویر کرد و مواضع جریاناتی را به نقد کشید که زیر عنوان چپ تلاش میکنند طبقه کارگر را با طبقه بورژوا به سازش بکشانند. او این جریانات را با عنوان کمونیزم بورژوائی نام برد که با طرح مواضعی تحت عنوان انسانها بفکر ادامه بقای جامعه سرمایه داری هستند. او بر تحزب کمونیستی تاکید کرد و حزب حکمتیست را بعنوان ابزار مناسب برای رهبری انقلاب سوسیالیستی معرفی کرد.

کورش مدرسی در سخنرانی افتتاحیه کنگره تلاش کرد تفاوتهای حزب حکمتیست را با گرایشات و جریاناتی تحت عنوان چپ و کمونیست را روشنتر بیان کند که با استقبال نمایندگان و بعضا مهمانان روبرو گردید.

بعد از سخنرانی افتتاحیه، کنگره و بعد از دریافت پیامها، کنگره وارد بررسی گزارشات کمیته مرکزی و کمیته های اصلی حزب شد. مهمترن بحث این بخش گزارش ویژه کورش مدرسی در مورد وضعیت پزشکی خود بود، او با اشاره به وضعیت مخاطره آمیز بینایش و اولویت پروژه ها و مشغله های سیاسی و شخصیش دیگر قادر به عضویت در کمیته مرکزی و هیچ کمیته دیگری نیست، در ادامه گفت در مباحثات این کنگره دخالت نخواهد کرد. کورش مدرسی اضافه کرد عدم حضور من در رهبری حزب بمعنای عدم دخالت سیاسی من نیست، از این ببعد مباحث من در شکل علنی بیان میشود و این ممکن است کار رهبری حزب را مشکلتر و سختر کند. گزارش ویژه کورش لحظاتی فضای کنگره را تحت تاثیر قرار داد اما بنابه توصیه خود کورش این فضا خیلی زود گذر بود.

کنگره در مجموع 3 قطعنامه و 5 قرار در میان قطعنامه ها و قرار های پیشنهادی راتصویب کرد، در ادامه انتخابات کمیته مرکزی برگزار شد و از کورش مدرسی برای نقشش در ساختن حزب حکمتیست قدردانی گردید در نهایت بعد از دو روز کار فشرده با سخنرانی اختتامیه فاتح شیخ پایان یافت.

ییک ارزیابی فشرده!

نقاط قوت!

نقاط قوت حزب حکمتیست را نمیشود تنها در ارتباط با کنگره چهارم نشان داد، حزب حکمتیست از زمان تاسیس تاکنون برپایه یک رگه فکری بنا شده که در جامعه به ارتدوکس مارکسیستی معروف است، حزب حکمتیست برخلاف منتقیدین بیرونی اش، حزبی بشدت ارتدوکس مارکسیستی و متکی به تئوری حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت است. کاراکتر های اصلی این حزب متکی به لایه های کادری با تجربه ای است که در فرصت مناسب قابلیت جلب اعتماد مردم را در ایران و بخصوص در کردستان را دارا است. این حزب بی توهم به جریاناتی است که زیر عنوان چپ و کمونیست فعالیت دارند ولی به بخشی از جناح اصلاح طلبان رژیم اسلامی توهم پیدا کرده اند، این حزب هیچ گونه اعتقادی به اصلاحاتی در درون رژیم اسلامی ندارد. همین جهت گیری باعث شد انرژی گسترده ای را صرف توهم زدائی مردم از اصلاح طلبان بکند که باعث نفرت جریانات راست و بقول کورش مدرسی کمونیزم بورژوائی شده است.

حزب حکمتیست، رهبری اعتراضات بعد از انتخابات دهم را در دست جناح اصلاحطلبان حکومتی ارزیابی کرد و اعلام کرد منافع مردم در ادامه این اعتراضات برآورده نمیشود و مردم نباید گوشت دم توپ جناحهای رژیم اسلامی قرار گیرند. تحلیل های حزب حکمتیست بعد از انتخابات دهم باعث اعتماد بنفس بیشتر در صفوف حزب شده است و حزب توجه خود را به سازماندهی طبقه کارگر معطوف کرده است.

