هیچ جامعه ای بدون مقاومت تسلیم نمیشود! این تصور که بدنبال واگذاری یک جامعه به طالبان توسط قدرتهای جهانی و منطقه ای، جامعه افغانستان نیز تماما تسلیم میشود، تصور باطلی بود. طالبان همان فسیل سابق است اما جامعه و زنان افغانستان تغییر کردند. امروز زنان در کابل گفتند جهان چه بیشرمانه ما را تنها گذاشت! در مقابل این روند، یعنی تنها ماندن مردم زحمتکش و منکوب شده طی چند دهه جنگ، راهی جز تسلیم یا مقاومت وجود نداشت. پیشروی طالبان تازه آغاز شده بود که بخشی از مردم مسلح شدند، ابتدا بخشهائی از دولت مستقر همراهی کرد، اما دستور تسلیم شهرها به طالبان و فروپاشی برق آسای دولت غنی، بمب ساعتی طالبان را که تیک تیک میکرد در کابل منفجر کرد. شوک و وحشت اولیه از این واقعه غیر قابل هضم با علم به سابقه و پیشینه طالبان، چند روز بیشتر طول نکشید. زنان با جسارتی ستودنی پیشرو اعتراض علیه طالبان شدند. زنان از کابل و هرات تا مزار شریف و تخار و جاهای دیگر در مقابل طالبان تا دندان مسلح سینه سپر کردند. اگر بازگرداندن قدرت به طالبان یک نقطه تاریک و واپسگرایانه در پروسه سیاسی است، مقاومت زنان علیه حکومت طالبان در شرایطی بسیار نابرابر روشنترین نقطه سیاست افغانستان محسوب میشود.
زنان سد وحشت عمومی از طالبان را با شجاعت و جسارت شکستند و با حمله مشترک طالبان و پاکستان به پنجشیر، اعتراض و تظاهرات زنان علیه طالبان دریچه جدیدی برای گسترش یافت. اینبار از غزنی و هرات تا کابل و مزارشریف وسیعا زن و مرد و حتی کودکان با شعار «مرگ بر پاکستان» علیه طالبان به میدان آمدند. پاسخ طالبان به این اعتراضات پرتاب گاز اشک آور، شلیک رگبار گلوله، شلاق و ضرب و شتم معترضین بود. بنا به اخبار منتشر شده سه زن در این اجتماعات به قتل رسیدند.
میتوان درک کرد که در تناسب قوای بشدت نامساعد بضرر زنان و معترضین، اعتراض خیابانی شکل طرح مطالبه و خواست تضمین حضور زنان در جامعه را بخود بپذیرد. اما این دیدگاه بعنوان خط مشی در لحظه کنونی اشتباه است. طرح مطالبه از طالبان یعنی برسمیت شناختن وی بعنوان دولت، دولتی که باید رعایت این و آن حقوق را بکند. مسئله محوری امروز اما برسر نپذیرفتن طالبان و تلاش برای سرنگونی آنست. مقاومت در شهرها و اعتراضات توده ای بدون تردید یک شکل اساسی مبارزه با اعاده سلطه طالبان است، اما به تنهائی جوابگو نیست. نه فقط جوابگو نیست بلکه با مختصات سیاست در افغانستان و ماهیت طالبان خوانائی ندارد. سیاست در افغانستان، مستقل از میل و اراده و نظر موافق یا مخالف هر کسی، نظامی شده است. این داده سیاست است. حتی بقای سیاسی در افغانستان تا چه رسد به نبرد برای نفی طالبان، مستلزم نیروی نظامی است. مضافا اینکه افغانستان و حاکمیت طالبان راه حل سیاسی ندارد، باید با قدرت جارویش کرد. تئوری ای که براین باور است که یک استبداد متمرکز قرار است در حمایت از منافع چند لایه جهانی و منطقه ای در افغانستان سکان سود سرمایه ها و تجارت را بعهده بگیرد، معلوم نیست در سیمای طالبان و مشتی متحجر جنگ سالار و کودن چه چیز یافته است! طالبان یک وصله ناجور به افغانستان است و نمیتواند حکومت پذیرفته شده افغانستان باشد یا بماند.
مستقل از اینکه تحلیل و تبئین ما از بازگشت طالبان و آینده آن چیست، سوال اساسی و فوری امروز ممانعت از تثبیت قدرت طالبان و تلاش برای سرنگونی آنست. نفس مقاومت علیه طالبان در این شرایط مهم و حیاتی است. جنبشهای مختلفی از ارتجاعی و عتیق تا مدرن و سکولار و سوسیالیست میتوانند و باید در این لحظه در نبرد و مقاومت علیه طالبان حضور داشته باشند. کمونیست ها و اردوی آزادیخواهی نیازی به پیوستن به و یا حمایت از این یا آن نیروی ارتجاعی ندارد، باید روی پای خودش و با اتکا به سیاست خودش در جنبش مقاومت توده ای و مسلحانه علیه طالبان شرکت کند. پرچم مقاومت علیه طالبان نمیتواند مبتنی بر قومیگری، ناسیونالیسم افغانی و اسلام باشد. اینها همه امتحان پس داده اند. مقاومت و نفی طالبان تنها میتواند روی هویت انسانی و شهروندی، برابری زن و مرد، سکولاریسم، یک حکومت غیر قومی و غیر مذهبی باشد. مسئله اساسی امروز برسمیت نشناختن طالبان و مبارزه برای سرنگونی آنست. اینبار فرصتی هست که جامعه روی پای خود و مستقل از نیروهای اسلامی و حامیان منطقه ای و جهانی اش، علیه طالبان و جنبش اسلام سیاسی بمیدان بیاید.
سردبیر.
٩ سپتامبر ٢٠٢١