مقالات

تروریسم اسلامی در منطقه و جهان بخش اول: تروریسم اسلامی در منطقه نادر شریفی

“همه مسلمانان تروریست نیستند! اما همه تروریستها مسلمانند!” این نقل قول که اولین بار در سال ٢٠٠٤ توسط هفته نامه آلمانی ستاره (Stern) منتشر شد، نقل قولی از هنری کسینجر و یا دیگر تئوریسینهای هیئت حاکمه جهان غرب نیست که بنظر می آید پس از افول بلوک شرق، احتیاج به جایگزینی دشمن دیگری دارند. این نقل قول اولین بار توسط عبدالرحمان الرشید (Abdel Rahman Alrashid) ژورنالیست و همکار تلویزیون العربیه بیان شد. بهرروی تروریسم اسلامی یک روی سکه، جدال برسر قدرت و نفوذ بیشتر، عقب راندن و سرکوب جنبشهای برابری طلبانه، سوسیالیست و کمونیست، کشتار آزادیخواهان و تمکین جوامع انسانی است. روشن است ترور در جوامع اسلامی به اندازه تاریخ اسلام، سابقه دارد ولی در عصر حاضر تروریسم اسلامی رابطه مستقیمی با پیدایش و ظهور جمهوری اسلامی در ایران دارد که با تشکیل قانونی و رسمیت بخشیدن به نیروی مختلف شبه نظامی است که بعدا “سپاه پاسداران” و بسیج و صدها نهاد زیرمجموعه شان شدند.

قبلتر اشاره کردم که ایده تشکیل حکومت اسلامی توسط سران مذهبی در قرن گذشته، بخصوص توسط مجتهدان مصری، اردنی، ایرانی و بعدتر عربستان سعودی، به تاریخ ناسیونال- سوسیالیزم و ظهور فاشیسم در اروپا گره خورده است. مجتهدان اسلامی تحت نفوذ ایده فاشیسم پس از شکست موسولینی و هیتلر، با ایده برقراری حکومت اسلامی که با ایده فاشیسم و حکومت پیامبر اسلامی همخوانی و هم طرازی دارد، دست به ایجاد و تاسیس سازمانها و احزاب اسلامی برای تشکیل حکومت اسلامی خود زدند. اغلب این احزاب در افریقا و کشورهای عربی، اما سرکوب و مجبور شدند بصورت زیرزمینی به فعالیتهای خود ادامه دهند. با ممنوعیت و خطر سرکوب احزاب و سازمانهای اسلامی و بدین ترتیب دستگیری و حتی امکان اعدام موسسین و رهبران، این سازمانها و احزاب دست به تاسیس گروه های شبه نظامی برای پیشبرد امر خشونت و کشتار مخالفان حکومت خود و برای فروپاشیدن دستگاههای حاکم زدند. گروه های سازمان یافته متعددی همچون گروه تروریستی اخوان المسلمین برای انجام فعالیت های غیر قانونی میلیشیا تاسیس کردند. این گروه ها عمدتا غیر علنی و یا از ترس سرکوب از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی میکردند و هرگونه ارتباط با شبه نظامیان اسلامی که در سراسر افریقا و آسیا مشغول ترور شخصیتهای سیاسی و مخالفان خود بودند، را انکار می کردند. برای مثال، تمامی اسناد و دلایل نشان می دهند که سازمان مخفی اخوان المسلمین در پشت عملیات ترور ناکام جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر قرار داشته است. البته اخوان المسلمین اولین عملیات تروریستی اش را با ترور عبد الناصر آغاز نکرد. این گروه تروریستی پیش از آن در حوادث مشابه دیگری قبل از انقلاب ژوئیه ۱۹۵۲ در مصر دست داشت؛ ترور احمد ماهر پاشا نخست وزیر وقت در پارلمان مصر و نقراشی پاشا نخست وزیر مصر و ترور عبدالقادر فهمی نخست وزیر اسبق مصر نمونه هائی از این دست عملیات تروریستی بودند که مستقیما و بدستور اخوان المسلمین و توسط شبه نظامیان آنان به پیش برده میشدند. در حالیکه تمام اسناد و مدارک به نقش آفرینی گروه اخوان المسلمین در اقدامات تروریستی یاد شده اشاره می کند اما اخوان المسلمین همانند احزاب مشابه و برادر، وجود شاخه شبه نظامی مسلح تروریستی وابسته به خود را اکیدا تکذیب میکردند. گروه های شبه نظامی در ایدئولوژی اسلام سیاسی به عنوان ابزاری خشن برای اجرای سیاست های مورد نظر تعریف می شوند که در کنار ابزارهای نرمی مثل فعالیت های تبلیغی و خیریه و مذهبی و برگذاری مراسم ترحیم و عقد و عروسی و غیره نقش آفرینی می کنند.

