توضیح ضروری: در مطالب قبلی نوشتم، ضروریست جامعه را نسبت به مخاطرات مطرح کردن شعار “تمامیت ارضی” و علم کردن “خطر تجزیه طلبی” از جانب ناسیونالیسم ایرانی و “فدرالیسم” ناسیونالیستهای محلی و کرد آگاه و آماده کرد. نقطه عزیمت هر دو ترند ناسیونالیستی که مداومأ در فکر بند و بست و معامله باهمند، مقابله کردن با شرایط انقلابی فضای سیاسی ایران است. اینها میخواهند در تقابل با خیزش انقلابی جاری، فضای سیاسی را ناسیونالیزه و آلوده کنند. نباید گذاشت در این حرکت ارتجاعی موفق شوند. در ماههای اخیر ابتدا رضا پهلوی به نیابت از ناسیونالیسم عظمت طلب ایران و مشروطه خواهان با فرمول “حفظ تمامیت ارضی” و علم کردن بی پایه “تجزیه طلبی” به سبک “دایی جان ناپلئونی” در حال رژه و جنگ با “تجزیه طلبان” است. مشروطه خواهان و پهلوی چیها برای به فروش رساندن کالای بنجل ناسیونالیستی خود دنبال “تجزیه طلب” میگردند. شعار و فرمول “تمامیت ارضی” و علم کردن بیهوده “تجزیه طلبان” در تاریخ صد ساله ایران پرچم و پلاتفرم ناسیونال شوونیسم ایرانی در راستای تحمیل و تثبیت حاکمیت استثمارگرانه و ستمگرانه بورژوازی عظمت طلب بوده و به جوانب آن پرداختیم. روی دیگر سکه و به همان اندازه ارتجاعی طرح “فدرالیسم” ناسیونالیستهای محلی به ویژه در کردستان است. فدرالیستها با حق به جانبی بیشتر و “مظلوم نمایی” وارونه و ادعای دروغین “کسب حقوق ملت تحت ستم” تفرقه و تعصبات ملی و قومی پرمخاطره ای را دامن میزنند. در نوشته دو قسمتی “فدرالیسم: نسخه جنگ و خونریزی و تباهی جامعه” پایه های سیاسی و کارکرد عملی طرح عقبمانده فدرالیسم بررسی میشود. قبلا و در بخش اول به سابقه طرح مسئله فدرالیسم، مقولات کلیدی در دیدگاه فدرالیستها همچون “ملل وملیتهای” مختلف” و “کثیرالملله” معرفی کردن جامعه ایران پرداختیم. در ادامه و در این بخش پایانی به نقد محورهای دیگری از دیدگاه فدرالیستها میپردازیم.
٣- عدم تمرکز، تقسیم قدرت
استدلال دیگر عدم تمرکز و تقسیم قدرت است. چنین وانمود میکنند که عدم تمرکز قدرت و شکستن قدرت در قالبهای کوچکتر و به شکل فدرالى به دخالت مردم در اداره امور جامعه و استفاده موثرتر از ثروت جامعه و دموکراتیزه کردن کشور مىانجامد. اینجا دیگر فقط عوامفریبى نیست، بلکه کودنى مدافعان فدرالیسم در فاز نهایى است. در جواب این عوامفریبی ها انسان کافیست بپرسد؛ اختیارات بیشتر برای کى و چه جریاناتى؟ با مثالى میشود این موضوعات را بیشتر توضیح داد. جمهوری اسلامى به عنوان حکومت سرمایهداران ایران قدرت متمرکز و سرکوبگرانهای ایجاد کرده و نمى خواهد هیچ جریان بورژوایى دیگری را در قدرت دخالت دهد. در این میان جریانى مثل حزب دمکرات کردستان، که واضح است حزب بورژوائى کرد است، سهمى از این قدرت را در چارچوب کردستان میطلبد، نام آن را گذاشته ”فدرالیسم و منافع ملى“ و بر سر آن با دولت مرکزی دعوا دارد، واضح است دعوای اینها کشمکش دو بخش بورژوازی بر سر چگونگی توزیع قدرت با هم است. اگر زمانى جمهوری اسلامى مجبور شود این تمرکز قدرت را بشکند و اداره کردستان را به حزب دمکرات واگذار کند، این اختیارات و این شکستن تمرکز قدرت به آغوش حزب دمکرات پرتاب میشود. یعنى اختیارات بیشتر و ”شکستن تمرکز قدرت“ به جناح دیگری از بورژوازی محول میشود و در این میان قرار نیست مردم در حاکمیت دخالت کنند، قرار نیست شوراهای مردم قدرت را به دست بگیرند. نه تنها این، کارگر و مردم کردستان را این بار “حاکمیت بورژوایى خودی” استثمار و سرکوب کند. بورژوازی محلى از موقعیت به دست آمده علیه کارگر و مردم زحمتکش در کردستان استفاده میکند. همانطور که سخنگوی حزب دمکرات کردستان خالد عزیزی اعلام کرده، “علاقمند است در کردستان قدرت به دست آنها باشد و “کرد به دست کرد اعدام شود”. بهای کشمکش بر سر قدرت بین بورژوازی در مرکز و بورژوازی در محل را قرار است جنگ و خونریزی و به جان هم انداختن مردم سر یک وجب خاک و تعیین مرز “حکومت فدرال” همین مردم بپردازند. در راه عدم تمرکز و توزیع قدرت طبقاتى دو بخش بورژوازی میخواهند در ارومیه و نقده و کرمانشاه، یا در بلوچستان و خوزستان و غیره مردمى را که سالها با هم زندگى کردهاند، مناسبات عادی داشتهاند، کارگر و مردم همسرنوشت را به جان هم بیندازند. به همان شکلى که در یوگوسلاوی و افغانستان کرده اند و امروز در عراق میکنند.
٤- دموکراتیزه کردن کشور
یک وجه دیگر موضوع “عدم تمرکز” گویا “دمکراتیزه شدن” کشور است. بعضى از مدافعان فدرالیسم ادعا میکنند، “کشور ایران پهناور و بازمانده امپراتوری کهن و استبدادی است” و نوشداروی “فدرالیسم” را میطلبد تا به استبداد عصر امپراتوری پایان داده شود. اینها نمیخواهند بفهمند، آرایش قدرت و ساختار حکومت به خودی خود تضمین کننده هیچ نوع گشایش و دمکراتیزه شدن و بهبودی در نحوه رابطه قدرت حاکمه با مردم نیست. ما شاهدیم کوچکترین کشورها و واحدهای دولت و قدرت حاکمه در دنیای امروز از بسیاری از کشورهای بزرگ مستبدتر و خشنتر در برابر شهروندانشان عمل میکنند. در کشورهای کوچکى مثل کویت و بحرین و قطر هنوز نصف جامعه یعنى زنان از حق رای محرومند و استبداد سیاه به تمام معنا حاکم است. واضح است اینجا هم منطق طبقات و نیروی طبقاتى حاکم حکم میراند. استدلال پهناوری کشور ایران و عدم اداره آن از یک