علی مطهری – در تعریف “مبارزه طبقاتی” یا فراموش کردن بدیهیات مارکسیستی
در حاشیه نوشته رفیق مظفر محمدی
رفیق مظفر محمدی در نوشته ای بنام (تحلیل و بررسی اوضاع سیاسی ایران ٬ متدولوژی مارکس یا شیوه رایج چپ) از نظر خودش به بررسی متدولوژی حاکم بر چپ در بررسی اوضاع سیاسی ایران پرداخته است. نوشته رفیق مظفر محمدی متاسفانه به طرز عیانی با متد مارکسیستی حکمت مغایرت دارد و من در این نوشته به نقد آن می پردازم.
محور اصلی نوشته مظفر ظاهرا در نقد متد چپ در تحلیل و بررسی جمهوری اسلامی و نحوه برخورد به آن طی سی سال گذشته است، و اینکه این چپ و”کمونیسم بیرون طبقه”، سالهاست، متکی به نگرشی ذهنی مشغول وعده تو خالی و غیر واقعی سرنگونی جمهوری اسلامی به جامعه است و از نگاه خود، به بیان چگونگی مبارزه طبقاتی و اینکه مبارزه طبقاتی چیست؟ و چه نیست؟ می پردازد و جنگ با جمهوری اسلامی را با اتکا به مبارزه طبقاتی و ایجاد تشکلات کمونیستی و کارگری در درون طبقه و از این سر بررسی مینماید و… مظفر ظاهرا شمشیرش را علیه چپ میچرخاند، اما هنگام فرود بجای چپ بورژوا، نظرات و متد حکمت را نشانه میگیرد. چرا که منصور حکمت بیش از هر کس به نا خوانا بودن جمهوری اسلامی با جامعه متمدن ایران اشاره کرده و در مورد بپا خواستن مردم جهت سرنگونیش و… گفته و نوشته است، بدون اینکه مبارز طبقاتی را مثل مظفر کتابی، یک بعدی و تنها جنگ مستقیم کارگر و سرمایه دار بداند و یا دخالت در کشمکش اجتماعی را موکول به مقطع ایجاد تحزب کمونیستی “درون طبقه کارگر” کند و از این طریق خیال خود را از دخالت در این کشمکش های اجتماعی راحت نماید.
منصور حکمت و حزبش نه تنها در اعتراضات و مبارزات و تقابلات جامعه با حکومت دخالت میکردند، بلکه تلاش میکردند این اعتراضات را به جهت درستی هدایت نمایند و افق رهای از شرایط خلق شده توسط جانیان اسلامی سرمایه را جلو روی آنها قرار دهند.
تصویر یک بعدی از مبارزه طبقاتی
از نظر مظفر طبقه کارگر قایم به ذات و جدا از جامعه به تامین سوخت و ساز درونی خود مشغول است و به جامعه نیاز ندارد، ازش قوت قلب نمیگیرد و فقط او تاثیر گذار است و به جامعه قوت قلب می دهد. مظفر طبقه کارگر از جامعه جدا میکند و آنرا به یک موجود ایده آلیزه که در غارش مشغول نفس کشیدن و نفس دادن به جامعه است و همه را پمپاژ می کند و روحیه میبخشد و بی نیاز از همه در کارخانه مشغول نبرد طبقاتی است، تبدیل میکند. این تصویر یک بعدی و کتابی از طبقه و مبارزه طبقاتی در سراسر نوشته مظفر موج میزند و همه جا کارگران را به تنهایی و جدا از جامعه به جنگ سرمایه دار و دولتش می فرستد، بدون اینکه جامعه را حول این جنگ به نفع کارگر قطبی نماید و به کارگر انرژی و قوت قلب منتقل نماید. البته مظفر نیز کمونیسم را در قامت کارگر به سراغ جامعه می فرستد، اما روشن نمیکند طبقه ای که هیچ قوت قلبی از جامعه و کشمکش های اجتماعی نمگیرد چه نیازی دارد که سراغ جامعه برود. اما وقایع تاریخی این گفته مظفر را که طبقه کارگر از خیابان نمی آموزد و قوت قلب نمیگیرد، رد میکند. طبقه کارگر یکی از دو طبقه اصلی و بخش تعیین کننده ای از جامعه است و بطور دایم با آن در ارتباط است، از جامعه تاثیر میگیرد و روی آن تاثیر متقابل میگذارد. از خیابان می آموزد و در بی افقی به سیاهی لشکر جنبشهای بورژوازی تبدیل میشود. ولی هنگامی که رهبران آن به خط و افق کمونیستی مسلح باشند و به تشخیص تمایز خود با کمونیسم بورژوایی دست یافته باشند. آنوقت بعنوان طبقه ای مستقل تلاش میکنند در قامت رهبر جامعه ظاهر شود و جامعه را به سمتی که خود میخواهند رهنمون شوند و… تاریخ مبارزه طبقاتی در جامعه سرمایه داری در غیاب کمونیسم دخالت گر به کرات شاهد قوت قلب گرفتن کارگران از خیابان و دنباله روی آنها از جنبشهای دیگر بوده است.
