مقالات

انقلابیون رااعدام کردند! بازنگری یک تاریخ : تابستان ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۲ بخش ششم: آذر ماه ۱۴۰۱ نقطه عطفی در خیزش انقلابی! پروین کابلی

درچهلم حدیث نجفی در ۱۲ آبان، بزرگترین تجمع اعتراضی مردم تهران و شهرکهای اطراف در ارج گذاری حدیث نجفی این انقلابی و رهبر شجاع شکل می گیرد. این بزرگترین تجمع مردم در خارج از کردستان و سیستان – بلوچستان است. تصاویر عبور مردم مهرشهر و شهرک های اطراف کرج و تهران گواه بر حضور سیل عظیم مردم است. معترضین« آزاد راه کرج – قزوین» را مسدود کرده و با شعار « امسال ، سال خونه ، سیدعلی سرنگونه » نفرت خود را از رژیم نشان می دهند. این راهپیمایی منسجم و بهم پیوسته مردم مورد حمله ی نیروهای سرکوبگر قرار گرفت. بگفته رژیم یک بسیجی کشته و چند نفر از نیروهای دولتی زخمی میشوند. از آنجا که تمام راهها بسته شده، رژیم مجبور به استفاده از هلی کوپتر برای انتقال نیروهای زخمی خود میشود. در این درگیری تعداد زیادی ازمعترضین ازجمله محمد مهدی کرمی و محمد حسینی بازداشت شدند. محمد حضرتی از جمله جوانانی بود که در مراسم چهلم حدیث نجفی جانباخت که تا مدتی هویتش معلوم نشد. حمید قره حسنلو و همسرش فرزانه جزو دستگیرشان و متهم به قتل هستند. جامعه پزشکی ایران بعد از انتشارحکم حمید و فرزانه به قویه قضاییه نامه های اعتراضی ارسال می کنند. برای کسانی که احکام اعدام گرفته اند کمپین های وسیعی در سراسر دنیا شکل میگیرد.
تظاهرات کرج در بیخ گوش حاکمیت و مرکز قدرت سیاسی رژیم درچند قدمی تهران اتفاق افتاد و میتوانست بسرعت در بقیه نقاط تهران بزرگ گسترش پیدا کند. رژیم در فکر توطئه های بزرگتری برای سرکوب است. دانش آموزان دبیرستانهای دخترانه جزو فعالین این جنبش هستند که همقدم با دانشجویان وسایر اقشار زحمتکش نیروی اصلی این حرکت در سراسر ایران تشکیل میدهند. رژیم باید فکری اساسی میکرد.
هرچه زمان می گذرد جنبش، اعتراضی تر میشود. با انتشار عکس و ویدئوها، کاراکتردستگیرشدگان، جانباختگان و زخمیها، مفقودین ، خودکشی شده ها، زندانیان سیاسی و محکومین به اعدام بیشتر روشن می شود. شیوه و زندگی آنها نشان از نسلی می دهد که هیچ ربطی به جمهوری اسلامی ندارند. پس گرفتن جنازه ی جانباختگان به نبردی میان مردم و رژیم جنایتکار تبدیل میشود. جنازه انقلابیون توسط رژیم مخفیانه و شبانه خاک میشوند و یا به آرامستان های دور از دسترس خانواده ها منتقل میشوند. پس گرفتن هر جانباخته ای به یک تراژدی پراز مقاومت تبدیل میشود. برادری که وارد بیمارستان میشود و جنازه برادرش را می دزد و تا صبح با او درشهر رانندگی می کند که جنازه بدست رژیم نیفتد. عده ای مفقود شده اند