جامعه ایران در یک تحول انقلابی قرار دارد. مسئله سرنگونی و نخواستن جمهوری اسلامی به مسئله اصلی خیزش کنونی جامعه ایران تبدیل شده است. به این دلیل تنها رژیم جمهوری اسلامی نیست که از خیزش انقلابی مردم هراسان شده است و برای حفظ رژیم سراپا جنایتش چنگال خونین نشان می دهد، بلکه دشمنان دیگر مردم که در لباس اپوزیسیون جمهوری اسلامی و دوست مردم ظاهر می شوند و به این انقلاب و آینده آن نگاه می کنند، نیز ترس و نگرانی خود را از رادیکالیسم و توقعات بالای مردم از آینده بعد از جمهوری اسلامی در عمل پنهان نمی کنند و به عناوین مختلف با پروژها، کمپینها، شخصیت سازیها با استفاده از رسانه های پر بیننده تلاش می کنند مهندسی افکار بکنند و این تحول انقلابی را از مسیر واقعی آن منحرف و لباس بورژامآبانه خود را به تن آن کنند و مسیر آن را مطابق میل و آرمان خود پیش ببرند و مردم را به کم قانع کنند.
یکی دیگر از ترفندهای این آقایان بورژوا برای منحرف کردن و مصادره انقلاب و رهبر تراشی برای آن، کمپین “من وکالت می دهم” رضا پهلوی و هوادران ایشان و فرشگردها است که مدتی است در شبکه های اجتماعی به راه انداخته اند. این هم یکی دیگر از اقدامات رضا پهلوی و جریانات منتسب به سلطنت و مشروطه خواه بعد از پروژه های شکست خورده تا کنونی آنان است برای مقابله با انقلاب مردم. این کمین در داخل جواب نگرفت و قبلها نیز با شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر” دست رد به سینه ایشان و هواداران تاج و تخت زدند.
واقعیت اینست رضا پهلوی و طیف رنگارنگ راست بورژوازی پرو غرب و ناسیونالیستها که هدف آنان با منافع بنیادی کارگر و زحمتکش و زن تحت ستم در تضاد است، با تحول انقلابی و آزادیخواهانه در ایران و رادیکالیسمی که نمایندگی می کند مشکل اساسی دارند. با “زیاده خواهی مردم” سر ستیز دارند. با اسم رمز “انقلاب ملی” یا “دوره گذار” که اخیرا با شروع این کمپین برجسته شده است، در واقع با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ضدیت دارند، با خصوصیات بارز این تحول انقلابی از جمله حضور پررنگ زنان در خط مقدم مبارزه علیه آپارتاید تمام عیار جنسیتی و اسلامی، خصلت ضد مذهبی که در تحولات اجتماعی ایران بی سابقه است، همینطور خصلت طبقاتی و کارگری و ضد تبعیض آن که با منافع بورژوایی رضا پهلوی و هم طبقه ایهایش تضاد عمیق دارد، مشکل دارند. این مردم با صدای بلند می گویند که دیگر شاه و رهبر نمیخواهند.
کمپین “به من وکالت بدهید” یعنی اینکه شما انقلاب بکنید، خون بدهید، زندان و شکنجه بشوید و بعد آینده را به من بسپارید تا با بند و بست با دول غربی آینده شما را رقم بزنم. دقیقا همانند سناریویی که در انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد و خمینی را توسط رسانه ها با کمک دول غربی و در راس آن امریکا و حمایت لیبرالها و ملی اسلامی ها “رهبر انقلاب” کردند. معلوم نیست رضا پهلوی چگونه و با چه معیاری به خود حق می دهد که خود را قیم مردم قلمداد کند؟ رضا پهلوی فرزند خاندانی است که دقیقا به دلیل ظلم و ستم شاهی، فقر و فلاکت و زندان و شکنجه سرنگونش کردند. ایشان معلوم نیست با چه رویی و با کدام پشتوانه درخشان و کی اساسا بغیر از طیفی از هواداران این حق را به ایشان داده است که مردم را این چنین مطیع و سر به زیر قلمداد کند که او را رهبر خود به حساب بیاورند! این توهین به مردمی است که هنوز بدلیل اختناق و سرکوب امکان انتخاب آزادانه ندارند.
