مقالات

دو جنبش، دو آلترناتیو، دو آینده کشمکش بر سر قدرت سیاسی رحمان حسین زاده

در مطلب قبلی نوشتم، جدال بر سر قدرت سیاسی صورت مسئله محوری براى طرفین درگير در کشمکش طبقاتی وسیاسی حاد جامعه ایران است. این کشمکش سه ضلع دارد. از یک طرف جمهورى اسلامى ای در تنگنا قرار گرفته، با چنگ و دندان برای حفظ بقاء و قدرت سیاه حاکمیت اش در تقلا است. اما این رژیم با همه پیچیدگیها و جان سختی اش رفتنی است، این را حضور فعال جنبش سرنگونی گسترده و استمراریافته، اعتصابات کارگری و اعتراضات توده ای، جنبش فرهنگیان و معلمان و بازنشستگان و دیگر بخشهای معترض جامعه رقم زده اند. فشار جنبش سرنگونی مردم بپاخسته از اعماق جامعه جنبش ها و ترندها و جریانات بورژوایی تا چندی قبل آویزان به بازیهای جناحی جمهوری اسلامی و معامله گر با جناحها را به قناعت “براندازی و اذعان به رفتنی بودن” جمهوری اسلامی رسانده است. درنتیجه در صحنه سیاسی تقابل با جمهوری اسلامی جنبش ها و جریانات سیاسی متفاوت و متقابل با هم حضور دارند. باید تاکید کرد دینامیسم پایه ای کشمکشها در فضای سیاسی ایران ، نه سیر احتمالات و “اگرها” بلکه روند پایه ای در حال جریان جدال جنبشها و ترندهای ریشه دار اجتماعی چپ یا راست جامعه است. بر این بستر دو جنبش و دو ترند اصلی متمایز، در رأس دو قطب چپ و راست جدالهای سیاسی و اجتماعی و درمسیر تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و رقم زدن آینده بعد از جمهوری اسلامی قرار دارند. این دو جنبش عبارتند از ۱- جنبش کمونیستی کارگری ۲- جنبش ناسیونالیسم بورژوایی پروغرب .
در مورد موقعیت این دو جنبش توضیحاتی لازم است.
۱-جنبش کمونیستی کارگری: این جنبشی ریشه دار در تاریخ صد ساله ایران و برخاسته از بطن طبقه کارگر وسیع یک کشوربزرگ کاپیتالیستی است. هر ناظر منصف می بیند جنبش کارگری و کمونیستی ایران از مطرحترین و سرزنده ترین و پیشروترین جنبشهای سیاسی، اجتماعی حاضر در صحنه جدال سیاسی و طبقاتی جامعه ایران است.این واقعیت را نه تنها هزاران اعتصابات و اعتراضات کارگری پنج ساله اخیر و جاری کردن خواسته ها و توقعات بالا و متکی شدن به اعمال اراده مستقیم کارگری و ابتکارات و سازماندهی های توده ای و از جمله مجامع عمومی و ارائه خط مشی “اداره شورایی” یادآور میشود، بلکه تجارب غنی به دست آمده از دل تند پیچ های مهم در بیش از چهاردهه اخیر عمر جمهوری اسلامی وایستادگی و مبارزات طبقه ما تاکید میکند. از مقطع وقوع انقلاب ۵۷ تا قبل از شروع سرکوبهای وسیع و گسترده خرداد سال ۶۰ ، جنبش کارگری دوره بسیار مهمی از پیشروی و تحرک و مبارزه همه جانبه و متکی شدن به تشکلهای توده ای و شوراها را تجربه کرد. دستاوردهای طبقاتی و سنتهای با ارزش اعمال اراده مستقیم کارگری را پشت سرگذاشت. در همان دوره این درس بزرگ تجربه شد که لازمه رهایی قطعی جامعه قد علم کردن طبقه کارگر در قامت رهبری تحولات جامعه است. در راستای تعیین تکلیف قدرت سیاسی به نفع طبقه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی، یکبار دیگر این درس بدیهی برجسته شد که حزب کمونیستی رهبر و سازمانده در رأس طبقه کارگر لازم است.
