مقالات

٨ مارس ٢٠٢٣ در حمایت جهانی از خیزش انقلابی در ایران

٨ مارس ٢٠٢٣
در حمایت جهانی از خیزش انقلابی در ایران

مهمترین سوال روز جهانی زن ٢٠٢٣ برآمد توده ای و انقلابی و زن محور در ایران است. خیزش انقلابی در ایران از دریچه سوال کلیدی مسئله زن و مشخصاً علیه حجاب اسلامی و آپارتاید جنسی قطبی شده است، اما محدود به این سوال مهم نیست و نخواهد ماند. خیزش انقلابی زن محور در ایران عروج جنبشی آنتی اسلامیستی در پایگاه اصلی اسلام سیاسی است که میتواند سیمای جامعه ایران و منطقه را دگرگون کند و کل صورت مسئله اسلام سیاسی در جهان را تغییر دهد. بدیهی است که تحولات در ایران خصلت کشوری ندارد و مسئله ای صرفا مربوط به ایران نیست، بلکه به سوالاتی مهم و دورانساز در منطقه و جهان جواب میدهد و به این اعتبار بر معادلات دیرپاتر در کشورهای خاورمیانه و جهان تاثیرات ماندگار برجای خواهد گذاشت. به این معنا این جنبشی علیه کل منافع طبقه بورژوازی در ایران و منطقه و حامیان جهانی اش است. انتظار جنبش انقلابی و جنبش آزادی زن در ایران از جنبش جهانی حقوق زن و جنبش بین المللی کارگری و افکار عمومی پیشرو اینست که در ٨ مارس ٢٠٢٣ در دفاع از خیزش انقلابی در ایران و آزادی و برابری زن و مرد بمیدان بیایند. از تحرک انقلابی نسل جدید و زنان و مردان شورشی که تاریخ می سازند و علیه یکی از دژهای ارتجاع در قرن بیست و یکم با جسارت ستودنی بپاخاسته اند، قاطعانه دفاع کنند. در دنیای امروز و در حال حاضر ایران تنها سنگر انقلابی است و هر انقلابی و نیروی آزادیخواهی موظف به حمایت از آنست.

تحولات ایران در دنیائی که در جنگ و رقابت میلیتاریستی، در نفرت پراکنی قومی و مذهبی و سیاست هویتی، در نسل‌کشی و زن ستیزی و کارگر‌کشی غرق بود، منشاء امید و تحرک جدیدی شد. بار دیگر معلوم شد که سرنوشت دنیا دست میلیتاریست ها و تروریست ها و دستجات مرتجع نیست، معلوم شد تاریخ را انسانهای واقعی و جنبش های واقعی میسازند اگر راهشان را پیدا کنند. بار دیگر قاطعیت انقلابی کلیه تئوریهای کپک زده که کشیمنی در آکادمی و دانشگاه ها و مراکز فکری برای اسارت بشر تولید میشد را بی اعتبار کرد. بار دیگر تحرک انقلابی هر ضد بشر و واپسگرا و ضد تغییرات رادیکال را وادار کرد که ردای قلابی “انقلاب” بر تن کند. راست گفته اند که تاریخ را کسانی می سازند که در تغییر ذینفعند، نیروها و جنبش هائی که خلاف جریانند و علیه سلطه طبقات دارا و قدرتهای مافوق مردم برمیخزند. تغییرات پایدار و تعیین کننده همواره محصول انقلابات و قیامها و حرکتهای خلاف جریان بوده است. خیزش انقلابی ١٤٠١ در ایران، اگر از یکسو ادامه تاریخی مبارزات و برآمدهای توده ای پیشین بود، از سوی دیگر کیفیتی جدید و جنبشی برای تعیین تکلیف با مهمترین سوالات قدیمی و پاسخ نگرفته با افقی برای یک آینده بهتر بود. این جنبش امروز موج اول را در دوره انقلابی پشت سر گذاشته است و میرود در امواج بعدی با سوالات مرکزی و مهم دیگر مثل مواجهه به فقر و فلاکت، با اعتصابات گسترده کارگری و حضور کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی و یک جنبش قدرتمند ترکیب شود و تصویر عمیق تری از تحولات ایران بدست دهد.

