مقالات

خلع ید بازگشت به نقطه صفر نیست به یاد محمد سرخی جاوید حکیمی

هفت تپه روزهای سختی را از سر می گذراند؛ دوره گذار، دوره برزخ. به رغم خلع ید، عوامل زالو با امنیت کامل در شرکت پرسه می زنند و مشغول غارت وسایل هستند. آب را به روی مزارع نیشکر بسته اند و عامدانه قصد دارند هفت تپه را به زمینی لم یزرع تبدیل کنند. قوای سرکوبگر وارد شرکت شده است تا با ایجاد فضای رعب و وحشت تاثیر پیروزی بر روحیه کارگران را زایل نمایند. حامیان کارگران را بازداشت و پروانه وکالت وکیل مدافع شان را به حالت تعلیق درآورده اند. حکومت در حالی فشار فیزیکی و جنگ روانی علیه کارگران را از درون و بیرون به حداکثر ممکن رسانده که سالها مبارزه طولانی، اعتصابات طاقت فرسا، دستگیری، زندان، شکنجه و صدها پرونده مفتوح قضایی، رمق کارگران را کشیده است. چپ خرده بورژوا نیز در مقام “معلم آگاه”، تیغ تیز نقد متافیزکش را یک لحظه از گلوی رهبران کارگری برنمی دارد؛ تو گویی هفت تپه نه مایه مباهات جنبش کارگری بلکه بدهکار این چپ فرقه ای است. اینها هفت تپه را یا شورایی می خواهند یا هیچ. اما تلخ ترین واقعه، مرگ و به عبارت صحیح تر قتل دلخراش محمد سرخی، کارگر دفع آفات حین کار بود۔ نوشته زیر به محمد سرخی کارگر رزمنده پایتخت اعتصاب جهان تقدیم می شود.

نام‌ ها و روزها بیهوده در یادها نمی مانند۔ این طبقات اجتماعی هستند که در کشاکش نبرد خونین، نام ها و نقاط عطف مبارزه خویش را در تاریخ ثبت و ضبط می کنند. یک طرف ظهور و سقوط زالوهای خویش را جشن و عزا می گیرد؛ جبهه دیگر روزهای شکست و پیروزی خود را جاودانه می کند.

هشتم می مصادف با هجدهم اردیبهشت، روز رسمیت دادن به خلع ید، روز تسلیم شدن قوای سه گانه حکومت اسلامی مقابل اراده کارگران هفت تپه، در حافظه توده ها باقی خواهد ماند. دقیق تر بگوییم، ما کمونیست ها تضمین می کنیم این روز به مثابه نقطه عطفی در تاریخ مبارزات جنبش کارگری جاودانه گردد. در همان ساعات اولیه اعلام خلع ید، ما کمونیست ها ضمن تبریک صمیمانه به کارگرانِ هفت تپه، نوشتیم این پیروزی شیرین نه فقط از آنِ شما که دستاوردی بزرگ و با ارزش برای کل جنبش کارگری است. خاطر نشان کردیم این موفقیت عظیم، روحیه رزمندگی کل طبقه را افزایش، عزت نفس آنان را تقویت و هفت تپه را به الگوی مبارزاتی سایر بخش ها مبدل خواهد نمود. کم نبودند کسانی که می گفتند خلع ید مگر نانی به سفره کارگران اضافه می کند که شایسته جشن گرفتن باشد! می گفتند خواست خلع ید خطاست و بازی در زمین حکومت! و ما جواب دادیم آنچه خطاست بینش متاقیزیکی، ایستا و محدود شماست. خطا، رادیکالیسم کاذب و کم بها دادن به پیروزی های ولو کوچک کارگران است.

