هدف این یادداشت نه رنجاندن دوستانی که خود را با عنوان “فعال کارگری” معرفی میکنند و نه کم ارزش کردن تلاشهایی است که به هر حال خیر کارگر را خواسته است. بلکه تلاش برای نور انداختن روی تمایزهای دو سنت سیاسی متفاوت است که بموازات هم وجود داشتند و عمل می کنند. همینطور از این دریچه میتوان به سوالاتی مانند دلیل عدم موفقیت سیاستهایی که برای متشکل کردن کارگران تلاش کرده اند، بطور ریشه ای تری پرداخت و در مفروضات تاکنونی و سبک کار و روشها در قالب یک سنت غیر کارگری و غیر سوسیالیستی بتوان تجدید نظری اساسی کرد. شخصاً بندرت و شاید هیچوقت از ترم “فعال کارگری” استفاده نکردم و بین این عنوان و “رهبر عملی” تمایز جدّی قائلم.
بحث برسر چیست؟
در ادبیات سیاسی و در رسانه ها بویژه در غرب بطور کلی ما با عنوان اکتیویست یک قلمرو روبرو میشویم. اگر فردی تخصصی یا تمرکزی در قلمرو کنکرتی دارد، یا در مورد مسائل آن قلمرو تحقیق میکند یا کار کرده است، در باره سوالات و گره گاههای آن آشنا است، وی را “فعال” آن عرصه مینامند. فعال جنبش ضد آپارتاید، فعال یا اکتیویست جنبش ضد فاشیستی، فعال حقوق زنان، فعال حقوق مهاجرین و پناهندگان و یا فعال اتحادیه های صنفی. این فعال بودن یا اکتیو بودن در قلمرو مشخص، هنوز با متنفذ بودن، با اتوریته بودن، رهبر و سازمانده بودن، در متن مبارزه جاری و واقعی بودن خیلی فرق دارد. فعال بودن در قلمرو مشخص عمدتاً منعکس کننده علاقه سیاسی فرد در آن قلمرو و گوشه ای از ابراز وجود و فعالیت سیاسی و اجتماعی وی است.
در جامعه ای که اختناق سیاسی حاکم نیست و شما میتوانید آزادانه عقایدتان را ابراز کنید، میروید عضو احزاب سیاسی، نهادهای اجتماعی و صنفی و کلوپ های ورزشی و هنری و فرهنگی میشوید. وقتی هم بعنوان فعال قلمرو مشخص در رسانه ها ظاهر میشوید، تعلق حزبی یا سیاسی تان عیان است. خانم یا آقای ایکس عضو حزب فلان در مورد مسئله محیط زیست و سیاست دولتها نظر میدهد. در کشورهای استبدادی اما اینگونه نیست. در اینجا احزاب سیاسی ممنوع و “منحله” اند، سازمانهای توده ای کارگری و زنان و دانشجویی تحمل نمیشوند، دامنه تحمل قانونی رژیم مرتباً در نوسان است و تابعی از موقعیت سیاسی حکومت هاست. لذا در یک جامعه اختناق زده سنتهای مبارزاتی شفاف نیستند، در اشکال پیچیده تری بروز میکنند و سیمای سیاسی شان همواره در خطر مخدوش شدن قرار دارد. این اوضاع ویژه به مسائل مختلفی امکان بروز میدهد. “چه چیزی مقدور است؟”، “حکومت چه را میتواند تحمل کند یا تحمل نکند؟”، “چطور قانونی کار کنیم؟”، “چگونه فشار پلیس سیاسی را پس بزنیم؟”، “چگونه واقعگرایی را جابیاندازیم و زمینی عمل کنیم؟”، و لیستی طولانی از آنچه نهایتاً معضلات عملی و روشهای سبک کاری در یک شرایط خاص هستند، در اشکال مختلف جلوی ما صف میکشند. وقتی زیر فشار یک اختناق شدید با پس زمینه سرکوب خونین هستیم، آنگاه فرجه دو خرداد و “جامعه مدنی” و “ان جی او” و قانونگرایی برای عده زیادی به تنها راه نفس کشیدن و ابراز وجود بدل میشود. تردیدی نیست باید از هر فرجه ای بنفع مبارزه مستقل خود بهره جست اما محدود شدن به دامنه تحمل بورژوازی نسخه شکست است. بعد از مدتی همین اجبار تحمیلی، که باید برای درهم شکستن آن تلاش شود، خود برای سالها سیمای سیاسی یک جنبش را کم و بیش شکل میدهد.
