مقالات

نظم نوین جهانی بوش یا بایدن؟ نادر شریفی

نوام چامسکی زبانشناس، فیلسوف، دانشمند علوم شناختی، مورخ، منتقد اجتماعی و فعال سیاسی که “پدر زبان‌شناسی مدرن” نیز نامیده می ‌شود، معتقد است که ۲۰ تا ۲۵ درصد آمریکائی ها در سیاستگذاری حکومت آمریکا تاثیر گذار هستند. البته این ادعای چندان درستی نیست. چرا که انتخاب بین دو حزب حاکم که در سیاست خارجی ابدا و در سیاست داخلی تفاوتهای ذره بینی دارند، روشن نیست چه “تاثیرگذاری” جدی بر سیاستهای یک کشور، و آنهم کشوری مثل آمریکا، می تواند بوجود آورند؟ خود نوام چامسکی معتقد است که امکان عروج حزب سومی با مکانیسمهای موجود در ایالات متحده آمریکا نه تنها ممکن نیست، بلکه از نظر او حتی ضروری هم نیست. بنابر این حتی اگر ۱۰۰% درصد مردم آمریکا می توانستند در پرتو دو حزب بورژوازی حاکم تاثیر گذاری کنند، اتفاق چندان بزرگی صورت نمی گرفت. من برخلاف ایشان معتقدم که اتفاقا نیروی سومی، نیروئی از جنس دیگری تنها می تواند تاثیرگذار بر روند رشد مثبت جوامع بشری باشد.

اما اجازه بدهید تصور کنیم که نه ۲۵ درصد از مردم آمریکا، بلکه اکثریتی از مردم آمریکا بطور واقع امکان تاثیرگذاری و آنهم مثبت بروی سیاستهای حکومت در آمریکا را داشتند. آنوقت نه از صدها کودتا در سراسر جهان توسط سیا و دیگر سازمانهای امنیتی حکومتهای دیکتاتوری در قدرت خبری بود و نه از نیروی نظامی اول جهان و ناتو با مشت آهنین اش با صدها جنگ کوچک و بزرگ برای تحکیم سرمایه داری در قرن بیست و یک که زندگی نزدیک به هشت میلیارد انسان را بروز سیاه نشانده بود! تصور کنیم که ایالات متحده آمریکا نه بازوی سرکوب هرگونه آزادیخواهی و انساندوستی و عدالت طلبی، که مدافع منافع اکثریت مردم، حتی همان دموکراسی، در سراسر جهان بود. آنوقت نه از طالبان خبری بود و نه از جمهوری اسلامی! نه از بمباران ناتو در یوگسلاوی و نه سوریه و عراق و افغانستان و غیره. اسرائیل هم احیانا کشوری بود همجوار کشورهای همسایه اش و هر سنگ پراکنی نوجوان پانزده- شانزده ساله را با تخریب ساختمانهای مردم بی گناه فلسطین جواب نمی داد.

اما ایالات متحده آمریکا نه تنها حافظ منافع مردم جهان که حتی حافظ منافع مردم خودش هم نیست. حکومت و هیئت حاکمه آمریکا تنها حافظ منافع نظم سرمایه داری و در تلاش برای اعاده و تحمیل رهبریش به جهان سرمایه با استفاده از هر ابزاری است. روشن است که امروز ایالات متحده آمریکا نه مقام اول اقتصادی نظام جهانی سرمایه را بدست دارد و نه یکه تاز در برتری تکنولوژیکی و نظامی در جهان چند قطبی است. آمریکا حتی در پی یک سیاست “هوشمند” که یکپارچگی نظام سرمایه را مد نظر داشته باشد، نیست. رها کردن اروپای غربی و درگیر کردن آنان به جنگ فرسایشی با روسیه، جستجو در ایجاد پیمان های جدید اقتصادی و نظامی حاکی از آن دارد که هیئت حاکمه آمریکا همچنان معتقد است که اولا جهان به او تعلق دارد و دوما برای بدست آوردن دوباره رهبری جهان آماده اند دست به هر اقدامی بزنند حتی اگر کره زمین تا مرز نابودی کشانده شود.

