اتم برای بقاء؟ یا بن بست مرگ؟
علی جوادی
آخرین پناه؟
جنگ دوازده روزه میان جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل – آمریکا، تقابل دو نیروی تروریستی بود. در این جنگ، نه آزادی در کار بود، نه مقاومت، نه صلح. آنچه ماند، ویرانی، مرگ، و رنج انسانی و یک آتش بس موقت و شکننده.
در پس شکست روانی و سیاسی رژیم اسلامی در جنگ دوازده روزه بود کهپروژه باز دارندگی هستهای بیش از پیش بطور علنی مطرح شد. بخشی از حاکمیت، به ویژه نیروهای نظامی و امنیتی و جناح پایداری از قرار، به این نتیجه رسیده اند که هیچ سلاح متعارفی نمیتواند مانع حمله احتمالی اسرائیل یا آمریکا شود. و در این نقطه، ایده بمب اتم به عنوان “تنها تضمین بقاء” بیش از پیش مطرح شده است.
و وقتی یک حکومت مرتجع اسلامی، سرکوبگر و فاسد در سراشیبی سقوط قرار میگیرد، دست به هر ابزاری میزند تا زمان بیشتری برای بقای پوسیدهاش بخرد. جمهوری اسلامی، پس از دههها سرکوب، جنگ افروزی، و انزوای بینالمللی، اکنون در باتلاق شکستهای نظامی و خیزشهای اجتماعی، از قرار به سراغ آخرین اسطوره رستگاریاش رفته: بمب اتم.
این استراتژی که پیش تر در لفافه “حق هستهای” و “انرژی صلح آمیز” پنهان میشد، اکنون آشکارا با زبان تهدید، بازدارندگی، و بقاء بیان میشود.اما این چرخش، واکنشی از سر استیصال و وحشت است. اگر پاسخ به جنگی ارتجاعی، ساخت بمب اتم باشد، آن گاه چیزی نمانده جز فرو رفتن در منطق فاشیسم هستهای: “اگر ما می رویم، دنیا را هم با خود می بریم.“
و ما از این جا آغاز میکنیم که: این سیاست، نه راه نجات که نشانه ورشکستگی حکومت است؛ نه باز دارنده که جنگ آفرین است. و نشان مرگ یک نظم پوسیده است که به دست و پا زدنهای آخرین خود افتاده.
اتم به مثابه توهم بقاء
در مرکز این سیاست، اسطورهای پوسیده خوابیده است: “بازدارندگی هستهای“. میگویند: “برای استفاده نیست، برای بازدارندگی است.” اما پشت این واژه فریبنده و تماما عوام فریبانه، حقیقتی خشن نهفته است: ساخت بمب، آغازگر جنگی است که حتی قبل از انفجار، کشور را در آتش خواهد سوزاند.
مدافعان این سیاست نابود کننده معتقدند که اگر رژیم بمب اتم بسازد، دیگر هیچ نیروی خارجی جرات حمله نخواهد داشت؛ همان گونه که کره شمالی توانست آمریکا را به عقب براند. اما این توجیه، تنها با نادیده گرفتن تفاوتهای عمیق ساختاری، سیاسی و منطقهای ایران و کره شمالی ممکن است.
ایران نه پادگانی منزوی است، نه جامعهای تسلیم شده و رام. ایران، جامعهای در حال انفجار است. از خیزش ۹۶ تا خیزش موسوم به “زن، زندگی، آزادی“ در ۱۴۰۱، این جامعه نشان داده که مسالهاش موجودیت خود رژیم حاکم است. مردمی که دیگر نمیخواهند قربانی حکومت اسلامی، یا موشک، یا تحریم و جنگ، یا سانترفیوژ باشند.
رژیم اسلامی، بمب را نه فقط برای تهدید اسرائیل یا آمریکا، بلکه با این ادعای پوچ که “برای امنیت مردم است”، و این ادعا که “ما را به حال خود بگذارید، ما اتم داریم.“ و این دقیقا چیزی است که مارکس آن را “ترور سیاسی مدرن“ مینامید: سلطه از طریق رعب تکنولوژیک.
اما هیچ بمب اتمی در تاریخ، امنیت برای مردم نیاورده است. نه در پاکستان، نه در اسرائیل و نه در روسیه و ... بمب اتم، همیشه ابزار دولتها بوده است، نه ابزار دفاع از شهروندان؛ و همیشه برای حفظ قدرت سیاسی حاکم، نه دفاع از جامعه. این ادعا که “بمب برای امنیت مردم است“، یکی از بزرگترین دروغهایی است که جهان سرمایه داری اتمیزه شده، و دولتهای آنها به خورد جامعه دادهاند.
بازدارندگی یا نابودی
پروژه ساخت سلاح هستهای در جمهوری اسلامی نه برای استفاده مستقیم، بلکه برای “باز دارندگی” توجیه میشود. این واژه، همچون پردهای است برای پنهان کردن حقیقت تلخ ماجرا: یعنی تشدید تقابل نظامی با جهان و احتمال ورود به جنگی حتی با ابعاد بین المللی.
