روزنامه تایمز مورخ ۲٥ ژانویه [١۸٥٣] در مقاله ای تحت عنوان “حلق آویز شدن افراد معمولی ” به نکات زیر اشاره دارد:
“غالبا باور براین است که دراین کشور، در پی اعدامهایی که در انظار مردم انجام میگیرد؛ بلافاصله شاهد مرگهایی هستیم که در اثر حلق آویز شدن، خودکشی یا تصادف، تداوم مییابد. این وقایع نتیجه تاثیر بسیار قوی اعدام یک جنایتکار معروف برروی اذهان بیمارگونه یا رشد نایافته است”. روزنامه تایمز، سپس موارد متعددی را برمیشمارد و مدعی است که این موارد نمایانگر موضوع فوق است. از جمله است نمونه ای در “شفیلد” که طی آن دیوانه ای پیر دریک بگومگو با افرادی چون خودش درمورد بدار آویختن فردی بنام “باربور” با حلق آویز کردن خود به زندگیش خاتمه میبخشد. مورد دیگر مربوط به یک پسر بچه ١٤ ساله است که خود را حلق آویز کرد.
پرسیدنی است که برشماردن این موارد، در خدمت حمایت از چه آیینی است؟ چیزی که هیچ آدم معمولی نمیتواند آنرا حدس بزند، زیرا این شیوه برخورد چیزی نیست مگر گونه ای تمجید باز گذاشتن دست جلاد، زیرا اینجا حکم اعدام بمثابه خرد غایی جامعه ستایش شده است؛ آنهم در مقاله ای اساسی در “مهمترین روزنامه کشور”.
روزنامه مورنینگ ادورتایزر، جانبداری از چوبه دار و منطق خونبار تایمز را بشدت و بحق مورد نقد قرار میدهد. همین روزنامه داده های مورد توجه زیر را برای ٤٣روز از سال ١۸٤۹ اراٸه میدهد (مورنینگ ادورتایزر مورخ ۲٦ژانویه ١۸٥٣).
تاریخ و نام اعدام شدگانقتل و خودکشی
میلان، ٢٠ مارسهانا ساندلس، ٢٢ مارس
پولی، ٢٠ مارسام. ج. نیوتون، ٢٢ مارس
اسمیت، ٢٧ مارسج. ک. گلیسون، ٤ قتل در لیورپول، ٢٧ مارس
هاو، ٣١ مارسقتل و خودکشی در لستر، ٢ آوریل
لندیک، ٩ آوریل قتل بر اثر مسمومیت، ٧ آوریل
سارا تامس، ١٣ آوریلج.چ.وارد مادر خود را میکشد، ١٣ آوریل
باکسی قتل والدین، ١٤ آوریل
باردلی، ١٤ آوریل
بیلی ٢ فرزند خود را بقتل میرساند و خودکشی میکند
ج. رآش، ٢١ آوریل چارلز اورتون، ١٨ آوریل
ج.گریفیت، ١٨ آوریلدانیل هولمزدی، ٢ می
جدول فوق همانطورکه روزنامه تایمز نیز بدان اذعان دارد، نه تنها تعداد خودکشیها، بلکه تعداد قتلهای بسیار سخیفی را که متعاقب اعدام جنایتکاران رخ داده است نیز برمیشمارد. جای شگفتی است که مقاله مورد بحث تایمز، برای نظریه وحشیانه ای که از آن بحمایت برخاسته است، هیچگونه دلیل یا مستمسکی که بشود برمبنای آن درستی و یا سودمند بودن بنای حکم اعدام را پذیرفت، ارایه نمیدهد. دشوار، اگر نگوییم غیرممکن، است که در جامعه ای که به متمدن بودن خود مباهات دارد، اصلی را مستقر کند که بر اساس آن، برحق بودن یا ثمربخش بودن حکم اعدام پذیرفته شود.
در اینجا مجازات بطورکلی بعنوان وسیله ای جهت اصلاح و انصراف بزهکاران مورد پشتیبانی قرار میگیرد. اما، چه کسی حق دارد مرا، بمنظور اصلاح و منصرف ساختن دیگران مجازات کند!؟ ازسوی دیگر تاریخ، آری در این مورد آمار و ارقام وجود دارد، بکاملترین وجهی از زمان قابیل به اینسو، ثابت کرده است که هیچگاه آدمیان در نتیجه مجازات نه اصلاح و نه منصرف شده اند، بلکه قضیه درست برعکس آن بوده است.