یک مشکل دیگر نگرش غیر مارکسیستی مظفر اینست که گویا مبارزه طبقاتی فقط تقابل رودررو و لخت وعریان کارگر و سرمایه دار در مقابل هم است. این اصل بدیهی مارکسیستی را فراموش کرده است، که کل جنب و جوش های سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه، مهر طبقات و مبارزه طبقاتی را برخود دارد. از اعتراض عمومی گرفته، تا جنبش زنان، جوانان، جنبش خلاصی فرهنگی، حتی جنبش ملی و ناسیونالیستی دقیقا عرصه جدال طبقات و مبارزه طبقاتی اند و در همه اینها طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر باید نقش دخالتگر، تعیین کننده و سرنوشت سازی را ایفا نماید. غافل از اینست هر پیشروی در زمینه رهایی زن، هر موفقیتی در زمینه کوتاه کردن دست مذهب از زندگی خصوصی انسان ها و یا هر گشایش دیگری در جامعه ایران، همه در راستای کنار زدن موانع قطبی شدن مبارزه کار و سرمایه است و بر روند مبارزه طبقاتی تاثیر مثبت دارد و طبقه کارگر را در موقعیتی قرار میدهد که مبارزه خود با کارفرما و دولت را با اطمینان بیشتری ادامه دهد. مبارزه طبقاتی در اشکال متنوع و وسیع اجتماعی متاثر از زیر بنای اقتصادی و مصاف کار وسرمایه بروز پیدا میکند و در قالب کشمکشهای اجتماعی به جلو رانده میشود. مبارزه با ناسیونالیسم، مبارزه برای حقوق برابر زن و مرد و مبارزه برای رسمیت یافتن حقوق کودک در جامعه سرمایه داری که در سطح روبنایی و توسط احزاب به پیش رانده می شوند، همه متاثر از مبارزه کار و سرمایه هستند و لحظات و دقایقی از مبارزه طبقاتی محسوب می شوند. طبقه کارگر یک نیروی اجتماعی است و سوخت وساز خود را از جامعه میگیرد، به جامعه نیرو و قدرت میدهد و متقابلا از آن نیرو میگرد. بخش رادیکال و کمونیست این طبقه برای نجات جامعه از بختک اسلامی و مشقات نظام سرمایه داری باید از طریق حزب خود، حزب کمونیست (و ازکانال رهبران کمونیست و رادیکال) در قامت رهبر و رهنمود دهنده، در سمت و سو دادن به کشمکش های اجتماعی فعالانه دخالت نماید و با وارد شدن در این جدل های روبنایی، افق خود را در مقابل سایر جریانات بورژوایی، مذهبی و ناسیولیست قرار دهد و تلاش نمایند جامعه را به سمت آزادی و برابری هدایت نماید و از این طریق حرمت از دست رفته انسان توسط جمهوری اسلامی را به آنها بر گردانند. این مصافها است که در سطح اجتماعی کمونیست و گرایش کارگران سوسیالیست درون طبقه را در قامت رهبر و هدایت کنندگان اجتماعی مطرح میکند.
قطعا طبقه کارگر پایه اصلی هرتحول رادیکال و بنیادی در جامعه است و سازمان یابی خطی کمونیستی طبقه کارگر یک امر دایم و تعطیل ناپذیر کمونیستها است، اما نه با متد جدید مورد نظر رفیق مظفر.
