رفقا
اجازه بدهید که من هم به نوبه خودم به همه نمایندگان و میهمانان کنگره خوش آمد بگویم.
رفیق فاتح در سخنرانی افتتاحیه اش آنچه که لازم بود را گفت و چیز زیادی برای گفتن برای من باقی نگذاشت. با این حال میخواستم اگر اجازه بدهید نظرم را در مورد مسائلی که در این کنگره با آن روبرو هستیم را با شما در میان بگذارم.
ببینید، کمونیست های ایران در موقعیت بسیار ویژه و ممتازی در مقایسه با همه کمونیست های دیگر جهان قرار دارند. موقعیت امروز کمونیست ها در ایران با موقعیت کمونیست ها در اروپا و آمریکا در عراق و ترکیه و چین و ژاپن و غیره کاملا متفاوت است. کمونیسم هیچ جای دنیا موقعیت ویژه و ممتاز امروز کمونیسم ایران را ندارد. این موقعیت تماما هنر ما نیست. این موقعیت ناشی از “خاصیت ایرانی”، خواص قومی و غیره ما نیست. ما محصول تاریخ مان هستیم.
ایران کشوری است که در فاصله نسبتا کوتاهی از ١٩٠٧ تا امروز سه انقلاب توده ای بورژوائی در آن اتفاق افتاده است. سه بار توده مردم به حرکت در آمده اند و دولت، رژیم و نظام را تغییر داده اند. دو انقلاب مشروطه و یک انقلاب ١٣٥٧.
انقلاب کودتا نیست، انقلاب جنگ رهائی بخش ملی و جنبش استقلال نیست. انقلاب قیام علیه دولت خودی، قیام عیله نظام موجود است. انقلاب احساس “حق بجانبی” احساس صاحب حق بودن و آنچه در انگلیسی به آن empowerment یا قدرت یابی میگویند بوجود می آورد، انقلاب به انسان شخصیت میدهد. یک انقلاب در یک جامعه در طی یک قرن کافی است تا روانشناسی اجتماعی آن جامعه را تغییر دهد. یکی از ابعاد این تغییر این است که در آن جامعه قیام برای تغییر دولت و قیام علیه نظام، در ذهن توده مردم از هر طبقه و قشری، ممکن و موجه است. انقلاب رابطه دولت و توده مردم را برای همیشه تغییر میدهد. این ویژگی تاریخی است که بُعد اصلی کاراکتر “ایرانی” را از سایر کشور های همسایه متفاوت میکند. همانظور که کاراکتر فرانسوی از کاراکتر آلمانی متفاوت است. روانشناسی دولت پرست و دولت ترس آلمانی – سوئدی را با روانشناسی دولت ستیز و قدرت حاکمه ستیز فرانسوی شهری مقایسه کنید تا متوجه تفاوتی که تاریخ انقلابی از خود بجای میگذارد بشوید. در فرانسه در طی چند قرن اساسا یک انقلاب اتفاق افتاد در ایران در نصف همان مدت سه انقلاب رویداده است.
این انقلابات در ذهن توده مردم ایران، از هر طبقه ای، قیام برای سرنگونی سیستم حاکم را امری شدنی، امری تجربه شده و ممکن میکند. جامعه ایران بیش از هرجای د یگری در جهان ذهنیت انقلاب کردن و قیام کردن علیه سیستم موجود را با خود حمل میکند. به این اعتبار جامعه ایران در هر تند پیچ اجتماعی و سیاسی تا پای قیام یا انقلاب میرود.
مارکسیست ها و کمونیست ها همیشه آروز داشته اند که در چنین جامعه ای کار و فعالیت کنند. موقعیت تاریخی جامعه ایران کمونیسم ایران را روی یک سرازیری قرار میدهد که برای دیگر کمونیست های جهان یک سربالائی تند است. در ایران لازم نیست به کسی ثابت کنید که میشود انقلاب کرد و تغییر نظام امری ممکن است. باز کردن ذهن یک سوئدی، آلمانی یا انگلیسی و مصری به این امکان کار بسیار مشکلی است و فعالیت طولانی و متمرکزی را طلب میکند. بگذریم از جائی مانند کانادا که اصولا انقلاب کردن جزو مفاهیم و داده های اجتماعی نیست. هر کمونیستی که این ویژگی جامعه ایران را بشناسد آروز خواهد کرد که بجای ما میبود و با چنین تناسب قوای روانی در جامعه روبرو بود.
