مقالات

علیه فاشیسم ضد افغانستانی، تغییر صورت مسئله جامعه یک پروژه امنیتی است! سیاوش دانشور

در ایران همیشه یک رگه فاشیسم ضد افغانستانی و ضد مهاجر وجود داشته است. منشأ این فاشیسم اساساً خود جمهوری اسلامی، کارفرمایان، نیروی انتظامی و پلیس، جریانات پان ایرانیست و فاشیست و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی بوده است. آنچه در روزها و هفته های اخیر با آن روبرو هستیم، شاید در ظاهر همان روال موسمی قبلی را منعکس کند، اما همان پدیده نیست. اشتباه بزرگی است در شرایط ملتهب کنونی، دامن زدن آگاهانه به تبلیغات فاشیستی و جدائی های کاذب در جامعه را تکرار تبلیغات عقب مانده ای بدانیم که مسبوق به سابقه است.
آنچه در جریان است یک پروژه امنیتی و حکومتی است. پروژه ای که هدف اساسی آن تغییر صورت مسئله یک جامعه انقلابی است. قرار است با برجسته کردن تفاوت های کاذب قومی و ملی و جنسی و قسمتی، شهر پرستی و ایران پرستی و بیگانه گریزی، نفرت پراکنی قومی و مذهبی، همسایه را بجان همسایه انداختن و از محرومترین اقشار قربانی گرفتن، صورت مسئله جامعه را تغییر دهند. از این منظر، مردم نباید به ادامه اعتراض انقلابی و وحدت گسترده فکر کنند بلکه باید در متن تقابلهای درونی و جنگ هویت های کاذب به دستجات و آحاد و افراد اتمیزه و ترسو از همدیگر بدل شوند. گلوله و گاز اشک آور و زندان و شکنجه، وقتی باندازه کافی رعب تولید نمیکند، هنوز نمیتواند حرف نهائی باشد. باید فضای جدید جامعه، همبستگی میان بخشهای مختلف و عزم تغییر را درهم شکست. باید اعتماد به هم را هدف قرار داد. باید از اتحاد بخشهای مختلف تحت ستم برای نفی تبعیض و برپائی جامعه ای برابر ممانعت کرد. باید دست در انبان لجن تاریخ برد و نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی، قوم پرستی و خود محوری، مردسالاری و تعصبات کور را بیدار و احضار کرد. باید بمبی در میان جامعه گذاشت که هر کسی از سایه خودش بترسد تا چه رسد به اینکه در فکر ایجاد سازمان و بسیج همفکر و همنوع و هم طبقه باشد.
برای چنین اهداف ارتجاعی و ضد روند انقلابی، باید باصطلاح از “حلقه های ضعیف” شروع کرد. از بخشهائی از مردم که بیشتر از بقیه در انقیاد و بردگی اند و هیچ ابزار دفاعی ندارند. اینجاست که کارگر و مهاجر افغانستانی کاندید کم هزینه و مطلوبی برای دستگاه های امنیتی است. برای این موضوع صفی از ناسیونالیسم متعصب ایرانی حی و حاضر است که فالانژتر از خود حکومت در صف اول ارتجاع فاشیستی حضور بهم میرسانند. ناسیونالیست هائی که رژیم اسلامی را سرزنش می کنند که “چرا نمیتواند در مقابل افغانی ها از ایران دفاع کند”! لمپن امنیتی ها در سنندج کارگر زحمتکش افغانستانی را گوشه ای گیر میاورند و با قمه بجانش می افتند که “دیگر حق ندارد پایش را توی این شهر بگذارد”! این اوباش شنیع ترین ادبیات ضد زن را تتلووار درست در وسط برآمد زنانه و انقلابی سرمیدهند. در شهرهای مختلف با انتشار بنر و پلاکارد از ورود افغانستانی به اینجا و آنجا درست مانند دوره آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی بهره میجویند. جاهائی به نام کارگران، میگویند “استخدام کارگر افغانی در حالی که کارگران خودمان بیکارند تحمل نمیشود”! اینها مشتی از خروارند. تصویر بسیار وسیع تر و تبلیغات متمرکز حول آن بسیار گسترده تر است.