از نقطه نظر “حقوق مجرد” تنها یک تئوری وجود دارد که ارزش انسانی را در انتزاع باز میشناسد، و آنهم تئوری متعلق به کانت است؛ بویژه در فورمولبندی بسیار خشکی که هگل از آن ارائه میدهد، هگل بما میگوید: “مجازات حق یک جنایتکار است. این عملی است ناشی از اراده شخص خود او. جنایتکار با تجاوز به حق، آن حق را از آن خود اعلام میکند. جنایت او نفی حق است و در نتیجه اثبات حق که توسط خود جنایتکار برانگیخته شده، بواسطه خود او بر وی تحمیل شده است”.
شکی نیست که در این فورمولبندی مطلب ویژه ای وجود دارد، باین معنی که هگل بجای اینکه جنایتکار را بعنوان یک “موضوع صرف” و برده عدالت در نظر نگیرد، او را تا حد یک موجود آزاد و خودمختار ارتقاء میدهد. در نگاهی دقیقتر در خواهیم یافت که ایدالیسم آلمانی در اینجا نیز چون سایر موارد، سعی براین دارد، بقوانین جامعهء موجود حقانیت متعالی اعطا کند.
آیا در واقع این یک توهم نیست که این انتزاع “اراده آزاد” جایگزین فردی شود با انگیزه های واقعی، و وضعیتهای گوناگون اجتماعی که بر او سنگینی میکند؟ و یکی از کیفیتهای انسان جایگزین خود انسان شود؟ این نظریه که مجازات را نتیجه اراده خود جانی میبیند، درنهایت چیزی نیست مگر همان اصطلاح متافیزیکی (ماورا طبیعی) قدیمی (قانون قصاص)، چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، بدون تشبت بشرح و تفسیر بیشتر. مجازات چیزی نیست مگر وسیله ای برای جامعه جهت دفاع از خود در برابر تمامی آنچیزهایی که شرایط موجودیت آنرا نقض میکند. حال خصلت آن هرچه میخواهد باشد.
این چه جامعه رقت انگیزیست که وسیله ای برای دفاع از خود جز جلاد نمی یابد و تازه بخود جرئت میدهد از طریق صدای “روزنامه مهم جهان” اعلام کند خشونت وی، یک قانون طبیعی است!
ام.آ.کتله در اثر بسیار عالمانه و ارزشمند خود: انسان و استعدادهایش میگوید: “ما بودجه قابل ملاحظه ای را به انتظام وحشتناکی به اداره زندانها؛ بازداشتگاهها؛ چوبه های دار … اختصاص میدهیم. ما حتی میتوانیم پیش بینی کنیم که چه تعداد افراد دست خود را بخون آیندگان آلوده خواهند کرد و چه تعداد جاعل مسموم کننده خواهند بود؛ تقریبا به همانگونه که میتوانیم تعداد زاد و ولد و مرگ و میر سالانه را پیش بینی کنیم.
ام.آ.کتله؛ در یک جدول احتمالات، منتشره در سال ١۸۲۹؛ بادقت حیرت انگیزی؛ نه تنها انواع؛ که طبیعت و علت جنایات متعددی در فرانسه را برای سال ١۸٣۰ پیش بینی کرد و اینرا که مقدار میانگینی از جنایات در میان بخش معینی از یک جامعه در کل نتیجه اوضاع و احوال جامعه بورژوازی معاصر است و نه آنقدرها حاصل نهادهای ویژه شناسی آن کشور را میتوان از جدول زیر؛ که توسط کتله برای سالهای (۲٤-١۸۲۲) عرضه شده؛ مشاهده کرد .
از تعداد ١۰۰ جانی محکوم امریکا و فرانسه جدول زیر بدست می آید .
سنفیلادلفیافرانسه
زیر ٢١ سال ١٩ ١٩
٢١ تا ٣٠ سال ٤٤ ٣٥
٣٠ تا ٤٠ سال ٢٣ ٢٣
بالای ٤٠ ١٤ ٢٣
جمع ١٠٠ ١٠٠
بنابراین، اگر جنایات با چنین درجه بالایی از نظمی چون نظم پدیده های مادی (فیزیکی)؛ چه در کمیت و چه در گوناگونی (رده بندی آن)، درج میدهید، چنانچه کتله اشاره میکند؛ “دشوار بتوان تضمین کرد که کدامیک از این علل (جهان مادی و نظام اجتماعی) تاثیر منظم تری دارند”. آیا لازم نیست در مورد وسایل تغییر آن نظامی که تمامی این جنایات را تولید میکند، عمیقا اندیشید؛ تا اینکه آهنگ ستایش درباره جلاد سردهیم؛ همان جلادی که با اعدام یکدسته از جنایتکاران؛ جا را برای افراد بعدی باز میکند؟
***