مقالات

به کارگران خوزستان، ناسیونالیسم و قومیگری دشمن کارگر و اهداف کارگری اند! سیاوش دانشور

مقدمه: این روزها در ایران و میان جناح های مختلف سیاسی راست و بخشا محافل چپ، بیش از هر زمان بر هویت قومی، سیاست هویتی، اینترسکشنالیسم و بحث در مورد ستمهای چند لایه دامن زده میشود. راست افراطی و سلطنت طلبان و آریائی مسلک ها نیز در همنوائی با جمهوری اسلامی با اشتیاق وافری بر طبل ناهنجار مهاجر ستیزی و فاشیسم ضد افغانستانی می کوبند. یادداشت زیر بعد از دیالوگی با کارگران پیشرو خوزستان در سالهای گذشته بدنبال طرح مسائل و مشکلاتی در محافل کارگری نوشته شد. اخیراً “جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور”، دست شان درد نکند، علیه گوشه ای از این موج قومیگری و خلقی گری کاذب، طی صدور بیانیه ای از منافع کارگری و طبقاتی در مقابل این تبلیغات مسموم و واپسگرا حرف زدند. نکات و مسائل و ادله های جدید همانند که بودند و البته با تئوریهای دِمده آپدیت و تشدید شدند. پاسخ سوسیالیستی و کارگری هم از همان اصول و چهارچوب سیاسی تبعیت میکند که منفعت کل طبق کارگر و جنبش سوسیالیستی اش برای رفع هر نوع ستم و تبعیض و نابرابری را نمایندگی میکند.
٥ اکتبر ٢٠٢٣
رفقای کارگر!
اینروزها مسائل مختلفی در میان ما مطرح است. تقریبا بطور موسمی با جدالهای مصنوعی و بی پایه در شهرهای خوزستان و دیگر شهرهای ایران روبرو میشویم که بشدت هشدار دهنده است. همین مورد آخر درگیری ها میان اندیمشکی ها و دزفولی ها برسر تابلوی مُعرف “مرز اندیمشک و دزفول”، مستقل از تمام توجیهات پیرامون آن، بیانگر اینست که هنوز جامعه مصونیت کافی در قبال فجایعی که این نوع تقابلهای کاذب میتواند ایجاد کند، ندارد. در جمع ها و محافل، در اجتماعات و اعتراضات، در تقابل با جمهوری اسلامی، در بحث هویت قومی و عربی، در مسئله ستمی که بر مردم محروم خوزستان میرود، در بحث آلودگی هوا و خشک شدن کارون، در بحث مقابله با سرکوب، در مبارزه روزمره برسر شعارهای مبارزاتی و خیلی مسائل ریز و درشت دیگر. واقعیت اینست که همه چیز خیلی سر راست و روشن نیست. یک دلیلش اینست که هر موضوعی طرفهای مختلف دارد. یک طرف دعوا حکومت و اطلاعات است و تحریکات و پرونده سازی ها، یک سر دیگر جریانات دست سازی است که سوار بر این موج تحریکات قومی و هویتی برای خودش دکانی باز کرده و روی آن سرمایه گذاری کرده است. یک تناقض اینست که نگهان کارگر بغل دست و رفیق و پسر عمو و همکار ما میشود کسی که مثل سلفی ها حرف میزند، “سنی” شده و “عرب” و به اهواز میگوید “الاحواز یا جزیره العرب”، اگر هم کسی اعتراض کند میگوید “آی شوونیست”! ناگهان جمهوری اسلامی و اطلاعاتش در متن سرکوب جامعه عده ای از جوانان معترض را دستگیر و بخشا سر به نیست میکند. عین همان کاری که در تهران و اصفهان و شیراز میکند. اما همین قضیه در خوزستان می شود “به قتل رساندن فعال عرب” و در کردستان می شود “به قتل رساندن فعال کرد”! ما هم از سر مخالفت بحق و درست مان با جمهوری اسلامی در این زمینه غیر انتقادی می شویم و حتی بخشا می شویم سرباز قومیگری. یعنی جنبش ناسیونالیستی از کارگر و جنبش اش نیرو می گیرد و رژیم به اهدافش می رسد. مسائل زیاد اند اما در این یادداشت باید چند مورد بسیار مشخص را بررسی کنیم که سیاست جناح چپ جامعه، سیاست کارگر و کمونیست و انسان برابری طلب روشن باشد.
دو جنبش؛ جنبش کارگری، جنبش بورژوائی
ما نباید هیچوقت فراموش کنیم که در پشت هر سخن، هر عبارت، هر شعار، هر تاکتیک و هر سیاست، منفعت و یا منافع طبقه ای خوابیده است و گوینده اش، مستقل از اینکه چه کسی باشد، از نظر صورت ظاهر و موقعیت و جایگاه اقتصادی کارگر باشد یا حاشیه نشین، بورژوا باشد و یا کارفرما، بازاری باشد یا ارتشی، در آن لحظه معین افق جنبش طبقاتی معینی را نمایندگی می کند. مثلا اگر سیاست رژیم کوبیدن بر طبل انشقاق قومی و ایجاد شکاف در جامعه برای تسهیل سرکوب و به حاشیه راندن مطالبات واقعی و جنبش های واقعی است، هر کسی که همسو با این سیاست کار می کند، حتی اگر از جمهوری اسلامی و اطلاعاتش منزجر باشد، در خدمت اهداف کوتاه مدت و دراز مدت رژیم اسلامی کار می کند.