در تصور طراحان این سیاست، جهان و به ویژه دشمنان منطقهای و جهانی رژیم اسلامی، در برابر بمب اتم اسلامی عقب خواهند نشست. اما این تحلیل، فانتزیای خطرناک است. در جهان واقعی، قدرتهای مسلح به سلاح هستهای ــ یعنی اسرائیل، ایالات متحده، و کشورهای اصلی اروپایی ــ سیاستی روشن و نابود کننده دارند: هر رژیمی که قصد رسیدن به بمب داشته باشد و در نظم موجود نگنجد، باید پیش از دستیابی، منهدم شود.
این سیاست پیش دستانه را پیش تر در حملات اسرائیل به تاسیسات اتمی عراق و سوریه دیدهایم، و بارها مقامات ایالات متحده و اسرائیل در مورد رژیم اسلامی به زبان روشن و خشنی تکرار کردهاند. نتیجتا، ساخت بمب نه بازدارنده، بلکه ماشه آغاز جنگی ویرانگر است.
آیا میتوانند؟
پیش از آن که بپرسیم “اگر بسازد چه؟“ و سئوالاتی از این دست ، باید بپرسیم “آیا اصلا میتواند؟“ پاسخ این پرسش به عوامل متعددی وابسته است:
موانع داخلی: اقتصاد فروپاشیده؛ نارضایتی فراگیر؛ شکاف درون حاکمیت و نبود توافق استراتژیک میان جناهای رژیم. در درون خودشان، بخشهایی همچنان معتقدند بمب سازی یعنی دعوت به نابودی.
موانع خارجی: آمریکا و اسرائیل بارها گفتهاند، تهدید کرده اند، که اجازه نخواهند داد رژیم اسلامی به سلاح هستهای دست یابد؛ گزینه “جنگ پیشگیرانه“ همچنان روی میز است.
نتیجه؟ شروع این پروژه به احتمال بسیار بالا، جنگی تمام عیار و خونین را در پی خواهد داشت. نه حملات محدود دوازده روزه، بلکه نابودی زیرساختها، کشتار هزاران هزار نفر، و شروع بحرانی شاید بی پایان.
و واقعیت این است که پیش از دستیابی به بمب، اسرائیل یا آمریکا، با یا بدون رضایت بینالمللی، تأسیسات و زیرساختهای ایران را هدف قرار میدهند. بمبارانهایی به وسعت چند ده برابر جنگ دوازده روزه، با نابودی شهرها، نیروگاهها، مراکز درمانی و تلفات گسترده غیرنظامی.
و تازه، اگر فرض محال تحقق یابد و رژیم به بمب اتم دست یابد، سناریوی بعدی چیست؟ این جا وارد مرحلهای میشویم که دیگر هیچ چیز قابل پیشبینی نیست…
اگر بمب بسازند، چه خواهد شد؟
فرض کنیم رژیم از “خط قرمز“ آمریکا و متحدین اش عبور کرده و به بمب هستهای دست یابد. آیا در این صورت امنیت اش تضمین میشود؟ آیا تهدیدات پایان مییابد؟ یا آن که برعکس، ایران وارد مرحلهای بی بازگشت از جنگ، انزوا و ویرانی میشود؟
دولتهای مجهز به بمب ــ آمریکا، اسرائیل، روسیه ــ هیچ گاه سلاح خود را بهعنوان عامل دفاعی صرف نگه نداشتهاند. آنها بمب را ابزار دیپلماسی، تهدید، جنگ و ترور ساختهاند. حال، اگر رژیم اسلامی هم به چنین سلاحی دست یابد، در منطقهای ملتهب و پر از درگیری مانند خاورمیانه، نه صلح، که آغاز شمارش معکوس برای یک جنگ تمام عیار خواهد بود.
اگر جنگی گسترده درگیرد، آیا رژیمی که بقایش را در خطر ببیند، از بمب استفاده نخواهد کرد؟ و اگر کرد، پاسخ اسرائیل یا آمریکا، با صدها و هزاران کلاهک هستهای چه خواهد بود؟ آیا ایران به زمین سوخته تبدیل نخواهد شد؟ آیا منطقه وارد آتش آخرالزمانی نخواهد شد؟
سلاح اتمی در دستان جمهوری اسلامی، دقیقا به معنای پایان منطقه، و حتی آغاز جنگ جهانی سوم خواهد بود. آنچه به نام “بازدارندگی” تبلیغ میشود، در واقع، دعوت نامهای است به نابودی.
در چنین سناریویی: اسرائیل، با زرادخانه عظیم هستهای اش، حمله پیشگیرانه را آغاز خواهد کرد. آمریکا، به نام “دفاع از نظم جهانی“، گزینه نظامی را فعال خواهد کرد. اروپا، از ترس بی ثباتی، همراهی خواهد کرد. و ایران؟ با فقر، تحریم، انزوا و یک جامعه آشفته، وارد چرخهای مرگبار خواهد شد. در این معادله، مردم، همیشه اولین قربانیاند.
