مقالات

ناجیانی” که باید نجات یابند! سیاوش دانشور

بار دیگر مدافعان بازسازی نظم استثمارگر سرمایه داری، دشمنان کارگر و کمونیسم و مخالفین دوآتشه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، کهنه ساواکی ها و عناصر “متحول شده” دفتر تحکیم وحدت به شبکه فاشیستهای فرشگرد، در هیئت بی مثمای “ناجی” ایران ظاهر شده اند! این “ناجیان” اسیر خرافات دنیای عتیق، بانگ برمی آورند که علیه “اهریمن” و “تاریکی” یکی شویم، “تمدن کهن” در خطر است، “همه با هم” نجاتش دهیم! آنها با احضار روح مُردگانِ اعصار بشر، بزعم خود در جهت درست تاریخ ایستاده اند! گفته اند تاریخ دوبار بار تکرار میشود؛ بار اول به ‌صورتِ تراژدی، بار دوم به ‌صورتِ نمایشِ کمدی! دیروز خمینی در مقابلِ شاه و امروز رضا پهلوی در مقابلِ خامنه ای! اما آنچه فراموش شده است این نکته ساده است که دنیا عوض شده است. سناریوی بقدرت رسیدن خمینی در ایران بسادگی قابل تکرار نیست!

عنوان “پیمان نوین” یک کپی برداری ناشیانه از “نیو دیل” فرانکلین روزولت اما فاقد محتوای سیاسی و اقتصادی آن است. نیو دیل در بحران دهه سی با اتکا به دولت و خط مشی اقتصادی کینزی به یک مجموعه اصلاحات سیاسی و اقتصادی دست زد تا به پیامدهای بحران اقتصادی جواب دهد. رضا پهلوی و کل بورژوازی ایران از نظر اقتصادی تاچریست و طرفدار پر و پا قرص بازار آزاد هستند. در واقع آنچه رضا پهلوی در قلمرو اقتصاد می گوید، رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی تا امروز پیش برده اند. ایشان نهایتا وعده میدهد که با تحکیم رابطه با آمریکا موانع فعالیت سرمایه داران داخلی و خارجی را رفع میکند. لذا عنوان “پیمان نوین” کاغذ کادوئی است که قرار است نستالژی و توهم بازگشت به نظام پادشاهی سرنگون شده، احیای مناسبات شاه و رعیت، “انتخاب بین شاه و آخوند” و تکرار دو راهی کهنه و ورشکسته “بد و بدتر” را بپوشاند! روشن است که هنوز “پیمانی” در کار نیست و نکته “نوینی” هم وجود ندارد، صرفا بسته بندی سخنان کهنه در زروقی جدید است. در پروژه های ناکام شورای ملی ایرانیان و ققنوس و یا پروژه شورای مدیریت گذار جمهوریخواهان و فدرالیست ها، کم و بیش همین شعارها تکرار شدند و تاکنون جائی در جامعه پیدا نکردند. انتظاری جز این هم بیهوده است. با اینحال باید از تبلیغات سطحی رسانه ها و صورت ظاهر سخنان رضا پهلوی فاصله گرفت و به اهداف سیاسی و طبقاتی و مخاطرات این طرحهای ارتجاعی معطوف شد.

“کدام طرف ایستاده اید”!
رضا پهلوی می پرسد: “طرف جمهوری اسلامی ایستاده اید یا طرف ایران”! چه قطب بندی روشنی!؟ ظاهراً به ذهنِ نوابغِ نویسنده این پیام انتخابی دیگر خطور نکرده است! کسانی که عمری در کشورهای غربی زندگی کردند، بدلیل نگرش عهد عتیقی و شرقزده شان، هنوز نمی توانند جامعه را با طبقات، جنبش های طبقاتی، گرایشات اجتماعی و سنت های سیاسی و مبارزاتی تبیئن کنند. “عظمت ایران”، “میهن”، “منافع ملی”، “حاکمیت ملی” استخوانبدی فکری “پیمان نوین” است. اپوزیسیون راست یک قرن است به الاکلنگ اسلام – ناسیونالیسم میخکوب شده است. علقه های ایران پرستی و نژادپرستانه، ابزاری است که قرار است اینبار بجای اسلام نقش بسیج ایدئولوژیک را ایفا کند. ناسیونالیسم پرچم سیاسی و یک فصل مشترک ایدئولوژیک جریانهای بورژوائی اعم از حکومتی و اپوزیسیونی است.

