کمونیست هفتگی: نشست اخیر دفتر سیاسی قطعنامه ای تحت عنوان “خیزش انقلابی جاری و نقش محوری طبقه کارگر در جدال برسر قدرت سیاسی” تصویب کرد. حزب حکمتیست راجع به خیزش انقلابی جاری، از کنگره دهم تا امروز سیاست روشن و نظر منسجمی داشته است. قطعنامه اخیر دفتر سیاسی به چه مسائلی میخواهد پاسخ بگوید؟
سیاوش دانشور: سند “تزهائی در باره اوضاع سیاسی ایران و خط مشی سیاسی و تاکتیکی حزب کمونیست کارگری – حکمتیست” مصوب کنگره دهم اکتبر ٢٠٢٢، در خطوط عمده چهارچوب نگرشی و سیاسی و تاکتیکی ما را در دوره انقلابی تبئین کرده است و حزب در ماههای اخیر براین اساس کار کرده است. حزب قبل از شروع رویدادهای ایران و در متن جنگ پرشور زنان در تابستان داغ به استقبال این خیزش رفته بود. در روزهائی که همه از “لغو حجاب اجباری” حرف میزدند، فراخوان و سیاست ما برداشتن دستجمعی حجاب و به آتش کشیدن این سمبل بردگی زن در اسلام بود. جامعه در متن تناقضات و سوالات لاینحل از فقر و فلاکت، زن ستیزی و جنایت و فساد به یک بشکه باروت تبدیل شده شود و نیازمند یک جرقه بود. قتل مهسا آن دریچه بروز انفجار اجتماعی شد و همان روز به حکومت گفتیم که “تاوان سختی پس خواهد داد”. اینبار جامعه از مجرای یکی از مهمترین سوالاتش یعنی مسئله زن در تداوم یک مبارزه داغ برسر حجاب اسلامی قطبی شد. و یادمان باشد که این جامعه با داغ و حقارت جمعی قتلهای مکرر و فجیع زنان و کودکان، زیر سایه وحشتناک سربریدن با داس و دشنه اسلام و تعفن مردسالاری نفس می کشید. خیزی بلند و اراده ای قاطع و انقلابی ضروری شده بود، نسل سپیده ها و انقلابیون برابری طلب سروقت پاسخ دادند و آن تصویر واقعی تر جامعه که زیر بار خرافات و سرکوب مدفون شده بود، رخ نشان داد.
دنیائی که تحت سایه شوم جنگ و رقابت دولتهای سرمایه داری و گسترش میلیتاریسم و ریاضت اقتصادی اسیر شده بود، ناگهان با “ایران سورپرایز” مواجه شد. برخلاف همه تصویرسازی های جعلی رسانه ها و مراکز فکری و دانشگاهی واپسگرا در مورد “فرهنگ اسلامی مردم” و “جامعه اسلامی”، تصویر جدید و جامعی از ایران مخابره شد. عروج قدرتمند یک جنبش زنانه توده ای رادیکال، با زنان شورشی در صف اول و روی سنگرهای خیابانی، زنان و مردانی که معنای جدیدی به شجاعت و انقلابیگری دادند، جریانی ضد تبعیض و برابری طلب، حرکتی آشکارا ضد اسلامی و ضد آخوند، جنبشی ضد ستم و ستمگر و علیه فقر و فساد و استبداد، جنبشی غیر ملی و غیر قومی برخاسته از نسل جدید با تمایلات قوی مدرنیستی و برابری طلبانه. دنیا بسرعت متوجه این تصویر بزرگ شد، کلاه احترام از سر برداشت و به حمایتش آمد. آن تصویر واقعی جامعه که حجاب سیاه اختناق بطور عادی مانع دیدن آن بوده است و رسانه ها و روشنفکران طبقه حاکم همواره تصویری یک بعدی و وارونه از واقعیات پیچیده و چند بعدی جامعه ایران بدست داده بودند، آشکار شد. در حقیقت و همانطور که ما طی سالها بارها تاکید کردیم، این واقعیات ریشه دار آن جامعه است که در دوره انقلابی کنونی امکان بروز وسیع یافته است. این همان جامعه است که هیچوقت طوق لعنت اسلام را نپذیرفت. این هنوز شمه ای از آنتی اسلامیسم و برابری طلبی و نوعدوستی این جنبش است.
خیزش انقلابی برای سرنگونی دوره ای از کشمکش حاد با جانباختگان و بازداشتی های وسیع پشت سر گذاشت. برآمد انقلابی تجاربی دارد، نقطه قوتها و دستاوردهائی دارد، همینطور با محدودیتهای سازمانگرانه و رهبری سراسری متمرکز روبرو است و انتطارات مختلفی از جمله فوریت دخالت سیاسی طبقه کارگر طرح شده است. قطعنامه اخیر دفتر سیاسی یک جمعبندی از خیزش انقلابی برای سرنگونی، تبئین کاراکتر اجتماعی آن، برسمیت شناسی محدودیتها و تلاش برای رفع آنها، تاکید بر جایگاه مهم دخالت متحزب و سازمانیافته کارگر و کمونیسم برای پیروزی و توجه دادن به سوال مرکزی جدال جاری جنبشهای طبقاتی متخاصم برسر قدرت سیاسی است.
از نظر ما با برآمد شهریور ١٤٠١ ایران وارد یکدوره انقلابی شده است. دوره انقلابی و قوانین حاکم برآن با دوره قبل و بعدش تماما متفاوت است، با سیاست پیشا-انقلابی نمیتوان بمصاف ایندوره رفت. بعبارتی کل جامعه از دولت تا مردم مخالف و نیروهای سیاسی در دوره انقلابی ناچارند سیاستهای متناسب با ایندوران را در دستور بگذارند. خیزش شهریور از سرنگونی فراتر رفت و ضرورت تغییرات انقلابی را بجلو راند. فشار رادیکالیسم و انقلابیگری همه نیروهای راست و رسانه های گریزان از انقلاب را وادار کرد که یک شبه “انقلابی” شوند تا روایت و تعابیر وارونه و ناسیونالیستی و محدود خود را از حرکت انقلابی و جنبش واقعی جاری بدست دهند.
