مقالات

در باره نژادپرستی ایرانی از میبد تا غزه سیاوش دانشور

در باره نژادپرستی ایرانی
از میبد تا غزه

سیاوش دانشور

“نژاد” بار علمی و قابل تعریف ندارد، تحرک بیوقفه انسانها در کره خاکی، تشریک مساعی در بقأ و زندگی، بی اعتبار شدن معیارهای سنتی و دورانی برای “تعریف نژاد”، جائی ریشه دار و مادی برای تعریف “نژاد” باقی نگذاشته است. با این حال “نژادپرستی” وجود دارد، برتری جوئی قومی و ملی و مذهبی وجود دارد، نیروهای راست افراطی و رسما نژادپرست وجود دارند و در کشورهائی بطور موسمی قدرت شان افزوده میشود. بموازات محصولات جانبی این نژادپرستی در جامعه و زندگی رومزه ساکنین کره خاکی تجلی می یابند. گسترش جنگ، نسل کشی، پاکسازی قومی، اعمال تبعیض برحسب؛ “ملیت”، مذهب”، جنسیت، محل تولد، سن، مکان اقتصادی و اجتماعی را شاهد هستیم.

نژادپرستی مثل مذهب و مردسالاری در تاریخ مکتوب بشر قدیمی است، اما نژادپرستی دوره سرمایه داری یک محصول جنبش ناسیونالیستی و ایدئولوژی ناسیونالیسم است. نژادپرستی گرایشی در درون بستر فکری و سیاسی ناسیونالیسم است. هر ناسیونالیستی نژادپرست نیست اما هر نژادپرستی یک ناسیونالیست افراطی است. برای مثال فاشیسم بدون ناسیونالیسم قابل توضیح نیست. کافی است مقداری تعصب ملی و ناسیونالیسم تان را غلیظ کنید تا سر از اردوگاه فاشیسم و “ریشه های نژادی” و موازین “خلوص نژادی” و نفرت قومی و ملی و مذهبی سردربیاورید. نکته اما اینست چرا تبلیغات نژادپرستانه و عمل فاشیستی ضروری میشوند؟ چرا در زمانه ای که جامعه در نبرد برای نفی ارتجاع و استیفای آزادی است، تبلیغات و اعمال نژادپرستانه و فاشیستی جلو می آیند؟ اینها چه نسبتی با روند انقلابی و جامعه خواهان تغییر دارند؟

“افغانستانی – عرب”، از میبد تا غزه
واقعه میبد بسیار مهم است، نه از آنرو که بار اول بود بلکه بدلیل شرایطی که در آن این فاجعه رخ داد. میگویند یک جوان ایرانی در نزاعی توسط یک شهروند افغانستانی به قتل میرسد. خود این خبر توسط رسانه ها قبل از اثبات صحت آن انتشار یافته است و قطعا نادقیق و جهت دار است. ماحصل اما اینست که گروهی از مردم شهر به محله مهاجران افغانستانی در میبد حمله می کنند. به حضور مهاجران در ایران اعتراض و خواهان اخراج آنها میشوند. در خیابان و کوچه و نماز جمعه با بدترین لحن فاشیستی با مهاجرین برخورد می کنند، در مواردی فرد را صرفا بدلیل افغانستانی بودن زیر کتک گرفته اند، در میبد تعدادی از منازل شان را به آتش کشیدند. نهایتا با دستور “شورای تامین استان یزد”، پلیس و نیروهای امنیتی مهاجران را در گتوی ایزوله موسوم به “شهرک مهمان” زندانی و عبور و مرور آنها را ممنوع می کنند. دستور ممنوعیت ها مثل برق و باد صادی میشوند، اخراج شهروندان افغانستانی سرعت میگیرد، قرار و مصوبه برای عدم استخدام کارگر افغانستانی روی بنرها خودنمائی می کند. فرماندار ميبد نیز از “جابجایی مهمان شهر” میبد و “دستگیری و اخراج و طرد ۲۴ هزار اتباع غیر مجاز” از کشور در فاصله مرداد ماه تاکنون میگوید.