آلترناتیو سازی
آنچه که منشأ تداوم تلاش نیروهای اپوزیسیون بورژوائی برای سرهم کردن یک “لویه جرگه” ایرانی جهت “مدیریت دوره گذار” و “گذار از جمهوری اسلامی” است، رویدادهای دیماه ٩٦ و آبان ٩٨ و تبدیل سرنگونی خواهی به بستر اصلی سیاست ایران و باز شدن مجدد مسئله قدرت سیاسی است. آنچه جدید است اوضاع ملتهب سیاسی، بالندگی و حضور سیاسی جنبش طبقه کارگر علیه فقر و فلاکت اقتصادی، چپ شدن جامعه و گسترش تمایلات آزادیخواهانه و سوسیالیستی است. تقابل با قدرتگیری کارگر و کمونیسم، تقابل با هر روند انقلابی که حاکمیت و سلطه سیاسی و اقتصادی بورژوازی را مورد تهدید قرار دهد، فصل مشترک و لولای وحدت استراتژیک کل طبقه بورژوازی است. رضا پهلوی هم همین سیاست را دنبال می کند، حامیان وی در “شورای مدیریت گذار” نیز همینطور. تاکنون انواع طرح آورده اند و یک به یک ناکام شده است. دلیل این ناکامی ها در درجه اول بی ربط بودن این جریانات و سیاست هایشان به تمایلات واقعی و خواستهای آنی و آتی کارگران و اکثریت مردم ایران و این واقعیت است که این طرحها با اقبالی در جامعه روبرو نشده است. اما عدم موفقیت تاکنونی این پروژه ها مجوزی برای خوشخیالی و دست کم گرفتن این طرحهای ارتجاعی نیست. برعکس، یک سیاست مسئولانه و کمونیستی باید این تحرکات را جدی بگیرد و آگاهانه برای درهم شکستن آن تلاش کند. هر زمان رفتن جمهوری اسلامی برای دول غربی و مشخصا آمریکا مسجل شود، تلاش برای شکل دادن به یک نیروی جایگزین با هر قالب و ترکیبی به صدر رانده میشود. امروز نمایندگان این پروژه ها علیرغم حمایت وسیع رسانه ای و مالی هنوز جریان موثری نیستند اما با تشدید بحران و تلاش اسپانسورهای دولتی شان، با تهدید و مانیپولاسیون میتوانند کسی شوند. بورژوازی بسادگی و با زبان خوش زمین را واگذار نمی کند، توهم نباید داشت.

اپوزیسیون راست ایران تاکنون برای رسیدن بقدرت راهی جز اشکال کودتائی، بند و بست از بالا برای تعریف یک دولت انتقالی یا مذاکره با جمهوری اسلامی نداشته است. کسانی مانند مهتدی و هجری در دوره بوش پسر رسما و علناً خواهان حمله نظامی به ایران شدند. فرشگردیها که به سخنگوی پیمان نوین رضا پهلوی بدل شدند همین امروز مانند ترامپ میگویند “همه گزینه ها روی میز است”! کار اپوزیسیون بورژوائی این نیست که قیام و انقلابی علیه جمهوری اسلامی سازمان دهد بلکه اینست که خود را بعنوان نماینده مطلوب تامین منافع سرمایه و اعاده نظم سرمایه داری بعد از جمهوری اسلامی به دول غربی بقبولاند و قابلیت خود را برای تقابل با کارگر و کمونیسم به دولت آمریکا و بورژوازی اثبات کند. رضا پهلوی و ناسیونالیستها و قوم پرستان تاکنون از تلاش ضد کمونیستی کم نیاوردند. اگر خمینی در پاریس میگفت که “فردا مارکسیست ها هم آزادند”، اینها هنوز دست شان به یک واحه نرسیده علیه کمونیسم بخط شده اند.