معضل چیست؟ کمونیستها و دخالت در کشمکش های اجتماعی
“تحلیل و بررسی های تا کنونی چپ از اوضاع سیاسی ایران از اینجا شروع نمی شود. از تجزیه و تحلیل های ذهنی، احتمالات و پیش بینی ها و یا مشاهدات ساده روزمره و کشمکشهای روبنایی شروع می شود. و از آن نتیجه سیاسی و پراتیکی می گیرد. از جمله تحلیل می شود که جمهوری اسلامی بحران دارد، ناتوان از حل بحرانهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است، اختلافات جناحی دارد، سرکوبگر است، مردم ناراضی اند، بیکاری و گرانی و تورم و فقر هست و غیره و غیره، در نتیجه رفتنی است. از نظر این چپ جمهوری اسلامی 30 سال است رفتنی است…از نظر چپ، جمهوری اسلامی با اعتراضات و جنبش های مردمی و شورش ها و عصیانهای محتمل، پایین کشیده می شود. بگذریم از اپوزیسیون راست که همیشه منتظرند جنگ ها و دخالت های امریکا و غیره جمهوری اسلامی را می اندازد”
جناح های حکومت چه در دوران رفسنجانی و خاتمی و چه امروز تلاش کرده اند جمهوری اسلامی به نقطه تعادلی دست یابد که بقای آنرا ممکن گرداند اما تا کنون این آرزو برآورد نشده است، رژیم هنوز به حیات سیاهش ادامه میدهد، اما بدون دست یافتن به این نقطه تعادل طلایی.
مبارزات و اعتراضات و انعکاس اجتماعی آن، گاه رژیم را تا پل صراط هدایت کرده است. اینکه چرا رژیم تا کنون پا روی پل نگذاشته است، به عوامل متعددی مربوط است که به بقای رژیم کمک کرده اند که اشاره به همه آنها هدف این نوشته نیست. ولی یکی از آنها کم وزن شدن و ضعف کمونیسم در ایران بویژه بعد از مرگ حکمت و چند پارچه شدن حزب کمونیست کارگری می باشد که یکی از موانع مشرف شدن رژیم به جهنم و خلاصی جامعه از شر این کابوس بوده است. کمونیسم دخالت گر باید جواب این شرایط و نحوه دخالت در آن را روشن نماید و سیاست کمونیستی را در جهت مقابله با آن اتخاذ نماید. وجود جمهوری اسلامی و شرایط و موقعیتی که جانیان اسلامی سرمایه برای جامعه ایران خلق کرده اند، موانع بزرگی بر سر راه تشکل یابی طبقه گارگر ایجاد نموده است و پروسه سازمانیابی کمونیستی طبقه و حتی ایجاد تشکلات توده ای کارگران را بسیار پیچیده و کندتر از یک جامعه نرمال سرمایه داری نموده است. این وضعیت خواستهای را به جلو رانده است که مبارزه عمومی حول آن، از فوریت و مبرمیت بیشتری برخوردار شده است. طبقه کارگر بخشی از جامعه ایران است و از این شرایط و کشمکش های آن متاثر است، و این یکی از موانع مهم قطبی شدن جامعه حول خواستها و مطالبات طبقاتی کارگران و مبارزه مستقیم و رو در روی کار وسرمایه است.