و حتی مزاری برای عزاداری خانواده هایشان وجود ندارد. داستانی آشنا از جمهوری اسلامی که دهه ی شصت هزاران زندانی را به جوخه های اعدام سپرد و درگورهای جمعی مخفیانه خاک کرد. «خاوران» فقط بخش کوچکی از این فاجعه ی دهشتناک را درخود پذیرا شده است. این عاشقان تغییر و رهروان آینده درقلب میلیونها انسان همراه با خانواده ها و عزیزانشان و اشکهایمان بدرقه میشوند. دنیای اینترنت صورت زیبا و جوان هرکدام از آنها را به خانه هایمان آورده است. گاهی فکر می کنم چرا شعر با زبان استعاره این چنین جایگاهی در ادبیات ایران دارد. شاید به این خاطر که مردمان این سرزمین هیچگاه طمع آزادی نچشیده اند و هرگز آزاد نزیسته اند. آزادی همیشه پرنده دور از دسترسی بوده است. ترانه خوانی سلطان قلبهای نیکا شاکرمی، شیرین بازی های مهرشادشهیدی دانشجوی هتل داری، موتورسواری و ترانه خوانی محمد رضا روحی در خیابانهای تهران، یوتوبر ۱۶ ساله سارینا اسماعیل زاده با مشغله های اجتماعیش، دلسوزی مهدی کرمی برای مادرش و بی کسی سید محمد حسینی، سارینا ساعدی نو جوان درسنندج، مونا نقیب سراوان، رقص زیبای خدانور، اینان فرزندان و نسل امروز این سرزمین لعنت شده هستند که با گلوله های جنگی در جنگی نابرابر برخاک می افتند. نامشان برلبها ست وما ترانه هایشان را همراه آنها می خوانیم. این شورشیان علیه ستم و جهالت آنقدر بینظیرند که انگار دستچین شده اند، شعر میخوانند و آواز شادی سرمی دهند و تلاش می کنند راهی برای زندگی کردن بیابند. انقلابیونی که عاشقترین عاشقان سال هستند.
خصلت سراسری بودن این اعتراضات ، آوانگارد بودن نسلی متجدد و آگاه و پیشرو برای زندگی و حرمت انسانی حاضرشد برای پایان دادن به این وضعیت سینه اش را سپر کند ، سازماندهی کند و به وا پسگرایی و جهالت و توحش نه بگوید.
« فکر می کنم مقوله جوانان در ایران دارد چهار چوب کلی سرنوشت جمهوری اسلامی را تعیین میکند. ببینید این یک حکومتی است که بیست و چند سال پیش سرکار آمد. یک حکومت استبدادی مذهبی و ارتجاعی است و روی خون و روی بی حقوقی انسان ها بنا شده است. حکومتی که فوق العاده واپس گرا و ضد حتی آسایش و خوشبختی انسان ها، ضد شادی انسان ها، حالا در سال ۲۰۰۱ را بیاورید. در سال ۲۰۰۱ جوانان های ۱۸ ، ۱۹ ، ۳۰ ساله دارند می بینند در دنیا دارد چه اتفاقی می افتد، با هم تماس دارند. این دنیای ماهواره هاست. دنیای شبکه اینترنتی، دنیای انفجار شبکه اطلاعات و ارتباطاتی است که در سالهای اخیر اتفاق افتاده است. در یک چنین دنیایی نگهداشتن یک حکومت اسلامی در یک کشور ۷۰ – ۶۰ میلیونی که همیشه فرهنگ رو به غرب داشته، از نظر فکری و فرهنگی دربخش عظیم تاریخ اش جامعه بازی بوده است ، غیرممکن است.