“دوره انقلابی” به دوره ای اطلاق می کنیم که جنگ جامعه برای سرنگونی و کنار زدن حکومت آغاز و تا استقرار دولت بعدی که از نظر جامعه دولت مشروع تلقی شود، ادامه خواهد یافت. این یک دوره خطی و کوتاه نیست، افت و خیز دارد، طی آن مقاطع سکون و رکورد و تعرض و تحول محتملند، بسته به سیر اوضاع پرده های مختلف و متضادی میتواند داشته باشد. حزب حکمتیست سیاست و استراتژی ای را دنبال می کند که در کوتاهترین زمان و انسانی ترین و آزادمنشانه ترین روش بتوان با سرنگونی جمهوری اسلامی حکومتی انقلابی مستقر کرد که آمال و آرمانهای جنبش و طبقه انقلابی را محقق کند. در دوره انقلابی طبقات اجتماعی و جنبش ها و احزاب سیاسی شان باهم وارد جدال برسر سرنگونی میشوند اما اهداف مختلف و متضادی را دنبال می کنند. حاصل این کشمکش ماهیت و محتوای نظام سیاسی بعدی را تعیین می کند. دوره انقلابی معادل “انقلاب” نیست، تغییرات در بالا و در درون حکومت، آمدن و رفتن دولتها و حکومتهای نظامی، قدرت دوگانه، جنگ، کودتا و ضد کودتا، سرنگونی حکومت، انقلاب، میتوانند در دوره انقلابی رخ دهند. حتی بدون وقوع انقلاب جمهوری اسلامی میتواند زیر فشار بحرانهای لاینحل و تعرض جامعه سرنگون شود و سرنگونی نقطه آغاز انقلاب ایران شود. همینطور استفاده ما از عنوان “خیزش انقلابی” نه به وقوع یک انقلاب بالفعل بلکه به ماهیت و خصوصیات انقلابی جنبش سرنگونی جاری اشاره دارد. از نظر ما در ایران امروز هنوز انقلابی رخ نداده است اما جامعه آبستن یک تحول انقلابی است و جنبش جاری ظرفیت آنرا را دارد که به یک انقلاب اجتماعی زیر و رو کننده فراروید. همین ظرفیت و فضای حاکم بر جامعه، موجب شده است که بیشتر مفسران و تحلیلگران از لفظ “انقلاب” بطور عام استفاده کنند.
سیاست حزب حکمتیست در دوره انقلابی، نمایندگی منافع و اهداف طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگری، بسیج کل اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی، رفع موانع پیشروی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و تمرکز روی جدال برسر قدرت سیاسی است. برای ما سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی یک حلقه از انقلاب کارگری و سوسیالیستی در ایران و یک سکوی خیزش های انقلابی و توده ای در کشورهای اسلام زده و استبدادی در منطقه و جهان است. ما بر زنانه بودن جنبش انقلابی و نقش تعیین کننده آن در سیر این مبارزه و جایگاه مهم پرچمداری زنان علیه سلطه اسلام و قوانین اسلامی در کشورهای اسلام زده تاکید می کنیم. ما خصلت جهانشمول برابری زن و مرد، ویژگی آنتی اسلامیستی، انسانگرائی و آوانگارد بودن این جنبش را برجسته می کنیم. ما بر هویت غیر ملی و غیر قومی و غیر مذهبی خیزش انقلابی اصرار میورزیم. ما به تقابل محوری این جنبش علیه فقر و فساد و گرانی و خواست رفاه همگانی تاکید داریم. اینها سرمایه های خیزش انقلابی برای خیزی بلند و یک تعیین تکلیف قطعی با نظم موجود است. این خصوصیات و کاراکتر جنبش اعتراضی یک منبع نیروی مادی عظیم و واقعی برای رهائی سوسیالیستی جامعه ایران است.
به این اعتبار اردوی کارگر و زحمتکش و زن و مرد آزادیخواه، مقابل کلیه سیاستهائی قرار میگیرند که تلاش دارند جنبش جاری در چهارچوبهای ارتجاعی ملی و مذهبی و قومی اسیر کنند و یا امر آزادی زن و جامعه را از این مجاری تبئین کنند. این گوشه ای از جدال برسر افق جامعه و راه حلهای متفاوت در مقابل خیزش انقلابی جاری است.