کنگره چهارم در بستر این وضعیت قابل ارزیابی است، نمایندگان کنگره از سیاستهای حزب در طول یک سال و نیم اخیر راضی هستند و توجه خود را به سازماندهی مستقل طبقه کارگر معطوف میکنند و حداقل مشغله و کشمکشها پیرامون مسائل کارگری مطالبات توده ای دور میزند.

نقاط ضعف

نقاط ضعف حزب حکمتیست را باید در بستر موقعیت کمونیسم در سطح بین المللی ارزیابی کرد. من قبلا طی مطلبی با عنوان توقع از کنگره چهارم به آن اشاره کردم که بخشی از آن را در اینجا میاورم.

” کنگره چهارم حزب ما در شرایطی برگزار میشود که جهان سرمایه داری در عمیقترین بحران دوران خود بسر میبرد، بلوک بندی جغرافیای به معنای بلوک بندی منافع طبقاتی شرق و غرب در هم آمیخته و سرمایه داری بحران زده در چهارگوشه جهان حاکم است و قطب بشریت در مقابل توحش بربرییت نظام بحران زده سرمایه داری از آمریکا، اروپا تا آفریقا و آسیاه قرار گرفته است. عوارض این بحران باعث رشد و گسترش باندهای مافیای، از گروهای نژادپرستی و مذهبی تا فرقه های عوام فریب تحت عنوان استقلال طلبی تا فدرالیسم قومی رشد و توسعه یافته است.

یک مشاهده عمومی این است، احزاب دسته راستی رشد و بعضا به حاکمیت رسیدند.

در دو دهه اخیر بجای انقلابات کارگری و سوسیالیستی انقلابات نارنجی مخملی در کشورهای اروپای شرقی و آسیا جهت حفظ منافع سرمایه داری و فریب مردم رواج یافته است و یک راه حل نظام سرمایه داری جهت فریب و سرگرم کردن توده های مردم کارائی فریبنده ای را داشته است. کمونیسم ما بعد از انقلاب اکتبر به حاشیه رانده شد و بعضا ما شاهد نفوذ اجتماعی کمونیسم مارکس و حکمت در عرصه اجتماعی نیستیم”

ارزیابی از حزب حکمتیست:

1: اولین مشکل پیشاروی حزب حکمتیست عدم حضور کورش مدرسی در رهبری حزب است. این یک واقعیت است که کورش مدرسی تاکنون نقش کلیدی در تاسیس خط سیاسی حزب حکمتیست داشته است، امروز او بیرون از کمیته مرکزی قرار گرفته و نقش سیاسی او از راه بیرون به رهبری حزب تاثیر میگذارد که شرایط رهبری حزب را سختر میکند. مسئله دیگر، کمیته مرکزی در غیاب کورش مدرسی با عدم اتوریته سیاسی برتر رنج میبرد، 48 نفر کمیته مرکزی همه خود را بر دیگری یا برابر و یا برتر میدانند که این شرایط حزب را در یک آزمون جدی قرار داده است.

تنها یک تعهد سیاسی و جمعی میتواند ادامه کاری حزب را تامین کند.

2:حزب حکمتیست در میان راه گذشته و حال و آینده قرار دارد. هر کدام از این راه ها در شرایط تاریخی میتوانند سرنوشت سیاسی حزب را طوری دیگر رقم بزنند، همانطور که، نه تاریخ گذشته میتواند قانع کننده باشد و نه امروز از موقعیت پیش آمده راضی هستیم. اما تاریخ آینده در گرو آگاهی علمی به تجربه تاریخی است که قضاوت را باز هم به آینده موکول بکند.

شاخصترین مشکل حزب، مشکل فرهنگ سیاسی حزب است.