وضعیت ویژه ایران
در ایران و کشورهای استبدادی که ایجاد سازمانهای حزبی و توده ای کارگران ممنوع است، با چنین وضعیتی روبرو هستیم. بخشی از الیت سیاسی و افراد با تفکرات و تعلقات سیاسی مختلف، در قلمروی بصورت علنی و قانونی کار کردند و عنوانی متناسب با آن را برگزیدند. فعال حقوق بشر، فعال حقوق زن، فعال حقوق کودک، فعال فرهنگی، فعال کارگری و غیره. همین سطح از فعالیت که بطرق قانونی و بعبارت دقیق تر در چهارچوب تحمل قانون در محدوده خاص صورت میگیرد، همواره با سرکوب و پرونده سازی و اعمال فشار روبرو شده است. از سوئی رژیم تلاش میکند همین میزان تحرک محدود را هم عقب براند و از سوئی دیگر عمده فعالیتهائی که ماهیتاً علنی اند، اکتیویست این قلمرو را ناچار میکند در چهارچوب خاصی تحرک ادامه دار داشته باشد. اینها و نکات ریز دیگری فرض ماست.
“فعال کارگری”
در دو دهه اخیر بتدریج نهادهایی شکل گرفتند که عمدتاً در چهارچوب قانون و یا چهارچوبهای پیش بینی شده در قانون و یا مانور دادن در چهارچوبهای قانونی کار میکردند. در حوزه کارگری، بتدریج با ترم “فعالین کارگری” روبرو شدیم. این فعالین کارگری اما ویژگی منحصر بفردی داشتند و از جمله عمده آنها نه خود کارگر بودند و نه در محیط تولیدی یا خدماتی کار میکردند و نه برخاسته از اعتراض و مبارزه کارگری در یک رشته معین بودند. این معضل، یک داده اختناق بود که فعالین شرافتمند و سیاسیونی که میخواستند کارگران قدمی بجلو بردارند، نام خود را بدلائل مختلف “فعال کارگری” گذاشتند و هدف خود را بسیج کارگران و “ایجاد تشکل کارگری” یا “کمک برای ایجاد تشکل کارگری” نام نهادند. این مجموعه یکدست نبودند. بخشی بسیار قانونگرا و شبیه شورای های اسلامی کار و خانه کارگر کار میکردند و هنوز هم همین اند. بخش مهمتری که رادیکال تر بودند، متاسفانه بدلیل بی ارتباطی با کارگران و در محیط کار نبودن، نتوانستند هیچ سازمان و تشکل کارگری ایجاد کنند و با برای ایجاد آن کمک درخوری بکنند. در نتیجه ما با نوع خاصی از “تشکل”ها روبرو هستیم که بعضاً آگاهانه و بعضاً سهواً، با نام “تشکل کارگری” معرفی میشوند و فعالین و اعضایشان را “فعال کارگری” خطاب میکنند. در واقع این تشکل ها یا شبکه فعالین و یا محفلی از همفکران زیر یک عنوان هستند. اینها نه نقش حزب سیاسی را ایفا میکنند و نه نقش تشکل توده ای طبقه کارگر را. “فعال کارگری” عنوانی اجباری زیر چتر اختناق است و نه یک داده ابژکتیو از یک جنبش خاص و سوخت و ساز درونی آن جنبش.