جمهوری اسلامی را تحویل نسلی بدهید که به قرن ۲۱ چشم باز می کند، از او بپرسید که اینرا می خواهی می گوید نه نمی خواهم. چرا باید در شرایطی که جوان فرانسوی، جوان ایتالیایی، جوان انگلیسی، جوان آمریکایی دارد یک دنیای دیگری را تجربه می کند، چوان ایرانی در این لحظه از تاریخ بشریت و تمدن بشر مشغول این باشد که آیا گردن مردم را بزنند؟ سنگسار بکنند؟ اجازه دارد موزیک گوش بدهید؟ اجازه دارد با جنس مخالف معاشرت بکند؟ آیا حقوق برابری با هم دارند بخاطر جنسیتشان یانه؟ آیا می تواند عقاید داشته باشد و یا روزنامه بخواند یا سفر بکند یاهرچه؟ اینها در جهان امروز حقوق پیش پا افتاده است. درست است که خیلی جاها نقض می شود ولی آنجاهایی که نقض می شود به آن میگوییم دیکتاتوری ارتجاعی و مردم جهان می دانند که آن را باید عوض کرد. در نتیجه صورت مسئله جمهوری اسلامی اصلا این است که بدرد این نسل نمی خورد، رابطی به این نسل ندارد» ( منصور حکمت، مصاحبه با رادیو انترناسیونال در مورد واقایع خرم آباد، جنبش دانشجویی ضمیمه یک منتجب آثار صفحه ی ۳۹۶ تا ۳۹۸)
آذر ماه پراز اتفاقات بزرگی است. در ۴ آذر ۱۴۰۱« گروه بلاک ریوارد» موفق می شود که سایت خبرگزارس پارس وابسته به سپاه پاسداران را هک کند. در سندی که برای فرمانده کل سپاه پاسداران تهیه شده بود ترس رژیم به خوبی از گسترش اعتراضات به قیام و سرنگونی رژیم بوضوح دیده میشود. سندی که نشان می داد ۸۴ درصد مردم از اعتراضات پشتیبانی می کنند و ایران در وضعیت انقلابی قرار گرفته است. هر چه زمان میگذرد مردم بیشتری با ممنوعیت و احضار به دادگاه روبرو میشوند. دستگیری تعدادی از هنرپیشگان سینما همراه با خواست آزادی دستگیر شد گان در میان سینما گران بالا می گیرد. کردستان هر چه بیشتر مورد حملات رژیم قرار می گیرد و عبورو مرور در مرزها با کنترل بیشتری همراه میشود. تبلیغات رژیم با هدف بی اعتباری خیزش انقلابی در کردستان شدت بیشتری میگیرد.
گستردگی اعتراضات در شهرهای کوچک و بزرگ ایران، حمله به دفاتر امام جمعه ها ، آتش زدن پاسگاههای پلیس و حمله به مدیران مدارس، کشته شدن فرماندهان گروههای گشت و پلیس ویژه، تعقیب آخوندها در خیابان رژیم را به ترس و وحشت انداخته است.
به گزارش« رادیو فردا» که درنیمه ی آبانماه متشر شده است ۲۲۷ نماینده ی مجلس خواهان اعدام معترضان شده اند. در بیانیه نمایندگان مجلس اسلامی که توسط قالیباف در مجلس خوانده می شود از « داعش کردن ایران » و « سیا و موساد بودن گروهک ها » نام برده شده است. در مریوان مردم به دفتر نماینده ی مجلس که دست برقضا زن هست واز همکاران سپاه درمریوان است بنام «شیوا قاسمی» حمله می کنند. حجت السلام جواد نیک بین نماینده کاشمر در مجلس اسلامی بقول خودش از دست ۳۰ تا ۴۰ جوان کتک می خورد و در مصاحبه با یکی از مطبوعات می گوید « بعضی از این رفتارها حق ماست و باید سیلی بخوریم» . در سیستان و بلوچستان خون جاری شده است و معترضین را بی محابا به رگبار می بنندند.
رحز خوانی های بخوبی ترس رژیم را نشان می داد و بقول توماج صالحی «دنبال سوراخ موش باید بگردنند». رژیم دسیسه ی دولتی شاهچراغ را به انجام رسانید. دسیسه ای که در همان ساعات اول محکوم به شکست شد.
در چنین اوضاع ملتهبی در ایران، ماه آذر ۱۴۰۱ خیزش انقلابی وارد یک نقطه عطف دیگری میشود. بازداشت شدگان تسلیم دادگاههای چند لحظه ای و از پیش تصمیم گرفته شده رژیم می شوند. در قصابخانه های رژیم، بیش از ۴۸ نفر حکم اعدام میگیرند.