مرکز، سفاهت مدافعان فدرالیسم را به اوج میرساند. در دنیای تنگ و محدود قومیگری یادشان میرود دنیای امروز، دنیای انفورماتیک و اینترنت و ماهواره و تکنولوژی و ارتباطات سریع و اداره جوامع بشری در مقیاس وسیع است، قاعدتا باید متوجه باشند که مساحت وسیع و پهناوری کشور نه غیر قابل اداره به شکلى متمدنانه و آزادمنشانه است و نه الزاما موجب استبداد است. به عنوان یک پرنسیب عمومى مناسبتر است در کشوری مثل ایران مردم منتسب به “ملیتهای” مختلف بعنوان شهروندان آزاد و متساویالحقوق در چهارچوب کشوری بزرگ زندگى کنند. نکته دیگر، از نظر اینها گویا استبداد یک بیماری ژنتیکى است که از امپراتوری گذشته به جای مانده و ربطى به مناسبات طبقاتى و آن نیروی طبقاتى ندارد که قدرت را به دست میگیرد. پرسیدنى است به دنبال انقلاب ٥٧ که علیه نظام متمرکز سلطنتى و بازمانده امپراتوری کهن بود، چه شد که باوجود تغییر سیستم حکومتى از سلطنت به جمهوری، کماکان استبداد خشن و عریان به حکومت ادامه داد. واقعیت اینست که نیروی اسلامى بنا به نیاز طبقاتى سرمایه در دوره حاضر (و نه نیازهای امپراتوری سابق) حاکمیت استبدادی و متمرکز خشنى را حاکم نمود. برای مثال در دوره بعد از سقوط سلطنت در مناسبات سیاسى آن دوره، بر خلاف عوامفریبى و یا ساده لوحى مدافعان فدرالیسم، ایجاد نیمچه حکومتهای فدرالى علاوه بر ادامه استبداد در شکل و شمایل محلى و”خودی” و توهم برانگیز، با وقوع جنگهای قومى اوضاع را مشقت بارتر هم مینمود. امری که مردم ایران از آن اجتناب کردند. هر انسان آزادهای میداند با سرنگونى رژیم سلطنتى، در صورت به دست گرفتن قدرت توسط طبقه کارگر و توده مردم و استقرار حاکمیت شورایى و مردمى با پلاتفرم آزادیخواهانه در سراسر ایران میتوانست تضمین کننده آزادی و رفاه و حقوق برابر همه مردم در ایران باشد.
٥- فدرالیسم قومى یا اداری
مدافعان فدرالیسم استدلال میکنند، “سیستم فدرالى در آلمان و کشورهای اروپایى و آمریکای شمالى هم پیاده شده است”. این دیگر نه فاکت و تحلیل سیاسى بلکه عوامفریبى محض است. بحث مربوطه در رابطه با ایران دقیقا بحث بر سر فدرالیسم بر مبنای ملیت و هویت قومى و بحث بر سر تقسیمبندیهای قومى است. درست برعکس در آلمان و بعضى کشورهای غربى این “تنوع ملل” مورد نظر فدرالیستهای ایرانى و کرد نیست که سیستم فدرالى را موجب شده است. بلکه شکلى از تقسیم بندی اداری برای اداره امور در کشور بوده و اکثرا غیرقومیند و باز برخلاف عوامفریبىآنها، الزاما تضمین کننده دخالت مردم در اداره امور هم نبوده و در قیاس با شکل اداره شورایى جامعه بسیار عقب، بوروکراتیک و دست و پاگیر است.