ما این شانس را داریم که در کشوری فعالیت میکنیم که در ذهن آحاد آن انقلاب و انقلاب کردن پدیده زنده است. قیام کردن علیه حاکمیت پدیده ممکن و شدنی است. هر کودکی که چشم به دنیای پیرامون خود باز میکند این مفهوم و این قضاوت، مانند سایر مفاهیم و قضاوت های اجتماعی به ارث میبرد.
نکته دومی که باید به آن توجه کرد این است که ما در جامعه ای فعالیت میکنیم که چپ بودن و کمونیست بودن در آن اعتبار است. آدم چپ و کمونیست احترامش از آدم دست راستی بیشتر است. در آمریکا وا نگلیس و اکثر کشور های دنیا اینطور نیست. در این کشور ها بنا به تعریف چپ موجه تر از راست نیست و احترامش از راست بیشتر نیست. در ایران حتی غالبا راست هم برای قبولاندن خود ناچار میشود از ایده های چپ بعنوان گریم سیاسی استفاده کند.
این هم شانس دوم ما کمونیست های ایران است. این هم جزو آن شرایطی است که هر کمونیست و مارکسیستی آرزو میکرده و میکند که در آن فعالیت کند. در مقایسه با کمونیست های سایر کشور ها ما کمونیست های خوش شانس تری هستیم.
با توجه به این دو فاکتور من گمان نمیکنم در طول زندگی من در آلمان و انگلیس و فرانسه و غیره انقلاب سوسیالیستی خواهد شد، اما به عکس، فکر میکنم انجام انقلاب سوسیالیستی در ایران کاملا ممکن است. درسایر کشور ها پیش شرط های ذهنی انقلاب سوسیالیستی آماده نیست و این پیش شرط ها که یک شبه آماده نمیشود. در ایران به یمن سه انقلاب و به یمن نقشی که کمونیسم در این سه انقلاب بازی کرده است، در مقایسه با کشور های، بخش مهمی از پیش شرط های ذهنی انقلاب سوسیالیستی در ایران آن فراهم شده است. این شانس ماست. و این واقعیت است که دریچه قدرت و انقلاب سوسیالیستی را بر روی ما باز نگاه داشته است. اگر زمانی میگفتند آلمان یا روسیه میتوانند مهد انقلاب آتی سوسیالیستی باشند، امروز باید گفت ایران میتواند مهد انقلاب سوسیالیستی باشد. ما میتوانیم به این محنت سرمایه داری خاتمه دهیم. میشود در ایران، در طول حیات مان بر تاریخ ستم کشی انسان نقطه آخری گذاشت. میتوان تاریخ جدید جامعه ای فارغ از استثمار، جامعه آزاد و برابر را شروع کرد.
این موقعیتی است که ما در آن قرار گرفته ایم. این موقعیتی است که کمونیسم ایران در آن قرار گرفته است. این مصافی است که ما را بخود میطلبد.
واقعیت دیگر این است که کنگره ما در شرایطی برگزار میشود که دنیا هم در شرایط کم نظیر و تاریخی قرار گرفته است که رفیق فاتح مفصل به آن اشاره کرد. دنیا وارد یکی عمیق ترین بحران های خود شده است بطوری که به قول یکی از رفقا راست ترین تئوریسین و دولت مداران سرمایه داری هم در صف اول ارکستر منقدین سرمایه داری ویولون بدست گرفته اند. امروز در دریف کردن “بدبختی” ها و مصائب بحران برای کارگر و زحمتکش جامعه سخت است از اوباما و احمدی نژاد جلو زد. شرح مصیبت و روضه بر مصیبت مردم زحمتکش نقطه شروع هر بحث سیاستمداران بورژوائی شده است. و همه اینها برای آن است که توضیح بدهند، و یا در واقع توضیح ندهند، که چه اتفاقی افتاده است.
برای آنست که به مردم و بویژه به طبقه کارگر و مردم زحمتکش به قبولانند که باعث این وضع نه در ماهیت سرمایه داری بلکه در سوء مدیریت، در حرص و آز و سفته بازی این یا آن بخش از سرمایه داری است. و درنتیجه به طبقه کارگر به قبولانند که راه حل نه در برچیدن نظام سرمایه داری و استقرار نظام سوسیالیستی بلکه تصحیح و اعمال کنترل بیشتر بر سرمایه داری نهفته است.