مسئله چیست؟
میگویند موج موج افغانستانی ها به ایران هجوم آوردند، میگویند این توافقی بین طالبان و خامنه ای است که مردم را سرکوب کنند، یعنی افغانستانی مساوی است با سرکوبگر! میگویند بین اینها تروریست و داعشی و جهادی اند و برای انفجار و سرکوب آمدند! از این دست تحلیل های شکمی و دائی جان ناپلئونی به وفور دیده میشود. البته این ادعاها باندازه پست های دقیقه ای در سوشیال میدیا اعتبار ندارند و نیامده منسوخ شده اند. هدف اینست که از هر فرصتی استفاده کرد و سمی به پیکر جامعه تزریق شود، سمی که بی اعتمادی و شکاف را دامن میزند و تا پاکسازی قومی فاصله ای ندارد.
اولاً تعداد مهاجرین افغانستانی در ایران که بین یک و نیم تا دو میلیون را تشکیل میدهد تغییری نکرده است. بررسی های معتبرتر نشان میدهد که بخشی از این مهاجرین از ایران بعنوان ترانزیت و سفر به کشور ثالث استفاده می کنند. بعنوان مثال دولت برزیل ویزای موقت مهاجرت را فقط از طریق سفارتهایش در پاکستان و ایران صادر میکند. سفارت و کنسولگری رژیم ایران در کابل هم برای هر ویزا تا ١٥٠ یورو دریافت می کند و مبالغ بیشتری برای ویزای سریع از پناهچویان میگیرد. بعبارت دیگر بخش مهمی از این افراد با ویزای سفارت جمهوری اسلامی به ایران می آیند.
بخش دیگری بدلیل نداشتن اقامت و اجازه کار در ایران ناچارند از کشور بیرون بروند و مجدداً برای کار برمیگردند. اینها اساسا توسط شرکتها و کارفرمایان وابسته به حکومت و اساساً سپاه پارسداران وارد میشوند و از کار سوپر ارزان و بدون هیچ بیمه و مزایا بمثابه برده بهره میجویند. کسانی که غیر قانونی اند و برای ماندن هر روز با تلکه نیروی انتظامی مواجه اند. همزمان با راه انداختن فضای تبلیغات فاشیستی هم بدترین شرایط را به آنها تحمیل می کنند و هم بخشهای عقبمانده و متعصب را بجانشان می اندازند تا دست های خونین خود را بشویند. در این میان کارگر افغانستانی ناچار است در منگنه آوارگی و فقر و بردگی و سرکوب و فاشیسم برای لقمه ای نان این اوضاع را تحمل کند.
جمهوری اسلامی علنا از حزب الله و بقایای داعش و زینبیون و فاطمیون و حشد شعبی و دیگر نیروهای مزدور و موئتلفش برای سرکوب استفاده کرده است. در تهران تعدادی از آنها که کودک و قدشان باندازه اسلحه ای بود که دست شان داده بودند توسط مردم خلع سلاح شدند. جمهوری اسلامی با روش ورود پناهجویان نیروی سرکوب بسیج نمیکند بلکه در پایگاه های سپاه قدس در داخل و خارج ایران آموزش و در اماکن نظامی مستقر میکند. ناسیونالیسم عظمت طلب و فاشیست ایرانی اما از “ورود گله ای” میگوید و اینکه قصد دارند “بافت جمعیتی ایران و نژاد ایرانی” را تغییر دهند! از زبان پرستاران مینویسند امروز در فلان شهر ٢٨ کودک متولد شدند که ٢٤ نفرشان افغانستانی هستند و واویلا سر میدهند که “ایران نابود شد”! تبلیغات سطحی، سبک، مملو از دروغ، شنیع و بیرحم، ضد انسانی و بشدت خطرناک جوهر سیاست اینروزهای ناسیونالیسم ایرانی است. این جریان همواره روی الاکلنگ اسلام و ناسیونالیسم کنار حکومت بوده است. در این فضا نیز موئتلف حکومت اسلامی است و در تغییر صورت مسئله جامعه همفکر و همراه جمهوری اسلامی است.