در ۷ آذر مهران سماک که همراه نامزدش برای نشان دادن خوشحالی از شکست تیم ایران در جام جهانی درخیابان بود با گلوله مستقیم نیروهای رژیم به قتل می رسد. مجید رضا رهنورد در ۸ آذر بعنوان نخستین اعدامی اعتراضات ۱۴۰۱ سرش بالای دارمیرود. فیلم بردن او به پای چوبه دار از طرف رژیم بعنوان وسیله ای برای ترساندن مردم پخش می شود . پیام مجید رضا رهنورد لحظاتی قبل اعدام با چشمان بسته درمیان صورتهای ماسک دار سه جلاد روشن است. « دوست ندارم گریه کنند سرمزارم. دوست ندارم برایم نماز و قران بخوانند. .. شادی کنند و آهنگ شاد پخش کنند.» « ویکپیدیا صفحه مجید رضا رهنورد»
در ۱۷ آذر محسن شکاری در تهران اعدام میشود و دو روز بعد جمهوری اسلامی محمد مهدی کرمی و سید محمد حسینی را بقتل می رساند. اتهام هر دو شرکت در اعتراضات چهلم حدیث نجفی و کشتن یک پاسدار بود. فرزندان انقلابی زحمتکشان یکی پس ازدیگری به دار آویخته می شوند.
در مورد محسن شکاری بسیار می توان نوشت. اما اینجا من به یک نقل قول کوتاه بسنده می کنم. « راستی کتابت رو نگاه کردم ما دوزخ را رد کردیم، الان برزخیم، مطمئن باش به بهشت هم می‌رسیم و با خدای آزادی حرف می‌زنیم!” با لبخند بهش گفتم نه بابا مثل اینکه همه کتاب رو خوندی؟» « به نقل از نوشته ای تحت عنوان دانته و محسن شکاری ». اعدامی دیگر محمد حسینی است. کسی که هیچکس را ندارد. اما فرزند تمام مردم ایران شد. مردم بیاد او و برای او هزاران شمع روشن کردند و درخیابانها برایش حلو وغذا پخش کردند. خانواده محمد مهدی کرمی او را به مانند فرزند خود پذیرفتند و برایشان عزاداری کردند. در فضای انقلابی هیچ قهرمانی بی نام و نشان و تنها نیست.
اعدام ها خشم مردم را دوچندان کرد. اما بطور واقعی به مانند پرده ی سیاهی روی خروش انقلابی سایه انداخت. اعدام و کشتار جوانان، مردم را از صحنه ی اعتراض درشهر دور کرد و دوره ای از عزاداری در آرمستان ها شروع گردید که پایانی نداشت. احمد خاتمی روز ۱۷ آبان در همایشی که شرکت داشت رسما از قویه قضائیه برای اعدام محسن شکاری تشکر کرد.سازمان های بین الملی و احزاب و فعالین میدیا در فضای مجازی به کمپین های وسیعی علیه اعدام انقلابیون اقدام نمودند.
در چهارمین ماه انقلاب محلاتی مانند اکباتان درغرب تهران که قلب انقلاب در آن می تپد بکرات مورد حمله مامورین سرکوبگر قرار می گیرد و تعدادی دستگیر میشوند. شبها بعد از تاریک شدن هوا فریاد « این آخرین پیامه، کل نظام نشانه است ، مرگ بردیکتاتور، امسال ، سال خونه، سید علی سرنگونه » دیوارهای بتونی مجمتع را به لرزه در می آورد. در ۲۱ آذر پزشک جوان« آیدا رستمی» که بطور مخفیانه برای درمان زخمیان به اکباتان رفت آمد می کرد مفقود الاثر شد. یک روز بعد پیکر بیجان او که آثار شکنجه برآن کاملا معلوم بود پیدا میشود و پلیس مرگ او را تصادفی اعلام می کند. سناریوهای رژیم در رابطه با مرگ او از طرف رژیم چند بار تغییر میکند. اما همه میدانستند که آیدا را رژیم به قتل رسانده است. جنازه دنیا فرهادی دانشجوی معماری بعد از یکهفته در کنار رود کاروان پیدا شد. علت مرگ او هم خودکشی اعلام شد. چند روز پیش از این هم شهاب الدین هاشمی دانشجوی دانشگاه علامه او هم خودکشی شده پیکرش پیدا میشود. دیوار نویسی و شعار نویسی، پخش اطلاعیه های شبانه ، شعار دادن از پنجره ها و پشت بام ها یکی از روشهای اعتراضی این دوره است.