حزب حکمتیست اگر چه ادعا میکند که مشغله هایش معطوف به منافع و سازماندهی طبقه کارگر و توده های مردم است اما فرهنگ سیاسی این حزب برای طبقه کارگر و توده مردم جا افتاده نیست و در مقابل مخالفین سیاسیش هم از فرهنگ جدل آنلاین که بوسیله حزب کمونیست کارگری به فضای سیاسی چپ تحمیل شده است تاثیر گرفته است و بشدت آلوده به فرهنگ سیاسی چپ سنتی است. فرهنگ سیاسی این حزب با فرهنگ سیاسی چپ سنتی فاصله ای ندارد و ادبیات سیاسی غالب این حزب با روانشناسی مخاطبینش در تناقض است، مشغله های روز حزب با اولویتهای مصوبش هماهنگی ندارد و گاهی وقتها مسائل حاشیه ای به اولویتهای حزب تحمیل میشوند. در این مورد فاکت مستندات زیاد است، اما به این امید که رهبری حزب، فرهنگ سیاسی حزب را بازبینی کند از فاکت آوردن خوداری میکنم.

3: پراتیک استنتاج از تحلیل اوضاع سیاسی حزب داری اشکال و ضعف است، حزب حکمتیست با این استدلال که رهبری اعتراضات بعد از انتخابات دهم در دست جناح سبز رژیم است خود را از نظر دخالت سیاسی بیوظیفه کرده است. اینکه تحلیل اوضاع سیاسی درست است مشکلی نیست و اینکه توهم به جریان سبز زیاد و امروز جریاناتی بنام چپ رسما اعلام کردند با موسوی و کروبی کشتی نمیگیرند و سیاست توده ای اکثریتی یکبار دیگر به مدل فضای چپ سنتی تبدیل شده است یک واقعیت عینی است. اما آیا حزب حکمتیست فقط وظیفه اش این است که به مردم بگوید شرکت نکنید، فریب نخورید کافی است؟ آیا به مردمی که امروز فرصتی پیداکردند تا عکس خمینی، خامنه ای را که میخواهند زیر پا لهه کنند درست است بگوئیم نکنید؟

اصلا نقشه حزب برای فرصت سازی چیست؟ چرا این استنباط وجود دارد که ما به مردم میگوئیم نکنید؟ آیا حزب حکمتیست نقشه ای برای مبارزه ضد رژیمی دارد؟ نقشه حزب برای هدایت نفرت مردم از فرهنگ اسلامی، بخصوص رژیم اسلامی چیست؟ من میدانم حزب حکمتست از هر مبارزه برای خلاصی فرهنگ اسلامی، یا هر مبارزه دمکراتیک و صنفی و اقتصادی هم حمایت میکند. اما نقش فعال با حمایت تبلیغی مسئله ای است که روی میز رهبری حزب قرار دارد.

4: کمپین علیه احکام اعدام و سنگسار،

امروز مسئله اعترض به احکام اعدام و سنگسار و دفاع از زندنیان سیاسی عقیدتی به یک پدیده اجتماعی تبدیل شده است، هر جریانی بنابه زمینه مادی این مسئله نیرو و انرژی اختصاص داده و نیرو میگیرند و جلب توجه میکنند و بعضا در دم دست قرار میگیرند. حزب حکمتیست علیرغم اعتقاد عمیقش به لغو احکام اعدام و زندان ابد هنوز نهادی را برای افشای این احکام وحشیانه سازمان نداده و نقش آنچنانی هم ایفا نکرده است.

5:بحران هسته ای رژیم اسلامی با غرب و خطر وقوع جنگ:

اختلاف رژیم اسلامی با غرب و سرپیچی رژیم از قبول قطعنامه های شورای امنیت نعمتی برای سران رژیم است که به بهانه آن دست رژیم بر ادامه سرکوب مردم را باز گذاشته است. خطر وقوع جنگ بعنوان یک تهدید هر روزه بالای سر جامعه ایران قرار دارد، حزب حکمتیست نقشه ای برای شرایط وقوع جنگ ندارد.