“رهبران عملی” کارگران
کارگران اما در بدترین شرایط و مختنق ترین اوضاع توده بی شکل نیستند. سوخت و ساز درونی خود را دارند و همواره میان لایه های پیشروتر و فعال تر تحرک و بحث و تلاش وجود دارد. کارگران محافل خانوادگی و کاری و فراکارخانه ای و شبکه های فعالین هم جهت دارند. میان اینان عده ای در رهبری اعتصابات بزرگ کارگری نقش جدی داشتند و هر زمان تکان بخورند هزاران کارگر آنها را همراهی می کنند. اعتصابات بزرگ در شرکتهای مهم مانند ذوب آهن، فولاد، ماشین سازی ها، هفت تپه، هپکو، آذرآب، معلمان، بازنشستگان و معدنچیان از این جمله اند. اینها را ما سنتاً “رهبر عملی” و “لایه رهبران عملی و محلی کارگران” نامیدیم. رهبرانی که در محل کار و در متن یک مبارزه جاری قد علم می کنند، روی چهارپایه و سکو میروند، سازمان میدهند و سرنوشت هر مبارزه و اعتصاب مشخص بدرجه زیادی به عملکرد این لایه ربط دارد. مضافاً “رهبران عملی” چند تمایز اساسی با “فعالین کارگری” دارند: اول، رهبر عملی راساً کارگر و در محیط کار است، در کارخانه است و با کارگران روزمره در ارتباط است، مسائل و سوالات خرد و ریز کارگران رشته مربوطه را میشناسد. دوم، یک کارگر فعال در محیط کار هنوز با رهبر عملی و آژیتاتور کارگری فرق دارد. یک کارگر فعال را میتوان فعال و دلسوز کارگران دانست اما “رهبر عملی” و در سطحی دیگر نمایندگان کارگران به آن لایه پیشروان و کارگرانی اطلاق میشود که طی دوره ای توسط کارگران بمثابه نمایندگان و رهبران خود برسمیت شناخته شدند و میان کارگران نفوذ و آتوریته دارند. سوم، یک رهبر عملی شخصاً میتواند سوسیالیست یا رفرمیست و سندیکالیست یا مذهبی و مرتجع باشد، میتواند طرفدار شورا یا سندیکا یا انجمن صنفی یا کار قانونی باشد، نکته اینست که وی میان کارگران آتوریته دارد و در سنت خودش توانسته است خود را در رأس اعتراض کارگران قرار دهد. اما یک فعال کارگری که هیچکدام از این ویژگی ها را ندارد، مستقل از اینکه سوسیالیست و کمونیست است یا رفرمیست و سندیکالیست، نفوذ و جایگاه رهبر عملی را ندارد و کارگران وی را اصولا نمی شناسند.
دو سنت متمایز
رهبر عملی کارگری، آژیتاتور کارگری، افرادی که در اعتصابات زبان کارگران هستند و اعتراض آنها را در فشرده ترین بیان منعکس می کنند، برای کمونیسم کارگری اهمیت حیاتی دارد. هر جنبشی با فعالین و چهره هایش ملموس و مادّی میشود. جنبش بدون چهره و بدون رهبر پدیده جدیدی است که در تناقض مهلک با دنیای واقعی و سیر کشمکش طبقاتی است. در شاخه های دیگر نیز این چهارچوب تعیین کننده است. اعتراض و حرکت معلمان و فرهنگیان بالاخره با چهره ها و رهبرانی برآمده از این مبارزه ملموس و مادّی میشود. اعتراض زنان علیه تبعیض و آپارتاید بدون عناصری که فشرده این اعتراض اجتماعی را منعکس کنند و در راس آن قرار گیرند قابل توضیح نیست. یک رهبر سیاسی و آژیتاتور حقوق برابر زن و مرد که نیروی مادّی و نفوذ اجتماعی خاصی را پشت سر خود دارد، بسیار فرق دارد با فعالین حقوق زن که چنین موقعیتی ندارند و یا در مورد مسائل زنان اظهار نظر می کنند. کسی میتواند در قلمروهای مختلف کار کند، بنویسد، بگوید، ایده داشته باشد، جدال کند، اینها همه از فرد تصویر عنصری فعال و جانبدار با چهارچوبهای فکری و سیاسی بدست میدهند. اما همین فرد رهبر هیچ جنبشی نیست، رهبر هیچ کارخانه و شاخه تولید مادّی و غیر مادّی نیست، سخنگوی هیچ بخش از جامعه هدف نیست. رهبر عملی در جنبش کارگری و رهبران مورد وثوق در جنبش های اعتراضی برآمده از همان جنبش اند. یک کارگر سندیکالیست و رهبر سندیکای مثلاً معدنچیان بالاخره یک رهبر کارگری است. یک کارگر کمونیست و سوسیالست و فعال پرشور جنبش شورائی بالاخره یک رهبر عملی و رهبر کارگری در حیطه معینی است. اما یک فعال سیاسی طرفدار ایجاد سندیکا برای کارگران و یا ایجاد شورا برای کارگران ملقب به “فعال کارگری” رهبر جنبش کارگری نیست.
