رفیق اسعد کوشا در مطلبی تحت عنوان “طلاق به سبک ایرانی” استنتاج خود از بحران تحمیلی به حزب حکمتیست را منتشر کرده است. رفیق اسعد به سبک رفقای جناح انحلال طلب سعی می کند خود را در بیرون از دایره اتفاقاتی که افتاده است قرار دهد و به نتیجه گیری اخلاقی مورد نظر خود برسد. این همان روشی است که در طی چند سال گذشته رفقای انحلال طلب از آن استفاده کرده اند تا به نتیجه گیری دلبخواه سیاسی و تشکیلاتی خود برسند. این همان روشی است که رفیق کورش مدرسی در سمینار تحزب کمونیستی طبقه کارگر از آن استفاده کرد و علیرغم دخالت در چپ ایران در طی 3 دهه گذشته، با قرار دادن خود در قالب شخصی سوم که گویا ذره ای در این تاریخ نقش نداشته است، سعی نمود تا به نتیجه گیری خود در جا انداختن بحث مغشوش “جنبش کمیته های کمونیستی” برسد.
رفقای جناح انحلال طلب عامدانه سعی دارند که روز سیاه 14 دسامبر را به فراموشی بسپارند و با هیاهو و جنجال به عملکرد درست بخش کثیری از کادرها و اعضای حزب حکمتیست در تقبیح بحران تحمیلی به حزب حکمتیست تعرض کنند. من قبلا در نوشته ای دیگر به این نکته اشاره کرده ام که هربار که درباره بحران تحمیلی بر حزب حکمتیست سخن می گوئیم باید به اصل موضوع یعنی روز سیاه 14 دسامبر 2011 برگردیم و روی آن نورافکن بیندازیم. اینکه عده ای با سفسطه و نارفیقانه ترین شیوه ممکن در معیار استانداردهای حزبی به کلیت حزب حکمتیست تعرض کردند و بعد دست به توجیه ایدئولوژیکی برای کار خود زدند.باید این را برجسته کرد و همزمان تفاوتهای فکری حزب حکمتیست و بخش انحلال طلب آن را رو به جامعه شفاف تر کرد.
من قصد وارد شدن به بحث ریاضی که رفیق اسعد راه انداخته است را ندارم چون با جمعی که برایشان 8 با 5 برابر می شود بهیچوجه نباید وارد این سنخ بحث شد.اما چند نکته ای در بحث این رفیق وجود دارد که درخور جواب دادن است. با این نکته شروع می کنم که رفیق اسعد با اینکه در پایان نوشته خود از ادبیات مطلبی به قلم رفیق ابوبکر شریف زاده انتقاد می کند و ابراز امیدواری می کند که آن نوشته “سرمشقی برای رفقای دیگر نباشد” اما نوشته اش را اینطور آغاز می کند که ” چرا هنوز به فرهنگ عقب مانده جهان سومی چسبیده ایم، شاید بدلیل فرورفتن در لاک گرم و نرم ولایت خود باشد. وقت آن رسیده که از این لاک کپک زده بیرون آئیم و بگذاریم آفتاب امراض مان را شفا بخشد.” (تاکیدها از من است). نمی شود در مصدر قضاوت اخلاقی نشست، خود را در مصدر شخص سوم قرار داد، از اخلاقیات دم زد و به دیگران موعظه کرد که چارچوبی را رعایت کنند اما خود از چنین ادبیات نازل و برچسبهای تحقیر آمیزی برای طرف مقابل استفاده کرد!
رفیق اسعد می گوید ” اگر این رفقا قلبشان برای حزب حکمتیست یکپارچه میطپید کافی بود۶۰ روز دندان به جگر میگذاشتند و پلاتفرمشان را به کنگره پیشنهاد میکردند، کاری قانونی و اصولی و محترم. در اینصورت بطور قطع این عکس العمل جناح مخالفشان را شاهد نمیبودند”. با این منطق هیچ حزب سیاسی نمی تواند در بین کنگره هایش هیچ کار جدی انجام دهد. هرچند پلاتفرم برای رفقای انحلال طلب پیراهن عثمانی بیش نیست، اما خود این پلاتفرم ارائه یک بحث سیاسی است و یک بحث سیاسی و متمدنانه را می طلبید.خط سیاسی رهبری حزبی است که منتخب اعضا و کادرهای حزب است. افرادی که این پلاتفرم را ارائه و تصویب کرده اند به یک شبه وارد رهبری حزب حکمتیست نشده اند، اشخاصی هستند که کنگره 4 حزب و پلنوم های بعد از این کنگره صلاحیت رهبری و پیشبرد امور حزبی را به آنها سپرده است. برای همین اکثریت رفقای دفتر سیاسی در ارائه و تصویب این پلاتفرم محق بودند. در مقابل اگر بلوکی ایجاد شده بود باید با توسل به مکانیسمهای تعریف شده حزبی اعضا و کادرهای حزب را اقناع و دور خط سیاسی خود جمع می کرد.