و بالاخره سوالات و انتطاراتی در ایندوره طرح شدند. از جمله چرا طبقه کارگر در سطح سیاسی وارد عمل اعتصابی نشد. طبقه کارگر مکانیسم مبارزه اش با مکانیسم مبارزه توده ای و خیابانی فرق دارد. طبقه کارگر امکانات و موقعیت دانشجویان و یا بازاریان و کسبه را ندارد. حتی موقعیت کارگر در صنایع و مراکز تولیدی با موقعیت معلم و فرهنگی بدرجه زیادی تفاوت دارد. عدم حضور سیاسی و اعتصابی کارگران بمثابه طبقه و بعنوان شرکتهای مختلف، می بایست با اسم و رسم و علنی باشد، نمیتوانست مانند اجتماع در خیابان و محلات افراد در جنگ و گریز باشند. در تناسب قوای کنونی و میزان پیشروی و توده ای شدن جنبش، هنوز حضور علنی و سیاسی طبقه کارگر علیه حکومت را مقدور نمی کرد. کارگران بعنوان طبقه و شرکتهای مختلف بصورت علنی و آشکارا نمی توانستند با شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر حکومت در تناسب قوای فعلی بمیدان بیایند. چنین انتظاری از کارگران واقعی نبود و علیرغم هر نیت مثبت گویندگانش بر عدم شناخت موانع واقعی طبقه کارگر در کشمکش سیاسی جاری دلالت دارد. کارگران در هر انقلابی وقتی می آیند که کار را تمام کنند، زمانی که تناسب قوا به یک مرحله غیر قابل بازگشت رسیده است یا در موقعیتی هستیم که موج برگشت سرکوب رژیم منتفی است، این میتواند محصول گسترش کمی و جغرافیائی جنبش توده ای باشد و میتواند محصول تغییرات در بالا و هر واقعه مهم دیگری که شرایط متفاوتی را در جامعه ایجاد کرده است. درک این موقعیت ها و لحظه ها برای رهبران کارگری و پراتیسین های کمونیست و سازمانده ضروری و حیاتی است. چرا باید جنبش توده ای و تناسب قوا بحد معینی تغییر کرده باشد تا کارگران بتوانند با اعتصابات گسترده و نفسگیر کمر رژیم را بشکنند، چون در این راه بازگشتی وجود ندارد. درک این سخت نیست که کارگران نمیتوانند یکدور علیه حکومت وارد اعتصاب با خواست سرنگونی شوند و بعد از فروکش جنبش توده ای و یا موفق نشدن اعتصاب، فردا تحت سلطه همین حکومت به کارخانه برگردند و به کار مشغول شوند. بورژوازی این کارگران و مبارزه ضد حکومتی علنی شان را از بالا تا پائین خشن تر از بقیه سرکوب و تار و مار می کند. کارگران محدودیت های سازمانی و تشکل دارند، شرایط امنیتی در دوره کنونی در صنایع کلیدی بیشتر از هر زمانی بوده است، همین امروز کارگران در فقر غوطه ورند و نان شب ندارند، مسئله تامین نان خانواده و تامین هزینه یکدوره قابل پیش بینی اعتصاب هم یک موضوع مهم دیگر است. اینموارد آخر هنوز نسبت به تناسب قوائی که کارگران میتوانند دخالت موثر سیاسی و اعتصابی کنند، هنوز ساده ترند. در اینمورد خیلی بیشتر میشود گفت.
در مواردی گفته میشد که چرا اعتراضات قبلی بازنشستگان و معلمان و کارگران به همان روال هم ادامه ندارد. دلیل روشن است، در دوره قبل اعتراض میکردیم برای یک خواست و در دوره کنونی میگوئیم حکومت برود. نمیشود وسط دعوائی که جامعه میگوید مرگ بر حکومت، شما همان روز بروی مقابل مجلس و رتبه بندی و امنیت شغلی مطالبه کنی. یکی صلاحیت حکومت را زیر سوال میبرد و دیگری با برسمیت شناسی دوفاکتو از وی مطالبه میکند. می بینیم بمجرد اینکه اعتراضات خیابانی درجه ای فروکش میکند، اعتراضات متنوع کارگری در هر گوشه ایران آغاز میشود و “خلأ” اعتراضی را پر میکند. دوره انقلابی از سیاست “مطالبه گری” عموماً عبور میکند و وارد سلب میشود. معنی این حکم این نیست که طرح هیچ خواستی در هر مرحله از جنبش موضوعیت ندارد. حتی آنجا که کارگران ناچارند از سر قابل دفاع بودن و بسیج نیرو، روی خواستهای اقتصادی و رفاهی وارد عمل شوند، معنای سیاسی آن برای حکومت و جامعه روشن است. در بحث و انتظار فوق، مسئله و انتظار این بود که کارگران با اعتصابات سراسری برای سرنگونی حکومت بمیدان بیایند.
در هر حال حزب حکمتیست سیاست سرزنش طبقه کارگر بخاطر عدم حضور سیاسی و اعتصابی را ندارد. ما معتقد نیستیم که کارگران و بویژه رهبران کارگری از نظر سیاسی متوجه اوضاع نیستند یا کلاه شان را چسپیده اند. اینها تصورات منصفانه ای نیست و غیر واقعی اند. ما میگوئیم کارگران موانع جدی سر راهشان هست، این موانع را باید شناخت، برای رفع آنها تلاش کرد، انتظارات را بالا برد و آمادگی لازم ایجاد کرد. ما بر گرفتن ابتکار عمل سیاسی طبقه کارگر و کمونیسم در تحولات جاری تاکید داریم و خود را موظف به شناخت دقیق این محدودیتها و کمک به رفع آنها میدانیم. بعنوان یک حزب کمونیستی کارگری که برای انقلاب کارگری و استقرار سوسیالیسم در ایران مبارزه میکنیم، همه تلاشمان اینست که طبقه کارگر در راس تحولات و رهبری سیاست ماکرو قرار گیرد، اما این مهم صرفاً با آژیتاسیون و بدون رفع موانع حضور قدرتمند کارگران عملی نیست.
در پایان لازمست تاکید کرد که کارگران بدهی ای به این گلایه های رادیکالیسم غیر کارگری در مورد عدم حضور سیاسی خود ندارند. بیشترین توده شرکت کننده در اعتراضات را کارگران و فرزندان کارگران تشکیل دادند. اعتراضات در مناطق محروم و کارگری بیشترین شمار را داشته است. بیشتر دانشجویان و دانش آموزان از فرزندان کارگران هستند. چهار اعدامی خیزش انقلابی کارگر بودند و شمار زیادی از جانباختگان و اسرا از مردم محروم هستند. کارگران خود را صاحب این جنبش میدانند و در آن شعارها و آمال خود را می بینند. این خیزشهای توده ای روی دوش اعتراضات و اعتصابات کارگری قد برافراشتند و در موج بعدی با اعتصابات کارگری و جنبش شورائی طبقه کارگر ترکیب خواهد شد. ما هنوز در آغاز راه هستیم.
