مقالات

معنای واقعی شکست مضحکه انتصابات جاوید حکیمی

سرانجام مضحکه انتصابات با بیرون آمدن نام رییس قاتل ها از صندوق پایان یافت. در مسخره بودن آن، همین بس که قاضی القضات و عضو هئیت مرگ، اصلی ترین رقیب خود یعنی آرای باطله را شکست داد و رییس جمهور شد. شمار چشمگیر ارای باطله و صف عظیم تحریم کنندگان، تنها نکته ای است که اردوی راست جامعه اعم از اپوزیسیون درون و بیرون حکومت آن را برجسته می کنند. برخی حتی وقیحانه اینطور تبلیغ می کنند که غیبت کاندیداهای جناح رقیب و کوشش حاکمیت برای یکدست شدن، علت اصلی تحریم و سوت و کور بودن این مضحکه بوده است. واقعیت این است که هجوم و نه تحریم، خصلت نمای رفتار مردم در این دوره است. مردم “متمدنانه” انتخابات را تحریم نکردند بلکه انقلابی مآبانه به طرف رای دهندگان هجوم بردند. کارآترین حربه مخالفان برای عدم شرکت در انتخابات، همانا تاکید بر کشته شدگان آبان خونین بود. مردم اینبار برخلاف دوره های پیشین، اساسا در خارج کشور و در چند مورد در داخل کشور، رای دهندگان را نه جماعتی متوهم و بازی خورده بلکه تعدادی رژیمی بی شرف خواندند.‌ به آنها یادآور شدند که انگشت در خون جانباختگان آبان و نوید افکاری ها و بهنام محجوبی ها می زنید و به حکومت فقر و جنایت رای میدهید.

عدم شرکت وسیع بعنوان قویترین رای، آرای باطله که آنهم نهایتا اعتراضی است، همینطور اعتراض به رای دهندگان در داخل و خارج کشور نشان از آمادگی جامعه برای سرنگونی دارد.‌ درست همین نشانه و همین آمادگی است که اپوزیسیون ملی-اسلامی سعی در کتمان آن دارد و لیبرال های پروغرب قصد بهره برداری از آن. یاوه می گویند کسانی که واکنش مردم معترض را در چارچوب نافرمانی مدنی تعریف می کنند. ایشان خوب می دانند هر آینه نیروهای پلیس و قوای سرکوبگر پای صندوق ها حضور نداشتند توده های خشمگین مراکز صندوق چرخانی را به آتش کشیده و رای دهندگان را روانه خانه هایشان می کردند.‌ آن واقعیتی که حکومت برای گریز از آن، این بار قید “حضور حماسی” مردم را زد و از خیر بازی “بد و بدتر” گذشت، اینبود که در یک جامعه انفجاری نمیتوان با حضور مردم و قطبی کردن فضا بازی کرد.‌ به رغم این، همان درجه هجوم در داخل و اعتراض در سراسر خارج کشور به رای دهندگان، باندازه کافی واضح بود. از این نقطه تا از خجالت مسئولین ارشد درآمدن و سرنگون کردنشان گامهای زیادی نمانده است.

پیشتر و در مقاله ای دیگر گفته بودیم حکومت می داند جنبش کارگری در صورت تعرض، انگیزه و توانایی در هم پیچیدن تار و پود نظام را دارد. هم از اینرو کوشش می کند تا شاخه کارگری خویش را در هر مرکز تولیدی که می تواند ایجاد نماید و بسط دهد. بدینسان با منقضی شدن تاریخ مصرف تشکل های زرد و ضد کارگری شوراهای اسلامی و خانه کارگر، حالا ما شاهد عرض اندام عناصر ولایت مدار و ضد کارگر هستیم. حالا بسیجیان اسیدپاش ملبس به لباس کارگری در قامت “عدالت خواهان” برای شکار “لیدرهای” کارگران خیز برداشته اند. زهی خیال باطل. اینها نیامده رسوا شدند و توسط همان کارگران به حق لقب “عدالت خواران” گرفتند.

حکومت اسلامی رفتنی است لیکن پسرعموهای ناسیونالیست شان در اپوزیسیون دارند می آیند. اپوزیسیون پروغرب نیز حالا و با عروج جنبش کارگری به نقش و اهمیت کلیدی طبقه کارگر در پروسه سرنگونی پی برده است. شهریار آهی به نمایندگی از کسانی که همین چندی پیش ترامپ را امید اول سرنگونی می دانستند حالا با افتخار می گوید قهرمان من اسماعیل بخشی است. جالب است نه؟ سخنگوی شورای مدیریت گذار از حکومت اسلامی به دولتِ بنیاد بازار، عاشق اسماعیل بخشی شده است؛ کارگری که هر چه کشیده از دست همین سرمایه داری و بازار بوده و مالکیت خصوصی.

در نگاه نخست هیچ‌ چیز طبیعی تر از اتحاد نیروهای سرنگونی طلب برای یکسره کردن کار دشمن مشترک نیست. با این همه تاریخا و تحقیقا ارمغان طبقه کارگر از این وحدت طبقاتی چیزی جز حلقه های نوین بردگی نبوده است. از انقلاب کبیر فرانسه به این سو اپوزیسیون بورژوایی در هیچ جدالی شرکت نکرده مگر به یاری کارگران و همین کارگران نخستین قربانیان پس از باصطلاح پیروزی بر دشمن مشترک بوده اند. اکنون نیز بورژواهای رشید و دمکرات ایرانی، به فکر اتحاد با چپ و کارگر افتاده اند چرا که امیدشان را به رژیم چینج یا بند و بست با حکومتی ها از دست داده اند. بگذارید صریح و شفاف بگوییم، اینها کارگران را برای گوشت دم توپ می خواهند. وقتی شهریار آهی این مدافع سرسخت گذار بدون خشونت نیز به دنبال ایجاد دیماه و آبان خونین دیگری است این نمی تواند معنایی جز استفاده ابزاری از کارگران برای پروژه گذار داشته باشد. اسماعیل بخشی قهرمان بورژوازی شده است چرا که فهمیده اند عبور از سد حکومت داعش، بدون به میدان آمدن کارگران و جانفشانی آنان میسر نیست. پس از سرنگونی اما، اسماعیلِ قهرمان، کارگری ساده می شود نظیر همه کارگران دیگر، کسی که باید نیروی کارش را بفروشد تا زنده بماند؛ همین.

روزگاری “وحدت کلمه” زیر سایه ولایت فقیه گشادترین کلاهی بود که به سر مردم رفت. حالا “اتحاد چپ و راست” و وحدت طبقات متضاد کلاهبرداری آشکار دیگری است از جنس همان “وحدت کلمه”. هیچ اتحادی در کار نیست. ما کارگران و کمونیست ها از همین امروز برای یک حکومت کارگری با ساختار شورایی می جنگیم و به چیزی کمتر از این رضایت نمی دهیم.

٢٤ جون ٢٠٢١