کمتر از ده روز بعد، نخستین تاثیر پیروزی شکوهمند هفت تپه ای ها در ارتقاء روحیه تهاجمی طبقه، هزار کیلومتر آنسوتر و در میان کارگران معادن استان کرمان مشاهده شد. دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت کارگران معادن آسیمنون کرمان دست از کار کشیدند. واقعه از اینقرار بود که علیمحمدی مالک معدن، تمدید قرارداد با کارگران را به شرکت های پیمانی محول می کند. بدینسان معدن عملا به اردوی کار اجباری بدل شده و علاوه بر آن عذر بسیاری از کارگران را تحت عنوان تعدیل نیرو می خواهند. سه شنبه، کارگران جاده تراتزیتی بندرعباس- هنوج را مسدود و با دخالت پلیس و یگان ویژه، به سمت محور هرمزگان کوچ کرده و در جاده و درون تونل تحصن می کنند. چهارشنبه مالک معدن درست شبیه زالوی هفت تپه با مشتی وعده و وعید از جمله عقد قرارداد دو ماهه با کلیه کارگران وارد میدان می شود. پاسخ کارگران اما به تاسی از هم طبقه هایشان در هفت تپه کوتاه و کوبنده است؛ قرارداد یکساله را هم قبول نداریم؛ خلع ید! پنج شنبه حکومت از ترس تکثیر هفت تپه تسلیم می شود و پای مذاکره می آید. استثمارگران در پایان جلسه به بخش وسیعی از خواسته های کارگران گردن می نهد. معلوم شد خواست خلع ید نه فقط متحد کننده کارگران است، نه فقط صفوف به ظاهر یکپارچه دشمن طبقاتی را هزار شقه می سازد بلکه نانی به سفره کارگران می آورد و قراردادهای دو ماهه را یکساله می کند. زالوهای معدن ظرف کمتر از پنج روز تن به “توافق” دادند چرا که می دانستند اگر این جدال پنج سال هم طول بکشد کارگران ایستاده اند. می دانستند اکنون هفت تپه به الگوی همه کارگران بدل شده است. کارگران معدن هیچ توهمی به زالوها ندارند و تهدید کرده اند با مشاهده کمترین نشانه های خلف وعده دوباره به خیابان می آیند. بی گمان پیروزی کارگران معدن آسیمنون متاثر از موفقیت کارگران هفت تپه است و خود می تواند مشوق کارگرانِ سایر بخش های جنبش کارگری گردد. چنین است دیالکتیک مبارزه طبقاتی.

به هفت تپه بازگردیم؛
پیچیدگی و در واقع خودویژگی اَشکال مبارزه طبقه کارگر و در اینجا هفت تپه از نامتعارف بودن سرمایه داری ایران و داعشی بودن رژیم سیاسی حاکم نشئت می گیرد. حکومت اسلامی بسیاری از واحدهای تولیدی را تعطیل و کارگران آنها را به خاک سیاه نشانده است. زالوها در هفت تپه نیز قصد داشتند- و دارند- با غارت ماشین آلات شرکت و غرق کردن آن زیر بار میلیاردها بدهی، از هفت تپه مخروبه ای بسازند و کارگرانش را برای امرار معاش رهسپار زباله گردی کنند. یک عرصه مهم کشمکش کارگران با زالوها همین جدال بر سر بقای کارخانه است، امری که دخلی به کارگران نداشت اگر حکومت ایران داعشی نبود. در کشوری که بر سر زنانش حجاب می کنند و به صورتشان اسید می پاشند، عجیب نیست اگر بقای کارخانه نیز دغدغه کارگر گردد. ایران شاید تنها کشوری در جهان باشد که طبقه کارگرش هم اعتصاب می کند و هم دلشوره تعطیلی ممر امرار معاش را دارد. تنها کشوری است که سازماندهندگانِ اعتراضات مجبورند برای مثال بخش خدمات و تجهیزات را تشویق به اعتصاب کنند و بخش آبیاری را دعوت به ادامه کار. این معضل را کارگران اکثر واحدهای تولیدی از جمله فولاد خوزستان هم داشتند. آنجا نیز کارگران روزها برای مطالبه دستمزدهای معوقه اعتصاب می کردند و شب ها برای جلوگیری از سرقت ماشین الات، نگهبانی می دادند.

“هفت تپه آزاد شد و کارگران تازه به نقطه صفر رسیدند”. این اظهار نظر به ظاهر متناقضِ اسماعیل بخشی را باید بر متن چنین شرایط اسفباری معنا کرد۔ “آزاد شد” همانا تاکید بر خلاصی کارگران و کارخانه از چنگ زالو و ابراختلاسگر است۔ کارفرمای انگلی که از همان ابتدا جز برای تاراج شرکت نیامده بود و رویای سفر به سوی بهشت اختلاسگران را در سر می پروراند. “به نقطه صفر رسیدیم” گواه آگاهی کارگران از انبوه مشکلاتی است که در دوره گذار با آن مواجه خواهند شد. مشکلاتی که حل و فصل آنها صرفا با تهییج و تبلیغ و “بپاخیزید”، میسر نمی شود. سازماندهی طبقه چیزی بیش از داد و قال و خرده گیری های فضل فروشانه است. آگاهی بر داعشی بودن حکومت یک چیز است و تحت یک حکومت داعشی سازماندهی کردن اعتراضات چیز دیگر. نکته ای که خرده بورژوای خودشیفته و آماده شورش یک نفره، محال است آن را دریابد. اما این گفته اسماعیل در عین حال شخصیت فروتن، عاری از خودشیفتگی و باور عمیق وی به زیست شورایی را هم نمایان می کند. اسماعیل پیشتر در باره خود گفته بود من هنوز هیچ تغییری در زندگی خود و دنیای پیرامونم ایجاد نکرده ام. گفته بود حالِ سرباز خسته ای را دارم بازگشته از جنگ که نمی داند پیروز گشته یا بازنده. اینها همه نشان از بزرگیِ توام با تواضع شخصیتی دارد که هدفش نه صرفا انجام کار به حکم وظیفه بلکه ایجاد تغییر واقعی در زندگی آدمهای واقعی است.

