اتحادیه اروپا، ناتو، اتحادی در ابهام
سیاوش دانشور
اتحادیه اروپا با مجموعه ای از بحران و تنش داخلی و بین المللی روبروست. بحرانهائی که سیمای آتی آنرا ترسیم میکند. اروپای مرکز دمکراسی لیبرال و پارلمانتاریسم، مهد انقلابات با تاثیر قوی از انقلاب فرانسه، قاره ای برای جنبشهای پیشرو در قلمروهای مختلف در دهه های متمادی، طی چند دهه گذشته یک سیر مستمر نزولی را طی کرده است. راستگرائی جهانی دهه هشتاد، عروج تاچریسم و ریگانیسم و مانیتاریسم باضافه پایان جنگ سرد و سقوط اردوگاه سرمایه داری دولتی شرق، عوامل تعیین کننده در وضعیت امروز اروپا هستند. بعبارت دیگر، اتحادیه اروپا بعنوان متحد آمریکا در جنگ سرد، و پدیده ای که بنام “غرب” و “جهان آزاد” شناخته میشد، با پایان جنگ سرد فلسفه وجودیش را از دست داد و خود دستخوش تحول شد.
وحدت دو آلمان و فتح بازارهای بلوک شرق، تنها فرصت موقتی بود که این بحران وجودی را به عقب بیاندازد. تعریف یک “اردوی شَرّ” توسط آمریکا و دول غربی، اینبار اسلام سیاسی که توسط غرب در دوره جنگ سرد در تقابل با بلوک شرق و “خطر” کمونیسم با تز “کمربند سبز امنیتی” برژینیسکی ایجاد شد، اینبار قرار بود توجیه گر میلیتاریسم و “حمله پیشگیرانه” و توسعه طلبی امپریالیستی باشد. ایندوره نیز به انتهای خود رسیده است و اسلام سیاسی مخلوق دمکراسی غربی باندازه کافی خیرش را رسانده است. محکوم کردن صدها میلیون انسان در کشورهای اسلام زده تحت حاکمیت مشتی گانگستر سیاسی – نظامی، سازماندهی آپارتاید جنسی و تشدید استثمار خشن طبقه کارگر، جنگ و ویرانی چندین کشور در خاورمیانه و شمال آفریقا، از فوائد سیاست “جنگ با تروریسم” آمریکا و دولتهای غربی بوده است.
اما مدتهاست که اوضاع عوض شده است. راستگرائی جهانی دهه هشتاد اگر در ابتدا نیروهای محافظه کار و سوسیال دمکرات و لیبرال اروپائی و جهانی را راست تر کرد، بتدریج امکان عرض اندام فاشیستها را فراهم آورد. دمکراسی و انتخابات مانند قرن گذشته قابله قدرتگیری فاشیسم شد. امروز گسترش قدرتگیری فاشیستها و احزاب راست افراطی در کشورهای مختلف اروپایی به یک مسئله جدی بدل شده است. احزاب پوپولیست و ناسیونالیستهای افراطی در حال بلعیدن اروپا هستند و در هر انتخاباتی گامی بجلو برمیدارند. امروز آنچه که زمانی بمثابه “افتخار” و “ارزش” برسر در اروپا حک شده بود و سخنگویان دمکراسی آنرا جار میزدند؛ یعنی رواداری، دمکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، تنوع فرهنگی، جایش را به نگرش راسیستی یورو- سنتریستی یا هویت اروپایی و سفید، ضدیت کور با مهاجرین و پناهندگانی که محصول سیاستهای جنگ طلبانه همین دولتها هستند، زن ستیزی و گسترش خشونت علیه زنان، میدانداری راسیسم و فاشیسم، تحبیب دستگاه دین و صنعت مذهب، تروریسم، اعمال شدید سیاستهای ریاضت اقتصادی، تهاجم بی ترمز به دستاوردهای نسلهای متمادی طبقه کارگر و جنگ و ناامنی از آینده و نفس موجودیت اتحادیه اروپا داده است. به این مسائل باید اختلافات جدی میان اروپا و آمریکا، اختلاف برسر ناتو، نگرانی از قدرت استراتژیک چین و روسیه را افزود که موضوعات متعددی را دربرمیگیرند.