٦- فدرالیسم و مسئله کرد
در نزد بسیاری از ناسیونالیستهای ایرانى و کرد، فدرالیسم وسیلهایست برای معامله و بند و بست در قبال مسئله ملى موجود در جامعه کردستان. ملىگرایان ایرانى و حزب دمکرات کردستان و جریانات مشابه، فدرالیسم را دریچهای برای سازش و معامله بر سر شریک شدن در قدرت در تحولات بعدی ایران مىبینند. فدرالیسم علاوه بر اینکه عقبمانده و ارتجاعی است، راهحل عملى هم محسوب نمیشود. بلکه شکاف کنونى را رسمى و نهادینه و ابدی میکند. در هر حال مسئله کرد، یک موضوع واقعى است و جواب میطلبد. راه حل کمونیسم کارگری، تنها راه حل درست و اصولى و قطعى این موضوع است. برخلاف ناسیونالیستها که با سیاستشان میخواهند، تفاوت و تبعیض ملى و هویت ملى نهادینه شود و مثل استخوان لای زخم باقى بماند، از نظر ما پایان دادن به ستم ملى لازمست به پایان دادن به دسته بندی ملى و هویت ملى و ناندانى ملى ختم شود. واقعیت اینست خارج از اراده ما و هر کس دیگری در نتیجه سرکوبگری دولتهای مرکزی سلطنتى و اسلامى، مسئله کرد به موضوع کشمکش سیاسى و نظامى تبدیل شده است. جنگ و کشتار و لشکرکشى به شهرها و محیط زندگى مردم کشیده شده است. در مقابل برای شریک شدن در قدرت سالها ناسیونالیسم کرد این موقعیت را غنیمت شمرده و وارد این کشمکش و نزاع شده است. ابعاد سیاسى و اجتماعى قضیه به شکلى است که بطور ابژکتیو جامعه بر سر آن قطبى شده است و ما کمونیستها درگیر این واقعه شدهایم. ریشه این مسئله از هر جا که باشد، امروز به یک کشمکش سیاسى و نظامى در آن جامعه تبدیل شده و راه حل واقعى میخواهد. راه حلى میتواند چاره ساز باشد، که اولا به این ستمگری ملى و سرکوب علیه مردم خاتمه داده شود. دوما این کشمکش سیاسى و نظامى پایانى پیدا کند. سوما به دسته بندی ملى و هویت ملى و تبعیض حول آن خاتمه داد و به این ترتیب این ناندانى ناسیونالیسم کرد هم برچیده شود. با مجموعه این فاکتورها راه واقعى اینست که به رسمیت شناخته شود مردم کردستان مستقیما خود سرنوشت سیاسى آینده خود را تعیین کنند. از نظر ما اینکار در یک رفراندم به رسمیت شناخته شده بینالمللى میتواند به این شکل پاسخ خود را بگیرد، که مردم کردستان رای بدهند به اینکه جدا شوند و دولت مستقل تشکیل دهند، و یا در چارچوب ایران و در نظام سیاسى سکولار و غیر قومى با تضمین کامل حقوق متساوی همه شهروندان به زندگى ادامه دهند. نتیجه چنین رفراندومى هر چه باشد باید معتبر و به رسمیت شناخته شود. در حال حاضر ما طرفدار این شق دوم هستیم.
فدرالیسم مردود است
فدرالیسم طرح و حرکتى قابل اعتنا در صحنه اجتماعي ایران نیست. مسیر تحولات سیاسى و انقلابى در ایران با وجود نیروی چپ قوی ميتواند ناسیونالیسم و ملىگرایى را چه در شکل “تمامیت ارضی طلبی” و چه در قالب “فدرالیسم” و اشکال دیگر به حاشیه براند و بستر نشو و نمای نیروهای سیاه و دست راستى ملی گرای ایرانی و عظمت طلب و فدرالیستهای محلی را بخشکاند. این مسیر را بايد با حساسیت بسیار بالا و آگاهانه طى کرد. نباید گذاشت ویروس ملیگری و فدرالیسم فعال شود. نباید گذاشت تجربه تلخ دسته بندیهای قومى و ملى در بالکان و افغانستان و جنگ و کشتاری که اتفاق افتاد، تکرار شود. تجربه سیاه کنونى جامعه عراق و سناریوی فدرالیزه کردن این کشور، که مورد استناد ناسیونالیستهای رنگارنگ ایرانى و کرد است، نباید سربلند کند.
حزب حکمتیست جبهه مبارزه بىامان علیه ناسیونالیسم و فدرالیسم را گشوده است. کارگران و مردم آزادیخواه و هر کس که مدنیت، سعادت، رفاه و آزادی و برابری همه شهروندان ایران را میطلبد، به تقویت این جبهه مبارزاتى فرامیخوانیم. باید اعلام کنیم. “ناسیونالیسم ننگ بشریت است ، طرح سیاه فدرالیسم مردود است.” تا همینجا چنین سنگربندی محکمی نشان داده است که میتوان طرحهای ارتجاعی ملی گرایان سراسری و محلی را خنثی کرد.
***