پس اولین اقدام اینست که صف متمایز و مستقل طبقاتی مان را جدا کنیم. استقلال طبقه کارگر یعنی استقلال سیاسی، یعنی استقلال تشکیلاتی، یعنی استقلال در سیاست و تاکتیک، استقلال در چهارچوبهای فکری، استقلال از جنبش های بورژوائی و استقلال از اهداف غیر کارگری بطور کلی. مسئله این نیست که سفره مان را جدا کنیم و کار به کار جامعه و محیط زندگی مان نداشته باشیم و یا اینکه در قبال مشکلات و سوالات مطرح بی تفاوت باشیم. خیر، ابدا، مسئله اینست که از موضع جنبش طبقاتی و سیاسی خودمان به هر سوال و هر موضوع پاسخ دهیم و برسر اینکه کدام افق در جامعه به افق هژمونیک بدل می شود همواره بجنگیم. این یعنی چه؟
در سال گذشته، اگر عقب تر نرویم، خوزستان صحنه اعتراضات کارگری و اعتراضات توده ای علیه حکومت اسلامی بوده است. تظاهراتهای دیماه و اعتراضات پرشکوه کارگران مجتمع ملی فولاد و اعتراضات و اعتصابات کارگران نیشکر هفت تپه از جمله بر فضای سیاسی منطقه و ایران تاثیر جدی داشته اند. کارگران در سراسر ایران از این اعتراضات یاد گرفتند و تصویری که از خوزستان به دنیا رلّه شد، تصویر واقعی تر و اجتماعی تر و طبقاتی تری بود. از یکطرف کارگر و مردم زحمتکش مبارزه می کند برای مسائل برحق و مشروع و در طرف دیگر کارفرماهای دزد و هرزه گو مانند موسوی و آخوندهای طفیلی، اطلاعاتی ها و رژیمی ها و نیروی سرکوب که صدها جوان را در همین خوزستان به زندان افکندند و هزاران و هزاران را در سراسر ایران و هنوز از سرنوشت خیلی ها بی خبریم. در ایندوره کشمکش سیاسی فقط بین رژیم اسلامی و مردم زحمتکش و کارگر نبود، اپوزیسیون بورژوائی و هم خانواده های حکومتی ها هم بودند. بخشی شان زانوی غم بغل گرفته بودند و بخشی شان تلاش کردند مُهر خودشان را به اعتراض و اعتصاب برحق کارگران و زحمتکشان بکوبند. وقتی کسی میگوید خوزستان و “عربها” برخاستند، دلش برای خوزستان و مردمش نسوخته است. دارد بین کارگران و مردم براساس “عرب” و “ترک” و “فارس” و غیره شکاف می اندازد. یعنی همان کاری که اطلاعات رژیم برایش پول خرج می کند و آخر سر امام جمعه مرتجع را به “قهرمان” آن بدل می کند که گویا تنها مشکل ما اینست که “سنی” ها مسجد به اندازه کافی ندارند! شما اینجا می بینید که کارگر دشمنان رنگارنگ زیادی دارد که در جاهای مختلف هستند اما یکجا به هم میرسند. یکی دولتی است و یکی اپوزیسیونی، یکی “سنی” است و یکی “شیعه”، یکی قوم پرست است و دیگری آریائی، یکی کارفرما است و دیگری در حلبی آباد نان شب ندارد.
اما بورژوازی نیرویش را از همه اینها و از جمله از صفوف ما می گیرد تا افقش را تسرّی دهد و اعتراضات را کنترل و نهایتا سرکوب کند. می بینید در ایندوره نسبتا جریانات قومی در حاشیه هستند. اما بلافاصله رژیم تحریک قومی میکند و ناگهان همانهائی که دیروز ساکت بودند و از اعتراض کارگر فولاد و نیشکر و مردم زحمتکش محلات فقیر نشین احساس فشار می کردند، سر و کله شان پیدا میشود تا به “توهین به عربها” اعتراض کنند. ناگهان در محافلی در خوزستان و اهواز دوباره قومیت و هویت عربی و مسائلی از این دست برجسته می شود و از کارگر طلبکار می شود که “بالاخره از همشهری ات دفاع میکنی یا نه”؟ “عرب هستی یا شوونیست”؟ طرف “شیعه” هستی یا “سنی اقلیت” و سرکوب شده؟ این قومیگری و آن تحریک قومی رژیمی دقیقا در دست هم بازی می کنند حتی اگر از همدیگر هم بکشند. هر دو صف مستقل کارگر و اعتراض پیشرو و متحد کننده و امیدوارکننده کارگر را از هم می پاشانند تا جاده را برای همانها بکوبند که در اعتراضات کارگری با نفرتی آبا و اجدادی علیه کارگران و منفعت و مبارزه شان بودند. ما باید صف ها را ببینیم و بشناسیم و مهمتر اینکه صف مستقل و استقلال سیاسی و تشکیلاتی جنبش طبقه مان را در کوران این راه طوفانی و پیچیده حفظ و هر روز تقویت کنیم. در غیر اینصورت در دهان اژدهای هفت سر ناسیونالیسم و قومیگری و مذهب و نفرت پراکنی و جنگ فرقه ای نابود و بلعیده و به شکست کشانیده می شویم.
