مقالات

سخنی با رهبران کارگری و کمونیست درون طبقه کارگر حسین مرادبیگی(حمه سور)

اعتراضات اخیر علیه جمهوری اسلامی که به آن ابعادی جهانی داده و حمایت و سمپاتی وسیعی را نیز بدنبال داشته است، بیانگر موقعیت زن در سرمایه داری تحت حاکمیت این رژیم است، نشان داد که زن در ایران توسری خور نیست، حاضر است اگر لازم شده برای آزادی خود دست به انقلاب بزند و پایه های حکومت اسلامی را نیز بلرزه درآورد. 43 سال مبارزه شبانه روزی زنان علیه جمهوری اسلامی و قوانین پوسیده اسلامی آن این را ثابت کرده است. نسل جدیدی بوجود آمده است که ارزشی برای قوانین و مقررات اسلامی جمهوری قائل نبوده و نیست و نخواهد بود، آن را بارها نشان داده است. قتل مهسا امینی عزیز توسط جنایتکاران جمهوری اسلامی جرقه ای شد برای به میدان آوردن ظرفیت این نیرو که نصف جمعیت جامعه ایران را تشکیل میدهد. این نسل، نسل جدیدی از مردان جامعه را در حمایت از خود دارد که آنهم ارزشی برای قوانین اسلامی و برای کلیت جمهوری قائل نیست و از هر تلاشی برای زیرپا گذاشتن آن قوانین و اعتراض به این رژیم نیز خودداری نکرده است، بجرات میتوان گفت که این وضعیت مشخصه دهه سوم قرن بیست و یکم در سراسر جهان است، این نسل، نسل جدید، بویژه در ایران خواهان تغییر انقلابی در وضع موجود است، این نسل دول بورژوازی را از استبدادی و نظامی تا “دمکراسی پارلمانی” را به مصاف می طلبد، آنچه که کم دارد، رهبری است. نسل قدیم این شکاف نسلی را در ایران یا متوجه نیست یا آن را کمتر درک میکند، هنوز دارد باخودش دیالوگ میکند، به این جهت توجه نسل جدید را بخود نمیتواند جلب کند.
جمهوری اسلامی در این پروسه ممکن است سرنگون شود یا سرنگون نشود یا به فاکتورهای دیگری برای سرنگونی آن نیاز هست، واضح است مطلوب این است که در ادامه اعتراضات فعلی سرنگون شود و نهایتا باید آن را سرنگون کرد. آنچه که این دوره را از دوره های پیشین متمایز میکند، از نظر من همبستگی عمومی وسیعی است که در مقابل جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوب او بر سر آزادی زن ایجاد شده است، این را اگر بتوان باید حفظ کرد. این نیرو میتواند و میخواهد سنگرهائی را فتح کند، عقب نشینی هائی را به جمهوری اسلامی تحمیل کرده و آن را تثبیت کند، دیگر آپارتاید جنسی را قبول نمیکند و زیر بار آن نمیرود، دیگر فشار بر زنان و جوانان را به خاطر پوشش آنان قبول نکرده و زیر بار آن نمیرود، دیگر بی حقوقی مطلق سیاسی را قبول نمیکند، از آزادی بیان و از حقوق فردی و اجتماعی خود نمیگذرد و از آن دفاع میکند، دیگر نمیخواهد کتک خور نیروی سرکوب جمهوری باشد، مقابله به مثل میکند و آنان را هر جا و هر وقت که لازم شد با نیروی متحد خود فراری میدهد. میگوید تناسب قوا تغییر کرده است، جمهوری اسلامی دوباره شروع به تعرض کرد، این نیرو را در مقابل خود دارد. لذا بیرون آمدن از این پروسه با این روحیه و با این دورنما، گامها و فاکتورهای بعدی سرنگونی کلیت جمهوری را خواهد ساخت. این سد را باید ساخت.
در همین رابطه آنچه در این جا و بویژه در دل این اعتراضات مورد نظر من است این است که رهبران کارگری و کمونیست درون طبقه کارگر در حمایت از این حرکت و شرکت در این پروسه غائبند. اکنون 9 روز از این اعتراضات میگذرد، انتظار این بود که رهبران کارگری کمونیست درون طبقه کارگر در ایران اکنون پیشروان دفاع از مبارزه زنان برابری طلب علیه حکومت اسلامی باشند. از نویسنده و شاعر و هنرمند سینما و مربی فوتبال و فوتبالیست و غیره همه حمایت خود را از جنبش آزادی زن ابراز داشته اند، اما کمونیستهای درون طبقه کارگر غائبند. هر روز در داخل ایران بر تعداد کسانی که خطاب به نیروهای سرکوبگر جمهوری میگویند، تفنگت را بر زمین بگذار، اضافه میشود، اما از رهبران کمونیست درون طبقه کارگر در این مورد، خبری نیست!