ماهیت فعالیت و کارکرد شبه نظامیان اسلامی پس از شکست انقلاب ٥٧ توسط جنبش ارتجاعی خمینی در ایران دستخوش تحول شد و به سرعت جنبه علنی و حتی قانونی نیز به خود گرفت. تاسیس سپاه پاسداران در ۲۲ آوریل ۱۹۷۹ در نخستین روزهای پس از انقلاب الهام بخش و نقش عمل گروه های شبه نظامی در کشورهای اسلام زده نیز شد. اصل ۱۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی حدود وظایف و قلمرو مسئولیت سپاه پاسداران را تشریح کرده است. سازمان سپاه از ۶ بخش “علنی” تشکیل شده؛ نیروی زمینی و سپاه قدس و نیروی دریایی و هوا فضا و سازمان بسیج. سپاه چیزی شبیه ارتش است اما از اختیارات و مسئولیت های بسیار بیشتری بخصوص خارج از مرزهای سیاسی جمهوری اسلامی برخورداراست. سپاه پاسداران جمهوری اسلامی با سازمانهای مشابه دقیقا کپی برداری شده از نیروی سرکوب اس اس معروف به شوتزاشتافل (Schutzstaffel; SS) هیتلراست که بعنوان بازوی اصلی در بقدرت رسیدن، حفظ و سرکوب و ترور مخالفان حکومت فاشیستی هیتلر بود. البته اس اس یا شوتز اشتافل که بر اساس ایدئولوژی نازی شکل گرفته بود برخلاف سپاه پاسداران جمهوری اسلامی از قدرت اقتصادی موثر آن چنانی برخوردار نبود. سپاه پاسداران جمهوری اسلامی امروز نه تنها بازوی حفاظتی نظامی حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی ایران و عامل اصلی تروریسم اسلامی در جهان است، بلکه پس از خانواده خامنه ای، دارای بزرگترین دستگاه مافیا در اقتصاد کشور است که بنظر می آید، خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در نظر دارد در انتخابات دور آینده ریاست جمهوری ١٤٠٠ حتی امور سیاسی کشور را نیز به آنان واگذار کند.

بنابراین می توان گفت که با شکست انقلاب مردمی ٥٧ در ایران و با روی کار آوردن جمهوری اسلامی به رهبری خمینی و تشکیل گروه شبه نظامی سپاه پاسداران که قرار بود اقدامات تروریستی و بمب گذاری و ایجاد وحشت در منطقه را بعهده بگیرد، برای اولین بار به یک گروه تروریستی شبه نظامی مشروعیت و قانونیت بخشیده شد و پس از آن، دیگر گروه های شبه نظامی تروریستی دچار تحول مهم و قابل ملاحظه و بخصوص بالا رفتن توان مالی آنان و مشروعیت برای پیشبرد اهداف “جهان اسلام” نیز شدند. از این پس نیروهائی مثل حزب الله لبنان و یا حشدالشعبی نه تنها بعنوان نیروهای تروریستی، بلکه بعنوان نیروهای “آزادیبخش” به جوامع انسانی منطقه نیز فروخته شدند. آنها گوئی نه در سرکوب و کشت و کشتار و بمب گذاری و به عقب راندن حداقل دستآوردهای بشری نقش اول را دارا هستند، بلکه حافظان جوامع اسلامی در مقابل “شیطان کبیر”، “اسرائیل اشغالگر”، و حتی دیگر اقلیتهای مذهبی نیز هستند. بنابراین با “مظلوم نمائی” (که حقیقتا این نقش را تا رسیدن بقدرت بنحو غیرقابل باوری بازی می کنند) در میان گرسنگان غذا، دارو و لباس پخش کردند و با هزینه اندکی مالی و تحریف تاریخ و حماسه پروریهای دروغین، جوانان، بیکاران، نداران و مصدومین جامعه سرمایه داری را بخدمت اهداف ارتجاعی اسلام سیاسی خود درمی آورند.