من پائین تر به این می رسم که سیاست کارگری باید جامع باشد و به هر سوال واقعی و هر ستم پاسخ آزادیخواهانه از موضع برابری طلبی سوسیالیستی بدهد. اینجا تاکید من اینست که کارگر صف اش را باید مرتبا از افقهای غیر کارگری جدا کند و گرنه نمی تواند بعنوان جنبشی برای آزادی جامعه قد علم کند. اگر شما بعنوان کارگر ضمیمه و نیروی جنبش ناسیونالیستی و مذهبی در قدرت یا در اپوزیسیون شوی، چرا باید مردم دنبال کارگر بیاید؟ چرا دنبال همان ناسیونالیست و مذهبی نرود که دستش توی دست آمریکا و حکومت عربستان است که پول و امکانات بیشتری دارد؟ نقطه قوت کارگر در افق سیاسی و اجتماعی اش و در صف مستقل طبقاتی اش در سیر مبارزه و کشمکش سیاسی بر سر سرنوشت جامعه است.
سیاست کارگری در قبال مسئله ستم بر مردم خوزستان
در جامعه سرمایه داری انواع ستم و تبعیض وجود دارد. پایه ای ترین و خشن ترین نوع ستم و نابرابری مسئله مزدبگیری و مالکیت است. یعنی این واقعیت که مالکیت ابزار و وسائل تولید ثروت در جامعه در اختیار عده قلیلی بنام سرمایه دار است و در ایران دولت خود بزرگترین سرمایه دار است و اکثریت عظیم مردم برای زنده ماندن باید در مناسباتی بنام کار مزدی برای این حضرات کار کنند، دستمزد ناچیزی بگیرند تا زنده بمانند. بگذریم فعلا که همین دستمزد ناچیز و چند برابر زیر خط فقر اسلامی را هم سر وقت نمی دهند و اعتراض برای نقد کردن حقوق ها را با سرکوب و زندان جواب می دهند. در این مناسبات است که دیگر شکافهای اجتماعی از جمله نابرابری بین زن و مرد، شکاف بین بخشهای مختلف مردم، بین ادیان و مردم معتقد به این یا آن مذهب، بین محلات بالای شهر و پائین شهر، بین دختر و پسر، در خانواده و در مدرسه و در محل کار، بین کارگر بومی و غیر بومی، و بین انواع دسته بندیهای کاذب که هر روز ایجاد می شود، شکل می گیرد و شکل داده میشود. همه اینها از همان تبعیض و ستم پایه ای سرچشمه می گیرند و به بقا و دوام همان ستم خدمت می کنند. خوب قانون مملکت و منتخبین و منتصبین و مسئولین در تمام سطوح بسته به اینکه در کدام جایگاه نسبت به قدرت – چه قدرت دولتی و چه قدرت اقتصادی و محلی و غیره- قرار دارند، تلاش می کند این روال را بازتولید کند. می بینید که فلان آخوند در تریبون نماز جمعه نفیر می کشد که تا کی ظلم و ستم بر مردم عرب و سنی که یک مسجد در مرکز ندارند؟ هیهات … و تحریک می کند عقب ماندگی را … یا فلان بچه حاجی که ناراحت است چرا در دولت مربوطه و استانداری و فرمانداری و شورای شهر مقام و منصب نگرفته است، میرود در موقعیت “قومیت مظلوم عرب خوزستان” برعلیه شوونیسم فارس که این چه وضعی است که عربها با این همه ثروت نان ندارند و خودشان آقای خودشان نیستند؟ چرا زبان عربی تدریس نمی شود و غیره. خوب عده ای جوان عاصی و بیکار و منزجر از حکومت هم دنبال این فضا می افتند که “ما عربیم و آنها فارس”! “ما کردیم و آنها ترک”! “ما ترکیم و آنها لر”! “ما سنی هستیم و آنها شیعه”! و این تمایز و شکاف انداختن ها ته ندارد. ناگهان برای این دسته های کاذب تعصبات و “مقدسات” ایجاد می شود. اگر تو بگوئی که دین اساسا برای تحمیق و اسارت انسان برای قبول موقعیت فرودست اش است، همین آخوند هم زبان و هم شهری فتوای قتل ات را میدهد! اگر بگوئی ما همه کارگر و انسان هستیم، این مسخره بازی قومی چیست که راه انداخته اید، ناگهان می گویند این فاشیست است، این راسیست است، این شوونیست فارس است، این ضد عرب است، این اعدام باید گردد! شما رفقا دهها مورد دارید. در میان این موج عقب ماندگی البته مردسالاری و ضدیت با زن مثل مالاریا و وبا واگیردار و رشد می کند، همبستگی انسانی و هویت جهانشمول انسانی زیر لگد سرکوب و به حاشیه میرود. در همه این عقبگرد فکری و فرهنگی و سیاسی، این واقعیت بزرگتری است که کمتر دیده می شود و آن اینست که جنبش کارگری، جنبش سوسیالیستی، جنبشی که قرار بود انسان را از قید مناسبات نابرابر با انقلاب رهائی بخش اش نجات دهد، سلاخی می شود و در این گرد و غبار و جنگ ارتجاع و ارتجاع و ارتجاع تضعیف و نابود می شود. این نیروی کارگر است که بین بورژوازی و جناح هایش تقسیم می شود تا بر روی لاشه این جنبش، کارفرمایان و سرمایه داران و شیوخ و سر عشیره ها – حال چه فارس و چه عرب و غیره- جلوس کنند و برسر بازار داخلی و سهم شان از استثمار با هم چانه بزنند.