در چهارمین ماه خیزش، فراخوانی برای اعتراضات سراسری در روزهای ۲۸ و ۲۹ و ۳۰ آذر در شکل خیابانی و محله محور در شهرهای مختلف ایران پخش می شود. به نظر می رسد که کمیته های محلات و دانشگاه ها مبتکر این فراخوان هستند که مردم، کارگران و مغازه داران را به اعتراض سراسری فرا خوانده اند. تهران، تبریز، اصفهان، شیراز و کرمان تجمعات گسترده ای تشکیل میشود. سرود های انقلابی در خیابانها پخش می شود. در سنندج ، کامیاران و سقز بعضی شهرهای دیگر کردستان مغازهها بسته شده اند. شایع است که خیابانهای سنندج شب ها در دست انقلابیون میباشد. بازار ایذه مورد حمله گارد ویژه قرار می گیرد و سه نفر کشته میشوند. سامان یاسین خواننده رپ اهل کرمانشاه که در زندان بسر می برد بدلیل شکنجه و فشار دست به خودکشی میزند که در بهداری زندان می توانند او را نجات دهند. مراسم چهلم آیدا آقا فضلی ۱۹ ساله که بعد از آزادی خودکشی کرد در شب یلدا برگزار میشود.
سران رژیم و مهره های اصلی نظام هریک بنوعی نگرانی خود را بیان می کنند. «محمد خاتمی از درنامه ای به خامنه ای از جوانان عاصی و معترض صحبت می کند و تنگناهایی که جامعه با آن روبرو می شود که موجب نارضایتی میباشد و هشدار میدهد که اگر با خشونت با آنها روبرو شویم خسارات جبران ناپذیر خواهیم خورد. »« به نقل از نامه محمد خاتمی به خامنه ای در سایت انصاف نیوز» اما این تنها خاتمی نیست که به تکاپو افتاده است. گفتمان رفراندم، مجلس موسسان، انقلاب مشروطه در سطح اپوزیسیون هم جریان است. اگر چه لحن دولتهای غربی نسبت به جمهوری اسلامی تغییر کرده است اما بوضوح نشان می دهند که تمایلی به تغییر از بالا ندارند. بحث کودتا یا آوردن مهره های خارج از ایران را نمی توانند در دستورخود قرار دهند. براین امر واقفند که آنچه در ایران می گذرد نه بهار عربی است ، نه جابجایی حکومت با مهره های نارنجی و بنفش شبهه زلنسکی. این انقلابی از جنسی دیگر برای آزادی ازقید و بند سیستم آپارتاید جنسی، برای رفاه ، زندگی شایسته انسان و امنیت اجتماعی است. در مقابل این خواست نمیشود ریسک کرد. حتما خبر داشتند که همین چند روز پیش بود که در قم پایتخت اسلامیون ، جوانان در پشت شیشه های اتاق خواب یکی از آخوندهای حکومتی، شعار داده بودند. عمامه پراکنی به یکی از ترندهای جامعه تبدیل میشود و کاریکاتوریست های آزادیخواده دنیا، دهها کار مضمونی در این رابطه را در صفحات اینترنتی پخش می کنند. « کل رژیم نشانه است»
در هفته آخر آذرماه در روز۲۳ ماه کارگران مترو در تهران دست به اعتصاب میزنند. از روز ۲۶ماه کارگران و کارمندان بخش های مختلف شرکت نفت و گاز، حفاری، اسکله ها درپارس جنوبی، گچساران، عسلویه، اهواز، خارک، تنگ بیجار و ماهشهر وارد اعتصاب شده و به تجمعهای اعتراضی دست میزنند. کارگران آتش نشانی تبریز در اعتراض به وضعیت معیشتی خود و خطرات ناشی از کار درمقابل شورای شهر تجمع می کنند. لیست این اعتراضات بسیار طولانی تراست و در این مقاله جا نمیگیرد.
