مقالات

مروری بر جنبش آزادیخواهانه زنان در ایران: از گذشته تا حال، از مقاومت تا رهبری بخش دوم وپایانی … هلاله طاهری

 

جنبش فمینیستی و مسئله برابری اقتصادی- حقوقی زنان
یک دهه و نیم پیش سلسله اعتراضات خیابانی زنان تکانی ناگهانی به جهان داد و وسعت آن به مناطق زیادی از امریکا تا آسیا و استرالیا و سراسر اروپا کشیده شد. سال ٢٠٠٨ تظاهراتهای گسترده زنان در اسپانیا، ایتالیا، شیلی، برزیل، آرژانتین، شمال امریکا، هند، پاکستان، افغانستان، آسیای جنوبی و بخشهایی از آفریقا تا خاورمیانه در روز جهانی زن با خواست مبارزه با بی عدالتی و تبعیض و مبارزه برای برابری اقتصادی فضای افسرده و سکوت محافل “زنانه” و فمینسیتی و تشکلهایشان را شکست. در آن روزهای پرشور زنان در حالی که شعارهای متعددی از خواستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را مطرح میکردند فریاد میزدند “ایناف ایز ایناف!” (کافیست!) وعده هر ساله سازمان بین الملل، تعهدات پوشالی دولتهای وقت در رابطه با بهبود وضع زنان نه تنها هیچ فرقی نکرده بود بلکه بطرزغیرباوری سلامت و امنیت زنان را بخطر انداخته و خشونت خانگی وسیعا افرایش یافت. نتیجه اقتصاد بازار آزاد و گردش میلیونی سرمایه، جنگهای پی-در-پی و آوارگی میلیونی مردم، اذیت و آذار سیستماتیک، قدرتگیری ارتجاع مذهبی از نوع اسلام در بخش هایی از جهان از جمله خاورمیانه و آفریقا و بخشی از آسیا، قبل از هر چیز موقعیت زن را به خطر نابودی کشانده بود. فقر، بیکاری و راندن آنها به خانه و خانه داری، عدم بهداشت و تحمیل بردگی جنسی و زنده شدن احکام قرون وسطایی همه بر سر زنان خراب شد. این بود که زنان صبرشان لبریز و چاره کار را به اعتراضات خیابانی کشاندند. فمینیستهای وقت همان موقع نام این حرکتهای خودجوش زنان را جنبش “فمینیستهای اعتصابی” نامیدند.

نانسی فریزر، سوسیالیست-فمینیست آمریکایی به اتفاق چند فمینیست دیگر در یک اثر به نام “مانیفست فمینیست اعتصابی” در سال ٢٠١٩ و به تاثیر از مجموعه حرکتهای خودجوش زنان نوشتند که: “مبارزه یک فرصت و یک مدرسه است، می‌تواند آن افرادی را که در آن مشارکت دارند، متحول سازد، می‌تواند فهم پیشین ما از خودمان را دچار چالش کند و نگاه ما نسبت به جهان را تغییر دهد.” و باز هم در جایی دیگر اشاره میکنند که “مبارزات زنان نمی‌تواند تنها یک شکل از خشونت را بدون مَنعِ اشکال دیگر متوقف کند. در چنین شرایطی، بیانیه‌های انتزاعیِ خواهرانگیِ جهانی غیرسازنده و بیهوده‌اند.” در بخشهای دیگری از این مانیفست بطور مشخص به همبستگی با مبارزات کارگری اشاره میشود که نزدیکی این دو جنبش زنان و کارگری را امری ضروری فرض می گیرند.

فمینیسم گرایش فکری جنبش جنسیتی زنان است اما در عین حال در اشکال اجتماعی هم فعالیتهای گسترده ای دارد. دارای گرایشات متفاوتی از راست افراطی تا سوسیالیسم است. در سطح جهانی، در عصر سرمایه دارای روی وجود و عملکردهای فکری و نظری آنها حساب میشود. افت و خیزهای سیاسی و تاریخی خود را دارد. پدیده ایست که بخاطر دفاع از حقوق زنان در میان گرایشات اجتماعی خوشنام و قابل پشتیبانی ست. بسیاری مواقع موی دماغ دولتهای در قدرت میگردد و خیلی جاها هم سر میز مذاکره براحتی با سران حکومتی معامله میکند. بشدت همه پسند بویژه در میان اقشار متوسط، بالا، آکادمیک و کارشناسان تاریخی است. بسیار انعطاف پذیر و در عین حال میتواند طغیانگر و قهرمان گردد.