دولتهای غربی، نیروهای اپوزیسیون بورژوائی ایران، هر درجه با جمهوری اسلامی اختلاف درون طبقاتی داشته باشند، علیه یک روند انقلابی هستند و تلاش خواهند کرد که با دست به دست کردن قدرت سیاسی ماشین دولتی سرکوب دست نخورده باقی بماند. جای اسلام و آخوند، ارتش و سپاه و ارگانهای مافوق مردم در پروژه “پیمان نوین برای نجات ایران” قویاً محفوظ است. رضا پهلوی که ادای “سکولار” هم درمیاورد، بیشتر از فلان کمیته چی مسلمان و اصلاح طلب حکومتی در مقابل آخوند و اسلام و پاسدار دولا راست میشود. رقبا و موئتلفین رضا پهلوی نیز همین سیاست را دارند. مجاهدین که در مناسکهای اسلامی با راه اندازی عاشورا و شیعه گری میخواهد کاسه داغ تر از آش باشد. جریانات قوم پرست و ناسیونالیست با دستجات اسلامی در تعامل و همکاری قرار دارند و صریحاً آنها را در محاسبات سیاسی شان وارد میکنند. عمده سکولارها و لائیکهای اپوزیسیون نیز تاکید دارند که سکولارند و نه ضد دین. این مشخصات پرو اسلامی و ناسیونالیستی، در دامنه های مختلف، نیاز حیاتی نیروها و جنبشهای سیاسی بورژوازی ایران است. رضا پهلوی و کل اپوزیسیون راست وعده ایجاد کار، گشایش سیاسی و اقتصادی با رفع تنش با آمریکا و سرمایه گذاری داخلی و خارجی میدهند. انتقاد رضا پهلوی اینست که “ثروت و قدرت در انحصار گروهی از روحانیان و سرداران دزد” و “یک فرقه تبهکار” قرار گرفته است، انگار این تاریخ پدر و پدر بزرگ ایشان و کل تاریخ شاهان و بورژوازی بعنوان یک طبقه نبوده است! “ایران را پس می گیریم”، یعنی تجدید آرایش در سیاست و تجدید تقسیم در ثروت و قدرت. اما در جامعه ای که برسر نفس مالکیت و شکاف طبقاتی نجومی دعواست، پلاتفرم تجدید تقسیم ثروت و قدرت میان بورژوازی با مقاومت گسترده جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر روبرو میشود. لذا یک تسویه حساب خونین با کارگر و کمونیسم یک رکن سیاست این جریان است و از هم اکنون خیلی صریح توسط هواداران فالانژ آنها بیان می شود.

موانع آلترناتیو سازی بورژوائی
تبدیل پروژه های تاکنونی و “پیمان نوین” به یک آلترناتیو جدی مستلزم حمایت همه جانیه سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک دولتهای غربی و پذیرفتن آن توسط مردم ایران است. کل تلاشهای تاکنونی برای لانسه کردن رضا پهلوی و جار و جنجال رسانه ها نیز همین هدف را دنبال می کند. با اینحال سیاست آلترناتیوسازی با موانع واقعی روبروست:

اولا، تکرار سناریوی خمینی در ایران بسادگی مقدور نیست. جمهوری اسلامی رژیم سلطنت نیست. نفس حمایت دولت آمریکا و غرب از یک نیرو یا ترکیبی از نیروها در اپوزیسیون بورژوائی ایران، بلافاصله موجب تسلیم جمهوری اسلامی و حتی تشتت درونی آن نمیشود. این دوره جنگ سرد نیست.
ثانیا، مردم ایران از حمله نظامی و شرایطی که با یک خانخانی نظامی روبرو باشیم حمایت نمی کنند. نیروهائی از جنس مجاهد و قوم پرستان متفرقه و آریائی های دو آتشه که در شیپور جنگ و حمله نظامی میدمند، با کمترین حمایتِ داخلی روبرو هستند و به بقای رژیم اسلامی نیرو میدهند.
ثالثا، در ایران نه “انقلاب مخملی” محلی از اِعراب دارد و نه میتوان “چلبی” یا “آنگ سان سوچی” ایرانی را بعنوانِ مظهرِ “نجات ایران” بجای ولی فقیه در تهران به تخت نشاند. حضورِ کنترل شده مردم با “نافرمانی مدنی” بسرعت سدها را میشکند و به سیلی غیر قابل کنترل بدل میشود.
رابعا، رشد سیاسی و خودآگاهی جامعه در قیاس با دوره انقلاب ۵۷، حضور نیروهای مُعرفه در سیاست ایران و قطبی بودن شدید اُفقهای اجتماعی و طبقاتی، آلترناتیو سازی را با موانع جدی در قیاس با مواردِ تجربه شده در کشورهای دیگر مواجه میکند.

این موانع اما هنوز اطمینان خاطری نمی دهد که اینها کاری از پیش نخواهند برد. آلترناتیو سازی دست راستی و حمایت غرب از این روند یک خطر واقعی در مقابل اهداف سوسیالیستی جنبش طبقه کارگر و مبارزه آزادیخواهانه و انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.