تا مادام خواستهای از قبیل خلاصی فرهنگی، مسئله حقوق زن، جدایی جنسیتی، حجاب، اعدام و عدم دخالت در زندگی خصوصی جامعه به عنوان معضلا ت اجتماعی مطرح و جامعه را به اعتراض علیه جمهوری اسلامی میکشاند، دست بورژوازی در ببازی گرفتن مردم و کارگران را در جهت تحقق اهدف خود، باز میگذارد. و سایه روی دردهای پایه ای تر اجتماعی می کشد در نتیجه، پروسه قطبی شدن جامعه و مبارزه حول خواستهای طبقاتی پیچیده و از آهنگ ضعیفی بر خوردار میشود و بر پروسه تشکل یابی طبقاتی نیز تاثیر دارد. افق رادیکال و رهبری کمونیستها در این کشمکشهای اجتماعی نه تنها به قطبی شدن جامعه کمک میکند بلکه پروسه تشکل یابی کمونیستی کارگران را در دل این مصاف ها تسریع مینماید و… اینها مسایلی هستند که مظفر بی توجه و یا کم توجه از کنار آنها رد میشود (و هشدار میدهد که باید از سر مبارزه طبقاتی به آنها نگاه کرد و… و گویی کمونیسم کارگری در دوران حکمت و حزب حکمتیست در دوره اخیر نه از سر منافع طبقه کارگر بلکه از زاویه دیگری در این مصافها و اعترضات اجتماعی دخالت کرده اند)
بیش از دو دهه است که اعتراض و مبارزه حول این مسایل که مشکلات واقعی جامعه ایران هستند، وجود دارد و گاه جامعه را به تقابلات وسیع با جمهوری اسلامی حال به هر بهانه و تحت هر نامی، کشانده است، که نمونه اخیر آن تقابل مردم تحت نام جنبش سبز با جمهوری اسلامی بود که مردم در غیاب کمونیسمی قدرتمند، به افق بورژوایی جناحی از رژیم تمکین کردند و حزب حکمتیست نیز با تشخیص درست، سیاست کمونیستی را در مقابل آن اتخاذ نمود. بدنبال شکست جنبش سبز، مردم نیز عقب نشینی کردند، که فعلا اعتراضی در شکل علنی بروز مجدد پیدا نکرده است. ولی خواست و مطالبات مردم و تنفر از این وصله ناجور، هنوز به قوت خود باقی است و مردم منتظر فرصتی هستند که مجددا خشم فرو خورده خود را بیرون ریزند، اما حاکمان اسلامی سرمایه توان جواب دادن به هیچ یک از مطالبات مردم را ندارند. چرا که هر یک از آنها به قول منصور حکمت میتواند هویت جمهوری اسلامی را زیر سوال ببرد و تنور مبارز علیه رژیم را گرمتر نماید. مردم نیز بطور غریزی به این امر واقف اند و همین امر موجب شده معمولا مبارزات و جنبش های اعتراضی که شکل گرفته، منهای جنبش سبز که افق و رهبری جناحی از رژیم را پذیرفت، با خواست مشخصی به میدان نیآیند، و آخری نیز به سرعت از خواست “رای من کو”؟ که بیشتر بهانه بود، عبور کرد و به مرگ برها… تبدیل شد و خامنه ای را نشانه گرفت، ولی بدلیل غیبت کمونیسم رادیکال و قابل دسترس، نتوانست از افق بورژوایی فراتر رود.
به هر حال حتی اگر اقتصاد ایران سیر مورد نظر مظفر را به خود گرفته باشد و بحران اقتصادی را رو به بهبود تلقی کنیم. که چنین نیست، باز هم جمهوری اسلامی با خصلت های ایدئولوژیک و سیاسی کنونی، هم در مقابل دم و بازدم گردش سرمایه مانع ایجاد میکند، هم با استانداردهای جامعه متمدن امروزی مورد نیاز شهروندانش فاصله دارد. مردم با این رژیم، با اسلامش و با فرهنگی که به جامعه ایران تحمیل کرده است مشکل اساسی دارند و این رژیم نمیتواند ماندگار باشد، مگر نرمهای جامعه متمدن را بپذیرد و این یعنی پشت کردن به تاریخ و آرمانی که بر مبنای آن شکل گرفته است. ممکن رژیم در مواردی مثل بالا رفتن روسری ها تحت فشار وسیع افکار عمومی سکوت نماید، ولی بیش از این قادر به عقب نشینی نیست، در نتیجه مادام بساط جمهوری اسلامی پهن است، مبارزه مردم با استفاده از فرصت ها و موقعیت های مناسب سر بلند خواهد کرد، و در اشکال متفاوت بروز پیدا میکند. و هر از گاه شعله های آن از زیر خاکستر زبانه میکشد و نهایتا جامعه را از شر جمهوری اسلامی خلاص خواهد کرد. همانطور که در تیر 1378 در دانشگاه زبانه کشید . این را منصور حکمت در دوران حیاتش آغاز جنبش برای سرنگونی نامید. کمونیسم پراتیک نمیتواند و نباید نسبت به آن بی تفاوت باشد و آن را به وعده سر خرمن بسپارد. چرا که خود خرمن نیز از این طوفان متاثر است.