گرایشات فمینیستی نوع ایرانی، از لیبرال شرق زده تا لیبرال پروغربی هم در دهه هشتاد بشکل سازمان یافته و دارای سخنگو رشد کردند. در کنار گرایشات اجتماعی-سیاسی در جنبش زنان، اغلب فمینیستها (منهای بخشی که اسم بی مثمای “فمینیستهای اسلامی” را برخود گذاشتند که مستقیما از کوزه مجلس آب داده میشدند) مورد تهاجم جمهوری اسلامی بوده چرا که هر ندای زنانه در این رژیم دشمن اسلام محسوب میگردید. اما دیری نپایید که راه هایی برای فعالیت قابل هضم با بخشی از مجلس و نمایندگان پیدا شد و بخشی از این فمنیستها رسما به دامن جناحی از رژیم یعنی خاتمی و اصلاح طلبان غلتیدند. کنفرانس و دیدار و گفتگوهای مجلسی بالا گرفت. دعوت نامه از داخل به خارج، از خارج به داخل برای دعوت همفکران در اروپا و امریکا متداول شد. مسابقه گرفتن جوائز از مراکز فمینیستی و دولتهای اروپایی و استقبال از حرکت لیبرال-فمینیستها و بخش اسلام زده بیوقفه رونق گرفت. تومارنویسی و لابیگری با مجلس برسر کنار آمدن با رژیم و قابل هضم کردن قانون اساسی بشدت مد شد. نفس اینکه همه به تکاپو افتاده بودند که وضعیت فلاکت بار زنان در رژیم اسلامی را منعکس کنند در خود هیچ اشکالی نداشت، اما خاک پاشیدن به مبارزات واقعی زنان و تقلیل دادن خواستهای زنان برای رهایی، توجیه و واسطه گری بین یک رژیم بشدت زن ستیز و مقبولیت دادن به اعمال آن دیگر هیچ توجیهی نمی پزیرد و قابل بخشش نیست. برای نمونه، قطعنامه های رادیکال جنبش آزادی زن از خشونت عریان رژیم، از فقر اقتصادی، از بی امنیتی و بردگی زنان میگفت، جبهه مقابل از نوع شیرین عبادی و مهرانگیر کار در تب تئوری نسبیت فرهنگی سوخته بود و هزیان آشتی حقوق بشر و اسلام را فریاد میزدند. تمام مبارزات زنان علیه حجاب در اواخر دهه هشتاد و دهه نود، هشت مارسها در سنندج و تهران، کارهای خلاف جریان جوانان علیه آپارتاید و جداسازی جنسی و حرکات “حجاب-بی-حجاب” از نظر گرایش راست و اصلاح طلب حرکاتی آنارشیستی، زیاده روی و تخریب اعتراضات مخملی و مدنی تلقی میشد. میگفتند که مشکل زنان در جامعه حجاب نیست. یا اینکه قانون اساسی، بویژه بخش قانون خانواده قابل اصلاح است.

ناسیونالیسم و مسئله آزادی زن
بگذار قدری به عقب برگردیم و تاریخ بخشی از اعتراضات زنان در کشورهای نزدیک را نگاهی بیاندازم. در تمام جنبشهای استقلال طلبانه در دهه پنجاه میلادی از جمله مصر، تونس، مراکش و الجزیره زنان نقش بسزایی در بثمر رساندن استقلال از غرب داشتند اما سهم آنها بلافاصله بعد از پیروزی خانه نشینی و پرورش کودکان و احیای کانون خانواده بود. احزاب ناسیونالیست در طول جنگ زنان را قهرمان و شیرزن میخواندند و در پایان کار به نیروهای اسلامی فرصت میدادند که علیه زنان تبلیغات شرم آوری در مساجد راه بیاندازند. میگفتند زنان باید از مدلهای غربی فاصله بگیرند چون جامعه ما اسلامیست. فعالین زن را متهم به آشوبگری میکردند و آنها را حتی زندانی و بدنام شان کردند.