کمونیست هفتگی: سند دفتر سیاسی بر رفع موانع حضور طبقه کارگر و ضرورت بدست گرفتن ابتکار عمل سیاسی برای تامین رهبری سراسری سخن میگوید. این موانع کدامند و چگونه باید برطرف شوند؟ حزب در قلمرو سازماندهی و رهبری در مرحله کنونی جنبش چه میگوید؟
رحمان حسین زاده: در قطعنامه مصوب دفتر سیاسی حزب به درست تاکید کرده ایم که جامعه ایران وارد یکدوره انقلابی شده و جدال بر سر قدرت سیاسی مهمترین شاخص دوره انقلابی است. به نظر ما در جدال قدرت سیاسی طبقه کارگر نقش محوری به عهده دارد. پافشاری بر این حقیقت صرفأ تکرار ایده های خوب کارگری و کمونیستی ما نیست. بلکه به دو لحاظ واقعیت اجتماعی و ضرورت سیاسی مبرم این دوره را برجسته میکند. واقعیت اجتماعی است چون جنبش طبقه کارگر ایران در طول حاکمیت سیاه و استبدادی جمهوری اسلامی، مهمترین جنبش اجتماعی حاضر در صحنه در مصاف با حاکمیت سرمایه اسلامی بوده است. به ویژه یک دهه اخیر با هزاران اعتصاب و اعتراضات و گردهمایی و راهپیمایی و تحصن و تجمع، موقعیت فعالترین و سرزنده ترین جنبش طبقاتی و اجتماعی در مصاف با جمهوری اسلامی را داشته است. به وجود آمدن شرایط انقلابی دوره اخیر مدیون حضور مبارزاتی موثر جنبش کارگری در فضای سیاسی ایران است. به همین دلیل در فضای سیاسی سالهای اخیر سرها به طرف نقش رهبری کننده طبقه کارگر چرخیده و همه مبارزین انقلابی قطب چپ جامعه و دیگر جنبشهای اجتماعی رادیکال به کرات ضرورت و توقع رهبری را از طبقه کارگر مطرح کرده اند. نفس آکتوول بودن توقع رسالت رهبری طبقه کارگر، پیشروی مهم در راستای به فرجام رساندن رهبری کارگری در جامعه است. درعین حال این پدیده ضرورت سیاسی مبرم این دوره هم هست. یکی از تجارب مهم طبقه کارگر و مبارزین آگاه و ما کمونیستها این است که نگذاریم بار دیگر تجربه تلخ مقطع انقلاب ٥٧ و جابجایی قدرت بین جناحهای بورژوازی بر علیه منافع طبقه کارگر و مردم تکرار شود. بلکه یکبار برای همیشه طبقه کارگر پرچمدار تعیین تکلیف قطعی با بورژوازی و جمهوری اسلامی و ساختن آینده بعد از نظم جهنمی سرمایه باشد. این ضرورت سیاسی تحول تاریخی این دوره است. در این راستا گامهای مهمی برداشته شده و اما موانع زیادی هم وجود دارد. در میان موانع من بر سه مسئله مهم و البته شناخته شده تاکید بیشتری میگذارم، الف: تناسب قوای نامساعد- ب: فقدان سازمان توده ای ادامه کار- ج: غیبت رهبری سراسری و تحزب کمونیستی رهبر و سازمانده. در مورد هر کدام توضیحاتی خواهم داد.
به نظرم اولین مانع در مقابل قد علم کردن طبقه کارگر در قامت رهبری تحولات جاری هنوز تناسب قوای نامساعدی است که بورژوازی بر جنبش کارگری و جنبش اعتراض توده ای تحمیل کرده است. سرکوبگری خشن و تعرض معیشتی شنیع و شرایط بسیار سخت کار و انواع ترفندهای تفرقه ایجاد کن در صفوف جنبش طبقه کارگر مانع به کارافتادن کل پتانسیل مبارزاتی جنبش طبقه ما برای تحقق خواسته های اقتصادی و سیاسی خود و کل جنبش آزادیخواهانه و به ویژه برای تعیین تکلیف نهایی با بورژوازی حاکم است. با وجود اینکه در خیزش انقلابی پنج ماهه اخیر تناسب قوای مبارزاتی در سطح قابل توجهی به نفع جنبش اعتراضی علیه جمهوری اسلامی تغییر کرد، اما هنوز به درجه ای نرسید، که هم جنبش کارگری و هم جنبش توده ای با تمام ظرفیت ممکن برای وارد کردن ضربه نهایی به جمهوری اسلامی وارد صحنه شوند. در نتیجه چاره ای نیست، جز اینکه جنبش کارگری همانند تجارب تاکنونی خود، کماکان به عنوان نیروی فعاله تغییر تناسب قوا و ایجاد شرایط مساعدتر عمل کند، به نحوی که بتواند بیشترین پتاسیل مبارزاتی خود را به صحنه بکشد. راه اینکار تلاش آگاهانه و سازمانیافته رهبران و پیشروان سوسیالیست کارگری متکی به همین اعتصابات و اعتراضات جاری و متکی به همین مبارزات جاری کوچک و بزرگ برای عقب راندن بورژوازی و قدرت حاکمه است. در همین راستا به مانع دوم یعنی متکی نبودن به سازمان توده ای کارگری، متشکل کننده بیشترین نیروی مبارزاتی جنبش کارگری میرسیم. طبعا همه کارگران آگاه متوجه ضرورت ایجاد تشکل توده ای خود هستند و در این رابطه احتیاجی به توضیح نیست. بارها و بارها کارگران در جریان اعتصابات و اعتراضات خود به سطحی از اتحاد و تشکل، به شبکه مبارزاتی فعالین همگام با هم و به مجامع عمومی و گاهأ سندیکا و دیگر نهادهای مقطع مبارزه روی آورده و بی تجربه نیستند. اتفاقأ همین سطح از تلاشهای سازمانگرانه بخش مهمی از پیشروی تاکنونی جنبش کارگری را تأمین کرده است و باید قدر این تقلاها را دانست. در شرایط حاضر هم با توجه به فاکتورهای نامساعد و مساعد پیش رو، به مثابه رهبران و پیشروان کارگری و ما کمونیستها بیش از پیش و نقشه مند، لازمست فعالیت برای سازمانیابی توده ای و تشکل توده ای را پیگیری کنیم. در این راستا در بند هشتم قطعنامه تاکید کرده ایم “حزب کمونیست کارگری – حکمتیست بر اهمیت سازماندهی یک جنبش مجمع عمومی در کارگاهها و واحدهای تولیدی و اقتصادی تاکید میکند. در غیاب شوراهای قوام گرفته کارگری، در فقدان هرنوع سازمان توده ای قدرتمند و ادامه کار کارگری، مجمع عمومی یعنی تجمع هدفمند و آگاهانه کارگران برای تصمیم گیری جمعی و تامین رهبری حرکات اعتراضی، کلید پیشروی جنبش اعتراضی کارگران است. مجمع عمومی ادامه کارترین و موثرترین شیوه سازماندهی توده ای کارگران در شرایط کنونی و یک پیش شرط قدعلم کردن یک جنبش شورائی- کارگری قدرتمند در تحولات جاری است”. واضح است متکی شدن جدی به جنبش شورایی و شوراهای قوام گرفته کارگری در سطح پایه و سطح بالاتر، اهرم قدرتمند طبقه کارگر در جدال قدرت سیاسی خواهد بود.