ستم بر مردم و شهروندان، اعم از ستم جنسی و قومی و مذهبی و غیره را باید رفع کرد. پاسخ رفع ستم جنسی دادن دولت به زنان نیست، رفع ستم براساس جنسیت است. پاسخ ستم قومی و ملی رفع ستم قومی و ملی است، تشکل دولت عربی و کردی و لری و ترکی نیست. پاسخ ستم های مذهبی و غیره تشکیل واتیکان های بهائی و مسیحی و اسلامی سنی و شیعی نیست، آزادی مذهب و لامذهبی است. ایجاد جامعه سکولار است. بیرون بردن مذهب از سیاست و مناسبات اجتماعی و تبدیل آن به امر خصوصی است. مردم محرومی که در محلات اهواز حتی آب آشامیدنی ندارند، درست مانند محرومان در هر گوشه ایران قربانی نظم موجود و سرمایه داری هستند و درد مشترکی دارند. تقسیم آنها به هویت های کاذب قومی و ملی و شناسنامه قومی صادر کردن برای مردم و دمیدن در تعصبات، بشدت غیر مسئولانه و ضد اجتماعی و خطرناک است. این اقدامات چه از جانب رژیم و سازمانهای اطلاعاتی اش و چه از جانب قوم پرستان مختلف، نسخه ایجاد جنگ داخلی و گذاشتن همسایه در مقابل همسایه است. این اقدامات خطرناک و کشنده و ویرانگر است و تنها کارگران و جنبش سوسیالیستی شان می تواند جامعه را از این مخاطرات نجات دهد. فقر، بی آبی، آلودکی هوا، نابرابری، تبعیض، بیکاری، تن فروشی، اعتیاد و دهها معضل دیگر درد عمومی است. قومیزه کردن آن تنها حماقت سیاسی میخواهد.
کارگران باید بروشنی اعلام کنند که قاطعانه مخالف هر نوع ستم و تبعیضی بر شهروندان تحت هر نامی و بر هر اساسی هستند. کارگران باید اعلام کنند که این ستم ها ادامه ستم و تبعیض بزرگتری در جامعه است و آن مناسبات مبتنی بر استثمار کار مزدی و مالکیت خصوصی و پروسه انباشت سرمایه از طریق سازماندهی استثمار خشن کار ارزان و تلاش سیاسی موازی با آن برای به سکوت کشانیدن این جنبش است. کارگران باید به صراحت اعلام کنند که ستم قومی و جنسی و ملی باید رفع شود و حکومت انقلابی کارگران آنرا با یک فرمان و اقدامات انقلابی لغو می کند اما همزمان اعلام کند مبارزه برای رفع ستم امری مشروع و از اهداف اولیه هر نیروی آزادیخواه و در راس آن جنبش کارگری است. در عین حال روشن کند و قاطعانه اعلام کند که هیچ رابطه یک به یکی بین ستم قومی با جنبش های قومی و فدرالیستی و ضد جامعه وجود ندارد. هیچ رابطه یک به یکی بین تبعیض مذهبی و جنبش ارتجاعی سلفی گری و اسلامیستی وجود ندارد. هیچ رابطه یک به یکی بین حق و مبارزه مشروع برای رفع ستم ملی در هر جای ایران و جنبش های ناسیونالیستی و ارتجاعی و ضد کارگری وجود ندارد. کارگران از حقوق برابری سیاه با سفید دفاع می کنند اما پشت جنبش سیاهان که خود جنبشی نژادپرستانه است نمی روند. کارگران از رفع ستم ملی و قومی در ایران دفاع می کنند اما پشت جنبش ارتجاعی و دست ساز فدرالیستی و ناسیونالیستی نمی روند. ناسیونالیسم قومی و ملی در نهایت پیروزی می خواهد سکان بازار داخلی را در فلان منطقه بدست خود گیرد و از حاصل استثمار کارگر “هم وطن” و “هم قوم” جیب گشادش را پُر کند. چرا کارگر باید پشت سرمایه دار “عرب” در مقابل سرمایه دار مثلا “فارس یا ترک