حقیقت این است هیچکس به اندازه کمونیست ها، کارگرانِ هفت تپه و شخصِ اسماعیل نگران آینده شرکت نیست. یک شب، جشن و سرور و شادمانی هیچکدام از کارگران و ما را مست و لایعقل نکرده است۔ متاسفانه این تصویری است که مخالفان خلع ید، از کارگران و مدافعان پرشور آنان ترسیم میکنند تا خصومت خود را این بار پشت دلواپسی هایشان پنهان کنند. یافتن نشانه هایی از میزانی از توهم و نااگاهی در هنگامه یک جشن یا از میان خیل “پیام همکار” البته کار چندان دشواری نیست. وانگهی این صحیح که اعتصاب مدرسه انقلاب است اما مگر شرکت گسترده در اعتصاب، کل کارگران را جوهیل می کند!

قدر مسلم‌ آینده هفت تپه سخت در پرده ابهام است. اکثریت قریب به اتفاق کارگران به هیچ جناحی از حکومت توهم ندارند گیرم این نکته را هر بار به بانگ رسا جار نزنند. کارگران می دانند جنگ برای دستمزد، ایجاد مجدد تشکل مستقل، بازگشت به کار اخراجی ها و حتی بود و نبود هفت تپه به ادامه این جدال و پیروزی بر دشمن طبقاتی وابسته است. می دانند مهمترین نکته اکنون و همیشه حفظ اتحاد، همبستگی و تصمیم گیری به اتکای خرد جمعی است. متاسفانه “خرده بورژوای آگاه”، فی الحال برای انتقال آگاهی سوسیالیستی به کارگران چیزی در چنته ندارد. دولت خودش سرمایه دار است تمام حرف این “معلم آگاه” ماست؛ نکته ای که دهقان ساکن پرت افتاده ترین ده کوره که نمازش را اول وقت میخواند هم می داند چه رسد به کارگر صنعتی با کارنامه شش هزار اعتصاب در سال. بگذریم.

پایتخت اعتصاب جهان اکنون در حساس ترین شرایط خود بسر می برد. به همان سان که توجه طبقه کارگر و کل جامعه به هفت تپه معطوف شده است دشمن طبقاتی نیز مرکز فعالیتش را به قصد شکستن اراده کارگران به این نقطه منتقل کرده است. هفت تپه قهرمانی را می ماند که شکست او آرزوی تمام رقیبان و دشمنانش شده است. شاهکار هفت تپه ای ها دمیدن خون تازه به جنبش مجامع عمومی و برافراشتن پرچم شوراهای مستقل کارگری بود. و بعد خلع ید از بزگترین زالوی ایران که در هر سه قوه فاسد جای پای محکم داشت‌. هفت تپه هنوز قلب تپنده جنبش کارگری ایران است؛ قلبی که فشارهای زیادی را تحمل کرده، زخم های بیشماری خورده، قلبی که آشکارا خسته است اما همچنان می تپد. تازه ترین و عمیق ترین زخم، مرگ و در حقیقت قتل دلخراش محمد سرخی کارگر دفع آفات حین کار بود. نمی دانم محمد سرخه از جمله کسانی بود که روز جشن، سرود انترناسیونال می خواند یا “این پیروزی خجسته باد”. برای ما، برای رهبران و نمایندگان هفت تپه، برای همه کسانی که دغدغه ساختن یک دنیای بهتر دارند، نه خلوص عقیده که حفظ اتحاد و انسجام کارگران حول مطالبات رادیکال و زمینی مهمتر از هر چیزی است. در جدال طبقاتی، مهم ایستادن جای صحیح و کنار کارگران است و محمد سرخی در سخت ترین روزهای اعتراض و اعتصاب کنار هم طبقه هایش بود. افسوس شادی بعد از پیروزی برای این کارگر رزمنده چندان دوامی نداشت. انگار تقدیر ما چنین است که خوشی هایمان کوتاه باشد و اندوه مان طولانی.

آینده هفت تپه هر چه باشد تا همین جا هر کارگر زحمتکش و هر انسان آزاده ای باید کلاهش را به احترام هفت تپه ای ها از سر بردارد. در غیاب محمد سرخه و به یاد او، قول می دهیم تا پیروزی نهایی و تامین یک دنیای بهتر برای همگان به نبرد خود ادامه دهیم. تضمین می کنیم نام محمد سرخی را کنار دیگر کارگران رزمنده و شریف، در ردیف آزادیخواهان و برابری طلبان جهان جاودانه کنیم. مصاف های سخت تری پیش روست. به گفته اسماعیل این تازه آغاز راه است.

٢٧ مه ٢٠٢١