این سئوال پیش می آید که چه منفعت زمینی برای کودتای حزبی وجود داشت؟ چرا رفقای انحلال طلب 60 روز منتظر نماندند تا به کنگره بروند و “ارتداد فکری” اکثریت رهبری حزب را به اعضا و کادرهای حزب ثابت کنند و بتوانند پلاتفرم را از دستور حزب خارج کنند؟ مگر در ایران در طی این 60 روز قرار بود انقلابی اتفاق بیفتد که این پلاتفرم مانع از آن و چنگ زدن ما به قدرت می شد؟ مگر یک شبه حزب حکمتیست بقول رفقای شما از” بیربط ترین حزب به طبقه کارگر” به محبوب ترین آن تبدیل شده بود و منافع طبقه کارگر بخطر می افتاد؟
منفعت زمینی که به اتفاق دسامبر سیاه 2011 وصل است، این است که این رفقا دیدند که در این چارچوب دیگر نمی توانند خط سیاسی شخص سومی را که با انتخاب خود و داوطلبانه دست از مشارکت از متابولیسم حزبی کشیده است را پیش ببرند و روزبروز اقلیت تر و ایزوله تر می شوند.این منفعت جناحی است که نقطه امید اعضای این حزب را و بخشی از آن جامعه را دچار بحران کرد.
دیر زمانی است که ارکان قاعده علیت برای رفقای انحلال طلب در حزب حکمتیست دیگر معنایی ندارد و دیگر “ضرورت علی و معلولی” جایی از اعراب ندارد. اینکه وجود “الف” بستگی به وجود “ب” دارد و پدیده “ب” را نمی توان بدون در نظر گرفتن و بحث و جدل درباره کمیت و کیفیت “الف” مورد بررسی قرار داد. رفیق اسعد یکی از نکاتی را که نقطه ضعف ما می داند و به آن حمله می کند را بقول خود این رفیق باز کردن ” وب سایتهای موازی” می داند و می گوید که ” تصور کنید مسئولین وب سایت شهرداری لندن، بهر دلیل کلمه رمز سایت را تعویض کند، و شهردار لندن بجای مذاکره با مسئولین مربوطه و یا شکایت به دادگاه برای بازگشائی رمز، خودش دستور دهد یک وب سایت مشابه برپاکنند و شهروندان را سردرگم کنند. این عمل رفقا قبل از اینکه یک اقدام فنی باشد، یک فرمان سیاسی بود. زیرا که طرح تصفیه تشکیلاتی از قبل چیده شده بود و در مواجهه با اولین مقاومت این طرح تبدیل به طرح انشقاق حزب میشود.” مسئله تغییر سایتهای حزب (علت) را به فراموشی می سپارد اما انتقال سایت در همان روز به دامینهای مختلف (معلول) برایش مسئله دار می شود؟!
بعنوان شخصی که مسئول بازسازی سایتهای حزب حکمتیست بوده است این را می گویم که تصویر شما کاملا غیر واقعی است.عوض کردن پسورد سایتها، یک کار ایزوله توسط یک شخص منفرد نبوده است که بعدا بتوان از مکانیسمهای جمعی و قانونی استفاده کرد و با بقول شما به “دادگاه” شکایت برد و شخص خاطی را تنبیه کرد. تغییر پسورد سایتها توسط جمعی انجام شد که خود را صاحب کلیت حزب و طرف مقابل را “اخراجی” قلمداد کرده بودند. رفقای شما با تخریبی که انجام دادند هیچ مکانیسمی برای حزب باقی نگذاشتند بنابراین این حرف شما که می شد با شکایت به جایی رسید هیچ موضوعیتی در اینمورد ندارد.دوم اینکه سایت hekmatist.org سایت قانونی حزب حکمتیست است و سایتی که مصادره شده است دیگر نه قانونا و نه اخلاقا را نمی توان سایت حزب حکمتیست نامید. شاید در مراسم خروج از حزب که تحت نام جعلی “کنگره” برگزار می کنید لطفی کنید و نام جمع خود و سایت مصادره شده را هم برای ربط بیشتر خط سیاسیتان به طبقه کارگر در ایران تغییر دهید!