جمهوری اسلامی امروز همچون گذشته، نقش اصلی در حمایت علنی از گروه های شبه نظامی اسلامی شیعه در کشورهای منطقه را بازی میکند. جمهوری اسلامی در جدال با جهان غرب بر سر حفظ و گسترش دایره تسلط خود به دنبال افزایش نفوذ خود در منطقه است. کشورهایی همچون لبنان، یمن، سوریه و عراق از جمله این نمونه ها می باشند. بنابر این حسن البنا (موسس حزب اخوان المسلمین) در سال ۱۹۸۲ سازمان “بین المللی” اخوان المسلمین را با تقلید ازخمینی با درج اصل “صدور انقلاب” و دفاع از مستضعفین جهان در قانون اساسی راه اندازی کرد. وظیفه سازمان جدید بین المللی، حمایت از اخوان المسلمین و ارائه چهره مناسب و ایده آل از ایدئولوژی حکومت اسلامی حزب اخوان المسلمین بود که نقش عمده ای هم در بقدرت رسیدن یک دوره حکومتی در مصر و پس از آن گسترش عملیات بمب گذار و تروریستی در جهان و بالا بردن توان مالی این جنبش ارتجاعی در مجموع را بازی کرد.

وظیفه ارتباط، تقویت و بازسازی نیروهای شبه نظامی اسلامی (شیعه) در کشورهای یاد شد، طبیعتا بعهده سپاه و از حمایت مالی و معنوی و لجستیکی سپاه نیز برخوردار است. دلایل ایجاد ارتباط و تقویت گروه های شبه نظامی قدرتمند مسلح توسط جمهوری اسلامی که بازوی اصلی نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه اند را از جمله میتوان چنین برشمارد:

– گروه های شبه نظامی برای افزایش نفوذ در کشورهای منطقه برای جمهوری اسلامی و مقابله با نیروهای دیگر از جمله نفوذ آمریکانیها، متحدین اش و اسرائیل موفق ترند.
– تشکیلات شبه نظامی را از ساکنان بومی کشورهای مورد نظر تشکیل می دهند. بنابر این آنها را نمی توان تنها با مهر خارجی، غیر بومی و مزدور اجنبی بودن سرکوب کرد. آنان بومیان، “وطن و خداپرستان” خودی هستند که گوئی تنها یک وظیفه بیشتر ندارند! آنهم خدمت به خدا و خلق خدا!
– این کشورها عمدتا “شیعه” نشین و گرفتار جنگ، بحرانهای اقتصادی، کشمکش های داخلی و وضعیت بسیار بد معیشت اقتصادی اکثریت جامعه هستند. نمونه آن را در لبنان و عراق و یمن و سوریه می بینیم که رژیم ایران از حزب الله و حشد الشعبی و حوثی ها و برخی گروه های هوادار رژیم اسد برای گسترش تروریسم و نفوذ سیاسی و استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه استفاده می کند.
– گروه های نیابتی بومی فضای بیشتر، امن تر و مناسب تری برای فعالیت های رژیم ایران و تاثیرگذاری در مراکز تصمیم ساز کشورها فراهم می کنند تا خود نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی. بعنوان مثال میتوان به ضربات و تلفات دائمی شاخه های سپاه پاسداران در سوریه و در مرزهای اسرائیل اشاره کرد.
– راه اندازی و آموزش و حمایت مالی شبه نظامیان نسبت به ارتش حرفه ائی هزینه بسیار کمتری برای جمهوری اسلامی دارد.
– جمهوری اسلامی با استفاده از گروه های شبه نظامی از مواجهه نظامی و درگیری مستقیم با کشورهای منطقه خودداری می کند و روشن است جنگ نیابتی را به جای جنگهای مستقیم ترجیح میدهد. چرا که تجربه جنگ مستقیم جمهوری اسلامی، نهایتا تجربه شکست بوده است.

بنابراین سیاست افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در برخی کشورهای عربی مستلزم حداقل دو شرط لازم است: یک: وجود گروه های شیعی بومی که به ولایت فقیه در تهران تمکین کرده باشند و دو: فضای جنگی و یا کشمکش های داخلی و بحرانهای اقتصادی کشور را در نوردیده باشند که آن را هم اغلب میشود با تقویت احزاب مزدور اسلامی و نیروهای شبه نظامی آنان حتی بوجود آورد.