لااقل در 7-8 سال گذشته جامعه ایران شاهد گسترش مبارزه و اعتراض کارگران در اشکال مختلف، اعتصاب و تجمع اعتراضی و غیره بوده است که بی تردید در رادیکالیزه کردن فضای سیاسی جامعه ایران در تقابل با جمهوری اسلامی نیز نقش برجسته ای داشته است، اکنون که کارگر باید مهر خود را بر اوضاع متحول فعلی بکوبد، رهبران کارگری و کمونیست آن دارند از آن امتناع میکنند! کارگر همزمان که برای تحقق مطالبات رفاهی خود، بهبود شرایط کار و تامین ایمنی محیط کار و غیره مبارزه میکند، باید در فکر انقلاب کارگری و دست بردن به قدرت سیاسی نیز باشد. قرار نیست که کارگر، کارگر بماند و سرمایه دار، سرمایه دار و سهم نسل اندرنسل طبقه کارگر، فقر و فرودستی و بی حقوقی مطلق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کنونی باشد که دول بورژوازی و سرمایه داران به او تحمیل کرده اند. میدانم که سندیکای رانندگان شرکت واحد اطلاعیه داده، قتل مهسا امینی را محکوم کرده و پشتیبانی و حمایت گرم و جدی حود را در دفاع از آزادی زن و از این اعتراضات اعلام کرده است و نهادهای کارگری دیگری هم این کار را کرده اند. همچنین بحث من شرکت آحاد کارگران در اعتراضات اخیر نیست، نسل جوان این طبقه بخش مهمی از نیروی این اعتراضات را تشکیل میدهد، همراه دیگران میجنگد، تلفات میدهد و دستگیر میشود. بحث من در مورد اظهار وجود صنایع مهم و کلیدی تولیدی است از قبیل نفت، پتروشیمی های مختلف، ایران خودرو، تراکتور سازی، معادن مختلف تا نیشکر هفت تپه و غیره و غیره است. منظور من حتی دادن اطلاعیه و تویئت فردی رهبران کارگری و کمونیست نیست، اگر روزی لازم شد باید این کار را نیز انجام دهند، بلکه بهر طریقی که خود تشخیص میدهند به قتل مهسا امینی اعتراض کرده و از جنبش آزادی زن در تقابل با جمهوری اسلامی دفاع کنند. برای مثال، در رشته های کلیدی تولیدی مهم و مراکز کار مثل دانشجویان فلان دانشگاه یک روز را به این خاطر اعلام اعتصاب کنند، یا مثل “شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران” که روز یک شنبه سوم مهرماه را در اعتراض به سرکوب گسترده اعتراضهای مردمی در پی جان باختن مهسا امینی در بازداشت گشت، از معلمان و دانش آموزان خواسته است که مدارس را در روزهای دوشنبه، و چهارشنبه، چهارم و ششم مهر را تعطیل کنند.”، کارگران هم بطور هماهنگ روزی را در چند مراکز تولیدی و کار اعلام اعتصاب کنند یا با صدور اطلاعیه های مجامع عمومی خود قتل مهسا امینی را قویا محکوم کرده و از آزادی کامل زن در ایران و از اعتراضات اخیر حمایت و پشتیانی خود را اعلام کنند.
جمهوری اسلامی از کارگری حساب می برد که در مسائل ماکروی جامعه دخالت میکند. سکوت فعلی رهبران کارگری و کمونیست و مجامع عمومی آنان حتی از دخالت و ادعای دخالت آنان در مسائل ماکروی جامعه نیز عقب است. در یکی دو سال گذشته در مواردی در مسائل ماکروی جامعه دخالت کردند، کارگر را در سطح ماکرو نمایندگی کردند و این تصویر را از خود به جامعه دادند، از تناقض بنیادی سرمایه و دولت سرمایه داران با منافع طبقه کارگر سخن گفتند، اکنون چرا در محکوم کردن قتل مهسا امینی و در دفاع از آزادی زن که یکی از مسائل مهم جامعه ایران در تقابل با جمهوری اسلامی است، سکوت کرده اند؟
بحث من از زوایه سرنگونی جمهوری اسلامی نیست که گویا تا طبقه کارگر به میدان نیاید سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن نیست، این بحث اگر باشد، بحث کسانی است که با مکانیسم تقابل گرایشات اجتماعی طبقاتی موجود در جامعه بیگانه اند و میخواهند بی تاثیری خود را با آن در جامعه توجیه کنند، بحث من از سر قدرتمند شدن طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه در جامعه است، چه بر سر متحقق کردن مطالبات اقتصادی خود و چه تبدیل شدن کارگر به یکی از نیروهای مدعی قدرت در جامعه ایران در تحولات سیاسی آتی ایران است و این از مسیر دخالت کارگر در مسائل ماکروی جامعه و صاحب شدن جامعه توسط کارگر میگذرد. رهبران کارگری و کمونیست درون طبقه کارگر نشان میدهند که هنوز از این موقعیت بسیار فاصله دارند.