و اگر جنگی تمام عیار آغاز شود، و رژیم از بمب استفاده کند، پاسخ اسرائیل یا آمریکا میتواند به نابودی کامل جامعه ایران و میلیونها انسان منجر شود. بقاء رژیم، به قیمت نابودی مردم؟ این همان منطق جنایتکارانهای است که پشت واژه “باز دارندگی” پنهان شده است.
ایران، کره شمالی نیست!
مقایسه جمهوری اسلامی با کره شمالی یک قیاس مسموم است. ایران در قلب خاورمیانه، در میان رقبای مسلح و خصومتهای فرقه ای مذهبی، نژادی و ژئوپلیتیک قرار دارد. اقتصادش درهم شکسته، جامعه اش در حال اعتراض، و مشروعیت سیاسی حکومت اش نابود شده است.
کره شمالی جامعهای بسته و پادگانی است که تماما نظامی اداره میشود. ایران اما، جامعهای زنده، پویا، و معترض دارد. بمب اتم در چنین بستری نه سپر، که چاشنی انفجار است. به جای باز دارندگی، شکافها را عمیق تر، اعتراضات را گسترده تر، و آینده را مبهم تر خواهد کرد.
توهم اتم، واقعیت اعتراض
در نهایت، سلاحی که برای بقای حاکمیت ساخته میشود، نمیتواند صدای انقلاب را خاموش کند. تاریخ نشان داده که حتی بمب اتم نمیتواند مردم را به تسلیم وا دارد. اتحاد جماهیر شوروی با هزاران کلاهک هسته ای سقوط کرد. پاکستان با بمب در فقر فرو رفت. آمریکا با بمب، افغانستان را نتوانست حفظ کند.
اما شیشه عمر این رژیم، نه در تلآویو است، نه در کاخ سفید، نه در نطنز و نه در فردو؛ در دستان همین مردمی است که علیهاش برخاستهاند. مردمی که خیابان را دیدهاند، طعم سرکوب را چشیدهاند، اما همچنان زندهاند و میروند که برای نبرد نهایی آماده شوند.
حتی اگر بمب ساخته شود، بازهم این مردماند که تعیین میکنند آینده از آن کیست. و این مردم را، نه کلاهکهای اورانیومی متوقف میکند، نه تهدیدات نظامی. نیروی آنان از بمب قوی تر است: نیروی زندگی، آزادی، و انقلابی عظیم و اجتماعی.
سوسیالیسم یا خاکستر
اگر آینده را به منطق بمب اتم بسپاریم، تنها چیزی که خواهیم داشت خاکستر است. اگر اما آینده را به مردم، به آزادی، به برابری، و به قدرت خلاق طبقه کارگر و نیروی جوان جامعه بسپاریم، چیزی خواهیم ساخت که هیچ بمبی قادر به نابودیاش نیست.
سوسیالیسم، نه یک رویا، که ضرورت زمانه ماست. تنها بدیلی است که نه بمب میسازد، نه جنگ می افروزد، و نه سرکوب میکند. تنها بدیلی است که قدرتش نه در اورانیوم غنیشده، بلکه در انسان آگاه، آزاد و برابر و رها است.
و این نکته: نه اسرائیل، نه آمریکا، نه رژیم اسلامی، هیچ کدام حق ندارند امنیت بشریت را با اورانیوم غنی شده به گروگان بگیرند. آینده، نه با قدرت نمایی نظامی، بلکه با انقلاب اجتماعی باید رقم بخورد. آیندهای سوسیالیستی، آزاد، برابر، سکولار و انسانی. جهانی بدون بمب، بدون مرز، بدون حجاب، بدون گرسنگی، بدون پرچم. در برابر منطق مرگ، ما صدای زندگیایم.
برگ ها آخر
امروز، تمامی جناحهای رژیم اسلامی ــ از محافظه کاران نظامی تا اصلاحطلبان ورشکسته ــ در حال بازی کردن آخرین برگهای خود هستند. یکی در پی بمب اتم است، به امید بازگرداندن هیبتی ازدست رفته؛ دیگری در اندیشه معامله تمام عیار با غرب، هر دو تلاشی مذبوحانه برای بقاء رژیم. هر دو، در حقیقت، دارند گام آخر را برمیدارند: گامی از سر استیصال، نه قدرت. رژیمی که پشتش به دیوار خورده، یا به سلاح هستهای چنگ میزند یا به معامله همه جانبه. اما مردم نیز باید برگ آخر خود را بازی کنند: برگ انقلاب، برگ زندگی، برگ آزادی.
اگر رژیم اسلامی به بمب دست یابد، فاجعهای بی پایان در راه است؛ اگر هم به آن نرسد، باز هم جامعه زیر تیغ جنگ، تحریم، و سرکوب خواهد ماند. پس مساله اصلی نه رسیدن یا نرسیدن به بمب، بلکه بودن یا نبودن این رژیم است.
تنها با سرنگونی این رژیم و برپایی یک انقلاب اجتماعی – سوسیالیستی است که میتوان نقطه پایانی بر فاجعه اسلامی ـ اتمی گذاشت. آینده، هنوز میتواند از آن ما باشد؛ اما تنها اگر ما نیز، همچون آنان که اکنون آخرین برگهای خود را بازی میکنند، دست به انتخابی سرنوشت ساز بزنیم.
***