سایتهای حزبی ملک شخصی افراد نیستند. کسانی که از بودجه حزبی هزینه سایتها را پرداخت کرده اند و حتی اگر خود متقبل هزینه آنها باشند حق مالکیت بر سایتها را ندارند سایت قدیم و بسته شده ایران تلگراف ملک شخصی رفیق لادن داور نبود که بنابر نوشته خودش در نامه ای به کادرهای حزب نوشته است “صاحب سایت ایران تلگراف قانونا من هستم. پاسورد سایت جهت آپ دیت کردن سایت در اختیار رفقا قرار گرفته بود. گذاشتن اطلاعیه عملکرد ضد حزبی جمع ر.سعید آرمان در سایت ایران تلگراف کاری کاملا غیر حزبی بود. من در اعتراض به این عملکرد رفقا پاسورد سایت را عوض کردم تا جلو هر نوع استفاده ضد حزبی از سایت تا تعیین تکلیف رهبری حزب گرفته شود.” با این نوع برخوردها چطور می توان در چارچوبی بنام حزب جمع شد، کار حزبی کرد و هر ثانیه به این فکر نکرد که رفیق بغل دستیم بدلیل “کشف حقیقت” همه چیز را به هم نمی زند، پسورد سایت را عوض نمی کند یا موجودی خزانه داری را مصادره نمیکند؟ رفیق مسئول خزانه داری حق دارد با سرنوشت سیاسی خود را با هر “خطی” را گره بزند اما آیا موجودی خزانه داری حزب هم مستقلا خود در قامت تصمیم گیری بر آمده است و تصمیم به رفتن با خطی سیاسی را گرفته است؟ اگر شما این بازگشت به تصفیه حسابهای درون حزبی مدل دهه 60 برایتان اشکالی ندارد جای تاسف دارد، اما طیف وسیعی در حزب حکمتیست از این نوع برخوردها منزجرند.
نوشته اید که “طرح تصفیه تشکیلاتی از قبل چیده شده بود”، این ادعای شما هم واقعیت ندارد. نامه رفقای انحلال طلب در 14 دسامبر 2011 منتشر شد و من در 11 دسامبر متوجه تغییر پسوردهایم شدم و روز 12 دسامبر به رفیق کورش مدرسی و رحمان حسین زاده نامه ای فرستادم و دلیل اینکه پسورد سایتهای حزب عوض شده بود را پرسیده بودم. رفیق کورش مدرسی در جواب می گوید که “بهزاد عزیز، حتما اشتباهی شده است” و رفیق بهروز مدرسی که سایت قدیم حزب را آپدیت می کرد می نویسد که “دیگر لازم نیست پسوردهای من را عوض کنی”. اینها اشتباه لپی نیستند، این برنامه ریزی از قبل برای کودتای حزبی بود که روز سیاه 14 دسامبر محصولش بود.
بنابراین گرایش انحلال طلبانه در حزب حکمتیست در موقیعتی نیست که خود را در مسند قضاوت قرار دهد و حکم اخلاقی صادر کند. امروز این گرایش با تمام تار و پودش بدلیل کودتای روز سیاه 14 دسامبر، خود در جایگاه متهم قرار دارد. باید این عقب نشینی تحمیلی بر حزبیت را جبران کرد و همزمان به بحث و جدل سیاسی و نقد گرایش انحلال طلبی در حزب روی آورد. اولین گام در اینمورد می تواند هرچه باشکوه برگزار کردن کنگره قانونی حزب حکمتیست باشد.
بهزاد جواهری
08 فوریه 2012
*سایت حزب حکمتیست: مطلب رفیق اسعد کوشا را می توانید در اینجا بخوانید