مارکس توضیح میدهد که راه خروج سرمایه داری از بحران، باز سازی خود بر اساس بالابردن حجم سود از طریق پائین آوردن معیشت طبقه کارگر به زیر حداقل، نابودی بخش عظیمی از ثروت جامعه برای خلاصی از دست “سرمایه زیادی”، بیکاری همه کارگرانی که با این “سرمایه های زیادی” کار میکنند، بالابردن ترکیب ارگانیک سرمایه و در نتیجه کاهش تعداد کارگران مورد نیاز سرمایه موجود، گسترش عظیم در ابعاد بیکاری، تمرکز بیشتر سرمایه ها در دست تعداد هرچه کوچکتری از سرمایه داران و غیره است. این راه بیش از هر چیز به معنی بالابردن سود سرمایه با تعرض به معیشت کارگران و مردم زحمتکش، با افزایش شدت استثمار و از قبل عرق و خون کارگر و خانواده کارگری است. مارکس نشان میدهد که سرمایه داری بطور متوالی وارد این دوره های بحران شده و با همین مکانیسم از آن خارج شده و دور جدیدی از رونق سرمایه داری را تامین کرده است.
این بار هم سرمایه داری از اوباما تا احمدی نژاد و از واتیکان تا قم دارند همین کار را میکنند. دارند بحران را نتنها بر گرده کارگر در دوره حاضر، بلکه از قبل معیشت چندیدن نسل آینده طبقه ما پشت سر میگذارند.
بحران سرمایه داری بیش از هر زمان دیگری عمق ضد انسانی بودن کل فلسفه و محرکه تولید سرمایه داری را در مقابل جامعه و بویژه در مقابل طبقه کارگر قرار میدهد. بحران سرمایه داری بیش از همیشه کل بورژوازی از بورژوازی بزرگ تا خرده بورژوا را در پی سود آور کردن مجدد سرمایه در یک سنگر واحد در مقابل طبقه کارگر قرار میدهد. و همین واقعیت راه دیگر فائق آمدن بر این بحران یعنی برچیدن کل نظام سرمای داری را قابل فهم تر و ممکن تر میکند. کل ارکستر منتقدین بورژوائی سرمایه داری در این بحران به حرکت در آمده اند تا مانع از این “قابل فهم” شدن و “ممکن تر” شدن ایده سرنگونی سرمایه داری توسط طبقه کارگر شوند.
جامعه در چنین بحران هائی در مقابل یک سوال اساسی و پایه ای قرار میگیرد. جواب به این سوال تنها یکی از دو جواب است. جواب سومی وجود ندارد. جواب در چارچوب تصحیح عملکرد سرمایه و جواب در چارچوب برچیدن سرمایه داری. جواب بورژوائی و جواب پرولتری. و این موقعیت برای کمونیست هائی که این جواب پرولتری را دارند فرصتی است که بتوانند کل طبقه را حول جنبش خود پلاریزه و متحد کنند و یا لااقل آنچنان میخی از آگاهی طبقاتی را در جامعه بکوبند که هر تحول سیاسی آینده ایران شدید و عمیقا نفوذ آگاهی سوسیالیستی طبقه کارگر را منعکس کند. ما اگر نتوانیم بورژوازی را هم سرنگون کنیم میتوانیم تضمین کنیم که در بحران انقلابی آتی انقلاب سوسیالیستی بسیار سر راست تر و بلاواسطه تر و پیگیر تر انجام خواهد شد. این هم فرصت و وظیفه ای است که در مقابل ما قرار گرفته است .
درنتیجه بحث من این است که حزب ما حزب کمونیست هائی است که در یکی از مناسب ترین مقاطع تاریخ که یک کمونیست میتواند آرزو داشته باشد قرار گرفته است. شما اگر حزب ضد رژیم باشید امروز روحیه تان را باخته اید، اگر حزب ناسیونالیسم کرد باشید امروز چندان چیزی برای خوش بینی ندارید، اما اگر حزب کمونیست طبقه کارگر ایران باشید آنوقت نمیتوانید این موقعیت را تشخیص ندهید، از آن به هیجان نیائید و سئوالات مربوط به این دوران را به سوالات حزب تان تبدیل نکنید.
ما کمونیست ها ایران، اگر واقعا کمونیست پرولتری، باشیم باید تشخیص بدهیم که در یکی از بهترین و مناسب ترین مواقعیت هائی که یک کمونیست میتواند قرار بگیرد قرار گرفته ایم.
و بالاخره حزب حکمتیست هم حزب خاصی است. ما حزبی هستیم که از دوره گذشته سربلند و با نفوذ بیشتر خارج شدیم. صرفا حزب ضد رژیمی و حزب منقد اپوزیسیون نبودیم. حزب برجسته کردن منفعت پرولتاریا، حزب منقد باور های موجود در جامعه، حزب سازمان دادن انقلاب سوسیالیستی، حزب نشان دادن راه سرنگون کردن جمهوری اسلامی، بوده ایم. حزبی هستیم که با یک خط و یک توانائی کادری متمایز شناخته شده ایم.