یا کرد” برود. کارگر و جنبش اش علیه نظم سرمایه داری است و جنبش قومی و ناسیونالیستی و مذهبی مربوطه برسر زبان و مذهب و سهم حاکمیت سرمایه داران قشقرق راه انداخته اند تا دعوای واقعی و درون طبقاتی شان را پنهان کنند! کارگر نباید سرباز دون پایه جنبش قومی و ناسیونالیستی شود. کارگر پرچمدار آزادی جامعه از هر نوع ستم و تبعیض است، نیازی ندارد به جنبش های ارتجاعی نیرو دهد و یا موئتلف آنها شود. کارگران نه فقط باید در قبال این نیروهای ارتجاعی اعم از رژیمی و اپوزیسیونی بلکه در مقابل چپ پوپولیست که تاریخا به مذهب و قومیت و ناسیونالیسم کُرنش کرده است حساس باشند. ناسیونالیسم چپ تفاوتش با ناسیونالیسم بستر اصلی اینست که همان اهداف را در لفافه ادبیات چپ و خلقی می پیچد و کارگر را به دنباله روی کور و غیر انتقادی از حرکات ارتجاعی و ضد رژیمی دعوت می کند. ناسیونالیسم قومی هیچ ارتباط تاریخی و واقعی و امروزی به مبارزه کارگر و مردم ستمدیده در خوزستان و سراسر ایران ندارد.
کارگران نماینده خواستها و درد مشترک اند
کارگر نه فقط هویت قومی و ملی و مذهبی ندارد بلکه طبقه ای جهانی و تاریخی است. این مستقل از درک هر تک کارگر و آگاهی و وقوف برآن واقعیتی است که از مکان کارگر در تولید اجتماعی در جامعه سرمایه داری ناشی می شود. همانطور که بورژواها طبقه ای جهانی اند، منافع مشترکی دارند، زبان مشترکی دارند، روشهای مشترکی دارند، اصول مشترکی دارند، دولتهای کمابیش مشترکی دارند، در قبال کارگر سیاست مشترکی دارند، در قبال کمونیسم و برابری طلبی سوسیالیستی سیاست مشترکی دارند، ایدئولوژی و دستگاه تحمیق و اصول فکری مشترکی دارند؛ کارگران نیز بعنوان طبقه ای جهانی نقطه مقابل این سیر حرکت تاریخی و طبقاتی بورژوازی را باید داشته باشند و به اجرا بگذارند. کارگر نیز امروز در بازار جهانی کار می کند. آنچه که همه ما مصرف می کنیم، آن انبوه کالاها که توسط طبقه ما تولید می شود دیگر ابدا خصلت کشوری و ملی ندارد. از ماشین و لباس و تلفن و وسائل منزل تا ادبیات و سیاست و ایدئولوژی و مذهب و فرهنگ و همه چیز مُهر تسخیر بازارها توسط بورژوازی را برخود دارد. در این دنیا که البته هنوز براساس کشورها تقسیم شده است، ناسیونالیسم ملی و پرچم ملی و خرافات ملی هنوز بازار دارد. طرف سرمایه اش در بازار جهانی کار می کند اما بر شیپور تعصب ملی و ناسیونالیستی و مذهبی می دمد تا رقابت در مقیاس کشورها و مناطق و بازارهای محدودتر را تامین کند و همزمان امکان بسیج ناسیونالیستی در خدمت منافع بورژوازی “خودی” را از دست ندهد. خامنه ای جلاد، از صدور اسلام به جهان و “رهبری مسلمانان جهان” حرف میزند اما در ایران آنهم در متن بن بست اقتصادی و فشار و اعتراض بیکاری و ورشکستگی کارخانه ها و صنایع داخلی، ناچار است از “حمایت از کالای ایرانی” و “رونق در تولید” سخن بگوید! چه کسی نمی داند این حرف مُفت است و یک ریال نمی ارزد. قرار است کارگر را پشت حاج آقای سرمایه دار محلی ببرد که وعده بازگشائی کارخانه را می دهد. همان “بورژوازی ملی” مرحوم!