پارگراف زیر از منصور حکمت نشان میدهد در دل این مرگ برها است که جنبش های اعتراضی متفاوت با برنامه و آلترناتیوهای خود پا به میدان میگذارند. و برای پیروزی جنبش خود می جنگند.
“بنظر من يک جنبش اعتراضى واحد متشکل با خواستهاى روشن در ايران شکل نميگيرد. فقط وقتى ميشود يک جنبش اعتراضى واحد داشت که اتفاقا خواستها روشن نباشد و “فقط مرگ بر” ها معلوم باشد. اینبار چندین جنبش اعتراضی متشکل با خواستها و برنامه ها و آلترناتیو های ویژه خودش پا به میدان خواهند گذاشت. ما میتوانیم برای پیروزی و جلو افتادن یکی از آنها کار کنیم و آن جنبش کارگری – سوسیالیستی است. چگونه میتوان این جنبش را بعنوان یک جنبش متشکل با شعارهای روشن به میدان کشید؟ تمام موجودیت حزب کمونیست کارگری و تمام دو دهه کار ما، پاسخی به این سئوال است.”
این شرایط و مصافها و اعتراضاتی که مجددا بر بستر آن شکل می گیرد میدان دخالت کمونیسم پراتیک است، کمونیسمی که به آن افق بدهد و راه حل خود را در مقابل سایر راه حل ها دیگر قرار دهد. تمام تلاش کمونیستها، ظاهر شدن در قامت رهبر جامعه است. بدون دخالت در این کشمکشهای اجتماعی این امر ممکن نیست و کمونیسم به حاشیه جامعه رانده خواهد شد.
این مسایل از زاویه ای به ستم ملی شباهت دارد. کومه له مثال گویایی در این زمینه است. کومه له نیز بیرون طبقه توسط جمعی از روشنفکران کردستان شکل گرفت که بعد از قیام به عنوان یک سازمان چپ و کمونیستی با هر ضعف و کمبودی فعالانه در مبارزه برای رفع ستم ملی شرکت و دخالت کرد و را حل خود را در مقابل مردم کردستان گرفت و میدان را به بهانه اینکه این جنبش طبقات دیگر است برای بورژوازی کرد و حزب دمکرات خالی نکرد. (کاری که اتفاقا کنگره دوم کومه له ظاهرا از موضع چپ میخواست انجام دهد، فرعی کردن این عرصه بود، که با اولین دخالتهای درخشان مارکسیستی منصور حکمت روبرو شد و به رهبری وقت کومه له هشدار داد که عدم دخالتگری در این عرصه ، سپردن آن به حزب بورژوازی کرد و ایزوله شدن کومه له است) در نتیجه اگر عرصه مبارزه برای رفع ستم ملی را کومه له به بهانه مبارزه طبقاتی مورد نظر مظفر، موکول میکرد قطعا به حاشیه جامعه رانده میشد. ولی چنین نکرد و با دخالت خود جامعه کردستان را حول دو افق متفاوت قطبی کرد.( افق کمونیستی و افق بورژوایی) و از این طریق راه را برای مبارزه طبقاتی و عروج کارگر و کمونیست به عنوان یکی از مدعیان قدرت در کردستان باز کرد. که تا آن وقت در کردستان سابقه نداشت و این عمل نیرو و اعتماد بنفس به طبقه کارگر بخشید تا جائیکه رهبران کمونیست طبقه کارگر در کردستان بعنوان سازماندهند گان تجمعات کارگری و اول ماه مه های کردستان بطور علنی، آنهم در شرایط اختناق جانیان اسلامی سرمایه ظاهر شدند و جامعه را در شهرهای کردستان نیز متوجه قامت کمونیسم و کارگر نمودند.