دولت ترکیه هم با استفاده از الگوی جمهوری اسلامی، سیاست مشابهی در کشورهائی مثل سوریه، عراق، ترکمنستان، لیبی و شمال کردستان در پیش گرفته است که با همکاری مستقیم اخوان المسلمین و تشنجات و بحرانهای داخلی که جنبش اسلامی در مناطق نام برده داراست، ممکن شده اند. ماجرای لیبی تاکیدی است بر اینکه رژیم ایران و اخوان المسلمین اهداف و استراتژیهای مشترکی را دنبال می کنند. اختلاف فرقه ای مذهبی تنها وجه تمایز گروه های شبه نظامی تابع حکومت اسلامی در ایران از یکسر و شبه نظامیان وابسته به ترکیه و قطر از سوی دیگر است. جمهوری اسلامی از شبه نظامیان شیعه مثل حزب الله و حوثی ها و حشدالشعبی ها و ترکیه و قطر از شبه نظامیان سنی مثل گروه تروریستی داعش حمایت می کنند.

بنابر این لازم است که اینجا به دو نکته بار دیگر تاکید داشته باشیم:
یک: نه جمهوری اسلامی و نه حکومت ارتجاعی اسلامی مثل ترکیه، قطر و عربستان سعودی، گروه های شبه نظامی را خارج از مرزهای سیاسی خود به تنهائی بوجود نیاورده اند، بلکه با حمایت مالی و سیاسی و نظامی به وجود آنها رسمیت و مشروعیت بخشیده اند و آنها را برای به کرسی نشاندن اهداف استراتژیکی منطقه خودشان تقویت کرده اند.
دوم: الگوی تقویت و حمایت شبه نظامیان جمهوری اسلامی به کشورهای تحت نفوذ جنبش تروریستی اخوان المسلمین هم انتقال یافته که برای تامین منافعشان رویکرد به گروه های شبه نظامی مسلح را در پیش گرفته اند.

در پایان این بخش می توان گفت که کشورهائی که شاهد رشد و نفوذ شبه نظامیان شیعی مورد حمایت ایران و یا گروه های شبه نظامی سنی مشابه آنها که تحت حمایت ترکیه و قطر هستند نه تنها دولت ها، بلکه بقای جوامع را هم تهدید می کنند. شبه نظامیان نقش کلیدی در دامن زدن به جنگ، ناآرامی، بی ثباتی و بروز حتی جنگهای فرقه ای در این کشورها دارند (بعنوان مثال در یمن و جنگ حوثی ها با دولت مرکزی با حمایت عربستان سعودی).

روشن است، بیکاری، فقر، بی عدالتی و بی افقی بخصوص در میان جوانان و نوجوانان جامعه و معضل فلسطین در منطقه نقش مهمی در نفوذ این جنبش های ارتجاعی اسلامی در کشورهای منطقه بازی میکنند. خوشبختانه با بالارفتن آگاهی و درک اجتماعی در کشورهائی مثل عراق و لبنان ما شاهد رشد روزافزون نارضایتی اجتماعی از وجود نیروهای ارتجاعی وابسته به جمهوری اسلامی می باشیم. بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی زحمتکشان، آزادی و عدالت اجتماعی، حقوق انسانی و تعهد به حقوق پایه ای مثل آزادی بیان و حق اعتصاب، آزادی گفتار و اعتراض، نقش مهمی در بی اثر و بی نفوذ شدن این جنبشهای ارتجاعی بازی میکنند. گروه های شبه نظامی و احزاب و سازمانهای سیاه اسلامی در منطقه بخاطر پائین بودن سطح آگاهی و دانش اجتماعی، وجود حکومتهای مستبد و دیکتاتور، عدم وجود آزادی بیان و غیره به راحتی می توانند با سوء استفاده از شرایط معیشتی و نیازمندی اقتصادی و اجتماعی، اقشار ضعیف و آسیب پذیر جامعه را فریب دهند. بسیاری از حکومت های عربی نیز به این واقعیت پی برده اند و رفرمهای سطحی اجتماعی برای تامین نیازمندی های گروه های آسیب پذیر و آزادیهای سطحی در جامعه در دستور کار خود قرار داده اند. شاید بشود به مجموعه رفرمهای قدم بقدمی و سطحی در عربستان سعودی بعنوان نمونه های از این دست رفرمها اشاره کرد.

پایان قسمت اول