کارگر با علم به دنیائی که در آن کار و تولید و زندگی می کند، با علم به کوچک شدن جهان بعد از انقلاب انفورماتیک و ارتباطات، نباید یک ذره و سر سوزنی در قبال تمایلات قومی و ناسیونالیستی سر فرود آورد. اینها نه واقعیت اقتصادی اند و نه واقعیت سیاسی. اینها ابزار اسارت سیاسی و انقیاد اقتصادی کارگر در چهارچوب جدید امروزند. حتی برای بورژوازی اسلام و قومیگری ایدئولوژی مناسب برای انکشاف سرمایه داری نیست، اگر در دوره های محدودی اینها میدان پیدا می کنند و بعبارت دقیق تری توسط بورژوازی قلاده شان از قرون و اعصار پیشین آزاد می شود و به جان مردم می افتند، هدفی جز عبور از دوره های بحرانی و بی آلترناتیوی حکومتی ندارند. دوره هائی که چپ و کمونیسم و جنبش طبقه کارگر میتواند ابراز وجود کند و باید نیروی جنبش اش را متلاشی و پشت جناح های متفرقه قومی و ناسیونالیستی و فاشیستی و مذهبی ببرند تا بورژوازی بسلامت از دوره بحران عبور کند و وقت خودش آنها را از سر راه بسط تولید و انباشت سرمایه و سودآوری مانند هر جهالت دیگری کنار بزند. همینطور باید به کارکرد جانبی این عقاید مهجور در استثمار کارگران و اسارت فکری آنان و جلوگیری از سمت گیری کارگر به طرف عقاید و آرمانهای سوسیالیستی تاکید کرد. لذا کارگر در مقابل همه این موضوعات تو در تو و واقعیات پیش رو، باید سیاستی را اتخاذ کند که جامع و همه شمول و رادیکال و پیش برنده باشد. و این چیزی نیست جز نمایندگی کل تمایلات و خواستهائی که اکثریتی عظیم در جامعه ایران و باید گفت در جهان دارند و در سطوح مختلف و بنا به شرایط مختلف آنرا طرح و برای آن مبارزه می کنند. کارگران در ایران نماینده درد مشترک مردم اند. نماینده مبارزه با استبداد سیاسی و ارتجاع مذهبی از هر نوع، نماینده مبارزه با ستم و تبعیض اعم از جنسی و قومی و ملی و غیره، نماینده مبارزه با فقر و فلاکت و بیحقوقی شهروندان، نماینده و پرچمدار دفاع از آموزش و بهداشت و طب رایگان، نماینده دفاع از محیط کار و زیست ایمن، نماینده دفاع از قوانین و نظام سیاسی – اداری غیر مذهبی و سکولار، نماینده آزادی بیان و تحزب و اعتراض و اعتصاب و نماینده نجات مردم از بختک جمهوری اسلامی بعنوان حکومت حافظ نظم سرمایه داری در ایران هستند. کارگران تنها با این سیاستها می توانند خود را بعنوان رهبر آزادی جامعه به راس سیاست برانند. کارگر نباید سرباز دون پایه ناسیونالیسم و قومیگری و مذهب شود بلکه باید بعنوان ناجی و آزاد کننده و عنصر تاریخی پیشرو بمیدان بیاید. لازمه این تقابل با سیاستهائی است که به اشکال مختلف کارگر را از این موقعیت دور می کند و یا تلاش دارد آنرا در پیله افکار و سیاستهای ارتجاعی و پیشا- سرمایه داری، که امروز مجددا برای بورژوازی کارکرد پیدا کرده اند، اسیر و به شکست بکشاند. کارگران از آزادی صنفی و قسمتی سخن نمی گویند، کارگران برای آزادی باید کل جامعه را آزاد کنند. لذا کارگر با قومیگری و ناسیونالیسم در سطح کشوری هیچ میانه ای ندارد و در سطح جهانی پدیده ای انترناسیونالیست است. وقتی می گوئیم “کارگران میهن ندارند”، داریم بر واقعیت اجتماعی و اقتصادی و تاریخی – جهانی کارگر بعنوان یک طبقه تاکید داریم و مهمتر اینکه منفعت کارگر مثلا در یک کشور با هم طبقه ای هایش در همان کشور است و نه با سرمایه داران محلی متفرقه در یک جغرافیای واحد بنام “کرد و فارس و غیره”. یا منفعت کارگر در مقیاس جهانی با کارگران و هم طبقه ای هایش در کشورهای دیگر است و نه با بورژوازی حاکم در کشور زادگاهش. ناسیونالیسم اما کارگر را برای گوشت دم توپ کردن در جنگ بورژواها و رقابت منطقه ای و جهانی شان از یکسو و رقابت بخشها و اقشار مختلف سرمایه دار در بازار داخلی نیاز دارد. بورژوازی هم وطن ندارد، وطن و مذهب و همه چیز بورژوازی پول و سرمایه است. بورژوازی حاضر است هرچه که “مقدس” ترین است در ازای پول بفروشد، همانطور که تاریخا همه چیز را با پول معاوضه کرده است حتی مسائلی که ظاهرا قابل خرید و فروش نبوده اند.