این اغتشاش دو سنت متمایز، تاثیر خود را بر روش و سبک کار و سیاست احزاب سیاسی هم گذاشته است. یک حزب کمونیستی طبق تعریف باید حزبی کارگری باشد و نبض اش با تحرک و اعتراض کارگر بزند، سوالات و مسائل کارگران برایش از اهمیت درجه اول برخوردار باشد و مهمتر تلاش کند حزب ظرف اتحاد و بسیج رهبران عملی کارگری و برای احزاب کمونیست کارگری ظرف اتحاد کارگران سوسیالیست و کمونیست و رهبران عملی و سراسری کارگران باشد. هر موقعیتی غیر از این، موقعیتی گذرا و انتقالی است و نمیتواند در یک دراز مدت ادامه داشته باشد. حزب کمونیستی که نتواند با سوخت و ساز طبقه کارگر و مبارزه علیه سرمایه داری خود را انطباق دهد، دیر یا زود جای خود را در چهارچوب سنتهای مبارزاتی دیگر و عمدتاً غیر کارگری خواهد یافت.
امروز تقریبا طیف بسیار گسترده ای از فعالین سیاسی و اجتماعی و عناصر دلسوز، خود را “فعال کارگری” می نامند. این مسئله همانطور که بالاتر اشاره شد یک محصول اختناق سیاسی است. یک دلیل دیگر که نباید از نظر دور داشت، آتوریته جنبش کارگری در جامعه و اهمیت و جایگاه این جنبش در یک جامعه سرمایه داری است. بیشتر کسانی که تا دیروز ممکن بود خود را هوادار فلان جریان یا خواهان فلان سیاست و تغییرات معرفی میکردند، امروز خود را “فعال کارگری” معرفی می کنند. اگرچه همه را نمیتوان با یک چوب راند، و بخشی از این فعالین کارگری خود در جایی مشغول کارند و یا برای استیفای حقوق کارگر تلاش کردند و هزینه داده اند، اما فعال کارگری مثل ژنرال بدون ارتش است، برآمده از هیچ جنبش و اعتراض مشخص نیست، برنامه ای هم برای تغییر این وضعیت ندارد، حتی آنجا هم که در محیط کار است نمیتواند در نقش رهبر و تریبون کارگران ظاهر شود. به همین دلیل تلاشهای سالیان طولانی برای ایجاد تشکل کارگری حتی به ایجاد یک تشکل کوچک در یک محل کار کوچک منجر نشده است. این تلاشها به سازماندهی اعتراض و اعتصاب کارگری منجر نشده است اگرچه در کنار این سنت سالی چند هزار اعتصاب برگزار میشود. اما تا دلتان بخواهد در مورد مسائل این طیف بحث و اختلاف و نظر هست، که مجموعه این موضوعات؛ اگر نگوئیم تماماً به مبارزه روزمره کارگرن بی ربط است، اما ربط چندانی به مبارزه واقعی و مشغله ها و مسائل جاری و حاد کارگران در بخشهای مختلف ندارند. این جدائی مشغله فعال کارگری و واقعیت جنبش کارگری ریشه در مسائل قدیم تری در جنبش بین المللی کارگری دارد.
سازماندهی ایده آلیستی
ایراد بعدی ساختمانی است که روی این پایه قرار است بنا شود. اگر واحدهای دو سه نفره و یکنفره و چند نفره میتواند “تشکل” نام بگیرد، یا با تقلیل گرائی محض “تشکل کارگری” نام گذاشته شود، ارتقای سطح تشکل در شهر و استان و سراسری به اتحادی از این نهادها نیز تقلیل می یابد. یعنی امر سازماندهی کارگران و ایجاد سازمانهای توده ای و حزبی میان کارگران به اتحاد چند محفل فعالین کارگری اساساً بیرون محیط کار تنزل می یابد. برسمیت شناختن این روش و سبک کار چیزی جز زیر گرفتن امر تشکل کارگری بطور اعم و تشکل طبقه کارگر بطور اخص نیست. طبقه اجتماعی ای که بدون سپر و شمشیر و ابزار جنگ به مهلکه برود بدون تردید از پیش شکست خورده است. جا دادن به این سطح از کار، هیاهو حول آن، تقلیل سازماندهی کمونیستی و کارگری به وحدت موسمی و آکسیونیستی بخشی از فعالینی که خود را “فعال کارگری” معرفی می کنند، به هرچیزی شبیه است بجز سازماندهی کارگری و تلاش برای تقویت اتحاد و تشکل طبقه کارگر.
