روزهای آخر سال تنش میان کوزوو و صربستان بالا گرفت و برخی خطوط مواصلاتی مسدود شد. داستان اینست که دولت کوزوو در سال ٢٠٢٢ از “اقلیت” پنجاه هزار نفری صرب در شمال کوزوو خواسته بود تا پلاک های خودروهای خود که قدیمی و صادره از صربستان است را تعویض کنند. اما این “اقلیت” صرب تبار در شمال کوزوو قائل به حق حاکمیت پریشتینا (پایتخت کوزوو) نیستند و خود را بخشی از صربستان میدانند. زنان چند روز در شهرهای شمالی کوزوو دست به اعتراض زدند و تنها طی یک ماه گذشته، حدود ۶۰۰ افسر پلیس از “اقلیت” صرب تبار به نشانه اعتراض به الزام تعویض پلاک خودروها، از کار خود کناره گیری کردند. این اعتراض به همراهی قضات، دادستانها و سایر کارکنان دولتی گسترش یافت. با گسترش تنش، کوزوو روز ۲۸ دسامبر ۲۰۲۲ بزرگترین گذرگاه مرزی خود با صربستان را بطور کامل بست. آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل وارد موضوع شدند و هر کدام بنا به سیاست شان در بالکان جانب کوزوو یا صربستان را می گیرند و ابراز نگرانی می کنند.
بمباران بلگراد، پاشاندن یوگسلاوی و سازماندهی جنگ همسایه با همسایه، این کشور را به آزمایشگاه طرح فدرالیسم قومی تبدیل کرد. کوزووی تازه “ملت” شده ماشین با پلاک صربستان را تحمل نمی کند و صرب تازه “اقلیت” شده در شمال کوزوو این حاکمیت را برسمیت نمی شناسد. فدرالیسم همین است؛ استخوان لای زخم و چهارچوبی برای تنش و کشمکش ابدی قومی، اشاعه نفرت قومی و ملی و مذهبی، نسخه ای برای جنگ داخلی و سلب برابری و همزیستی انسانها با هم. خوشبختانه در تحولات انقلابی ایران نگرش واپسگرایانه فدرالیسم بنفع برابری و همبستگی سراسری عقب رانده شده است. با اینحال باید با حساسیت و مسئولیت سیاسی بالا به بحث فدرالیسم و مخاطرات آن برخورد کرد.
یادداشت زیر بعد از اعلام “استقلال کوزوو” بعنوان آخرین پرده جنگ بالکان نوشته شده است.
“ملتی” دیگر درست شد!
در حاشیه “استقلال” کوزوو
مهمترین خبر رسانه ها در روز یکشنبه گذشته اعلام استقلال کوزوو از صربستان بود که طی یک رای گیری فرمایشی در پارلمان این کشور به اتفاق آرا اعلام شد.
منطقه بالکان یک محل تلاقی و تضاد منافع کشورهای اروپا و روسیه و آمریکاست: تکه پاره کردن یوگسلاوی، بمباران بلگراد توسط ناتو، جنگها و پاکسازیهای قومی که مدتها “خبر” رسانه ها بود، داستان محاکمه میلوسویچ در لاهه، تداوم جنگ آمریکا و روسیه جدید در کشورهای بجا مانده از بلوک شرق سابق در قالب انقلابات مخملی، و حالا “استقلال” کوزوو در ادامه این روند. “استقلال” البته بی ربط ترین واژه ای است که میتوان به این ماجرا اطلاق کرد. حمایت آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا، استقرار نیروی نظامی کافی برای برگزاری جلسه پارلمان و رای به این موضوع، مخالفت روسیه و صربستان و اعلام نگرانی چین، عدم شرکت ١٠٠ “نماینده صرب” در رای برسر “استقلال” و حمله ناسیونالیستهای صرب به سفارت آمریکا، از جمله بیانگر این است که این روند تا چه حد “مستقل” بوده است. روشن است برای ما بعنوان کمونیست مسئله این نیست که کوزوو جزو صربستان بماند یا جدا شود. نه “تمامیت ارضی” صربستان برای ما ذره ای اهمیت دارد و نه کشور شدن کوزوو. این مردم زمانی در یوگسلاوی کنار هم زندگی میکردند، هیچ کینه قابل مشاهده و غیر قابل حلی از همدیگر نداشتند، ناگهان بیدارشان کردند که “صرب” و “کرووات” و “اقلیتهای مختلف” هستند. سران قومی و قبیله ای و ملی برایشان تراشیدند. در واقع تناقض منافع کشورهای درگیر در بالکان موجد این نیروهای سیاه و امثال “ارتش آزادیبخش کوزوو” شد. “استقلال” امروز مهر این روند را برخود دارد و پیش درآمد جنگهای فرداست. دو روز طول نکشید که ناسیونالیستهای صرب به مناطق مرزی یورش بردند و آنها را به آتش کشیدند. “استقلال” کوزوو با اعمال فشار و در متن رقابتهای جهانی صورت گرفت. مخالفتها هم اساسا همین را منعکس میکنند. در این میان مردم این منطقه کماکان قربانی اند. اگر با “استقلال” کوزوو دورنمای یک زندگی خوشبخت و آزاد و مرفه برای مردم در این منطقه قابل پیش بینی بود، اگر مردم کوزوو با مستقل شدن به چهارچوب سیاسی و مناسبات اجتماعی پیشرفته تر و آزادتری وارد میشدند، بطور قطع کمونیستها از آن استقبال میکردند. “استقلال” امروز کوزوو اما چنین نیست. این پروژه برمتن یک تاریخ خونین پیاده شده و چشم انداز تداوم نفرت ملی و قومی و مذهبی را در مقابل هر ناظر واقع بینی میگذارد.