انتخابهای محدود و آینده پر ابهام
اولین مشکل اینست که پدیده “غرب” دوره سابق خود دستخوش تحول است و بحران در اتحادیه اروپا نیز از همین سیر تبعیت میکند. مشکلات در ناتو نیز برخلاف ادعاهای دونالد ترامپ صرفاً برسر هزینه اروپائی ها در قبال ناتو و چتر امنیتی آمریکا نیست. فلسفه وجودی ناتو بمثابه یک اتحادیه نظامی قدرتمند، در مقابل بلوک شرق و در دوران جنگ سرد شکل گرفته بود. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ناتو موضوعیتش را از دست داد و معلوم نبود ناتو وحدتش را باید چگونه ادامه دهد و در مقابل کدام “خطر” باقی بماند. تعریف نقش جدید برای ناتو، که همان گسترش آن به کشورهای اروپای شرقی، شرکت در جنگ و بمباران در یوگسلاوی سابق و بالکان، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، کشورهای شمال آفریقا، مواجهه با تروریسم بینالمللی و مصافهای امنیتی، نیز برای چند دهه ناتو را نگاهداشت. بقای ناتو رابطه مستقیمی با سازمان درونی کشورهای تشکیل دهندگان آن، تسلیحات سازمانی و استراتژیک آن، بازاریابی برای سرمایه های بخش نظامی، شرکتهای تولید این سلاحها، یافتن میدانهای لازم برای جنگ و آزمایش و استفاده از آنها را داشت. لذا سیاست گسترش ناتو تنها و صرفا برای محاصره روسیه و تقابل با چین نبود بلکه قرار بود بعنوان یک رکن مهم اعمال رهبری آمریکا بر جهان عمل کند.
ناتو
امروز نیز ناتو و چهارچوبهای امنیتی آن نظر به تغییرات جهانی نیازمند بازتعریف مجدد اند. تلاش اینست که اینبار با ظهور تهدیدات جدیدی مانند قدرتگیری روسیه و چین و رقابتهای ژئوپولیتیک، فلسفه وجودی و مأموریت جدید ناتو بازتعریف شود. اگرچه هنوز ناتو بعنوان یک اتحادیه نظامی قدرتمند در اروپا حضور دارد، اما مشکلات کنونی از جمله اختلافات میان اعضای ناتو مثلا بین آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، نگرانی ها از تهدیدات روسیه، چین، ناامنی در اروپا و گسترش تروریسم، وحدت ناتو را در مقابل سوالات جدی قرار داده است. مشکلات اتحادیه اروپا با آمریکا فقط برسر ناتو نیست، موضوعاتی مانند توافقات تجاری و بحث تعرفه ها، سیاستهای محیط زیستی و اقلیمی، روابط بینالمللی، برسمیت نشناختن سازمانها و ائتلافهای جهانی توسط آمریکا، به تنش و اختلاف دامن زده است و آینده ناتو نیز نظر به سیاست پروتکشنیستی و یکجانبه آمریکا، از منابع تشدید بحران در روابط اروپا و آمریکا و بعبارتی هسته اصلی پدیده “غرب” است. اروپا بعنوان جزئی از غرب در مقابل تعرض آمریکا دستش خالی است. اولین سوال تامین امنیت اروپا در مقابل روسیه است که تاکنون زیر چتر حمایت هسته ای آمریکا بوده است. روسیه و چین به عنوان دو قدرت بزرگ و امروز نسبتا متحد جهانی، برای امنیت اروپا تهدید محسوب میشوند. جنگ اوکراین یک نمونه تیپیک است. روسیه با تحرک نظامی در مرزهای اروپا سایه سنگین اش را روی سر اروپائی ها گسترانده است. از سوی دیگر، چین با سیاستهای اقتصادی و تجاری خود، به یک رقیب اقتصادی واقعی در جهان تبدیل شده و به نوبه خود نیازهای اروپا را تحت تاثیر جدی قرار میدهد. دولتهای اروپا باید در این اوضاع تصمیم بگیرند. اروپائی ها راهی ندارند جز اینکه به خواستهای آمریکا و ترامپ پاسخ دهند. راه حل دیگر، واگرائی در آنچه “غرب” نامیده میشد و رفتن بسوی ایجاد یک ارتش مستقل اروپائی است. اما یک ارتش واحد اروپائی درست مانند ارز واحد (یورو)، در گرو دوام و بقای خود اتحادیه اروپا است. این روزها زیاد در باره ضرورت ارتش واحد اروپا میشنویم اما این مسئله در حد طرح باقی میماند.