این واقعه چه در رفتار شنیع و جنایتکارانه در قبال بخشی از شهروندان و چه در متن وضعیت سیاسی حاضر بسیار هشدار دهنده است. جمهوری اسلامی محرک و سازمانده این تحرک است و کلان ترین اقدامات را هم شورای تامین و اطلاعات و نیروهای انتظامی یزد صورت میدهند. در این میان ناسیونالیست های نژادپرست ایرانی یا در دست رژیم بازی می کنند و جز تحریک شده هائی بی اختیار نیستند، و یا یک هم جهتی استراتژیک با جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی اش در تقابل با روند برآمد انقلابی و تمایلات برابری خواهانه دارند. گاهی هر دوی اینها خودنمائی می کند. ضدیت عام تر ناسیونالیسم با مهاجران همه جا بدرجات مختلف وجود دارد. در ایران هم ضدیت با افغانستانی توسط این قشر طفیلی دولتی و غیر دولتی همیشه وجود داشته است. نژادپرستی ایرانی امروز اما کارکرد و هدف دیگری دارد و صرفا ارجاع به سابقه آن ساده انگارانه است. یک هدف مهم دامن زدن به این نفرت نژادپرستانه و ضد افغانستانی، تقویت تعصب ملی و مقابله با انقلابیگری جهانشمول کارگران و زنان و مردان نسل جدید انقلابی است.

این ضدیت با افغانستانی و خواست و شعار “اخراج افغانی” و “عدم استخدام کارگر افغانی” را باید در کنار شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” گذاشت. هر دوی آنها یک منشأ دارند. در ضدیت با افغانستانی ها و سازماندهی مجازات جمعی آنها، دولت اسلامی محور و یکه تاز است و ناسیونالیسم نژادپرست ایرانی در خدمت و همراه آنست. اما در مورد فلسطین و جنگ اسرائیل در غزه، ناسیونالیسم ایرانی بدلیل خصوصیت سنتی ضد عرب و همینطور همراهی اش با دولت اسرائیل در کشتار مردم عادی در غزه را با “حمایت جمهوری اسلامی از نیروهای تروریستی” توضیح میدهد. در این میان خلط مبحثی وجود دارد و آن اینست که رژیم اسلامی را “طرفدار مسئله فلسطین و مردم فلسطین” میداند و کل مردم فلسطین را به حماس و بعد به جمهوری اسلامی تسری میدهد تا موضع خود را توجیه کند. اینجا هم موضع رژیم دورنمای نژادپرستان ایرانی را ترسیم و توجیه میکند.

یک رگه بی تفاوتی میان بخشهائی از مردم ایران در قبال مسائل منطقه و جهان وجود دارد که نیروهای بورژوازی ایران از حکومت تا اپوزیسیون، بدرجات مختلف روی آن سرمایه گذاری می کنند و هر کدام دوزی از ناسیونالیسم و هم جهتی را در اتخاذ مواضع شان ملحوظ می کنند. برجسته کردن “ایرانیگری” و “برتری ایرانی به عرب”، بازگشت به عهد عتیق و تاریخ تراشی و نستالژی مزمن عظمت طلبی، تحریک قومی و ملی در دفاع از “تمایمت ارضی” و “اصالت خاک”، در اشکال حادتر آریائی گری و بروز تمایلات رسما فاشیستی و تحبیت فاشیستهائی مانند نتانیاهو و ترامپ و امثالهم، وعده سرکوب و کشتن مخالفین و ممنوعیت ها، برای این کمپ دورنمای پاکسازی های قومی و جنایت های بزرگتر را ترسیم میکند.

مردم ایران نمیتوانند به آزادی و برابری فکر کنند اما آرمان و اصول شان را در قفس ناسیونالیسم ملی و قومی زندانی کنند. چگونه میتوان انسان بود اما به همنوع خود بی تفاوت بود؟ چگونه میتوان از حق و حرمت و امنیت و تقابل با سرکوب حرف زد اما در مقابل نسل کشی کودکان و مردم عادی بی تفاوت بود؟ در ایران محدودیتهای معینی وجود دارد، مردم مخالف حکومت و نیروهای وابسته به آنند و حق دارند مخالف باشند و درست است که مخالفند. اما قبول تبئین رژیم و تبئین ناسیونالیست های متفرقه از دمکرات چپ تا نژادپرست با سیاست تقابل با جنبش اسلامی تناقض دارد. جمهوری اسلامی فلسطینی را معادل حماس میداند. همانطور که نتانیاهو و فاشیست ها اینطور فکر میکنند. همانطور که ناسیونالیست های ایرانی طرفدار نتانیاهو اینطور فکر میکنند. همانطور که ناسیونالیست های عرب ستیز با درجه ای اغماض همین جهت را دارند. همانطور که ناسیونالیسم چپ و نیروهای محور مقاومتی وجوهی از این تبئین را دارند. در میان طیف چپ ناسیونالیسم ضد امپریالیستی این متد و تبئین زمخت تر است. بعضا مانند خانم جودیت باتلر فمینیست، حزب الله و حماس و “محور مقاومت” مشهور رژیم اسلامی را “بخشی از چپ جهانی” و “نیروهای پیشرو” میداند. برای بیشتر این طیف منطق جمهوری اسلامی حاکم است؛ “یهودی مساوی با صهیونیست” است و هر کسی علیه صهیونیسم نباشد طرفدار آنست. همانطور که برای نتانیاهو “هر مسلمان و فلسطینی مساوی با تروریست” است. وجه اشتراک منطق ناسیونالیستی و مذهبی از هر دو سو غیر قابل انکار است.