در این اوضاع است که اغتشاش و ابهام از تصویر وارونه و تاکنون پمپاژ شده جامعه تدریجاً کنار میرود، صحنه کلاسیک تر میشود، نیروها و جنبش های اجتماعی از هر سو بمیدان می آیند، از فاشیست و مونارشیست و ناسیونالیست تا جمهوریخواه و آزادیخواه و سوسیالیست، تلاش دارند مُهر خود را بر تحولات بکوبند. جامعه بیش از پیش قطبی میشود و کل اردوی رنگارنگ ارتجاع و منادیان بازسازی نظم قدیم در هیئت چهره ها و نیروهای متفرقه در مقابل تغییر انقلابی و برای “مدیریت” آن بمیدان می آیند، منافع بزرگتر و استراتژیک طبقاتی دوست و دشمن دیروز را در یک صف قرار میدهد و با یک زبان و یک خط مشی سیاسی بصف می کند. ضد انقلاب و مخالفان تغییرات بنیادی همه و هر کدام بنوعی علیه صفوف انقلاب و اردوی نیروهای خواهان تغییرات ریشه ای سنگربندی می کنند. نظر به خصلت زنانه تحول انقلابی در ایران، روز جهانی زن امسال بسیار مهم است و هر نیروی آزادیخواه که امیدی به پیروزی خیزش انقلابی در ایران دارد، ضروری است آگاهانه در کنار مبارزه انقلابی و علیه ارتجاع داخلی و بین المللی بایستد.

گفته اند میزانِ حُرمت و آزادی بشر رابطه مُستقیمی با درجه رشد تکنیک و علم و ثروتِ اجتماعی دارد. بنظر میرسد این رابطه معکوس است. حقوق انسانها عموماً و حقوق مردم کارگر و زحمتکش و زنان خصوصاً، در دهه سوم قرن بیست و یکم در قیاس با دهه های شصت و هفتاد میلادی قرن بیستم، بسیار وخیم است. امر آزادی و برابری و حقوق جهانشمول انسانها که زمانی از ارزشهای معنویِ بشریتِ پیشرو بود، امروز دور دست و چه بسا مُحال به نظر میرسد. عقبگردهائی که سرمایه و جنبشهای ارتجاعی و ایدئولوژیهای مُنحط به بشریت تحمیل کرده اند، نه فقط آرمانخواهی و تحقق ایده‌های قدیمی را به حاشیه رانده است بلکه سطح توقع انسانها از خود و از جامعه را بشدت تنزل داده است.

زمانی میگفتند آزادی بشر در گرو پیشرفت جامعه، رشد صنعت و تکنیک و وجود شرایط مادّی‌‌ای است که بتوان از حقوق و آزادی و رفاه برای انسانها صحبت کرد. یک مشاهده ساده نشان میدهد که دنیای قرن بیست و یکم در ثروت و تکنولوژى پیشرفته و دستاورد علمى و توان غول آساى انسانى برای پیشرفت غرق است. با اینحال انسانها در قرن بیست و یکم در قیاس با قرن گذشته بسیار بیحقوق‌ترند. این اوضاع برای هزارمین بار اثبات میکند که بشر بطور تدریجی و برگشت ناپذیری رشد نمیکند و جلو نمیرود بلکه نیروهای واقعی سیاسی میتوانند جامعه را به قهقرا برگردانند. این یک طرف مسئله است. طرف دیگر مسئله جنبشها و نیروهای سیاسی و طبقاتی هستند که هنوز برای امر تغییر تلاش میکنند و تغییر اوضاع موجود را مُمکن میدانند.

واقعیت اینست اگر وضع موجود را نپذیریم، اگر از عینک نظام بورژوائى و دستگاه مافیائى مذهب و مردسالارى نهادینه در آن نگاه نکنیم، با امکانات مادّی و دستاوردهای تکنیکی و اطلاعاتی دنیای امروز، با هر محاسبه اى میتوان دنیائى آزاد و مُرفه و خوشبخت براى همگان ساخت. میتوان از فقر و فلاکت و زن‌ستیزى و جامعه‌ستیزى و مصائب گریبانگیر بشر آزاد شد. اما هنوز مردسالارى و خشونت علیه زنان بسیار بیشتر از طاعون و جُزام و ایدز و بیماریهاى اپیدمیک و جنگهای مهیب از بشریت قربانى میگیرد. سوال اینست که منشأ این زن ستیزى، این جان سختى مردسالارى، این فرهنگ ماچویستى کجاست؟ چرا ضدیت با آزادى و حُرمت زن، علیرغم تفاوتهائى که در حقوق و موقعیت زنان در کشورهاى مختلف هست، به شناسنامه دنیاى امروز تبدیل شده است؟ چرا این فرهنگ منحط هر روز بازتولید میشود؟