برای نمونه، در اوایل دهه پنجاه میلادی جنبش استقلال طلب الجزیره وسیعا از جانب زنان و تشکلهایشان پشتیبانی شد و مقاومت و زحمات آنها در دید همگان بود. اینکه چطور شد که زنان در آن شرایط دارای تشکلهایی بودند برمیگردد به دوران استعماری و تاثیر تمدن غرب. در این دوره نیروی وسیعی از زنان به تحصیل گرویدند و بخش تحصیل کرده ها برای خود تشکلهایی ایجاد کردند که به آگاهگری زنان میپرداختند. مشارکت زنان در به پیروزی رسیدن چشمگیر بود و حرکاتی سیاسی برای کسب آزادیهای خود بشدت جای نگرانی برای جبهه آزادیبخش و نیروهای اسلامی بود. بلافاصله بعد از پیروزی نیروهای ائتلافی بقدرت رسیده اعلام کردند که “خواهران درگیر در جنبش بهتر است به خانه هایشان برگردند. آنجا برای آنها امن تر است”. همان زمان فعالین زن برای داشتن حق رای مبارزه میکردند وعلیرغم مقاومت شدید جریانات در قدرت در مقابلشان این خواست را به کرسی نشاندند. زنان همچنین خواستهایی در رابطه با قانون خانواده و دستمزد برابر و بهبود شرایط کار را برای زنان کارکن خواهان بودند که اینجا بود رسما جلو آنها گرفته شد و فعالین زنان مورد تهاجم قرار گرفتند. آنها زنان را متهم میکردند که از فرط غرب زدگی در دوران استعمار فراموش کرده اند که این رفتارهای غربی مناسب کشور ما نیست و آنها را متهم به خودخواهی میکردند. به این صورت دهه ها بعد زنان در الجزیره تحت حاکمیت دولتهای ناسیونالیستی و مذهبی حقوقشان پایمال شد. سرنوشت مبارزات زنان در مصر در دوران استقلال و با وجود مبارزات وسیع زنان چند برابر دراماتیک تر و خشونت بارتر از الجزیره از آب درآمد.

تاریخا ناسیونالیسم و مذهب همواره در کنار هم ایستاده اند. اگرهم در تقابل افتاده باشند مصلحت و یا بازی قدرت است. چه نیرویی بهتر از دینی که بر پایه جهل جامعه ای استوار و سنگسار انسانی را در ملا عام رسم میکند، همجنسگرایان را از جامعه بشری طرد و مجازات سنگین بر آنها میبندد، نیمی از جامعه را که زنانند برده آن نیم دیگر میکند، با خرافه عبادت نان سر سفره مردم را بین مساجد و دولت تقسیم می کند، طبقه ای چون کارگران ثروت آفرین را گرسنه و در منجلاب فقر و بی حقوقی زنجیر میکند، ذهن خلاق و پیشرو یک جامعه را زندانی و خرواری از اراجیف خرافه را به جامعه تحویل میدهد. صنعت دین نیاز جامعه سرمایه داری و ناسیونالیسم است و باید حفظ گردد.

در ایران بارها قدرت در میان جریانات اسلامی و ناسیونالیستها و ملی گراها دست به دست شده و درعین حال سپر حفاظتی همدیگر هم بوده اند. نمونه بارز آن حکومت رضا شاه و بعد پسرش بود که با پول نفت و بر گرده زحمت طبقه کارگر جشنهای دو هزار و پانصد ساله بی پایه و اساس را برپا کرد. بعد که نوبت رژیم اسلامی رسید زیر پای سلطنت خالی و اسلام سیاسی برای بیش از چهار دهه به جهان عرضه شد. حال که فضای اعتراضات بشدت ضد مذهبیست سناریوهای زنده شدن ناسیونالیسم و پان ایرانیسم (در خارج کشور) به خیال خود آماده تحویل قدرت است. شوالیه های پوشالی و ناشناخته براه افتاده اند و میگویند “خاک شان را پس می گیرند”. اسم رمز زنان مبارز در ادبیات آنها زنان “ساسان” و “کاوه آهنگر” شده اند. در مقابل “زن، زندگی، آزادی” “مرد، میهن، آبادی” را سرزبانها انداخته اند. با تجربه ای که از تاریخ خودشان دارند به عربده کشی علیه فعالین چپ و کمونیست و اعتراضات آزادیخواهانه دست میزنند. از هیچ عملی شرم ندارند. در پی غریزه سرسپردگی دروازه های پارلمان امریکا و اروپا را چسییده اند که جا نمانند. تاریخا ناسیونالیستها از نوادگان اسلام در ایران بوده اند و هنوز هم هستند. امروز اگر ژست دمکرات میگیرند و کلمات سکولار بر زبان میاورند از جنبش عمامه پرانی جوانان و حجاب سوزانی زنان حساب میبرند. اگر این تظاهر به مدرنیته را انجام ندهند همین جنبشهای حاضر در خیابانها سیاهشان خواهند کرد. اینکه سعی میکنند با کشاندن بازی قدرت چند شخصیت سلبرتی زن هم وارد لیست “دولت در تبعید” خود کنند بخاطر حضور جنبش قوی ست که از جنس آنها نیست اما حذف شدنی هم نیست.