6: حزب حکمتیست در شرایط و موقعیت دشواری قرار دارد، از طرفی جامعه 70 میلیونی ایران تشنه آزادی و برابر و رفاه است و از طرف دیگر شرایط انتخاب توده های مردم دشوارتر شده است. حزب حکمتست راه سختی در جلب اعتماد طبقه کارگر و توده های مردم را در پیش رو دارد. جلب اعتماد جامعه ایران به کمونیسم و به حزب حکمتیست در گرو یک رهبری کارآمد است که احساس کند مشغله هایش معطوف به جامعه است و خود را در رقابت با احزاب و جریانات دیگر نمیداند و با فرهنگ سیاسی چپ سنتی برای همیشه باید فاصله بگیرد. نقد و بازبینی حزب از جامعه و منافع طبقاتی باید متکی به ماتریالیسم دیالیکتیکی باشد.

مواخره:

این بحث قطعا بدون اشکال نیست، اولین ضعف این بحث عدم طرح آن در سمینار حزبی و یا بحث آزاد است که اگر طرح میشد حتما عمیقتر و همه جانبه تر میشد. اما از آنجا که حزب ما هنوز زرف مناسبی برای چنین بحثی را فراهم نکرده است، من هم بعنوان عضو حزب که سرنوشت حزب برایم مهم است ناچارا به خودم اجازه دادم مشاهدات و ارزیابی و توقع خودم را در جهت تعمق حزب و رهبری علنی منتشر کنم.

رضا کمانگر

4 اکتبر 2010

#########

ضمیمه 7

در سن ١٧ سالگى رفاقت با اهداف شماها را شروع کردم!

متن سخنرانى رضا کمانگر در نشست دوم شورای کادر های تشکیلات کردسان حزب حکمتیست

رفقا! از فرصتى که برای صحبت کردن به من داده اید تشکر میکنم، بخصوص از حمه سور و دیگر رفقا که من را هم به این جلسه دعوت کردند تشکر ميکنم.

رفقا! هدف من برای آمدن به این جلسه دو مسئله بود، یکی تازه کردن دیدار با رفقايی که کم و بیش ٢٥ سال است برای یک هدف مشترک مبارزه میکنیم. هدف دوم طرح درد دلى است که به مشغله زندگیم تبدیل شده است و به بخشى از وجودم تبديل گردیده است.

رفقای عزیز! من از یک سال و نیم قبل دچار کابوس و تراژديی شده ام که خلاصى از آن مستلزم جواب به سئوالات متعددی است و در متن آن تعهد جمعى را طلب میکند.

راستش من نه شاعر و هنرمند و نه نویسنده ام که دلى به آثارم خوش بکنم که در جامعه منشأ اثر خواهند شد. من همان انسانى هستم که زره ای از اعتقاد به راهى که تاکنون پیموده ایم ، کم نشده است. در محل زندگیم در حد توان علیه جمهوری اسلامى مبارزه کرده و تلاش کرده ام یکى از مدافعین مارکس، منصور حکمت و حقوق انسان باشم.

رفقا! اولین تازیانه تحقیر در سن ٦ سالگى را هنوز به خاطر دارم، از سن ١٢ سالگى برای ادامه زندگى نیروی کارم را فروخته ام و در سن ١٥ سالگى مشت کوبنده مذهب به پیشانیم خورد. این وضعیت باعث گردید نفرت عمیقى نسبت به نظام موجود در من شکل بگیرد و در سن ١٧ سالگى رفاقت با اهداف شما ها را شروع کردم و بعد از ٢٥ سال و از دست دادن برادر و صدها رفیق و همرزم عزیز دیگر، تازه درعمق کابوسى هولناک بسر میبرم. میدانید چرا؟ به شروع آشنايی برگردم. ما در مورد زندگى بشر درست گفتیم، ارزش انسان در نظام سرمایه داری نه بخاطر انسان بودنش، بلکه بخاطر تولید و انباشت سود ارزش دارد! ما درست گفتیم این نظام وارونه است و باید بر ویرانه آن، نظامى دیگر ساخت که عدالت اجتماعى برقرار باشد. گفتیم برای پیشبرد این امر احتیاج به ابزار داریم، و حزب را ساختیم. حزب برای ما به مثابه سرپناهى بود که همه ما زیر آن جا گرفتیم. حزب برای ما نفوذ کلام، برنامه، نقشه عمل و ابزار قدرت سیاسى بود! در میان این جمع تجربه حزب سازی فراوان است، هر کدام چندین حزب را از هم پاشانده و دو باره از اول شروع به ساختن حزب دیگری کرده اند. رفقا! حزب سازی مهم نیست حفظ آن مهم است! مسئله مشهور میگوید دوست شدن با افراد مهم نیست ادامه دوستى و حفظ آن اساسى است!