یورو
اتحادیه اروپا به عنوان یک نهاد سیاسی و اقتصادی، از اصولی مانند همبستگی اقتصادی، سیاستهای مشترک و ارزی یکسان پیروی میکند. یورو، واحد پول کشورهای عضو اتحادیه اروپا، از سال ۲۰۰۲ به جای ارزهای ملی در ۱۹ کشور اروپایی به کار گرفته میشود. مسئله پیوستن به ارز واحد بمراتب پیچیده تر از پیوستن کشورها به اتحادیه بوده است و هنوز دستکم ۸ کشور عضو اتحادیه به یورو نپیوستند. تشدید بحرانهای داخلی و بین المللی اروپا روی یورو هم تاثیر میگذارد. امروز اتحادیه اروپا به دلیل منافع اقتصادی مشترک، هنوز پایدار بنظر میرسد. اما تردیدی نباید داشت که با گسترش بحرانهای داخلی، قدرتگیری بیشتر راست افراطی، بحران مهاجرت و سیاستهای متناقض کشورهای عضو، واگرائی و ایجاد شکافهای بزرگتر در راهند که میتواند به تدریج به تجزیه یا تضعیف اتحادهای اروپایی منجر شود. در صورت گسترش بحرانها و شکافهای درونی اتحادیه اروپا، از جمله تقویت راست افراطی و ناسیونالیسم و تمایلات جداییطلبانه مانند آنچه در بریتانیا رخ داد، بروز بحران ارزی یک احتمال واقعی است. در چنین شرایطی آندسته از کشورهای بلحاظ اقتصادی ضعیف تر ترجیح میدهند سفره شان را جدا کنند و خود را از زیر باز هزینه ها و فشارهای اقتصادی مشترک یورو خلاص کنند. ما با سیر برگشتی روبرو خواهیم شد که کشورها مجددا از ارز واحد اروپائی به ارزهای ملی خود برگردند. یورو بدنبال ناتو، یک تهدید جدی دیگر برای ساختار اقتصادی کنونی اتحادیه اروپا است.
دو راهی های نه چندان مطمئن
مجموعه اوضاع و رقابتهای جهانی که بویژه بعد از جنگ در اوکراین بیش از پیش سر باز کردند، قدرتگیری مجدد ترامپ و راستهای افراطی در اروپا، کشورها و نهاد اتحادیه اروپا را برسر دو راهی های مهم اما نه مطمئن قرار داده است. در کوتاه مدت و حتی میانمدت، اگر اتحادیه اروپا قادر شود که بر مصافهای داخلی خود فائق آید و روابط مؤثری با قدرتهای جهانی مانند آمریکا، روسیه و چین برقرار کند، احتمالاً از بحران های کنونی موقتا عبور خواهد کرد. اما اگر شکافها درون اتحادیه عمیق تر شوند و خط مشی ملیگرائی و جدایی طلبی تقویت شود، چشم انداز آینده اتحادیه اروپا فروپاشی است. این چشمانداز نزدیک به نظر نمیرسد اما دستکم تغییرات ساختاری بسیار محتمل اند. شرایط کنونی اروپا و تحولات جهانی به ویژه در پی بحرانهای داخلی و خارجی، این احتمال را تقویت میکند که دگرگونی های عمدهای در ساختار سیاسی، اقتصادی و حتی جغرافیایی اروپا اتفاق بیفتد. چند احتمال مهم میتواند مطرح باشند که به نوبه خود میتواند به تقسیم مجدد اروپا منتهی شود:
تشکیل ائتلافهای فرا-اروپائی راست افراطی: این یک احتمال واقعی است که فی الحال در جریان است. نیروها و احزاب فاشیست و راست افراطی در هماهنگی با آمریکا در پی ائتلافهای جدید اند، ائتلافهائی که فعلا و بیشتر در شکل بلوکهای سیاسی واحد با خط مشی یکسان ظاهر میشوند اما استحکامشان در گرو تضعیف ساختارهای پیشین است. تکرار “برگزیت” و ائتلاف جداگانه با آمریکا فقط یک نمونه دوجانبه است که میتواند مجددا رخ دهد و یا به ائتلافهای چند جانبه در اروپا و بیرون اروپا شکل دهد.