جنبش زنان در ایران هم جدال های زیادی در طول تاریخ با اسلام و ناسیونالیسم داشته اند. فضای گمراه کننده نویسندگان و شخصیتهای سیاسی، از نیروهای اسلامی تا ملی اسلامی هائی امثال آل احمدها طی یک دوره طولانی بر فعالیتها و جنبشهای اجتماعی سایه انداخته بود. آل احمد آشکارا چادر اسلامی- سنتی را برای زنان ایران واجب اما برای خودش توالت فرنگی را ترجیح میداد. در زمان پهلوی ها برای جلب رونق بازار و کسب و کار و کم رنگ کردن تصویر روستایی ایران، اما سرشار از منابع طبیعی چون نفت اقداماتی صورت گرفت. سفر شاه بهمرا خانواده به کشورهای اروپایی، مدرنیته کردن دربار، و در آخر مدارس دخترانه و چند سازمان وابسته به خود دربار در خصوص مسائل زنان را اینروزها شاهی ها مدام به رخ مردم ایران میکشند. مسئله کشف حجاب رضا شاه و بعدها بازگشایی مدارس و تحصیل و کار برای بخش محدودی زیر کنترل دو دولت شدیدا پلیسی پهلوی ها با پرونده هزاران زندانی سیاسی، شکنجه و اعدام و سربه نیست کردن مخالفین بسیار زیادند. “خدا، شاه، میهن” و دادن قدرت به مساجد و آیت الله هایی که تحصیلاتشان را در بزرگترین مدارس اسلامی جهان عرب به پایان رسانده و برای ارشاد مردم ماموریت داشتند هم از شاهکارهای رژیم پهلوی بود. بلندگوهای مساجد در دست آخوندها میچرخید که جامعه را برای سرکوب زنان بسیج کنند. چند دهه نگذشت که سراب پهلوی هم در یک خیزش همگانی سقوط کرد. اعتراضات مردمی با امید به رهایی و شکستن درب زندانها که پر از فعالین سیاسی بود، کارگران و بیکاران به امید بهتر شدن زندگی، طیف وسیعی از حلبی آبادهای کنار شهری و دهقانان رانده شده از زمینهای برباد رفته شان به امید پیدا کردن لقمه ای برسر سفره همه به خیابان آمده بودند و کار پهلوی ها یکسره شد. روزهای گذار از قیام مردمی دیری نپایید که به جهنمی دیگر نزول کرد و جمهوری اسلامی با پرچمهای سیاه و گله های حزب الله شهرها و اماکن آزاد شده را تسخیر کردند. ناگهان ابرهای سیاه خشونت، جهالت، وحشت برآسمان همه جا سایه انداخت. زنان ایران نزدیک به شصت سال در ایران بین سه دولت کودتایی و از بالا تعیین شده سهمشان همیشه بردگی و بی حقوقی بوده است. آیا این برای زنان در ایران کافی نیست؟