منصور حکمت با درایت و شایستگی با دخالت خود و به خط کردن و آماده کردن حزبش برای این رو در روی، افق متمایز از سایر جریانات بورژوازی و راهکار فایق آمدن بر هر دو جناح حکومتی را در این مصاف های اجتماعی در مقابل جامعه گرفت و منفعت طبقه کارگر را از طریق حزبش در این جدال ها نمایندگی کرد و با ابتکارات متنوع چه در داخل و چه در خارج، حزب کمونیست کارگری را به یکی از نیروهای محسوب در معادلات جامعه ایران تبدیل نمود. و کمونیسم از سنندج تا تهران عروج رادیکال خود را به نمایش گذاشت، اینها هنوز قدم های اول بود ولی پرچمش قابل مشاهده و تشخیص بود و… نوشته مذکور نشان دهنده آن است که امروز این درسهای گرانبها چسبندگی سابق را برای مظفر از دست داده است. چرا که باز گشت به بیتوته کردن در یخبندان چپ را، به بهانه تحزب کمونیستی درون طبقه، به کمونیستها پیشنهاد میکند.
نگاه مظفر به مبارزه طبقاتی و رهایی زن و…
“رهایی زن و برابری کامل زن و مرد، کوتاه شدن دست مذهب از زندگی مردم و از جامعه وده ها خواست و آرزوی دیگر، تنها از طریق یک مبارزه طبقاتی ( طبقه کارگر علیه بورژوازی) و پیروزی و پیشروی این مبارزه ممکن است. بدون این هر وعده ای به زن، به جوان و اقشار غیرکارگر، وعده آزادی و رفاه و خوشبختی دروغی بیش نیست. فریب است.”
“درغیاب مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، هر گشایشی ولو کوچگ حتما دلخوش کنک است. با رقیق شدن مذهب، شاید زنان و جوانان نفسی بکشند… اما دردهای اجتماعی بزرگ تری به دنبال خواهد آمد. اگر طبقه کارگر متشکل و متحزب رهبر این گشایش نباشد، سرابی بیش نیست.”
موکول کردن رهای زن، کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم و ده ها خواست و آرزوی دیگر، تنها به مبارزه طبقاتی آن هم بخش آنکادر شده آن ( طبقه کارگر علیه سرمایه دار) نه تنها کمونیسم را اجتماعی نمیکند، بلکه دردی را هم دوا نخواهد کرد و کسی را قدمی به جلو هدایت نمیکند. این تنها حواله دادن کمونیسم به روز موعود و کار سوزنی در میان کارگران است.( که البته آن هم لازم است و جزو روتین های کمونیستی است) حزب کمونیستی کارگری باید در بطن مبارزه روزمره کارگر و سرمایه دار به هر میزان که ممکن باشد به سازماندهی طبقه کارگر اقدام نماید و آنرا جزو کار روتین خود محسوب نماید و برای آن طرح و نقشه داشته باشد و… این بخش مهمی از فعالیت کمونیسم کارگری است. ولی در ورای این مبارزه ده ها وقایع و فعل و انفعال اجتماعی صورت میگیرد که متد مظفر به بهانه اینکه کارگر رهبر آن نیست، کمونیست ها را از دخالت در آن محروم میکند. چرا که گشایش در زندگی زن و یا کوتاهی دست مذهب از زندگی خصوصی مردم، حال به هر درجه که ممکن شده باشد، از نظر مظفر اهمیت چندانی ندارد و پیشروی محسوب نمیشود.
کارگران کمونسیت و کمونیسم متشکل باید در کشمکش های اجتماعی از برابری زن ومرد، مبارز برای کوتاه شدن دست رژیم از زندگی خصوصی مردم، مبارزه مردم و جوانان برای گشایش فزهنگی، لغو حجاب اجباری و مبارزه بر سر حقوق کودک تا بیکار و گرانی و… فعالانه دخالت نمایند و سیاست درست و افق خود را بر آنها حاکم نماید و جهت پیشروی این مبارزات و کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی از سر مردم باید تلاش نماید و در راس آن قرار گیرد. میانگین این دخالت ها و پیشروی و موفقیت ها است که حزب کمونیستی را به وزنه تبدیل میکند. تحقق این خواست ها تنها با رفتن رژیم اسلامی سرمایه ممکن میگردد. باید تلاش کرد با دخالت در این کشمکش ها به تحقق این پروسه کمک شود.