ما داریم راجع به دو سنت مبارزاتی حرف میزنیم. اول سنتی که میان طبقه ریشه دارد و گرایشات مختلف درون طبقه را در اشکال سیاسی و سازمانی و الگوی تشکل بازتاب میدهد. خط مشی شورائی و خط مشی سندیکالیستی و رفرمیستی بعنوان مثال از چهارچوبهای جاافتاده درون طبقه کارگر و جنبش جهانی کارگری اند. سنت دیگر که بموازات تحرک و اعتراض طبقه کارگر وجود داشته است اما بیرون طبقه کارگر و مبارزات جاری کارگری است. این دومی در همان جدائی تاریخی کارگر از “کمونیسم” و از “مارکسیسم” بعد از شکست بلشویسم ریشه دارد و سنت اعتراض و رادیکالیسم طبقات غیر کارگر به وضع موجود را منعکس میکند. فعال کارگری در ایران و هر جای دیگر با این ویژگی ها محصول غائی این سنت است. و بالاخره باید یک ذره انتقادی بود، مرتباً خود را ریویو کرد، مثلاً سوال کرد که من نوعی بعنوان “فعال کارگری” بیش از دو دهه است که در هیچ تشکل و سازمان و اعتصاب و اعتراض کارگر در هیچ گوشه مملکت یا هر جایی نقش نداشته ام. این بی ربطی به اعتراض و مبارزه و اعتصاب کارگری برای یک “فعال کارگری” چطور قابل توضیح است؟ آیا ایراد از کارگر است یا از نحوه نگرش و سیاست و سبک کار و کلهم از جدائی اجتماعی من از یک جنبش واقعی؟
باید عبور کرد!
برای ما بعنوان یک حزب کمونیستی کارگری، محدودیتهای اختناق و اجبارهای نامرئی و روشهای دور زدن پلیس سیاسی قابل فهم است. اما همانطور که اختناق یک حزب سیاسی را بی وظیفه نمیکند، به همین ترتیب قبول کانسپت “فعال کارگری” و غیر انتقادی بودن به آن، نه فقط قابل توجیه نیست بلکه بازگشت به سنتهای غیر کارگری و غیر سوسیالیستی است. به این لحاظ جایگاه رهبر کارگری برای ما بسیار ویژه و مهم است. جایگاه رهبر مبارزه زنان برای آزادی، جایگاه سخنگویان شاخه های مختلف اعتراض کارگری در کارخانه ها و مراکز موسوم به خدماتی و آموزشی و بهداشتی برای ما بسیار مهم اند. اما “فعالان کارگری” که هیچ رابطه یک به یک و ارگانیگی با این اعتراضات ندارند، و حتی بخشاً مبارزات واقعی کارگری را بی اهمیت می کنند، ابداً چنین جایگاهی ندارند. ما دوست داریم و تلاش می کنیم افراد هرچه بیشتری به مبارزه سیاسی روبیاورند، ترجیحاً سوسیالیست و کمونیست و مارکسیست شوند، در جنبشهای واقعی و توده ای و کارگری درگیر باشند، حتی بیرون طبقه و مبارزاتش صفی از حمایت قدرتمند راه بیاندازند. هیچ تک انسانی و هیچ قدم عملی کوچکی برای ما بی اهمیت نیست. اما باید از ترم “فعال کارگری” عبور کرد. تردیدی نیست هر کسی حق دارد خود را هرچه بنامد و یا خود را هر طور که مایل است معرفی کند. این فعالین کارگری در واقع و در بهترین حالت حامیان کارگران هستند و میان کل تحولات جاری به جنبش کارگری توجه ویژه ای دارند. ابعاد موضوع در همین حد است. اما رهبر عملی کارگری پدیده دیگری است، از یک سنت مبارزاتی درون طبقه کارگر برمیخزد، مورد وثوق و اعتماد کارگران قرار میگیرد و توسط خود کارگران به جلو صف پرتاب میشود. رهبر عملی بیهوده