به نظر من این موقعیتی است که ما در آن قرار گرفته ایم.
این موقعیت یک میلیون سئوال در مقابل ما و در مقابل این کنگره قرار داده است. سئوالاتی که با شعار و یا با حرف های حکیمانه نمیتوان گریبان خود را از آنها رها کرد. این حزب باید نشان بدهد که قدم به قدم چگونه میتوان جنبشی را ساخت، حزبی را بوجود آورد که از پس دادن پاسخ عملی به موقعیت امروز بر آید. حزبی باشیم که اگر در انتهای این بحران نتوانست انقلاب سوسیالیستی را سازمان دهد آنچنان آگاهی و تشکل سوسیالیستی را در طبقه کارگر متبلور کرده باشد که واقعا هر بحران انقلابی در آینده ایران ضرورتا یک رنگ قوی سوسیالیستی داشته باشد. حزبی که تضمین کند طبقه کارگر دوباره مثل انقلاب ٥٧ و یا همین دوره اخیر جنبش سرنگونی نا آماده وارد آن دوران نمیشود.
این کنگره باید به این سوال معطوف باشد که ما چگونه میتوانیم جنبش مان با این درجه موجود از اتحاد و پراکندگی در صفوف طبقه، با این حزب معین با توانائی ها و ناتوانی های معلوم، با این درجه سواد و بیسوادی، با این درجه خستگی و سرحالی و … کل جامعه را از موقعیت کنونی به جائی که باید برود برساند. پاسخ به این سئوالات حرف کلی، شعار و نصیحت برنمیدارد.
من در این کنگره شرکت میکنم چون این سئوالات را دارم و میخواهم کنگره کمک کند که لااقل سرنخ قرقره پاسخ به این سوالات را باز کنیم. این کنگره به نظر من باید کنگره طرح سئوالات درست و تلاش برای پاسخ دادن به آنها باشد. این کنگره میتواند در مقابل این سوالات زانو بزند و بجای پاسخ دادن به آنها مانند احزاب دیگر مناسکی در مدح خود را اجرا کند و با نشهء ایدئولوژیک همه شاد و خندان و سرحال به خانه برگردیم و یا حزبی باشیم که مثل همیشه خونسرد چشم در چشم مشکلات بدوزیم و برای آنها پاسخ پیدا کنیم.
من فکر میکنم این کنگره در تمایز از کنگره قبل در مقابل سئوالات ماکرو تری قرار گرفته است. کنگره قبل ما در مقابل سئوالات محدود تر در مورد تحولات سیاسی ایران قرار داشتیم. در این کنگره زمین و منظره کاملا متفاوتی را در مقابل ما قرار داده است که ما را نیازمند دادن پاسخ به سوالات محدود مان در چارچوب مسئل عمومی تری میکند. مسائل کنگره قبل امروز در ضرورت تعیین تکلیف طبقاتی- جنبشی با مسائل پایه ای تر ضرب شده و ابعاد بسیار عظیمی پیدا کرده است. سوالات بسیار مهمی تری را باید روشن پاسخ گفت. مثلا در حالی که همه میبینند که بار بحران دارد بر گرده طبقه کارگر خراب میشود چرا این طبقه آماده قیام نیست؟ چگونه میشود این قیام و این انقلاب را امروز سازمان داد؟ بطور مشخص مکانیسم به حرکت در آوردن طبقه کارگر چیست؟ آیا باید فعلا به روال نئوتوده ای ها مشاطه گر بورژوازی شویم تا بعد؟ رابطه کنکرت حزب ما با این طبقه چیست؟ چگونه میشود بحث حزب و قدرت سیاسی را به زندگی و مبارزه روزمره این طبقه گره زد؟ اینها لااقل از جمله سئوالات من است و به این کنگره آمده ام تا جوابی برای آنها بگیرم.
رفقا !
به این واقعیت هم باور دارم که اگر جائی در این دنیا هست که میشود این سئوالات را طرح کرد و امید داشت که جوابی برای آنها میشود گرفت این حزب و این کنگره است. درنتیجه چشم همه ما به این کنگره است. اگر این کنگره به این سوالات و جواب های آنها معطوف شود اطمینان دارم که سال آیند با یک طبقه متشکل تر و آگاه تر و با یک حزب بزرگ تر و قدرمندتر در کنگره حاضر خواهیم شد.
برایتان آروزی موفقیت دارم.