مقالات

قتل عمد در اردوگاه «زحمتکشان» پس لرزه های شکست پروژه های راست

حمله مسلحانه با نقشه قبلی به مخالفین در اردوگاه سازمان زحمتکشان که به قتل دو جوان منجر شد، نباید در روزمرگی بفراموشی سپرده شود. دست بردن به اسلحه علیه مخالفین توسط این باند مسبوق به سابقه است. تفاوت اینبار با موارد قبلی اینست که رویداد اخیر در متن یک دوره انقلابی و بن بست و شکست پروژه های اپوزیسیون راست ایران صورت میگیرد. هفته گذشته در پاسخ به سوال رفیق محمود احمدی در تلویزیون یک دنیای بهتر در باره این رویداد دلخراش از جمله اشاره شد که این واقعه از پس لرزه های یک شکست وسیع تر میان اردوی راست و اپوزیسیون بورژوایی ایران است. شکستی که ائتلاف ها و نمایشهای مضحک آلترناتیوسازی را به عناصر اولیه اش تجزیه کرد.

حباب جرج تاون خیلی زود ترکید و هر کسی که ۲۴ ساعت قبل آن حرف دیگری میزد اکاونت هایش را بست و جایی قایم شد. میان راستهای باصطلاح موئتلف، فاشیستهای سلطنت طلب میداندار شدند و سیاست را به اوباشیگری رسمی و علنی تقلیل دادند. کمی آنطرف تر شورای مدیریت گذار و خط مرکز بهم ریخت و توافقات قبلی بی اعتبار اعلام شد. در اردوی ناسیونالیسم کرد و مرکز همکاری نیز همین اتفاق افتاد. حزب دمکرات سمت مجاهدین رفت و علیه سیاست مهتدی گارد گرفت و خود زحمتکشانی ها نیز وحدت جدیدشان را با شلیک گلوله و ارتکاب جنایت بی اعتبار اعلام کردند. این نقش متفرقه کننده را رضا پهلوی ایفا کرد تا با فالانژیسم و راه انداختن نیروهای شبه گردان آزوف و رفتارهای فوق العاده زشت و غیر سیاسی، شعار «امروز فقط اتحاد» را به «امروز فقط تفرقه» در اردوی راست تبدیل کند. رویداد دلخراش در اردوگاه زحمتکشان تنها یک ماحصل این روند میان جریانات ناسیونالیست و قوم پرست کرد است. میان راستها و بویژه سلطنت طلبان هوادار پهلوی حمله فیزیکی و تهدید و رفتارهای لمپنیستی یکی دو مورد نبوده است. اینها اگر مسلح بودند و اردوگاهی داشتند بدون تردید شبیه مهتدی – ایلخانی عمل میکردند.

زحمتکشان سازمان سیاسی نیست، یک فرقه مهجور فالانژ دست ساز اتحادیه میهنی است که هر کاری از آن برمی آید. اینها امرور یک سوپر مینی واگنر و سوپر مینی بلاک واترز و از جنس ارتش های دست ساز و مزدوراند که تلاش میکنند با ترور و تحجر ظرفیت های باند سیاهی خود را برای مشتریان بنمایش بگذارند. کسانی که وقت خودش میتوانند علیه انقلابیون تجهیز شوند و درب هر شورا و سازمان توده ای را تخته کنند، فعالین کمونیست و رهبران کارگری را ترور کنند. دستجاتی که روز روشن طرح ترور می ریزند و با مخالفین شان با زبان گلوله سخن میگویند. ژست های دمکراتیک حضرات در مقابل دوربین ها را نباید جدی گرفت. هیچ جریان سیاسی جدی و باپرنسیپ آنها را با آنچه در باره خود میگویند نمی سنجند و بررسی نمی کند بلکه با پراتیک واقعی و عملکردشان قابل ارزیابی اند. وظیفه نیروهای رادیکال و در راس آن کمونیست ها اینست که این دستجات را منزوی و ایزوله کنند. هر نوع مماشات با آنها و برسمیت شناسی شان بمثابه یک جریان سیاسی، مشروعیت دادن به این باند مافیایی و آدمکش است.

جنایت مشمول زمان نمیشود!
و بالاخره جنایتی جدید در اردوگاه این سازمان رخ داده که با دخالت نیروهای امنیتی اتحادیه میهنی جمیع آنها موقتا در همان روز درگیری خلع سلاح شدند. اگر این اتفاق نمی افتاد ممکن بود تلفات انسانی و ابعاد توحش و ترور را به یک فاجعه تمام عیار تبدیل کنند. مذاکرات و توافقات هرچه باشد و به هر قهر و آشتی خانوادگی ختم شود، زندگی دو جوان از دست رفته است. دو نفر از اعضای آنها به قتل رسیدند و این اقدام با دستور رهبری و فرماندهی و سازماندهی افراد معینی صورت گرفته است. برگ سیاه دیگری بر پرونده تاریک و کارنامه آقایان مهتدی – ایلخانی افزوده شد. روشن است در کردستان عراق و حکومت اقلیم کسی دنبال این پرونده ها نمیرود. اما برای اپوزیسیون بورژوایی، فدرالیست های متفرقه، دمکرات های ضد کمونیست و کسانی که خود را به روند انقلابی آویزان می کنند، در قبال همکاری و همنشینی با افراد و دستجاتی که مرتکب جنایت شدند چه پاسخی دارند؟ کسانی که جنایتکاران را بمثابه سازمان سیاسی برسمیت میشناسند بدوا خود را بعنوان جریان سیاسی زیر سوال می برند. توضیح این واقعه با «برادرکشی» و «اختلافات درون خلق» و استدلاهایی از این دست نه فقط مفروضات مشترکی با این باند دارد بلکه به تکرار چنین رویدادهای هولناکی میدان میدهد.

۲۶ جون ۲۰۲۳