این دقیقا همان ویژگی بنیادی نظام سرمایه داری است که با پیشرفت تمدن بشری در تناقض است. سرمایه و سرمایه داری در رقابتی جنون آمیز است که در فرم “غیر متعارف” خود را با جنگ نمایان میکند. برای همین جنگ هم بمعنای کلاسیک اش و هم بمعنای دیجیتالی اش، برای بورژوازی و جهان چند قطبی یک ضرورت و در صورت پیروزی یک “نعمت” است که خود را در متلاشی کردن مدنیت جوامع بشری و کشتار مردم بیدفاع نمایان میکند. جنگ امروز در اکراین بیان کننده عمیق رقابت در تحمیل “معادلات دیگری” با ابزارهای کشتار جمعی است که خود را نه در چهارچوب مرزهای سیاسی اکراین که در سراسر جهان و حتی در عمیق ترین لایه های مناسبات جوامع بشری نمایان کرده است. از جنگ مدیا گرفته تا لغو “تقدس مالکیت” رقیب. بنابر این جنگ و رقابت لازم و ملزوم یکدیگر و ادامه منطقی همدیگرند. علاوه بر این جنگ یک رویکرد غیر قابل اجتناب برای جهان اشباع شده از کالا و تولیدات نیز هست. پس از نابودی و ویرانی، بازسازی ضروری است. جنگ همخوانی عجیبی با بیکار سازی و بیرون کردن کارگر از فرایند تولید نیز دارد. عملا روزانه صدها بل هزاران کارگر که امروز بنام “سرباز” و “جنگجو” شناخته می شوند برای همیشه از فرایند تولید به بیرون پرتاب میشوند. با به بیرون پرتاب کردن عنصر اصلی تولید، بازارهای اشباع شده کم کم از محصول خالی شده و تقاضا بیشتر خواهد شد. نتیجتا و در این مورد مشخص، صدها شهر توسط دهها هزار تانک و توپ و دیگر ابزار کشتار جمعی نابود شده اند و پس از پایان جنگ، آن آکتوری که “پیروز” و یا “پیروزتر” شده است، سفارشات بیشتری هم در صنایع نظامی بدست خواهد آورد و هم بازارها را مملو از “کالاهای” خود خواهد کرد.

این چهره واقعی و کریه جنگهای امپریالیستی برای منفعت طلبی و تحمیل معادلات جدید در جهان سرمایه است. قابل انتظار هم بود که این وسط جو بایدن پرزیدنت وقت ایالات متحده آمریکا هم بیاید و در نطقی دوباره از آغاز “نظم نوینی” به رهبری آمریکا صحبت کند. دست آخر معلوم نیست که باید نظم نوین جهانی شکست خورده پس از پایان جنگ سرد بوش پسر را بپذیریم؟ و یا نظم نوین جهانی بایدن پس از بوش را؟ و یا شاید هر دو آنان را در تلاش هر در رهبری دوباره جهان سرمایه؟! البته با مشخصه های بسیار متفاوت. اولی با دخالت مستقیم نیروی نظامی آمریکا و دومی با دخالت نیروهای نظامی نیابتی آمریکا! اولی هزینه های چند هزار میلیارد دلاری برای آمریکا بدون نتیجه چندانی به پایان رسید. هزینه دومی را بخصوص اروپا پرداخت می کند و سود اش را شرکتهای آمریکائی به جیب میزنند. اولی با دهها هزار سرباز آمریکائی کشته شده به پایان رسید، دومی اش احیانا حتی خون از دماغ یک سرباز آمریکائی هم نخواهد ریخت! در اولی چین و روسیه از درگیرهای نظامی آمریکا منفعت بردند، در دومی باید چین و روسیه درگیر بشوند تا استفاده اش را آمریکا ببرد!

آنوقت توی این محاسبات، عده ای قرون وسطائی همچنان گمان میکنند که “دموکراتها” واقعا دموکرات و صلح طلب اند و از جنگ و جنگ طلبی چندان چیزی نمی فهمند! مفتضحانه تر اینکه عده ای فکر میکنند، جنگ در گرفته امروز در اوکراین سانتیمتری به مقاومت مردمی و آزادیخواهی و غیره ربط دارد! عده ائی حتی به خیال خود معتقدند بایدن آنقدر پیر شده است که نمی فهمد چه میگوید؟

بهرحال چه “نظم نوین جهانی” بوش را در نظر بگیریم و چه “نظم نوین” بایدن را، برای جوامع بشری بین اولی و این آخری فرق چندانی با یکدیگر ندارند. اولی شکست خورد و دومی هم سرنوشت بهتری نخواهد داشت. سرمایه داری اصولا نظمی کهنه است و رهبری این و آن کشور یا ترکیبی از کشورها، ممکن است جایگاه قدرتها را عوض و یا تغییر دهد اما ماهیت ارتجاعی و ضد کارگری آنها را حفظ و گسترش میدهد.

برای ما کمونیستهای کارگری اما تنها راه پایان دادن به این جنایات و فجایع، به میدان آمدن طبقه کارگر و همبستگی مردم آزادیخواه در وسعت جهانی و پایان دادن به حاکمیت بربریت سرمایه است. دیروز کودکان، زنان و مردم بیگناه عراق و افغانستان و سوریه و غیره قربانی مستقیم نقشه های کثیف امپریالیست ها شدند. امروز کودکان، زنان و مردم اکراین و روسیه قربانیان همان سیاست شده اند.
#یا_سوسیالیسم_یا_بربریت
#نه_به_جنگ_امپریالیستها
#نه_به__جنگ_سرمایه داران
#نه_به_جنگ_طلبی