در قدم بعدی در دوره سرکوب خشن سال ۶۰ و تا کنون طبقه کارگر و پیشروان آن با ایستادگی و مبارزه جویی موجودیت طبقاتی و جنبشی و مبارزاتی خود در مقابل یکی از هارترین رژیمهای بورژوایی دوران معاصر را تثبیت کردند. سپس دوران سخت جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن نتوانست طبقه کارگر را به تمکین بکشاند. از مبارزه علیه لایحه های مختلف قانون کار سراپا ضد کارگری درسهای گرانبهایی آموخته شد. عرصه گرامیداشت اول مه و احیای این سنت جهانی کارگری به عرصه پرشور سازماندهی، اتحاد و همبستگی و اعلام کیفرخواست کارگری علیه کاپیتالیسم تبدیل شد. جنبش کارگری و گرایش کمونیستی آن پختگی خود را از دل چنین جدال همه جانبه ای کسب کرده است. اکنون با جنبش کارگری و کمونیستی پرتجربه، صاحب فعالین ورهبران خود آگاه و حاضر در صحنه، دارای مطالبات اقتصادی و سیاسی روشن روبرو هستیم. اعتصابات و اعتراضات کارگری پنج ساله اخیر هنوز نوک کوه یخی است که با تغییرجدی تر تناسب قوا شاهد جهش بزرگی خواهیم بود و نقش تعیین کننده ایفا خواهد کرد. به این تصویر حضور مبارزاتی جنبشهای رادیکال اجتماعی فرهنگیان و معلمان و بازنشستگان، و آزادی زن و پرستاران و رانندگان به عنوان جنبشهای اردوی کار و همگام نزدیک جنبش کارگری باید اضافه کرد. حقیقت مثبت تر دیگر این مسئله مهم است، که از مقطع انقلاب ۵۷ به بعد کمونیسم رادیکال و کارگری بر سیر تحولات جدالهای طبقاتی و فعل و انفعالات جنبش طبقه کارگرایران تاثیر گذاشته و از آن تاثیر گرفته است. کمونیسم کارگری شاخص ترین ترند روشن بین مدعی قدرت جنبش طبقه کارگر است. باید تاکید کنم، اینجا منظورم از جنبش کمونیسم کارگری، بسیار فراتراز چهار چوب حزب ما و یا دیگر احزاب و سازمانهایی است که خود را به عنوان کمونیسم کارگری معرفی میکنند و یا به این عنوان موسوم شده اند. جنبش اعتراض ضد کاپیتالیستی خود آگاه به منافع آنی و آتی خود و آشنا به تمایز طبقاتی اش با جنبشهای بورژوایی نیروی عظیم جنبش کمونیسم کارگری را تشکیل میدهد. دامنه تاثیرگذاری جنبش کمونیسم کارگری به عنوان یک پدیده ابژکتیو با کارکرد سیاسی و عملی در جنبش کارگری، در مبارزات توده ای و دانشجویی و در عرصه های دیگرمبارزه قابل مشاهده است. این واقعیت در شرایط اعتبارکمونیسم و رادیکالیسم و چپ گرایی در فضای سیاسی ایران و حضور پرتپش جنبش کارگری، شرایط مساعدی را برای عروج رهبری کمونیستی و کارگری مهیا کرده است. این زمینه ها و شرایط مساعد بسیار ضروری است، اما برای عروج و تثبیت رهبری رادیکال در رأس تحولات انقلابی و جنبش سرنگونی هنوز کافی نیست. تامین رهبری ملزومات و ابتکارات جدی و فایق آمدن بر محدودیتهای پیش رو را میطلبد. در بخش بعدی به آن میپردازم.
۲- ناسیونالیسم بورژوایی پروغرب:
در باره این ترند و جنبش بورژوایی مستقیما به بخشی از نوشته مورد توافقم از منصور حکمت استناد میکنم، که به موجزترین شیوه موقعیت این جریان را تبیین کرده است.