منشأ این منطق مشترک رگه “برتری جوئی” و “مجازات جمعی” در ناسیونالیسم است. این اشتراک فکری در بستر ناسیونالیسم تصادفی نیست، از روی درک نادقیق معرفتی نیست. برعکس، حاصل اشتراک منافع و اشتراک نقطه عزیمت و اشتراک آرمانی طیف های مختلف یک بستر واحد است. ماحصل این دیدگاه ها در جامعه بی تفاوتی در قبال مرگ و کشتار همسایه است، تعصب ملی و قومی است، نفرت مذهبی و ملی است، نژادپرستی عریان و تائید جنایت است. در دوره های بحران این ناسیونالیسم و تمایلات خفته را کمی باد بزنید به جنگ داخلی میرسید. ناسیونالیسم یک ایدئولوژی مهم طبقه بورژوازی است که در تحمیل سلطه طبقاتی و بسته بندی منافع سیاسی و اقتصادی و امتیازات ویژه طبقه بورژوا تحت عنوان “منافع ملی” و خرافاتی از این دست نقش مهمی ایفا میکند. در قاموس ناسیونالیسم بی تفاوتی به همنوع میتواند بسادگی به نفرت از همنوع بدل شود. لاقیدی نسبت به حقیقت بسادگی میتواند به انکار آگاهانه حقیقت، به دروغگوئی گوبلزی، به پرووکاسیون سیاسی و مذهبی، به ترور شخصیت و تروریزه کردن محیط سیاسی، به جنگ همسایه با همسایه بدل شود. ناسیونالیسم بعد از پایان جنگ سرد که اساسا قوم پرستی و فاشیسم است، نمونه های دهشتناک زیادی بدست داده است.

ناسیونالیسم نژادپرست ایرانی جریانی خطرناک و سناریوی سیاهی است. از دریچه واقعه میبد و فوران نژادپرستی و حمله وحشیانه به شهروندان افغانستانی که تحت انواع تبعیض و فشارند، همینطور هورا کشیدن ناسیونالیسم ایرانی و عمدتا سلطنت طلبان نژادپرست و آریائی با قتل عام مردم غیر نظامی و بیدفاع فلسطین توسط ازتش اسرائیل، میتوان به منظره های دهشتناک پاکسازی های قومی آینده نگاه کرد. این جریان فاشیستی باید ایزوله شود. این کار طبقه کارگر و جنبشی است که منفعتی در اشاعه نفرت ملی و قومی و مذهبی ندارند. جنبشی که برای آزادی و برابری و رفاه همگان مبارزه میکند، جنبشی که اصول و آرمان و سیاست های خرد و کلان اش را نمیتواند بر عمارت پوسیده و خونین ناسیونالیسم و هویت های کاذب بنا کند. آنچه امروز در جریان است پیش پرده صحنه های بزرگ فرداست. نیاز امروز جنبش آزادیخواهی و انقلابی کوبیدن بر همبستگی انسانی، همزیستی مسالمت آمیز و پایدار با مردم منطقه و جهان، تقویت انترناسیونالیسم کارگری و همبستگی کارگران کشورهای منطقه و جهان و دفاع از حقوق جهانشمول انسانی است. این پرچمها سنتا در دست جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و کمونیسم کارگری بوده است. ناسیونالیسم و نژادپرستی دشمن این سیاستهاست. ناسیونالیسم چپ بدلیل نقش زائده انواع نیروهای ارتجاعی و فاشیست، نیز نسبتی با سیاستهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی ندارد. بویژه روی دوش طبقه کارگر ایران و پیشروان این طبقه و زنان و مردان نسل جدید فهیم است که با گسترش همبستگی انسانی و طبقاتی و فاصله گرفتن از سیاست دولتهای ارتجاعی، در تقابل با تحریکات ناسیونالیستی و نژادپرستانه جاری سدی ببندد.

١٥ دسامبر ٢٠٢٣