به علاوه از نظر من مانع سوم و اصلی تر عروج نکردن رهبری جاافتاده و سراسری و تحزب کمونیستی هدایت گر در خیزش انقلابی جاری است. بدوأ این را توضیح دهم که منظور ما عروج رهبری رادیکال و کمونیستی در رأس تحولات انقلابی جامعه است و نه رهبری علی العمومی. لذا قدعلم کردن رهبری رادیکال کمونیستی و تحزب کمونیستی آن در کشمکش برسر قدرت سیاسی یک پدیده اند و نمیتوان آنها را از هم تفکیک کرد. اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند. ما بر این کمبود اساسی واقفیم و به عنوان حزب کمونیست کارگری- حکمتیست در عین حال زمینه های مساعد قد علم کردن رهبری رادیکال و سراسری را می بینیم. در قطعنامه مصوب تاکید کرده ایم. “جنبش انقلابی متکی به درجه ای از سازماندهی و رهبری در مقیاس محلی، تاکنون پیشروی نموده است، اما ادامه پیشروی موثرتر در گرو سازمانیابی بیشتر شبکه ها و ارگانهای انقلابی در محلات و مراکز کار، دانشگاه ها و مراکز آموزشی، میان جنبشهای اجتماعی رادیکال و مهمتر تامین رهبری سراسری است”. در همین راستا ما بر گسترش و انسجام و همگامی بیشتر شبکه رهبران کارگری و سوسیالیست مراکز کارگری با هم، فراتر از مراکز و رشته کارگری خود، بلکه فراکارخانه ای و رشته ای عمل کردن، در سطح هر استان و سراسر کشور تاکید میکنیم. همگامی شبکه رهبران پیشرو کارگری با شبکه رهبران و فعالین اعتراضات توده ای، با رهبران و فعالین مبارزات زنان و نسل جوان و اعتراضات محله محور در هر شهر و منطقه را ممکن و بسیار ضروری میدانیم. این سطح از کار عملا به عروج رهبران و فعالین کارگری سراسری تر کمک میکند. میتواند اتحاد مبارزات کارگری و توده ای را ممکن کند. به علاوه ما آگاهیم بر اینکه رهبران و پیشروان سراسری و محلی کارگری و توده ای به تحزب رادیکال و کمونیستی لازمست متکی شوند. جنبش کارگری و توده ای رادیکال در جدال قدرت سیاسی علاوه برسازمانهای توده ای خود از نان شب واجب تر است به حزب کمونیستی راهگشا و کارساز خود متکی شوند. در پاسخگویی به این نیاز تلاش آگاهانه ما تبدیل حزب حکمتیست به حزب عجین شده با همین شبکه های رهبران سوسیالیست کارگری و توده ای، تبدیل حزب به جریان پاسخگوی نیازهای مبارزاتی آنها و به حزب ابزار دست آنها در جدال بر سر تصرف قدرت سیاسی است. ما واقفیم که حزب ما در این مسیر پر پیچ و خم مبارزاتی هنوز با محدودیتها و کمبودهای جدی روبرو است. نقشه ما اینست براین محدودیتها فایق آییم. در عین حال حزب ما ظرفیتها و تواناییهای خود را از جمله اتکا به پلاتفرم روشن در جنبش سرنگونی و ترسیم مداوم تمایز با آلترناتیوهای بورژوایی و راست و مهمتر اتکا به برنامه جامع دنیای بهتر در مسیر سازماندهی انقلاب کارگری و ترسیم تحول سوسیالیستی آتی و بکارگیری اعتبار و سابقه مثبت حزب در جامعه و تجربه و توانایی نسلی از کادرهای با تجربه چهار دهه مبارزه کمونیستی را سرمایه سیاسی بزرگی در راستای عروج رهبری انقلابی و رادیکال میداند. فراخوان ما به محافل و شبکه رهبران کمونیست در جنبش کارگری و در جنبشهای اجتماعی رادیکال و هر جریان و فعال کمونیست اینست، دست در دست هم میتوانیم به رهبری با اتوریته، کاردان و رادیکال در رأس جنبش سرنگونی و خیزش انقلابی جاری شکل دهیم. در فرصت تاریخی به وجود آمده سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و سازماندهی انقلاب کارگری را به فرجام برسانیم.
کمونیست هفتگی: قطعنامه بر ویژگی ضد مذهبی و ضد اسلامی جنبش جاری تاکید دارد. همینطور از یک رادیکالیسم اجتماعی چپ در خیزش انقلابی سخن میگوید. اولا اهمیت این ویژگی ضد مذهبی چیست و چرا حزب بر آن تاکید می کند؟ ثانیا چرا حزب با تبئین نیروهای راست از خیزش انقلابی مخالف است؟
جمال کمانگر: ما بارها در این ٤٤ سال از عمر ننگین رژیم اسلامی تاکید کرده ایم که ایران جامعه اى اسلامى نيست، حکومت اسلامی است و جامعه هر روز این اسلاميت رژیم را پس میزند و علیه آن مبارزه می کند. این نخواستن اسلام توسط مردم خود را در عدم تمکین به قوانین اسلامی و زیرپا نهادن آن در خانه و مدرسه و کوچه و بازار نشان داده است. یکی از جبهه های اصلی نبرد علیه رژیم اسلامی، مبارزه زنان علیه حجاب اسلامی و قوانین ضد زن و آپارتاید جنسی حاکم بوده است. مشکل رژیم دو سوم جمعیت آن کشور است که بعد از انقلاب ١٣٥٧ به دنیا آمده اند و تمام زندگی را همین امروز میخواهند.