شرم آور است، کسی که هنوز هیچی نشده و دستش به جایی بند نیست، دارد برای مردم خط و نشان می کشد که خط قرمز من “تمامیت ارضی است”. چگونه باید به او و این صف اعتماد کرد که چهار قدم با مردم و توقع و مطالبات واقعی آنان جلو بیایند آنهم در شرایطی که در خارج کشورهر نوع مخالفتی را با توهین و تهدید و حتی حمله فیزیکی بدرقه می کنند. یعنی کسی پایش از خط قرمز آقای پهلوی و هوادارانش متری آنطرفتر برود، لابد با اسلحه و سرکوب جوابش می دهند، کاری که جمهوری اسلامی با مردم کردستان و ترکن صحرا کرد. این کمپین و اهداف رضا پهلوی و هوادارنش ارتجاعی و در مقابل انقلاب مردم برای آزادی و برابری قرار دارد. این تمهیدات درعین حال در دل این خیزش انقلابی که به ساختن آینده نیز نگاه دارد آموزنده است. از این نظر که مردم در این تحول انقلابی دستکم تشخیص می دهند که دوستان و دشمنان آنان کیانند. کی در صف انقلاب به نفع مردم عمل می کند و کی به آن ضرر می رساند. این دوره، دوره آزمون جنبشهای اجتماعی، نیروها و احزاب سیاسی و شخصیتهای مربوط به آن نیز می باشد که کجای این تحول قرار دارند و در مورد آینده بعد از جمهوری اسلامی چگونه فکرمی کنند.
جواب ما و مردم به تنگ آمده از ستم و استثمار و خط قرمزهای تمامیت ارضی به کمپین رضا پهلوی و هواداران ایشان این هست که “آینده را ما می توانیم بسازیم، احتیاج به وکیل نداریم”. رضا پهلوی بدون لقب شاه و سلطنت، رضا پهلوی است که مانند هر شهرندی حق دارد اگر متمدن باشد تشکل درست کند، با همفکرانش ائتلاف کند و پلاتفرمش را بیان کند. حرف اثباتی اش را در در مورد حقوق پایه ای کارگران، برابری زن و مرد، آزادی بی قید و شرط سیاسی، کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم، راه حل رفع ستم ملی، رفاه و برابری اقتصادی برای آحاد مردم، آزادی تشکل و دهها مسائل سیاسی و اجتماعی و آموزشی و فرهنگی که مردم از آن رنج می برند، شفاف بزند تا مردم بدانند ایشان کجای این تحول قرار دارند و چقدر با اهداف انقلابی و نیازهای پایه ای مردم مطابقت دارند.
در هر حال ما با یک تحول انقلابی و تاریخساز در ایران روبرو هستیم و جنبشهای اجتماعی مختلف با منفعتهای مختلف در این تحول انقلابی حضور دارند. راست بورژوازی پرو غرب و طیفهای رنگارنگ آن، ازجمله رضا پهلوی و سلطنت طلبان و مشروطه خواهان با هر تفاوتی که داشته باشند نهایتا یک جنبش و خواهان حذف آخوند و ولایت فقیه و حفظ نظم سرمایه داری با ابزارهای حفظ این نظم وارونه هستند. رضا پهلوی که دو آتشه و صریح از سپاه و بسیج دفاع میکند. در مقابل جنبش چپ و سوسیالیستی با احزاب و سازمانهای متعلق به این جنبش که نیروی اصلی آن طبقه کارگر، زحمتکشان، زنان انقلابی و جوانان و فعالین و رهبران این جنبشها می باشد و حضور فعال در میدان مبارز دارند، خواهان نابودی ماشین سرکوب اند. ما به این دومی تعلق داریم و برای پیروزی این جنبش و حاکمیت شورایی مردم در مقابل حاکمیت و پارلمان بورژوایی تلاش می کنیم. جامعه حیات خلوت رضا پهلوی و امثالهم نیست که بتازند و حکومت را به راحتی قبضه کنند. تجارب دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی آموزه های زیادی برای مردم داشته است. کمونیسم و آزادیخواهی جنبشی قوی و سنت دار در جامعه ایران است. تحول انقلابی در ایران به این اهداف بسیار نزدیک و همخوانی دارد و شانس پیروزی دارد