در سه دهه گذشته، بیش از سی میلیون آدم جدید بدنیا آمده اند و پا به حیات سیاسی گذاشته اند، نمیخواهند مطیع توحش و عقب افتادگی جمهوری اسلامی باشند، نمیخواهند لحظات شیرین زندگیشان را زیر کنترل یکی از مرتجع ترین و جنایتکارترین حکومتهای جهان سپری کنند. حکومت مردگان از گور برخاسته را شایسته خود نمیدانند، کمونیسم بیرون و درون طبقه یک رکن مهم فعالیتش، دخالت و رهبری این مبارزه است. نصف جامعه را زنان تشکیل میدهند و بخش از کارگران ایران چه در کارخانه و مرکز صنعتی و چه در کوره پز خانه ها و… زن هستند. توحش اسلامی در این محیط ها و کلا در امکان عمومی و اتوبوس ها، زنان را از مردان جدا کرده است. کوتاه شدن دست مذهب از زندگی مردم و رهایی زن به هر درجه، مهم است. گذشته از اینکه در خود بسیار مثبت است، به زنان کارگر نیز اعتماد بنفس میبخشد تا در مبارز علیه کارفرما و حکومت در کنار مردان قرار گیرند و نیرو و توان طبقه کارگر را در رسیدن به مطالباتشان و… تقویت نمایند. همبستگی و اتحاد زن و مرد کارگر به درجه زیادی به کوتاه کردن دست قوانین اسلامی از سر زنان گره خورده است. این قوانین استقلال زن را به صفر رسانده و اعتماد به نفس را، بویژه برای زنان کارگر باقی نگذاشته است. از نظر مظفر با رقیق شدن مذهب شاید زنان وجوانان بتوانند نفسی بکشند، اما بعدا دردهای اجتماعی بزرگتری را بدنبال می آورد! کمونیسم کارگری اگر در این مصاف سیاسی و اجتماعی واقعی دخالت فعال نداشته باشد و افق و راه حل سیاسی جلو روش نگذارد به حاشیه جامعه رانده میشود.
واضح است که رهایی کامل زن به قدرت و پیروزی کمونیسم گره خورده، ولی نمیشود با این حکم کلی مسئله زن را که یک معضل واقعی اجتماعی است و یا مشکل جوانان و یا صد و یک فشار و ناراحتی و کشتار و اعدام و بی حقوقی دیگر و… که بخشی از آن منحصرا محصول وجود سیاه حکومتگران اسلامی است. به یک روز آفتابی موکول کرد. و آنرا متد مارکس و حکمت هم نام گذاشت. یکی از راه های متشکل شدن و قدرتمند شدن کمونیسم، دخالتگری در این کشمکش های و مصاف های اجتماعی است. رهایی زن به هر درجه و هر پیروزی و موفقیت در این زمینه فتح سنگری در جهت پیشروی طبقه کارگر و ایجاد فضا و امکانی است در راستای اتحاد و دست تو دست هم گذاشتن و شانه به شانه هم قرار گرفتن زن و مرد چه در کارخانه های مورد نظر مظفر محمدی و چه در سطح عمومی تر اجتماع است.
نگاه مظفر به تحولات سیاسی و اجتماعی و حزب بیرون طبقه
“در متدولوژی این چپ، کمونیسم ابتدا بیرون از طبقه حزب می شود، سیاست می کند، از طریق سیاست کردن غیرطبقاتی، بهمراه جنبش ها و اعتراضات اقشار غیر کارگر، زنان، جوانان، دانشگاهیان، روشنفکران و خرده بورژوازی ( توده ها- مردم) قوی می شود، بعد کارگر هم خودش می آید. این چپ و این نوع کمونیسم اصلا خودش طبقه کارگر است. به طبقه کارگر احتیاج ندارد. وکیل و وصی و قیم کارگر است. چرا که فکر می کند کارگر ناآگاه است و منتظر ناجی است. باید به کارگر نشان بدهی که قوی هستی تا بیاید. بیاید دنبال سیاست، دنبال شعار سرنگونی، دنبال تحلیل سیاسی “رژیم رفتنی است”، ضدرژیمی گری و توهم تغییری جدی با اعتراضات و نارضایتی ها و مطالبات و آرزوهای اقشار خرده بورژوا…”