قتل مهسا امینی در شهریور ماه ١٤٠١ و شروع اعتراضات در سقز با دور انداختن حجاب و آتش زدن آن شروع شد. این درجه نفرت از قوانین اسلامی در جهان معاصر بی نظیر است. این جنبش پتانسیل قوى ضد اسلامى را در خود دارا میباشد. کنار گذاشتن مراسم اسلامی بر مزار جانباختگان اعتراضات اخیر و تبدیل این مناسبتها به روز اعتراض و پخش سرود و خواندن شعر جلوه دیگری از پتانسیل این جنبش عظیم ضد دینی در ایران است. زنده یاد مجید رضا رهنورد قبل از اعدام در مورد مفاد وصیتش با چشمان بسته و دست شکسته به بازجو خبرنگاران رژیم اعلام کرد: “برای من نماز نخوانید، قران پخش نکنید و شادی کنید.” این سخنان یک انقلابی قبل از اعدام است که شجاعت ضد اسلامی یک نسل را به جهانیان معرفی کرد.
برای ما کمونیستها که مبارزین خستگی ناپذیر روشنگری علیه صنعت دین هستیم این جلوه ها غرور آفرین است. مردم در پنج ماه اخیر اجتماعا به این نتیجه رسیده اند که میخواهند نه تنها خود را از قید و بند قوانین دینی رها کنند بلکه یک رگه قوی ضد سرمایه داری در شعارها و اعتراضات و استبداد در هر شکل آن به چشم میخورد. آخوند به عنوان نماد مفتخورترین قشر جامعه شناخته میشود. در کنار حجاب سوزان عمامه پرانی به نماد ضدیت با تحجر در ایران تبدیل شده است.
اپوزیسیون راست هیچ وقت طرفدار خیابان و به قول خودشان “هرج و مرج” نبوده است. “انقلاب” در قاموس آنها مترادف با “خشونت” است این در حالی است که بیشترین خشونت توسط هیئت حاکمه علیه مردم عادی در طول تاریخ صورت گرفته است. اگر امروز مجبور شده اند بر مطلوبیت “انقلاب” حرف بزنند نه از سر خیرخواهی بلکه برای از ریل خارج کردن و به کنترل در آوردن حرکت اعتراضی مردم است. در ادبیات سیاسی از تحولات ایران با عناوینی مانند؛ “انقلاب ملی ایران “، “انقلاب فمینستی” و “انقلاب دمکراتیک ایران” و غیره نام میبرند. این ترمها گمراه کننده است. از نظر ما آنچه در پنج ماه اخیر شاهد بوده ایم خیزش انقلابی و جنبش برای سرنگونی رژیم است. بدون تردید انقلابی در راه است، آن هم انقلاب کارگری که چشم انداز تحقق آن منشأ امید طبقه کارگر و ستمدیدگان جامعه و مایه هراس بورژوازی جهانی و محلی است. ما برای تحقق جامعه اى بدون استثمار، بدون فقر، بدون طبقات بالادست و فرودست، بدون استبداد، بدون حاکميت خرافات مذهبى و سنتها و اخلاقيات ارتجاعى، بدون نابرابرى، بدون تبعيض مبارزه می کنیم. يک جامعه سوسياليستى.
کمونیست هفتگی: قطعنامه وظایفی را علیه افق نیروهای راست و جدا کردن حرکت و سیاست مردم از آنها پیش پای حزب و کمونیست ها میگذارد. این موضوع چرا اهمیت دارد و چه مکانی در مبارزه جاری برای سرنگونی جمهوری اسلامی دارد؟ آیا این سیاست “اتحاد مردم” را زیر سوال نمی برد؟
عبداله دارابی: “اینکه چه نوع حکومتی بر سر کار بیاید، اهمیتش به مراتب بیشثر از سرنگون کردن یک رژیم است؛ زیرا در صورت ناآگاهی، عدم تشکل و بی تجربگی، حکومت بدست دشمنان دیگری خواهد افتاد. (لنین).
رویدادهای چهار دهه اخیر جهان و خاورمیانه، از جمله خیزش انقلابی جاری و حی حاضر مردم ایران برای سرنگونی تام و تمام جمهوری اسلامی، صحت و سقم این نکته لنین را به درستی بیان کرده است. همانطور که در سئوال فوق اشاره شده، دفتر سیاسی حزب با درک و شناخت درست از این دوره، بموازات تلاش بی وقفه برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی، بر نقد و افشای صریح افق و سیاست نیروهای راست اپوزیسیون نیز به عنوان دو سیاست جدی این دوره، تأکید نمود و آنرا در دستور کار حزب و کمونیستها قرار داد.