سرمایه داری و ستمکشی زن
تاریخ مکتوبِ بشر با زن ستیزى و زن کُشى عجین است. به این اعتبار زن ستیزى و تبعیض براساس جنسیت ویژگى سرمایه‌دارى نیست. اما سرمایه‌دارى این میراث نفرت‌انگیز تاریخ را مطابق با نیازهاى بازار و سود سرمایه نونوار کرده است. مصائب جامعه امروز دیگر میراثِ عهد بوق و دورانِ جهالتِ بشر نیست بلکه محصول نظام سیاسى و اقتصادى امروز است. اگر هنوز زن کُشى در دنیاى امروز الگوهاى قرون وسطى را بخاطر مى آورد، تنها بیانگر این واقعیت است که افکار و عقاید طبقه حاکم و نظام سرمایه‌دارى تا سطح افکار و فرهنگ قرون وسطى سقوط کرده است. در دنیائى که انفجار اطلاعات آن را به “دهکده‌اى جهانى” تبدیل کرده است، در هر‌گوشه این دهکده، بورژواها و ژنرال‌ها و مُشتى سیاستمدار نوکر و آخوند و سرعشیره و آدمکش حرفه‌اى سلطنت میکنند. علم و دانش و تکنولوژى و ثروت و دستاوردهاى بشرى، در دست بورژوازى به وسیله اى براى عقب راندن بشریت به عهّدِ جهالت و رواج مردسالارى و خودمحورى و زن ستیزى و خشونت عریان علیه میلیاردها نفر در خدمت منافع اقلیت بسیار ناچیزى، یعنى طبقه بورژوازى، بدل شده است.

نه فقط ستمکشى زن و تبعیض براساس جنسیت، بلکه نفس وجود هر نوع ستم و تبعیضى در دنیاى امروز، رابطه مستقیمى با منافع نظام سرمایه‌دارى و طبقه حاکم دارد. از خانواده بعنوان یک نهادِ اقتصادى تا قلمرو تولید و مناسبات اجتماعى و قوانین، موقعیت فرو‌دست زن وسیله‌اى براى کسب سود است و منافع طبقه‌اى را پاسدارى میکند. ستمکشى زن یک رُکن انباشتِ سرمایه است. همین ضرورت بازتولید بقاى تبعیض و نابرابرى و نگرش ضد زن و خشونت علیه زنان را توضیح میدهد. زن ستیزى مسئله‌اى صرفا فرهنگى و اخلاقى واپسگرا نیست، مسئله‌ای اقتصادى و اجتماعى است. به منافع سلسله مراتب نابرابرى در جامعه در تمام سطوح خدمت میکند و دقیقا به همین اعتبار افکار و آرا و نگرش ضد زن ضرورى‌اند و توسط سخنگویان فسیلى دستگاه مذهب و ایدئولوژى متحجر بازار و “فرهنگ سازان” مرتجع بورژوا بازتولید میشوند.

در این دنیاى تاریک است که ما کارگران و کمونیستها، ما زنان و مردان برابرى طلب، ما انسانهاى فهیم و آزاد اندیش، هنوز پرچم ٨ مارس را در دست داریم. آرزوى ما این نیست که تا جهان وجود دارد به خیابان بیائیم و از برابرى زن و مرد دفاع کنیم! آرزوى ما اینست که دیگر جنگى براى ٨ مارس ضرورى نباشد. تبعیض براساس جنسیت مانند هر جهالت و عقب‌ماندگى تاریخى دیگرى ورافتاده باشد. ٨ مارس میراث و سُنت کمونیسم کارگرى است و بحق باید عزیز داشته شود. اما هدف این جنبش نفى فورى نابرابرى و تبعیض و نفى شرایطى است که جامعه طبقاتى با تمام تضادها و تناقضات و مصائبش، زندگى بشر امروز و از جمله زنان را به جهنمى روى زمین تبدیل کرده است. ٨ مارس صرفا یک یادواره و مراسم “تکریم” از عقاید پیشرو و آرمانهاى آزادیخواهانه نیست، بلکه جبهه‌اى قدیمى در جنگ علیه تبعیض و تحجر و نابرابرى است و باید مادام که ذره‌اى از تبعیض براساس جنسیت برجاست، پرچم آن برافراشته باشد.