“ناسیونالیسم طرفدار غرب ایران قدیمی ترین و ریشه دارترین سنت و جنبش سیاسی در ایران امروز است، ارتجاعی است، اما کهنه نیست. چون کاپیتالیسم و غرب امروز کاپیتالیسم و غرب صد سال قبل نیست. این جنبش بورژوازی ایران است برای شرکت تمام و کمال در سرمایه داری جهانی و دگرگون شده امروز. این جنبشی است که هژمونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی غرب را نه فقط میپذیرد، بلکه هویت خود میداند. خود را نماینده این قطب جهانی در ایران اعلام میکند. از نظر اقتصادی این یک جریان عمیقا محافظه کار و مدافع بازار آزاد است. از نظر سیاسی کوچکترین توهمی به ایجاد یک سازش طبقاتی بر مبنای تعدیل ثروت در جامعه ندارد و شدیدأ آنتی کمونیست و ضد کارگر است. از نظر فرهنگی مدافع مدل جامعه غربی است، اما دقیقأ بر طبق الگوی ایدئولوژیکی حاکم بر غرب امروز ابدأ روشنگر و مدرنیست نیست. بلکه کاملا خواهان بقای نقش مذهب، و باورها و افکار و نهادهای سنتی بعنوان نیروهای کمکی در حفظ اقتدار بورژوایی در برابر طبقه کارگر و سوسیالیسم و کمونیسم کارگری این دوره است. در سطح جهانی این جریان متحد و مدافع علنی، رسمی و پرشور آمریکا و سیاست خارجی آن است. از نظر حزبی معمولأ مشروطه طلبان و سلطنت طلبان گروهبندی اصلی در این جنبش تلقی شده اند. اما بنظرمن سلطنت طلبی جریان اصلی در این جنبش نیست و حتی در تحلیل نهایی سیستم فکری و خط مشی سیاسی هژمونیک در این کمپ را تشکیل نمیدهد و شانس این را هم ندارد. خصوصیت اصلی این جریان پروغربی و پروآمریکایی بودن، دفاع از بازار آزاد و ضدیت با کمونیسم است. مقوله سلطنت کاملا فرعی است. ایده احیای سلطنت با توجه به سیر اوضاع در ایران و بیزاری ریشه دار و عمیق توده مردم ایران از پدیده سلطنت بسرعت در این جنبش منزوی خواهد شد و اشکال سیاسی “قابل فروش” تری به جلوی صحنه خواهد آمد.” به نقل از نوشته مقاله “سه جنبش و سه آینده” منصور حکمت.
بیست و دوسال بعد از نوشته منصور حکمت، اکنون جست و خیز نسخه “قابل فروش” تر ناسیوناایسم بورژوایی پروغرب ایران در همگرایی قابل مشاهده “جمهوریخواهان و مشروطه خواهان” پروغربی و حتی فدرالیستهای پروغربی با این ترند ضد کارگری را می بینیم. مانورهای سیاسی رضا پهلوی بین “جمهوریخواهی و سلطنت خواهی” از همین جنس است. آنچه کارگران کمونیست و هر فعال آزادیخواه و کمونیست جنبشهای اجتماعی رادیکال و نیروهای چپ و کمونیست نباید دست کم بگیریم، تقلای این جنبش راست پروغربی برای گرفتن قدرت سیاسی است.
در نتیجه محتملترین روند قابل پیش بینی در مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی و فردای بعد از آن کشمکش تعیین کننده بر سر قدرت سیاسی بین جنبش کمونیستی کارگری و جنبش راست بورژوایی پروغرب است. اینکه هرکدام از این دو جنبش متمایز و متفاوت دارای چه ظرفیتها و یا محدودیتهایی هستند، و اینکه هر کدام برای گرفتن قدرت سیاسی به چه امکاناتی متکی اند، با چه موانعی روبرویند و چه ملزوماتی را باید فراهم کنند و شانس کدام آلترناتیو بیشتر است را در بخش بعدی بررسی میکنیم.
***
اول ژوئیه ۲۰۲۲