برای فائزه های شهرم
مینویسم از خودم از زنان سرزمینم
از عشقهای نافرجام
از سینه های همچون کویر
از جگرهای خون شده
در پستوهای تاریک
از سکوتهای گوشخراش
از آرامش در این سراب
مینویسم از تولدی زیبا
که هیچکس را شاد نکرد
نه مادرم نه پدرم را
از سالهایی که کودکی نکردیم
از نوجوانیهایی که پر شرم و
خالی از لذت و مهر و عاطفه بود
انگار آزادی را با نافمان بریدند
مینویسم از مردم سرزمینم
که خوابیده در بیخیالی تحجر
که سوزانده بر تن عاشقانه هایش
لباسهای شادی دیدارهای پنهانی را
و مینویسم تا بخوانی و بدانی
که من اعتصاب نور و زندگی کرده ام
من اینگونه اعتراض کرده ام
تو چطور؟
ژیلا نگهدار