و اختیاری رهبر عملی نمیشود. آژیتاتور کارگری بیخود با فریادهای “صحیح است صحیح است” کارگران مواجه نمیشود، کارگران بیجهت برای رهبر زندانی یا بازداشتی شان دست به اعتصاب و اعتراض نمی زنند، رهبر عملی جزو ارگانیک و لاینفک سوخت و ساز مبارزه جاری طبقه کارگر است و لایه رهبران محلی و سراسری کارگران از میان این سنتهای مبارزاتی عروج می کنند و نه توسط رسانه و تبلیغات و به شکل وارونه. کافی است از هر رفیق و دوست نازنین که خود را “فعال کارگری” معرفی میکند، بپرسید که دوست گرامی شما کجا کار می کنید، نماینده و رهبر کدام کارگران هستید، دقیقا فعالیت شما چیست؟ این سوالات البته عمدتاً پاسخ ندارند، فعال کارگری کسی است که در بهترین حالت زمانی برای مدتی جائی کارگر بوده است و یا دانشجوی فارع التحصل و یا بیکار است و یا امروز به طرق دیگری امرار معاش می کند. وی مسائل کارگران را مطالعه و از حقوق کارگران بزبان و تفکر خویش دفاع می کند. اما همان کارگران در فلان مرکز کارگری با انواع مسائل ریز و درشت درگیرند که متاسفانه “فعالان کارگری” ما کنارشان نیستند که برای باز کردن گرهی از مشکلات عدیده ایشان کمکی باشند.
کمونیسم دین نیست که صرفاً به آن باور داشت، کمونیسم یک جنبش زنده اعتراضی علیه وضع موجود میان کارگران است. جنبش کارگری یک جنبش زنده اعتراضی در جامعه سرمایه داری است که گرایشات اجتماعی پایدارتر در جامعه که منشأ تحرک و سنت های مبارزاتی اند، روی آن تاثیر میگذارند. سنتهای مبارزاتی در هر دوره از خود احزاب سیاسی بیرون میدهند و احزاب کارگری از سنتهای مبارزاتی میان کارگران برمیخزند. یک حزب کمونیستی و مشخص تر یک حزب کمونیستی کارگری علی القاعده باید در درجه اول حزب گرایش رادیکال و سوسیالیست و کمونیست کارگران باشد. “فعالین کارگری” که خود را سوسیالیست و کمونیست و انقلابی میدانند، اگر واقعاً دل برای جنبش طبقه میسوزانند، باید میان کارگران باشند. هر هنری دارند آنجا به آزمون و خطا بگذارند و مسائل واقعی یک جنبش واقعی را منعکس کنند. از “فعال کارگری” به معنی رایج و محدود کلمه باید عبور کرد، ما رهبر عملی و رهبران سراسری کارگری داریم که هر کدام توسط مکانیزمهای مادّی و واقعی جنبش تولید و بازتولید میشوند و دامنه اقبال آنها میان کارگران نیز مشروط به دفاع از منافع و وحدت وسیع تر کارگران در هر مقطع است. رهبر عملی موقعیت ابدی نیست، جنبش واقعی نمیگذارد و نیازهایش و منافعش در هر دوره چهره های خود را جلو می اندازد. اینها اما هیچکدام در مورد “فعال کارگری” صدق نمیکند. این دومی از سنتی غیر کارگری برخاسته است. مادام که کارگر حق تشکل و ابراز وجود ندارد، هنوز فعال کارگری میتواند گاهی از کارگران سخن بگوید، اما بمیدان آمدن کارگران با تشدید قطب بندی طبقات در متن یک جامعه انقلابی، فعال کارگری را بین دو انتخاب قرار میدهد؛ رفتن به سوی جنبشهای دیگر و یا ادغام ارگانیک در جنبش واقعی طبقه کارگر علیه سرمایه داری.
٣١ مه ٢٠٢٣