رفقا! من وقتى به زندگى ٢٥ ساله گذشته نگاه میکنم احساس میکنم طى این مدت مشغول ساختن خانه ای کاه گلى بوده ایم و بعد از اولین باران به زمین نشسته است. انگار مشغول بازی کودکانه ای بودم که هیچ نتیجه ای نداشته است و این دردناک است! کابوس من ناشى از این است! حزب کمونیست کارگری برای من همان خانه ای بود که احساس میکنم در ساختن خشت به خشتش شریک بودم، این حزب برای من مهم بود، احساس میکنم در آن بلوغیت سیاسى و شخصیتى پیدا کردم. فروپاشى و از دست دادنش به همان اندازه دردناک و سنگین بود!

مقصر کیست؟اگر انسان میتوانست زمان را به عقب برگرداند، هر کدام از ما بعد از راهى که طى کردیم بازنگری میکردیم و خیلى آسان تصمیم دیگری میگرفتیم! اما انسان این شانس را ندارد که زندگى را به عقب برگرداند، ٢٥ سال یعنى یک عمر زندگى که هیچ وقت باز نمیگردد! مقصر را نباید در جای دیگری جستجو کرد، خود ما حتى بمثابه فرد نيز مقصریم، من بخشى از عذاب وجدانم این است که چرا نقش برجسته تری برای جلوگیری از فروپاشى حزب کمونیست کارگری ایفاء نکردم؟ و این سئوال دامن تک، تک شماها را میگیرد.

رفقا! ممکن است عده ای فکر بکنند، خوب اتفاقى که نمى بایست بيافتد افتاده است، حال چرا باید اینقدر به خودمان سخت بگیریم؟بحث من بر سر تعهد است! هدف من محاکمه کسى نیست. هدف من گرفتن تعهدی است که ٢٥ سال بعدتر از نقطه اول شروع نکنیم. اعتماد به این تعهد با این متد بدست نمیاید. انعطاف پذیری سیاسى و تحمل نظر مخالف یک ضرورت اجتماعى است! نمیشود حزبى بود ادعای مسئولیت اداره جامعه را کرد اما نظر مخالف را تحمل نکرد؟ یک جریان مسئول انعطاف پذیر سیاسى، تحمل نظر مخالف را تنها برای درون خود مد نظر ندارد، باید در تنظیم روابط با جریانات دیگر هم به کار بگیرد. اجازه بدهید در این رابطه مثالى را بیاورم، در میان تعدادی از جریانات چپ اپوزسیون ایرانى در مورد مسائلى همچون مطالبات کارگری، حقوق زنان، حقوق کودکان، مسائل جوانان، برخورد به طرح فدرالسیم احزاب ناسیونالیست و قوم پرست در ایران و مسئله پناهندگى شباهت های سیاسى و عملى فراوانى با هم دارند. چرا نباید در این موارد طرح همکاری سیاسى عملى را شروع کرد؟ آیا امکان تصویب منشور همکاری موردی و یا دائمى یا مقطعى وجود ندارد؟ نقشه عمل و اقدامات عملى ما در این رابطه چیست؟ یک مسئله مهم دیگر، مسئله برخورد به کسانى است که تا همین دیروز هم رزم، هم سنگر و حتى دوست شخصى همدیگر بودیم. در این رابطه ادبیاتى را میتوان پیدا کرد که در شأن این انسانها نیست! احترام به حقوق انسان یکى از پایه های فکری کمونیسم کارگری است! آیا این انتظار غیره واقعى است که هتک حرمت در ادبیاتمان را ممنوع بکنیم؟

در پایان برای یکایک شما عزیزان آرزوی سلامتى میکنم و برای اهدافى که در پیش داریم آرزوی موفقیت میکنم.

زنده باد منصور حکمت!

١٧ دسامبر 2005
رضا کمانگر