با توجه به آن، از نظر کارگر کمونیست و مردم آزادیخواه این دوره، جدال طبقاتی برسر چگونگی ساقط کردن رژیم، و کسب قدرت سیاسی بعد از آن، به صدر صحنه سیاست ایران کشیده شده و هم اکنون بارقه های روشنی از آن بچشم میخورد. در انقلاب ۵۷ ایران، جدال سیاسی طبقه کارگر و انقلابیون آندوره، عمدتا روی سرنگون کردن رژیم متمرکز بود که، سرانجام آن بجایی رسید که طبقه سرمایه دار ایران بتواند با فرجه بیشتری آلترناتیو حکومتی از گور برخواسته خود را با زور بر گرده مردم سوار کند. اما جدال سیاسی ـ طبقاتی بین کار و سرمایه در ایران امروز، عریانتر و طبقاتی تر از همیشه هم برسر نحوه سرنگونی رژیم و هم کسب قدرت سیاسی بعد از جمهوری اسلامی جریان داشته و دارد. برای نمونه: راست پروغرب بمنظور متوهم کردن و شکست دادن خیزش انقلابی مردم بپاخاسته ایران، با توسل به یک خودگمارده مرتجع چون رضا پهلوی، میکوشند تا از کانال دول غرب، مجوز «وکالت گری» مردم ایران را کسب کنند و به اعتبار آن، در درجه اول تلاش کنند آدمکشان مرتجع رانده شده و باقیمانده درون رژیم را که سرمایه اصلی آنها را تشکیل میدهد دور خود جمع کنند و به آنها اطمینان خاطر دهند که با این کارت مورد تأیید دول غرب، میتوان در مقابل خیزش انقلابی مردم ایران ایستاد و بدینوسیله بقای نظام موجود و راه اندازی مجدد تولید سرمایه داری را ضمانت کرد! چون رضا پهلوی و سرمداران کمپ راست ضد انقلابی بخوبی یقین دارند بدون جلب و جذب بخش قابل توجهی از نیروی های سپاه و بسیج، و اطلاعات از همه جا رانده و مانده رژیم، به هیچ جایی نخواهند رسید و بدون آن، حتی تظاهر لفظی به «حفظ بقأ و راه اندازی مجدد ماشین تولید سرمایه داری» پوچ خواهد بود. ولی تاکنون واقعیت نشان داده است تلاش آنها در این زمینه صفر بوده، چون آمریکا و دول غرب، به آن تن نداده اند. عدم توافق دول غرب در این شرایط، از بد طینت بودن رضا پهلوی سرچشمه نمیگیرد. چون درعالم واقع سیاست در ایران، جنبشی عروج کرده که توجه افکار عمومی جهان را بخود جلب کرده، که ابعاد آن بمراتب بزرگتر و عظیم تر از جنبشی است که ۴۳ سال قبل تاج و تخت پدر رضا پهلوی را ساقط کرد. این جنبش بپاخاسته نه تنها سرمایداری محلی بلکه کل نظام سرمایه داری جهان را به لرزه انداخته است. با توجه به نکات فوق الذکر، باید به روشنی و قاطعیت کامل به نقد و افشای افق و سیاست نیروهای اپوزیسیون راست پرداخت و آنها را افشا و رسوا کرد. چون دغدغه اصلی آنها نه تنها سرنگونی تام و تمام جمهوری اسلامی نیست، بلکه جنبش انقلابی رادیکال و سرنگون طلب را مانع جدی سر راه خود میدانند و با تمام توان برای تضعیف و به شکست کشاندن آن تلاش میکنند.
افق و کارکرد نیروهای راست را باید نقد و افشا کرد و ماهیت آنها را بمردم نشان داد، چون اهدافشان با مردم نه تنها یکی نیست بلکه با سرنگون کردن تمام و کمال رژیم که خواست مردم است مخالفت جدی دارند. چون نیروی راست بشدت با سرنگونی کامل رژیم، انحلال و خلع سلاح سپاه و بسیج و ارتش و وابستگان رژیم مخالفند. چون در آرزوی آنند همه نیروهای سرکوبگر را بعد از جمهوری اسلامی مجددا به خدمت خود درآورند و بار دیگر آنها را علیه مردم بکار بگیرند. نیروی راست با تشکیل میلیس مسلح توده ای مردم برای دفاع از خود و ایجاد حاکمیت شورایی طبقه کارگر و مردم بپاخاسته مخالفت عمیق دارند.
نکات کوتاه فوق الذکر، بخوبی نشان میدهد که، اتحاد و یکپارچگی کارگر و مردم آزادیخواه ایران، در گرو همزمان بودن مبارزه برای سرنگون رژیم از یکسو، و نقد و افشای صریح اپوزیسون راست از سوی دیگر میباشد نه چیزی کمتر از آن. چون خصوصیت دوره انقلابی، دلالت بر این دارد در کنار تلاش برای سرنگون کردن رژیم، تلاش برای آلترناتیو سازی و اعمال هژمونی بر جنبش سرنگونی طلب از طرف جریانات دخالتگر و مسئول مجدانه قطعی و مسجل شود و مردم بر آن واقف باشند که ماحصل مبارزاتشان بعد از سرنگونی رژیم چه خواهد بود و به چه چیزی دست خواهند یافت. در غیر اینصورت، نفس اتحاد برای سرنگونی همچنان قوی و استوار باقی نخواهد ماند و در نهایت امر به اهداف مورد نظر خود نخواهد رسید. با توجه به آن، اهداف و سرنوشت حال و آینده هر یک از جنبش های دخیل در مبارزه، مستلزم نوعی از خودآگاهی است تا بر مبنای آن بتواند نیازها و واکنش های رفتاری خود را بخاطر دستیابی سریع به اهدافش با آن منطبق و هماهنگ کند. برعکس جریانات پوپولیستی، اگر چنین تلاشی صورت نگیرد با صرف کلمه اتحاد، اتحاد گفتن، از قافله عقب خواهد ماند و نهایتا از پیشبرد اهداف انقلابی مد نظر خود باز خواهد ماند که تا ده ها سال دیگر جبران نخواهد شد. تبین درست برای اتحاد کردن و متحد شدن، در درجه اول اتحاد کردن با هم جنبشی ها و هم طبقاتی های خودی است که میتواند تا رسیدن به مقصد استوار و همسو و با هم پیش رفت. نوعی دیگر از اتحاد، مشترکات رو یک یا چند خواست مشخص است که جریات مختلف بدون عدول از اهداف اصولی خود میتوانند روی آن به توافق برسند و برای آن فعالیت کنند.