وقتی دقیق میشوید میبینید تاچه حد دنیای ملت سازی مسخره و مبتنی بر کلاهبرداری سیاسی است. دیروز صربها “اکثریت” بودند و مردم کوزوو “اقلیت”، امروز بعد از ماجرای “استقلال” مردم کوزوو “اکثریت” اند و مردم موسوم به صرب در کشور جدید “اقلیت”! همه میدانند تاریخ جنگهای یوگسلاوی سابق مبتنی بر قتل و جنایت جمعی گروهها و سران خودگمارده قومی و مذهبی است. همه میدانند این خطر هست که اگر دو همسایه سر یک وجب زمین یا یک موضوع بی اهمیت در گوشه ای مشکلی برایشان پیش آمد، با وجود کینه های ایجاد شده میتواند منشا یک واقعه بزرگ و جنایتهای هولناک شود. همه میدانند در مملکتی که هویت قومی دارد مردمی که در آن “قوم برتر” نیستند همواره جانشان در خطر است. به این دلائل واقعی هاشم تاچی، نخست وزیر کوزوو، مجبور است قسم بخورد که دولت جدید کوزوو به “حقوق اقلیت های قومی” احترام میگذارد! در دنیای توحش آپارتاید قومی، تنها ضامن اجرای دمکراسی قبیله ای همین تعهدات پوچ است.
یک مسئله مضحک دیگر “پرچم ملی” کوزوو است که روز یکشنبه کنار پرچمهای آمریکا، در پریشتینا پایتخت کوزوو، توسط مردمی مسخ شده رقصانده میشد. پرچمی که منبعد نشانگر “هویت ملی” و دوستی و دشمنی این مردم با بقیه خواهد بود. تکه پارچه ای که تا چند هفته قبل وجود خارجی نداشت و ناگهان “هویت” مردم شد! رسانه ها پا را فراتر نهادند و به بیمارستانها رفتند. دوربین ها روی نوزادانی متمرکز شد که بعد از این رای پارلمان بدنیا آمدند. آنها برخلاف براداران و خواهران و پدران و مادرانشان دارای “ملیت کوزووئی اورژینال” هستند! واقعا عجب دنیای وارونه ای است! نوزاد بیچاره و بیخبر از دنیا تا از شکم مادر بیرون می آید مُهر یک ملیت و مذهب و ارتجاع بر پیشانی اش حک میشود، بدنیا می آید و برشانه های کوچکش یک تاریخ جنایت پیشینیان گذاشته میشود، در جاهائی مقروض بدنیا می آید، با الفاظ همان تاریخ برایش لالائی میخوانند، ارزشها و ضد ارزشها و تعصباتش را شکل میدهند، همینطور از او یک جانی، یک کارادیچ و یک آرکان و میلوسویچ بالقوه میسازند! بله همینطور! ناسیونالیسم و هویت ملی به همین پوکی و به همین شناعت است. اعلام “استقلال” یک نقطه عطف این روند است! شاید درمیان این گرد و خاک و تبلیغات ضد بشری و خلسه مذهبی ملی گرائی، که ویترین نمایش رقابتهای جهانی و منطقه ای است و پوچی “استقلال” را برملا میکند، مدافعین حقوق کودک باید از حقوق و بیگناهی این کودکان دفاع کنند.
و بالاخره “ملتی” دیگر درست شد، و همراه آن موجی از نفرت قومی و شاخ و شانه کشیدن قومی ابراز وجود کرد. درست مانند کشورها و “ملت” های دیگر که بعد از پایان جنگ سرد سرهم شدند. آیا سیم خاردار کشیدن بین مردم و دیوار آپارتاید قومی بالا بردن و جدا کردن آنها از همدیگر، درسی برای مردم ایران و مناطق بحرانی جهان خواهد شد؟ آیا عوامفریبی و جنایاتی که این کشور سازیها و “ملت” سازیها به آن متکی است، تلنگری به ذهنیت شکل گرفته پیرامون هویت کاذب ملی خواهد زد؟ یا نه، “استقلال” کوزوو امیدی را در دل فدرالیستها و منتظرین در اتاق انتظار “ملت” شدن زنده خواهد کرد؟ تردیدی نیست برای ناسیونالیستهای دوآتشه که لابد هر کدام سابقه جنایتی دارند “استقلال” کوزوو یک پیروزی است. اما این سیرک “ملت” سازی برای طبقه کارگر این کشور جدید پشیزی ارزش ندارد. دیروز کارگران توسط بورژواها استثمار میشدند و قربانی جنگ آنها بودند، امروز نیز کمابیش در به همان پاشنه میگردد. برای طبقه کارگر و کمونیسم، این ماجرا حلقه ای از یک روند تماما ارتجاعی و ضد کارگری است که عواقب ناگوار آن بر اتحاد طبقه کارگر در بالکان و اروپا تاثیرات منفی و مخرب باقی خواهد گذاشت.
فوريه ۲۰۰٨