در کنار اینها با درجه ای فاصله قوم پرستی هم فعال میشود. در تبریز بهانه جنگ در قرباغ وسیله ای برای دامن زدن به هویت طلبی ترک و ابراز نفرت از همسایه میشود. در سنندج که مهد آزادگان است قمه کشی فاشیستی و قتل زنان قرار است چهره جامعه را مخدوش کند. باد زدن هویت قومی و هویت طلبی مذهبی و تاکید بر دیدگاه عصر حجری “سیاست هویتی”، در کنار فاشیسم آریائی و سیاست جمهوری اسلامی یک کُر ناهنجار ایجاد کرده است که هدفش را تحمیل یک عقبگرد استراتژیک جامعه قرار داده است. تغییر صورت مسئله جامعه انقلابی و همبسته به جامعه ای با تنش های قومی و مذهبی و ملی و ایجاد حس نفرت از همدیگر و تحریک برای ایجاد جنگهای فرقه ای، هدفی است که جمهوری اسلامی دنبال می کند.
در این میان تعدادی در صفوف قوم پرستی و چپ سرباز بی جیره و مواجب این ارکستر ارتجاعی اند که بر سیاست هویتی و اینترسکشنالیسم و باصطلاح ستمهای چند لایه و تو در تو می کوبند تا “آزاد منشی” شان را اثبات کنند اما آگاهانه و ناآگاهانه در کنار هاردلاینرهای این صف به همین جدائی ها صحه میگذارند. کسانی که اصرار دارند هر زندانی و فعال این و آن عرصه را با مُهر کاذب “لر” و “کرد” و “ترک” و “بلوچ” (بجز “فارس”) مزین کنند، هرچه باشند دوست تحول انقلابی و زنان و مردان آزادیخواهی نیستند که علیه نظم موجود و برای آزادی و برابری و رفاه مبارزه می کنند. اینها کسانی هستند که طبقه را قصابی میکنند و نیرویش را در خدمت ارتجاع های متفرقه کوچک قومی و مذهبی در تقابل با ارتجاع بقول خودشان “مرکزنشین” “فارس” و “ایرانشهری” قرار میدهند. اینها فدرالیست های واپسگرائی هستند که طبقه کارگر و اتحاد طبقاتی را مستقل از تعلقات کاذب ملی و قومی و مذهبی در خدمت امر ناسیونالیستی شان با پوشش و زرورق چپ قرار میدهند.
کارگران، زنان و مردان آزادیخواه!
علیه فاشیسم ضد افغانستانی و موج تبلیغات شنیع فاشیستی بایستید و قاطعانه دست رد به سینه همه کسانی بزنید که ایجاد تقابل بین بخشهای مختلف طبقه کارگر و اردوی آزادیخواهی را هدف خود قرار داده اند. هدف اول مبارزه امروز ما رژیم اسلامی و نهادهای امنیتی اش است که برای سرکوب برآمد انقلابی و عقب راندن و اسارت جامعه، تغییر صورت مسئله جامعه را در مقابل خود قرار داده اند.
سیاستهای ارتجاعی هویتی و اینترسکشنالیستی نیز بیان “روشنفکرانه” و “چپ” همین قصابی طبقه کارگر و حاشیه کردن مبارزه طبقاتی است. در جامعه سرمایه داری انواع ستم وجود دارد، جواب ستم رفع ستم و ایجاد برابری است، ایجاد هویت کاذب و جنبش هویتی نیست. اگر قرار است زن بودن، مسلمان یا لائیک بودن، هترو یا همو بودن، ایرانی و کرد و بلوچ بودن، وابسته به عشیره و قبیله بودن، بجای انسان بودن و تعلق طبقاتی داشتن بنشیند، یعنی بازتولید ارتجاع و ارتجاع در خدمت جامعه مملو از تبعیض و نابرابری سرمایه داری. سردمداران و بازیکنان لیگ اصلی ناسیونالیست های فاشیست و ناسیونالیسم قومی و گروه های اسلامی و سرمایه داران و حکومت اسلامی شان است که از این شکافها سود میبرند و در این صورتبندی کاذب ذینفعند. مابقی سربازان بی جیره و مواجبی هستند که همواره به ارتجاع ضد کارگری نیرو داده اند و خود جزو قربانیان سرکوب بوده اند. در جامعه ای که شکافهای طبقاتی و تقابلهای طبقاتی بحد اعلأ رسیده است، خلقیگری و ناسیونالیسم چپ و سیاستهای پوپولیستی دیگر انحراف محسوب نمیشود بلکه با تضعیف مبارزه انقلابی و طبقاتی به صفوف ارتجاع سیاسی نیرو میدهد.

#نه_به_فاشیسم_ضد_افغانستانی
#آرمیتا_گراوند
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیلزاده

٤ اکتبر ٢٠٢٣