آنچه که متاسفانه رهبران کارگری و کمونیست درون طبقه کارگر را در ظاهر شدن در این سطح و اکنون غائب بودن در دفاع از جنبش آزادی زن توضیح میدهد، موقعیتی است که جمهوری اسلامی به این طبقه تحمیل کرده است. جمهوری اسلامی کاملا آگاهانه بخش اعظم کارگران را مدتهاست در فقر و فرودستی و پراکندگی نگاه داشته است تا آنان را از دخالت در این سطح در سیاست و در جامعه مانع شود، میداند که وارد شدن این طبقه در دخالت در سیاست ماکرو مقدمه اضمحلال جمهوری اسلامی بی افق از هر نظر را فراهم خواهد کرد، به این هدف مطالبه افزایش دستمزدها را بی جواب میگذارد، حقوقهای معوقه را عمدا پرداخت نمیکند، از هر نوع بهبودی در شرایط کاری آنان از خواست تعطیلی 10 روز و 20 روز کار، از پرداخت منظم بیمه های بازنشستگی و غیره و غیره خودداری میکند تا حمله به صفوف کارگران و دستگیری عده ای از آنان و رهبران کارگری و حتی دستگیری فعالین مدافع کارگران. این وضعیت را کارگران نباید تحمل کنند، باید به آن خاتمه دهند وگرنه جریان انقلاب 57 دوباره تکرار خواهد شد و طبقه کارگر علیرغم همه فداکاریهایش به نیروی ذخیره گرایشات بورژوازی که دوباره تکلیف سرنوشت سیاسی جامعه را تعیین خواهند کرد، تبدیل خواهد شد. لازم است،
1- هرچه فوری تر مجامع عمومی و شوراهای خود را ایجاد کرده، آن را علنا اعلام کرده و آن را به جنبش مجامع عمومی و شورائی گسترش دهند. جز این راهی برای متحد کردن و قدرتمند کردن کارگران نیست، این تنها تشکل و ظرف ممکن در شرایط فعلی برای ابراز قدرت کارگر چه در مبارزه بر سر مطالبات اقتصادی خود، چه تحمیل تشکل خود به جمهوری اسلامی و چه قدرتمند کردن کارگر در شرایط فعلی و در تحولات سیاسی پیش رو و در جدال بر سر قدرت سیاسی است.
2- کارگر باید رهبری کند، و این برعهده رهبران و کارگران کمونیست درون طبقه کارگر است. واضح است رهبری جزو سوخت و ساز درون طبقه کارگر است حتی در راه انداختن اعتصاب در یک کارگاه 5 نفره، منظور من از رهبری در سطح ماکرو در جامعه است. برای مثال در بریتانیا مایک لینچ(Mick Lynch) رهبر اتحادیه راه آهن و حمل و نقل بریتانیا بعنوان رادیکایسم کارگری قد علم کرده است، میگوید طبقه کارگر به میدان آمده است و دیگر هرگز فقری را که سرمایه داران به طبقه کارگر تحمیل کرده اند تحمل نخواهند کرد. کارگران هم خودشان تصمیم گرفتند که از پائین و مستقیم در رای دادن یا ندان به اعتصاب شرکت کنند. میرویم پای صندوقهای رای(We go to the polls) اکنون به شعار عمومی کارگران در همه مراکز کار از جمله بخش خدمات و معلمان و غیره نیز تبدیل شده است. رفتن پای صندوقهای رای عملا بیان کارکرد مجامع عمومی کارگران در بریتانیا است برای اعمال اراده مستقیم خودشان از پائین. کارگر در ایران بدون رهبری رهبران کارگری و کمونیست درون طبقه کارگر در سطح ماکرو در جامعه و آمادگی دست بردن به قدرت سیاسی به جائی نخواهد رسید، تا سرمایه داری باقی است سهمش، علیرغم فداکاری و اعتصاب و درگیری شبانه روزی اش، همچنان کارگر فرودست و تحت ستم سرکوب و استثمار باقی خواهد ماند. باید و میتوان به این وضعیت در سرمایه داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بویژه درشرایط بحران سیاسی عمیقی که جمهوری اسلامی با آن روبرو است و شرایط برای قدرت یافتن کمونیسم کارگر از هر کشور سرمایه داری دیگری مناسب تر است، خاتمه داد.
25 سپتامبر 2022