گویی مظفر یادش رفته است که دو حزبی کمونیستی( حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری ایران، که توسط حکمت و سایر کمونسیتهای همراه او ساخته شدند محصول دو شرایط تاریخی متفاوت و عروج مجدد کمونیسم مارکس بعد از هشتاد سال تسلط کامل کمونیسم بورژوایی و غیر کارگری بود و هر دوبیرون طبقه ساخته شدند و در عین حال هر دو آن منجر به تحول بیسابقه ای در چپ ایران شدند و با تشکیل آنها سرهای زیادی در درون جامعه بطرف کمونیسم برگشت و به فاصله کمی آنچنان نیروی به کارگران بخشید که در دل اختناق اسلامی اقدام به بر گذاری گردهمآیی و مراسم های با شکوهی در سنندج و چند شهر دیگر ایران نمودند که در بالا نیز به آن اشاره کرده ام و مظفر بیش از من در جریان آنها قرار دارد. و همچنین یازده سال فعالیت حزب کمونیست کارگری ایران و دخالت فعالش در مصافهای اجتماعی در دوران حکمت، توانست پرچم متمایز کمونیسم کارگری در صحنه سیاست ایران را به پرچم قابل مشاهده و دسترسی تبدیل نماید. (شما نیز که امروز حزب کمونیستی بیرون طبقه را مورد بی مهری و شماتت قرار میدهی نزدیک به سه دهه به درستی و کمونیستی بودن این احزاب اذعان کرده ای و هنوز فعال یکی از آنها هستی، آیا امروز به این نتیجه رسیده ای که تشکیل این احزاب کمونیستی کارگری بیرون از طبقه ثمر بخش نبوده و باید در درون طبقه دست به کار تحزب کمونیستی شد و تنها این را طریق مرتبط نمودن کمونیسم به کارگر میدانی؟)
احزاب سیاسی بنا به شرایط بزرگ و کوچک میشوند، در مقاطعی پیشروی می کنند و در مقاطع دیگری بسته به توازن قوای اجتماعی و… دست به عقب نشینی میزنند و یا به آنها تحمیل می نمایند و یا مثل جریان ما، در اثر انشقاق و انشعاب در موقعیت متفاوتی قرار میگیرند، ولی هیچ یک از این مسایل و تغییرات، و یا وزین شدن و کم وزن شدن مقطعی، بازتاب مربوط و نامربوط بودن حزب کمونیستی به طبقه کارگر نیست. اگر با این متد به سراغ احزاب برویم، آنوقت هیچ حزبی نا مربوط تر از بلشویکها به طبقه کارگر بعد از شکست انقلاب 1905 روسیه تا اواخر 1908 نبود و حتی تا 1914 نیز یک اقلیت کوچکی بیش نیستند. در فاصله سه سال مذکور بلشویکها بیش از جمعی خارج نشین که اکثریت اعضای آن در داخل با آنها قطع رابطه کرده اند نیست. امروز نیز علیرغم کوچک شدن و کم نفوذ شدن جریان کمونیسم کارگری یکی از راه های پیشروی مجدد این کمونیسم، یعنی کمونیسم مارکس و حکمت، دخالت در مصافهای اجتماعی، و سایر اعتراضاتی است که از نظر مظفر سیاست دادن و دخالت کردن در آنها بی فایده است. مگر از سر مبارزه طبقاتی، که احتمالا منظورش منفعت طبقه کارگر باشد که این هم روشن و لازم به تکرار صد باره نیست. چرا که حزب کمونیستی قاعدتا از زاویه منفعت طبقه کارگر و قدرتمند نمودن جریان کمونیسم رادیکال در درون طبقه در مصافهای اجتماعی شرکت میکند. سیاست برایش اتخاذ میکند و راه حل جلوش میگیرد. مظفر با بی تفاوتی شانه برای این جنبشها بالا می اندازد و کمونیست ها را به پرهیز و دوری از جنبش های غیرطبقاتی از جمله زنان، دانشجویان و جوانان دعوت میکند. هر چند، هر از گاه با نیم نگاهی از سر مبارز طبقاتی به این جنبشها، دخالت کمونیستها در آنها را بی ضرر ارزیابی میکند! و بعد بارها هشدار میدهد فقط از این سر، در غیر آن سرابی بیش نیست. ولی در مجموع میدان را برای دخالت و رهبری بورژوازی باز میگذارد و کمونیستها را از افق دادن و قرار گرفتن در رهبری آنها محروم مینماید. و این هیچ ربطی به متد مارکس و حکمت ندارد.
2011/08/28
***