چرخش در سیاست خارجی و نزدیکی به روسیه: یک راه دیگر بویژه برای کشورهای اروپائی که وارد کننده عمده انرژی از روسیه هستند، برای مواجهه نشدن با مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بیشتر، به سمت روسیه تمایل پیدا کنند و در سیاست خارجی شان تجدید نظر کنند. نزدیکی با روسیه بویژه در مورد کشورهای شرق اروپا که وضعیت اقتصادی وخیم تری دارند بیشتر محتمل است.
تقسیم مجدد اروپا: یک احتمال نیز تقسیم اروپا به مناطق مختلف است. گسترش اختلافات سیاسی و اقتصادی، ممکن است اروپای واحد امروز را بطور غیررسمی به بلوکهای مختلف تقسیم کند. تقسیم بندی که میتواند بر اساس تمایلات اقتصادی، سیاسی یا امنیتی باشد. امروز کشورهائی در اروپا تمایلات پروآتلانتیک دارند و میتوانند بصورت جداگانه در یک همکاری همه جانبه با آمریکا قرار گیرند. در طرف دیگر، کشورهای شرقی یا جنوب شرقی اروپا هستند که بیشتر به روسیه تمایل دارند و میتوانند آنها هم بمثابه یک بلوک در اروپا به سمت روابط نزدیک تر با مسکو گام بردارند. این وضعیت میتواند به ایجاد دو یا چند “اروپای متفاوت” منجر شود که در آنها دیگر آن هماهنگی سیاسی و اقتصادی که در اتحادیه اروپای امروز شاهدیم را نخواهیم دید.
اروپا در حال عبور از یک دوره پیچیده است و ابهامات زیادی در خصوص آیندهاش وجود دارد. احتمال تقسیم مجدد اروپا به دو یا چند بلوک سیاسی با تمایلات مختلف، چه در سطح روابط خارجی و چه در ساختارهای اقتصادی، امکانپذیر است. این تقسیم میتواند بر اساس تمایلات ملیگرایانه، اقتصادی و یا حتی نظامی صورت گیرد و اتحادیه اروپا را با بحرانهای جدی مواجه کند. آینده ناتو نیز بشدت به تحولات داخلی اتحادیه اروپا، دیدگاههای کشورهای عضو و روابط آنها با ایالات متحده وابسته است. ناتو ممکن است از یک اتحاد صرفاً دفاعی در برابر تهدیدات نظامی به یک سازمان چند منظوره تر تبدیل شود. اگر اتحادیه اروپا نتواند وحدت خود را حفظ کند، ممکن است کشورهای مختلف ناتو به سمت بلوکهای جداگانه حرکت کنند.
سوسیالیسم کارگری یک پاسخ است
در جهانی که از سر تا بن دستخوش تحول است، صحنه سیاست و جامعه فقط زیر نگین انگشتری بورژوازی و طبقات دارا نیست، یکسوی جدال واقعی در جوامع سرمایه داری مبارزه بیوقفه طبقاتی و کشمکش دائمی کار و سرمایه است. در دوره های بحران که فاشیسم و ناسیونالیسم و قومیگری و مذهب به عصای دست بورژوازی بدل میشود، سوسیالیسم کارگری میتواند یک نیرو و جنبش اجتماعی واقعی باشد که علیه کلیت کاپیتالیسم عروج کند. در مقابل ملیگرائی و ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم کارگری و هویت جهانی و حقوق پایه ای انسان را مبنا قرار دهد، در مقابل جنگ و رقابت بورژوازی پرچم وحدت طبقاتی کارگران در کشورهای مختلف جهان را برافرازد، در مقابل تعرض و جنگ بورژواها انقلاب علیه وضع موجود را قرار دهد. نه فقط اروپا بلکع جهان امروز نیز در دو راهی سرنوشت ساز بربریت کاپیتالیستی یا سوسیالیسم کارگری قرار گرفته است.
۲۰ مارس ۲۰۲۵