ناسیونالیسم در مقیاس تاریخی
در باره ناسیونالیسم باید به تفصیل نوشت اینجا من چنین قصدی ندارم و ضرورتی هم ندارد. فقط یک اشاره و سرنخ را می خواهم در ارتباط با بحث طرح کنم تا موارد متعدد تاریخی آنرا بشود بعدتر در بحث دنبال گرفت. ناسیونالیسم بعنوان یک ایدئولوژی مطرح بورژوازی، بدوا یک جنبش اجتماعی است. جنبش طبقات جدید در دل جامعه جدید و تولید صنعتی که بر نظام کهن فائق می آمد. ناسیونالیسم اهمیت تاریخی اش فائق آمدن بر ممالک محروسه و به هم وصل کردن بازارها و ایجاد بازار واحد در مقیاس کشوری بود. لذا آن نظام قدیمی فئودالی و شیوه تولید کهن با رشد صنعت و ماشین منقرض میشد و از نظر سیاسی اشراف و آریستوکراتها و کلیسا و دستگاه دین بعنوان نمایندگان سیاسی دژهای ارتجاع باید جایشان را به طبقات جدید و بورژوازی می دادند. این پروسه تحول را میتوان در هر کشور مشخص تر دنبال کرد. در موارد زیادی این تحول سیر انقلابی داشته و در مواردی مانند ایران و کشورهای منطقه با رفرم ارضی و از بالا پیش رفته است. این ناسیونالیسم قبل از هر چیز باید به یک بازار داخلی شکل میداد. نیازهای این بازار و داد و ستد و تجارت و تولید در آن را سر و سامان میداد. بورژوازی نیاز داشت با خلع ید از دهقانان نیروی کار ضروری را برای انباشت اولیه سرمایه ایجاد کند. این ناسیونالیسم ملت ها را ایجاد کرد. جنبش ناسیونالیستی تنها به بازار واحد شکل نداد بلکه همزمان به حدودها و مرزها و چهارچوبها و جغرافیا و نیروی نظامی و ادارات و خلاصه به کل آنچه ماشین دولتی و بورکراسی می نامیم شکل داد. ناسیونالیسم پدیده ای کشوری و ایرانی نیست اما در هر کشور نوع “وطنی” هم دارد. در ایران ناسیونالیسم توانست به ممالک محروسه و ایجاد بازار واحد داخلی و “ملت” ایران شکل دهد و به همین اعتبار نیازمند تعریف ایدئولوژی ناسیونالیستی، تاریخ، “فرهنگ ملی”، “مقدسات ملی” و قوانین و تعصبات و غیره شد.
ناسیونالیسم در زمانی که نظام کهن را پشت سر میگذاشت از نظر تاریخی خصلتی انقلابی داشت اما به محض استقرار نظم بورژوائی که جامعه طبقاتی را در اشکال جدیدی باز تعریف میکرد و استثمار و بردگی را در شکل کنونی اش احیا میکرد، دیگر تماما ارتجاعی است. بویژه با تحول مناسبات اقتصادی و اجتماعی نظام قدیم فئودالی به نظام سرمایه داری، طبقه جدیدی، طبقه کارگران مزدی، ظهور میکرد که در تضادی آشتی ناپذیر با طبقه سرمایه دار قرار داشت. از زمان تسلط سرمایه داری بر دنیا، مبارزه و کشمکش طبقاتی نه براساس تضاد و تناقض نیروهای کهن و بقایای آن، که ممکن است اینجا و آنجا و در سطوح مختلف هنوز وجود داشته باشند، بلکه براساس تناقض منافع نیروها و طبقات و جنبش های جدید و شیوه تولید مسلط در دل جامعه نوین حدادی و به پیش رانده می شد. کارگر دیگر همان عنصر تازه از زمین کنده شده و به کارگاههای شهری پرتاب شده با علقه های قدیمی نیست. کارگر دهها انقلاب و قیام و جنبش های وسیع طی دو سه قرن پشت سر دارد. ناسیونالیسم نیز دیگر در دنیای مشهور به دهکده جهانی همان نیروئی نیست که چهل سال پیش بعنوان مثال در ایران میتوانست باشد. همان زمان نیز در چهارچوبی جهانی کار میکرد و پیشرفتش را مدیون همان چهارچوب سرمایه دارانه و کارکرد در همان بازار جهانی و اصل تقسیم کار جهانی بود.
امروز ناسیونالیسم بیشتر به یک جهالت، یک عقب ماندگی فکری و فرهنگی، یک محدودبینی مفرط، یک واپسگرائی میماند. علقه های ناسیونالیستی و تعصبات ناسیونالیستی در جهانی که هیچ مرزی را بطور واقعی بصورت پایدار باقی نگذاشته است و آنچه هست صرفا بزور تناقض منافع بورژواها سرپا نگاهداشته شده اند، براستی عقب مانده و دون شان هر انسان آزادیخواهی است. حال، قوم پرستی دیگر هزار بار ارتجاعی تر و عقب مانده تر است. قوم پرستی و فدرالیسم یعنی بازگشت به ممالک محروسه، یعنی دنده عقب در تاریخ تاکنونی بشر، یعنی جنگ ارتجاع قرون وسطی در دوره جدید! قوم پرستی و اسلام سیاسی بسیار به همدیگر شبیه اند. دست بر قضا اجزا متفرقه فدرالیسم هم هستند. در عراق و افغانستان و هر جائی که این پروژه منحوس بزور کشتار و جنگ داخلی و نابودی کارگر و تمدن تاکنونی پیش رفته است، قومیگری و مذهب و تروریسم و پاکسازی قومی و مذهبی در کنار هم، صحنه های قرون وسطی را برایمان بازسازی می کنند. سرمایه داری در متن بحران و بی آلترناتیوی و در متن جدال برسر تعیین تکلیف سیمای جهان بعد از جنگ سرد و سهم قدرتهای امپریالیستی، نیروی عهد عتیق اعم از قوم پرستان و مذهبی ها را احضار کرده اند. سرمایه مردگان تاریخ و ارواح به اسارت گرفته شده را احضار و در استودیوهای دولوکس بی سی سی و سی ان ان بازسازی می کند تا ضرورت جنگ داخلی در یوگسلاوی و رواندا و عراق و سوریه و لیبی و فردا در ایران را توضیح دهد. اینها همه علیه حرکت سیاسی و مبارزه کارگری در یک دوره معین صورت می گیرد. کارگر باید بداند که اینها علیه جنبش و آرمان کارگری و برای دفن آنست و باید بدون توهم و بدون تردید و با قاطعیت انقلابی و کارگری با آن به مقابله برخیزد. این یک شرط مهم تبدیل کارگر بعنوان یک طبقه به رهبر آزادی جامعه است.