در کردستان هم اتفاقات مشابه ای در جریان است. وقتی که جهان به ژینا-مهسای شجاع بعنوان سمبل مبارزه علیه حجاب می نگرد احزاب ناسیونالیست کرد در اوج خشم و اعتراضات خیابانی، مردم را به آرامش و خراب نکردن اماکن سپاه و رژیم دعوت میکردند وبه جوانان هشدار میدادند که “خشونت” نکنند. حمله به عمامه ملاها را محکوم میکنند. اعلام میکنند که پلیس خودی را به خیابان خواهند آورد تا جلو جوانان را بگیرند. عده ای از ملاها و شخصیتهای دینی در شهرهای کردستان تجمعات و بیانیه هایی در وفاداری به رژیم منتشر کردند اما خیلی زود در مقابل اعتراضات هر روزه مردم دود شدند و هوا رفتند. باید سخنرانی بعضی از این رهبران ناسیونالیست را در تلویزیون هایشان بشنوید که در این طوفان سراسری چگونه به قایقهای بادیشان چسبیده اند. مصاحبه رهبر حزب دمکرات کردستان، مصطفی هجری از آنجمله است. انگار که گفتمان شاهی ها، اصلاح طلبانه آبروباخته و رنگ عوض کرده، ملی گریان ناسیونالیست ایرانی را میشنوید. یکی به فارسی و این دیگری به کردی! آنچه مسلم است و جای امیدواری بسیاری از ما در این دوره است که گرایش کمونیستی و آرمانخواهی رادیکال و سکولاریستی همواره در کردستان قوی بوده است. گرایش جنبش آزادی و برابری وسیعا مورد پشتیبانی احزاب چپ و جنبش کارگری بوده و در مراحل تاریخی از آنجمله هشت مارسهای سرخ سنندج، قطعنامه های رادیکال و اعتراضات ضد حجاب و تاثیرات این حرکات سیاسی تا دیگر نقاط ایران رفته است. جنبش زنان و فعالین آن تاریخ جنگهای تحمیلی حزب دمکرات برعلیه کومه له و مذاکرات مکرر احزاب ناسیونالیست با سران جمهوری اسلامی را بیاد دارند. آنها درچند ماه اخیر بدجوری از جوانان و زنان سیلی خورده اند. تجارب مشترک و همکاری مستقیم با جنبش سراسری زنان دهها قدم جایگاه جنبش رادیکال و برابری طلب زنان در کردستان را قوی تر کرده است. جنبش آزادی و برابری زنان در کردستان به یمن همسویی آرمانخواهانه با کمونیستها و جنبش کارگری در جامعه کردستان وزنه مهمی ست که ناسیونالیستهای کرد نه میتوانند براحتی آنها را حذف و نه به سلطه خود درآورند.

سخن کوتاه، مبارزات زنان برای رسیدن به آزادی و برابری شرقی، غربی ندارد. کرد و فارس و بلوچ ندارد. متعلق به هیچ قوم خاصی نیست. جنبشها و جریانات سیاسی و احزاب میتوانند پشتیبان اعتراضات زنان باشند ولی حق قیم شدن بر زنان و مبارزاتشان را ندارند. سخنگوی زنان نیستند، زنان خود بهترین سخنگویان همین جنبش همگانی هستند. کسی حق ندارد به جایشان تصمیم بگیرد. زنان با فعالیتهای درخشان و رادیکالشان که طی چهار دهه کسب کرده اند توانایی سازمان دادن و برنامه ریزی برای رسیدن به رهایی کامل آزادی و برابری در کنار جنبشهای همسو و نظیر خود در حال مبارزه هستند. لطفا کسی صندلی برای زنان سلبرتی صادراتی از خارج رزرو نکند. رهبران زنان محله محور و در سنگرهای خیابانی از جایگاه و موقعیت خود آگاهند و بوقت خود برسر میز مذاکره برای خواستهای برحق خود و نه فقط خواستها بلکه بر سر اداره جامعه خواهند نشست.

جنبش آزادی زن در ایران چشم و چراغ نه تنها مردم ایران بلکه امیدبخش جنبش آزادی زن در بسیاری از نقاط جهان بویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا تا آسیای جنوبیست. نقطه عطف و توجه جهانی به مسئله زن در ایران در مبارزه سرسخت و تعییین کننده آنها با مذهب و بویژه دین اسلام است که تا بحال هیچ کجایی در جهان هیچ کدام از جنبشهای در نبرد نتوانسته اند تا به این اندازه به یک دین خرفت، اما بشدت انتقام گیر نه بگویند. به گیسوان زنان گیر دادند و از آنها تصویر اژدها ساختند. گیسوان زنان امروز اژدهایی شده که گلوی رژیم و حاکمان اسلامی را میفشارد. شعار “هیزتویی هرزه تویی، زن آزاده منم!” در خطاب به اراجیف خامنه ای ورد زبان زنان و مردان معترض در خیابانهاست. این دیگر شوخی نیست!