اما در مورد جنبش راست پروغرب و جنبش کارگری کمونیستی و آزادیخواهی ایران، هیچ اشتراکات تاکتیکی و استراتژیکی وجود ندارد که این دو نیرو را سر یک میز جمع کند و بر مبنای آن توافق کنند و متحد شوند. چون راست پروغرب، در عالم واقع نه تنها سرنگونی طلب نیست، بلکه عین جمهوری اسلامی، روی بقای وضع موجود و تمام عرف و عادات و قوانین نظام سرمایه داری راضی و ساق است و به همه آنها پایبند. و اگردر فردای سرنگونی رژیم به قدرت برسد و توانش را داشته باشد همان راهی خواهد رفت که جمهوری اسلامی طی کرده است نه چیزی کمتر از آن. بهمین خاطر بود، ما چهل سال قبل گفتیم: جمهوری اسلامی ادامه راه پهلوی و رژیم سلطنتی است، اگر احیانا رضا پهلوی را هم با بند و بست برگرده مردم سوار کنند، بی تردید ایشان هم ادامه دهنده راه هر دوی آنها (سلطنت پهلوی و جمهوری اسلامی) خواهد بود. ما میگوئیم دوران اینها بسر آمده و مردم شایسته زندگی بهتری هستند.
کمونیست هفتگی: قطعنامه دفتر سیاسی از چشم انداز یک انقلاب کارگری و یک تحول سوسیالیستی در ایران و ضرورت انتخاب مردم سخن میگوید. پیشروی و پیروزی جنبش جاری برای سرنگونی در گرو چیست و فراخوان و سیاست حزب به کارگران و اردوی انقلابی چیست؟
همایون گدازگر: ما مشخصا در دل خیزش انقلابی اخیر با مشخصات برجسته آن، همواره تاکید کرده ایم که برای ما کمونیستها و طبقه کارگر سرنگونی جمهوری اسلامی نه تنها پایان کارنیست، بلکه شروع و فرصتی برای خیز برداشتن بسوی دستیابی به قدرت سیاسی و استقرار حکومت کارگری است. خصوصیات برجسته و عمیقا انسانی خیزش حاضر و ماهیت چپ و ضد مذهبی که همبستگی کم سابقه ای را در جامعه بدنبال خود بوجود آورده است، در واقع رنگ و بوی سوسیالیستی و عدالتخواهانه ای در سطح جامعه پدید آورده است که می تواند در صورت آمادگی طبقه کارگر و کمونیسم جامعه ایران، تخته پرشی برای ادامه انقلاب و کیفر خواست علیه کل نظام سرمایه داری باشد. زیر پوست همین جنبش عظیم ضد تبعیض، جنگی واقعی، جنگ طبقات متخاصم، جنگ طبقاتی، بعنوان نیروی محرکه حکم می راند. طبقات متخاصم با استفاده از همه ابزارهای سیاسی، تبلیغاتی، فرهنگی، روانی و ایدئولوژیکی، خود را برای جنگ آخر و پیروزی آماده می کنند. جریانات بورژوائی در هیئت جریانات راست پرو غرب و کل اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی بی وقفه در تلاشند که برنده این جنگ باشند. با تمام امکانات و بهره مندی از پشتیبانی دولتهای غربی و ابزار همیشگی شان یعنی ناسیونالیسم و مذهب برای خفه کردن انقلاب برحق مردم در تلاشند.
اما دشمنان طبقاتی کارگران در خیزش اخیر، علیرغم همه امکانات مالی، تبلیغاتی و سنت حکومتداری ای که دارند، از صف انقلابیون و طبقه کارگر می ترسند. عجله دارند تا از زبانه کشیدن بیشتر آتش انقلاب جلوگیری کنند. چرا؟ چون می بینند و می دانند که جنبش حاضر زمینه های مناسبی برای پرش بیشتر بدست داده است. پرشی که با سرنگونی جمهوری اسلامی متوقف نخواهد شد. در حالیکه هنوز غول کارگر متشکل و متحزب به میدان نیامده است، همه چیز براین واقعیت دلالت دارد که بقول قطعنامه حزب “یک فرصت تاریخی فراهم آمده است“. فرصتی که شانس قدرت گیری کارگر را بالا برده است. بشرط اینکه به استقبال تهیه ملزومات آن برود.
اما علیرغم نقطه قوتهای جنبش حاضر، اکنون دیگر بیش از پیش روشن است که پیروزی قطعی در گرو شرکت و دخالت طبقه کارگر و پیشروان آن در جدالها و مسائل گرهی کنونی جامعه است. در گرو به میدان آمدن طبقه کارگر متشکل و متحزب با ادعای رهبری صاحب جامعه است. کارگران و کمونیستها برای تحقق این ملزومات از صفر شروع نمی کنند. ۴۳ سال مبارزه طبقاتی علیه جمهوری اسلامی صف نسبتا طویلی از رهبران کاردان و آگاه را به جلو صحنه رانده است. اما این اندازه از تشکل و خود آگاهی هنوز قادر به ایفای نقش تاریخی کمونیستها و کارگران برای نجات یکباره جامعه از نکبت سرمایه داری نیست.
وقت آنست که شبکه های متحد کارگران و رهبران مبارزات آنها عملا بسوی ایجاد سازمانهای توده ای کارگری گام بردارند. همچنین واضح است که بدون یک اسکلت بندی محکم حزبی در بین رهبران کارگری، امر پیشبرد انقلاب و بمیدان آوردن طبقه کارگر برای این جنگ طبقاتی غیر ممکن است. خلاصه وظایف تاریخی خطیری پیش پای رهبران طبقه کارگر و کمونیستها قرار گرفته است که جواب دادن به آنها می تواند سیمای سیاسی – اجتماعی جامعه ایران را زیر و رو کند و در دهه سوم قرن بیست و یکم کل منطقه و خاورمیانه اسیر چنگال اسلام سیاسی را برای رهایی رهنمون شود. رشد طبقه کارگر ایران و مبارزات سالهای اخیر بخصوص در مراکز بزرگ و حیاتی از قبیل نفت و گاز و پتروشیمی ها نشان از توان بالقوه آن برای پیشاهنگی و به انجام رساندن خیزش انقلابی اخیر را دارد.