رابطه زندانیان سیاسی با خیزش انقلابی هرچه بیشتر و نزدیکتر می شود. آتش سوزی عمدی زندان اوین در ۲۶ مهر نگرانی و حساسیت را نسبت به جان و سلامت زندانیان سیاسی بیشتر نموده است. چشم ها به زندانها دوخته شده است. در روز۲۱ آذر فریبا اسدی، سپیده قلیان، صبا کرد افشاری، گلرخ ایرایی، نرگس محمدی، گلاره عباسی و بهاره هدایت با اقدامی بیسابقه دست به تحصن در اتاق افسر نگهبان میزنند و با خواندن سرود و انتشار اطلاعیه ای با عنوان « اعدام را متوقف کنید و به خیابانها بروید» نوشتند «ما نیز در کنار شما، گرچه در زندان، همراهی خود را با خیابان – که به حکم اسارت از آن محروم مانده‌ایم » این پیام بازتاب گسترده ای در شبکه های اجتماعی داشت و خبرگزاریهای بسیاری ازاین حرکت نام بردند. در طول این مدت زندانیان سیاسی بارها با فرستادن پیام و خواندن سرودهای انقلابی، پیام های خود را به بیرون فرستاده بودند. بقول یکی از زندانیان سیاسی آزاد شده « جو داخل زندان تغییر کرده بود. همگی با هوشیاری اخبار را تعیقب می کردند». در بیرون از زندانها یکی از خواستهای مردم در همه ی اعتراضات آزادی بیقد و شرط زندانیان سیاسی بود.
اما رژیم توطئه خطرناکتری بجز اعدام و قتل معترضین و ربودن آنها را در دست دارد. در ۹ آذر ۱۴۰۱ در شهر قم دانش آموزان یک مدرسه دخترانه با مسمومیت گاز روبرو شده و عده ای به بیمارستان منتقل می شوند. مسمومیت های شیمیایی ابتدا در روزنامه های دولتی انعکاس زیادی پیدا نمی کند و مسئولین در این مورد سکوت اختیارمیکنند و تلاش می شود که بعنوان یک حادثه از آن بگذرند. اما درگذشت یک دختر یازده ساله از شهر قم و ادامه این حملات در شهرهای سراسر کشور یکی بعد از دیگر خبر را بطور جدی در فوکوس قرار می دهد. شهرهای زیادی درگیر این مسئله میشوند. مسئولین آموزش پرورش و انتظامی همه چیز را انکار می کنند. رژیم شایع میکند که« جوانان خیالاتی شده اند و چنین مسمومیتی وجود ندارد. این هم دسیسه اختلاگران است » محمد حسن آصفری عضو کمیته حقیقت یاب( حقیقت در جمهوری اسلامی ) اعلام می کند که تا ۱۵ اسفند بیش از پنج هزار نفر در ۲۵ استان و ۲۳۰ مدرسه درگیر این حادثه بوده اند. ولی پژوهش در مورد نوع مسمومیت بی نتیجه مانده است » در اعتراض به این مسئله مردم با شعار « مرگ براین حکومت کودک کش » درخیابانها و مقابل مدارس اجتماع می کنند. رژیم در تهران و کرمانشاه به معترضین حمله کرده و عده ای را دستگیر می کند. در زنجان و چند شهردیگر والدین با تشکیل گروههای همیاری، حفاظت از مدارس را بعهده میگیرند. این حملات تا آخر اردیبهشت ادامه پیدا می کند و رژیم تلاش می کند که ارتباط خود را با این مسئله انکارکند و بنوعی مسئله را لاپوشانی میکنند. هدف این حملات دختران بودند. همان دخترانی که در بسیاری از مدارس برعلیه آپارتاید جنسی شعار داده بودند، روسری ها را پرت کرده، مدیران رژیمی و جهادی را ازمدارس بیرون انداخته و در روی میز کلاس ها و حیاط مدارس رقص آزادی را به نمایش گذاشته بودند. اینها همان نسلی هستند که قرار بود حکومت ناب اسلامی را بر اساس عفاف و نجابت اسلامی بردوش بکشند. کجا رفت آنهمه تبلیغات؟ این نسل همانهایی هستند که قرار است بعنوان ماشین تولید نسل رژیم طرح ازدیاد جمعیت را به اجرا درآورند. تمام امید سران رژیم و مداحی های هزاران هزار آخوند کپک زده بطور کامل فشل شده بود. رژیم تلاش کرد با حمله به چند مدرسه پسرانه افکار عمومی را متوجه جای دیگری کند. اینهم توطئه و تقلایی برای تصرف دوباره خیابانها و نجات از سرنگونی بود. بطور واقعی این حملات مشغله مردم شد و ترس و وحشت را درمیان خانواده ها دامن زد.
ادامه دارد.