در شرایط حاضر جنبش زنان با چنین موقعیت و جایگاه ویژه ای که کسب کرده مسیر رهایی کامل از قید بردگی جنسی، رهایی از جهل و خرافه دین و فرامین زن ستیزانه آن و در نهایت ایجاد دنیایی برابر همراه با آزادیهای وسیع برای زنان و برای کل جامعه را میتواند ممکن سازد. برای رسیدن به این هدف احتیاج به داشتن مانیفستی سیاسی-طبقاتی ست که بروشنی همه خواستها و اهداف جنبش را بیان کند. سازماندهی حول این مانیفست همچنین ادامه کاری مبارزات و رسیدن به خواستها را تضمین میکند. احتیاج به برنامه عملهای کوتاه مدت، دراز مدت، ائتلاف و همبستگی با متحدین و همراهانی چون جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی است. عصر اینفورماتیک بیشترین امکان را برای کسب تجارب از جنبشهای دیگر بطور وسیع فراهم کرده است. درسهای گرانبهای جنبش های زنان در یک آن میتواند به طرح و سازماندهی هر هسته و گروه سازمانی تبدیل گردد. کسب تجارب و کار مشترک با رهبران کارگری و طرح مشترک اعتراضات ضمانتی برای ادامه کاری بهتر و به سرانجام رساندن کار نهاییست. همسویی این دو جنبش در زندگی طبیعی شان است. فرزندان کارگران دختران جوان آنها هستند که در خیابانها میجنگند. نیمی از جمعیت ستمدیده زنان در جامعه از طبقه کارگرند و آگاهگری و سازماندهی این بخش از زنان کارگر وظیفه فعالین زن است. شعار “نه سوختبری، نه کولبری، آزادی و برابری” بحق بیانگر اتحاد دو جنبش برجسته در اعتراضات اخیر است. فعالین محلاتی که متشکل شده اند، دانشجویان، زنان خانه دار، موج وسیع بیکاران تحصیل کرده، خانواده های فقیر و حاشیه نشینها، زندانیان سیاسی و خانواده هایشان، خانواده های جان باختگان، معلمین و بازنشتگان و پرستاران معترض از دیگر متحدین طبیعی جنبش زنانند. چنانچه در مانیفست جنبش آزادی زن آرمانهای یک زندگی آزاد و برابر، تضمین امنیت و سعادت انسانها تضمین گردد دیگر چه جای شبه ای میماند که این لشکر میلیونی زجر دیده در جامعه به آنها نپیوندند؟

بگذار دقیق بگوییم که عصر تک لیدرها که با لشکرکشی شهرها را فتح میکنند گذشته است. نمایشات روی سن و پشت تلویزیون از اتحاد چهره های انتصابی خارج کشوری که گویا ناجی و قهرمان قیام مردمی خواهند شد با منطق خود قیام انقلابی از داخل منزوی و پس داده خواهند شد. اگر امروز در خارج کشور تنور شوآف لباسهای یک رنگ و عنتربازی کارت پستال مثلث رضا پهلوی-اسماعلیون-چند خانم سلبریتی در خارج کشور داغ بنظر میرسد به دلیل وقفه در اعتراضات هر روزه خیابانی و همچنین نداشتن فرصت هایی برای سازماندهی وسیع و نداشتن مانیفستها آزادی و برابری زنان است. برنامه ریزی، سازماندهی و داشتن دورنما برای ادامه کاری از جمله وظایف عاجل رهبران عملی تشکلهای کارگری و فعالین آزادی زن است. دوره اخیر میدان قهرمانانی اکتورهایی ست که کار را شروع و تا به پایان در صحنه اند. از مرحله مقاومت تا پیروزی در احاطه میلیونی آکتورهای نظیر خود در سنگفرش خیابانها و محلات کار همه جا حضور دارند. قیام انقلابی به سازماندهی و آرایش حزبی-تشکیلاتی نیاز دارد و این در ظرفیت و قواره امروز اکتورهای واقعی ما هست. بخاطر بسپاریم که آنان که میجنگد تاریخ را میسازند و میتوانند سرنوشت خود را هم رقم بزنند و آینده از آن این قهرمانانند. به شهادت بیش از چهل و سه سال مبارزه بی وقفه و بیش از صد روز از قیام حاضر جنبش آزادی زن و بسیاری از فعالین و آرمانخواهان برابری ثابت کردند که ظرفیت بسرانجام رساندن امیال و آرزوهای میلیونها زن و جوان در ایران را دارند.