آزادی زن و اسلام سیاسی
یک مسئله اساسی دیگر موقعیت زنان در کشورهای اسلام زده و مصافهای جنبش آزادی زن در این جوامع است. اینجا تفکیک مثلا ایران و کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا با کشورهای اروپائی و آمریکائی تا آنجا که به تعیین سیاستها و جایگاه جنبش آزادی زن برمیگردد بسیار حیاتی است. در اروپای غربی بعنوان مثال امر برابری حقوقی کمابیش مُحقق شده است و مسئله برابری اقتصادی در قلمروهای مختلف صورت مسئله سوسیالیستها است. در ایران و کشورهای اسلام‌زده همین سیاست ناکافی است. تکرار صرف بحث درست برابری اقتصادی در کشوری مانند ایران و در‌عین حال بی‌توجه بودن به اهمیت تقابل با حاکمیت اسلامی بعنوان یک ابزار مهم و روبنای سیاسی سرمایه‌داری، عملا جنبش آزادی زن را در مقابل شمشیرِ خونینِ اسلام خلعِ‌ سلاح میکند. در کشورهاى اسلام‌زده که آپارتاید جنسى یک رُکن حاکمیت سرمایه‌دارى است، فرودستى زن از جنس نژاد پرستى و سلّبِ هویت اجتماعى و انسانى نیمى از جامعه است. همانطور که سیاست و شعار هر سوسیالیست و کمونیست جدّی در آفریقای جنوبی دوران نژاد‌پرستی الغای فوری آپارتاید بود و نفی آپارتاید نژادی را یک گام مُهم در انکشاف و بسط مبارزه طبقاتی میدانست، در ایران و کشورهای اسلام‌زده نیز نفی آپارتاید اسلامی یک شرط پیشروی جنبش آزادی زن برای تحققِ برابری سوسیالیستی است. در کشورهائى که هویت انسانى اولیه نیمى از جامعه رسماً و قانوناً برسمیت شناخته نمیشود، امر سوسیالیسم و کمونیسم کارگرى به امر اِعاده شخصیت و حُرمتِ حقوقى و مدنى انسانها گره میخورد.

یک تفاوت دیگر اینست که مسئله زن در ایران و کشورهای منطقه یک گوشه جدال بین المللى و تعیین کننده با اسلام سیاسى است. زن ستیزى، حجاب اسلامی، حاکمیت قوانین آپارتاید جنسى، از ارکانهاى مُهم ایدئولوژى جنبش اسلام سیاسى است. “انقلاب زنانه” در ایران، یعنی انقلاب رهائی بخشی که زنان در آن نقش چشمگیری دارند، کمر جنبش اسلام سیاسى را میشکند و سرآغاز دوران نوینى از برابرى خواهى و آزادیخواهى سوسیالیستى در منطقه و جهان خواهد شد. پیروزی بر آپارتاید اسلامی در ایران زنان را بعنوان یک بازیگر مُهم اجتماعی علیه اسلام و سرمایه داری در معادلات بین المللى طرح میکند و سوسیالیسم را بعنوان پیشروترین و مُدرنترین جنبش مقابل بشریتى میگذارد که در جستجوى راهى براى برون رفت از تحجر و توحش سرمایه دارى است.

در روز جهانی زن باید سرمایه دارى را بعنوان مُسبب تمام مشقاتِ انسان امروز به محاکمه کشید و براى سرنگونى آن فراخوان داد. نظامى که انسانها را با مذهب و ناسیونالیسم و قوم پرستى و جنسیت و “بومى” و “خارجى” و “هویت جنسى” و “اقلیت” و “اکثریت” و غیره قصابى میکند، از این تقسیمات کاذب ذینفع است. کمونیسم علیه این تقسیمات کاذب است. کمونیسم برخلاف سرمایه دارى منفعتى در این تقسیمات و هویتهاى کاذب ندارد. برای کمونیسم کارگری، جنبش آزادی زن یک رُکن جنبش سوسیالیستی است. اگر براى بورژوازى فرودستى زن یک رُکن انباشت سرمایه است، براى کمونیسم کارگرى آزادى زن یک رُکن اساسى آزادى جامعه است. بشریت کارگرى که براى آزادى جامعه برمیخزد، ناچار است بعنوان بشریت آزاد از هر‌گونه تبعیض و نابرابرى برخیزد، و به همین اعتبار، ناگزیر است ریشه هاى کُل تبعیض و نابرابرى و زمینه‌هاى اقتصادى و اجتماعى آن را درهم‌‌ بکوبد.

سردبیر.
٢٤ فوریه ٢٠١٣