سیاست کارگری، سیاست بورژوائی، نقش جمهوری اسلامی
کارگران نباید در این تردید کنند که تاریخا این طبقه کارگر بوده که لنگر آزادی جامعه و مبشر هر درجه رفاه و سعادت همگانی بوده است. حتی آنجا که بورژوازی دست به رفرمهائی زده است زیر فشار مبارزه کارگری و مبارزات اجتماعی پیشرو صورت گرفته است. امروز نیز همانطور که بالاتر اشاره شد، کارگر و جنبش اش و کمونیسم کارگری علیه هر نوع تبعیض و ستم و تنها نماینده واقعی رفع این ستمها از جمله ستم براساس قومیت و ملیت و جنسیت است.
یک نکته مهم هست و آن اینست که در ایران بطور موسمی رژیم اسلامی و رسانه ها و سیستم اطلاعاتی اش برای ایجاد اغتشاش در فضای سیاسی موش می دوانند و مشغول تحریک قومی و مذهبی می شود. بدنبال هر مورد نیروهائی که در هیچ امر و مبارزه آزادیخواهانه ای شرکت ندارند، دست به تحریک قومی و اعتراض مذهبی در پائین می زنند. معادله جدید این می شود که رژیم به “مقدسات مردم” توهین کرده و مردم متعلق به آن قوم یا مذهب اعتراض می کنند. در این میان عده ای هم برای اینکه سمت رژیم نایستند ناچارند چیزی بگویند و در این سیر مرتبا نوعی مشروعیت سیاسی به جریانات دست ساز و ارتجاعی قومی داده می شود. طوری که در سیاست ایران امروز عده ای تلاش دارند همه چیر را با عیار قومیت و مذهب توضیح دهند. طرف به ناسلامتی از “حقوق بشر” لیبرالی می خواهد دفاع کند، میگوید “من بعنوان سنی و بلوچ” … “من بعنوان سنی و کرد”… “من عرب و سنی”… “من بعنوان ترک آذری” … “من بعنوان لر و طرفدار سردار اسعد” و … و در طرف مقابل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی که جانش به گربه بسته است و کابوس اش “تمامیت ارضی” و مقابله با “تجزیه طلبی” است، عربده ناسیونالیستی و “چو ایران نباشد تن من مباد” می کشد… و جمهوری اسلامی هم از این آب گل آلود که خودش در ایجاد و کارگردانی آن نقش اول را داشته است، ماهی میگیرد.
ما باید با حفط فاصله روشن از حکومت اسلامی، این سه جناح در بورژوازی ایران و موئتلفین اپوزیسیونی شان را از موضع منفعت جامعه و منفعت جنبش طبقه کارگر و استقلال طبقاتی مان نقد و به حاشیه برانیم. برای تقابل با جمهوری اسلامی ما نیازی نداریم که کنار قوم پرستان و مذهبیون قرار بگیریم. برای تقابل با قوم پرستان ما نیاز نداریم که کنار ناسیونالیسم عظمت طلب قرار بگیریم. برای تقابل با تمایلات واپسگرایانه و ضد کارگری ناسیونالیستی لازم نیست قومیگری را در بوق کنیم و یا به آن تخفیف بدهیم. کارگر و جنبش اش جواب روشن برای بورژوازی و پلاتفرمهای متفرقه آنها برای به سازش کشاندن مبارزه واقعی مردم دارد. اینها همه شان، حتی اگر در مقاطعی در مقابل هم قرار می گیرند، در تحلیل نهائی به بقا و دوام سرمایه داری و ارتجاع و جوارح آن کمک می کنند. بعبارتی دیگر، قوم پرستان و جمهوری اسلامی و ناسیونالیسم عظمت طلب در دست هم بازی می کنند و به هم نیرو میدهند. این صف کارگر و کمونیسم و جنبش سوسیالیستی است که سیاست و منافعش با جامعه مربوط است و با هیچکدام از بخش های بورژوازی در حکومت و در اپوزیسیون منفعت مشترکی ندارد.
٢١ مارس ٢٠١٩