روندهای محتمل و نقطه سازشها
تلاش رضا پهلوی و موئتلفین ناسیونالیست و جمهوریخواه را باید در ادامه تلاشهای جنبش ملی- اسلامی برای تحمیل نقطه سازشهائی در مقابل جنبش سرنگونی و سیر رادیکالیزه شدن جامعه در شرایط امروز تلقی کرد. اینکه ایشان بعد از دو دهه تازه فهمیده “جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست”، تنها عقب بودن وی را از دنیا نشان میدهد. اما تحمیل نقطه سازشهای جدید ابداً منتفی نشده اند:

اولین نقطه سازش محتمل بعد از رویدادهای آبانماه و با پیشروی جنبش سرنگونی از درون حاکمیت اسلامی عروج خواهد کرد. فشرده شدن حکومت، بدست دادن آرایش نظامی برای کنترل اوضاع و “اعاده نظم”، پشت صحنه فرستادن آخوندها با حفظ اموال مسروقه هنوز یک امکان است. یک جمهوری اسلامی کمتر آخوندی و بیشتر نظامی و آماده برای مذاکره با هدف بقای حکومت.

یک نقطه سازش دیگر که با اوجگیری مبارزه برای سرنگونی بیش از پیش بجلو رانده میشود، بدست دادن ائتلافی از نیروهای طبقه بورژوازی در حاشیه حکومت و اپوزیسیون با طرح یک دولت انتقالی و وعده “انتخابات آزاد و رفع تحریمها و تنش زدائی با جهان غرب” است. امری که سیاست آلترناتیو سازی و “پیمان نوین” پهلوی و “شورای مدیریت گذار” به آن متکی است.

یک احتمال دیگر، جنگ افروزی در منطقه، مسلح کردن و راه انداختن نیروهای سناریوی سیاهی و دمیدن در تقابلهای کاذب قومی و مذهبی، اشغال مناطقی با حمایت آمریکا و کشورهای منطقه و تلاش برای تضعیف قدرت مرکزی برای تحمیل یک تعادل جدید به رژیم اسلامی در تهران است.

“گذار از جمهوری اسلامی”، “مدیریت دوره گذار” و “نافرمانی مدنی” و “فدرالیسم” و … اسامی رمز این نقطه سازشها و بند و بست ها هستند که آگاهانه خود را از سرنگونی و یک راه حل انقلابی متمایز می کنند. این نیروها پتانسیل و قابلیت این را دارند که با هر روند محتمل برای قیچی کردن مردم از سیاست همراه شوند.

حزب کمونیست کارگری – حکمتیست تلاش نیروهای اپوزیسیون بورژوائی برای آلترناتیو سازی را جدی تلقی می کند، مخاطرات این نیروها را برای جامعه می شناسد، تجربه های خونبار در عراق و افغانستان و کشورهای دیگر در دنیای بعد از جنگ سرد را در تحلیل و سیاست خود ملحوظ می کند. سیاست ما در مقابل این روندها و تشبثات و تلاشهای ارتجاعی اپوزیسیون بورژوائی ایران، قدرتمند کردن جنبش سرنگونی و بدست دادن معنای سرنگونی، مصون کردن و بالا بردن توقع جامعه، قدرتمند کردن مبارزه و اعتصاب و جنبش بالنده طبقه کارگر علیه سرمایه داری، بسیج نیروی عظیم برابری طلبی و رفع تبعیض، و مقابله با نیروهائی است که سیاست شان بازسازی نظم کهنه در قالبی جدید است.

راه حل بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در ایران، که بسرعت به یک بحران انقلابی فرامیروید، تنها و تنها سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم است. بورژوازی، با هر رنگ پرچمی و هر اختلاف درون خانوادگی، پلاتفرمی جز تداوم وضع موجود ندارد. سیاست ما به شکست کشاندن پروژه های دست راستی و ضد جامعه، بمیدان کشیدن وسیعتر جنبش طبقه کارگر و اردوی آزادیخواه و برابری طلب و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. جنبش و طبقه ما با این پلاتفرم در متن اعتراض اجتماعی حی و حاضر است. ما با جنبش شورائی – کارگری و مبارزه انقلابی برای تسخیر قدرت هرجا که ممکن باشد حضور می یابیم و سنگر و سازمان مبارزه و قدرت آلترناتیو خود را ایجاد می کنیم. آلترناتیو ارتجاعی اپوزیسیون بورژوائی را با آلترناتیو انقلابی کارگری و کمونیستی باید شکست داد. نفی فقر و فلاکت و استثمار و استبداد سرمایه، نفی خطر جنگهای فرقه ای و مذهبی و قومی و امپریالیستی، در گرو عروج قدرتمند جنبش رهائیبخش کارگری و اردوی چپ جامعه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و استقرار یک دولت انقلابی کارگری برای اجرای برنامه طبقه کارگر برای آزادی جامعه است.

٨ اکتبر ٢٠٢٠