مقالات

جریانات سیاه و فالانژ “ریش سفید و صلح طلب” برنمی تابند از: نادر شریفی

 

گروه باندیدوس که با نام Bandido Nation نیز شناخته می شود، یک “باشگاه موتور سیکلت و راکر” با پنح هزار عضو در سراسر جهان نیست که هر ساله موتورسیکلت های هارلی دیویدسون خودشان را در خیابانها و محلات زندگی میلیونها انسان بنمایش می گذارند! یا با جلیقه های سیاه و حکاکی های طلائی و بادکنک هوا کردن و پخش پرچم مکزیک، خواهان محبوبیت بیشتر در 22حداقل کشور در حمایت از مردم ستمدیده مکزیک باشند. گروه باندیدوس یک سازمان تبهکار و مافیائی در کنار گروههای دیگری مثل Hells Angels است. این گروههای مافیائی در سراسر دنیا در خرید و فروش مواد مخدر، اسلحه، پول شوئی و . . . و زنان نقش مهمی بازی میکنند! مخالفان خود در درون گروه خود و رقبا را به فجیع ترین وجهی ترور و سر به نیست می کنند و دست آخر با خشونت کامل بدنبال منافع مادی و اجتماعی خود می باشند. باندیدوس و هلس آنجلس نه تنها گروههای مافیائی در پی انباشت ثروت از طریق معامله و خرید و فروش در مجراهای کناری متعفن “بازار آزاد” جهان سرمایه اند، بلکه نماینده سیاهی، تباهی، فرهنگ رذالت، ارتجاع، بردگی زنان و در کل تبلور فرهنگ کپک زده عقبگرائی و ارتجاع جهان “سرمایه داری” اند که معتقدند همه چیز و همه کس قابل خرید و فروش است.

سازمانهای مافیائی از جمله سازمان زحمتکشان مهتدی، ایلخانی زاده و کعبی امروز و پس از بیست سال با دشمنی با کومه له کمونیست و فرمان ترور مخالفین، تفاوت قابل عرضی با گروه باندیدوس ندارند، هرچند که از نظر قد و قواره با آن بالائی ها قابل مقایسه نیستند. ولی در سرکوب و سر به نیست کردن مخالفان “خودی” و “غیرخودی” در سایه حمایتها و سرپوشهای بی دریغ اتحادیه میهنی دست کمی از دیگر سازمانهای مخوف سیاه مافیائی ندارند. اینها دو باند تبهکار در پی انباشت ثروت برای رهبران، معامله زنان در درون قرارگاهها و جمع آوری هرچه بیشتر حمایت مالی و نظامی از اتحادیه میهنی و حتی نشست و برخواست برای معامله با جمهوری اسلامی اند. بوی گند منجلابی که اینان در آن سیر و غور میکنند، راستش حتی فعالین قدیمی آنان را از این جمع فراری داده و کم نیستند کسانی که با گذشته مشترک، آنان را گروههای مافیائی می نامند.

این جمع مافیائی در پی نشستهائی در پی “همکاریهای مشترک” مانند تاریخ سیاه بیست سال گذشته خود باری دیگر دست به اسلحه بردند که در این میان دو پیشمرگه کشته و یک نفر از آنان زخمی شدند.

کمیته کردستان حزب کارگری ایران- حکمتیست در اطلاعیه مربوط به این حوادث نوشت: “ما اما به اعضا و جوانانی که در صفوف این دو جریان فعالیت میکنند اکیدا توصیه میکنیم در این جنگ قدرت رهبران و طرح کشتن همسنگرهای تا دیروزشان شرکت نکنند و بازیچه امیال و پروژه های رهبران قدرت طلب این جریانات قرار نگیرند. این جنگ و کشمکش بی ارتباط با سیاست و مبارزه، جنگ شما نیست. راه دیگری برای ادامه یک‌ زندگی شرافتمندانه ممکن و میسر است.”

مهرنوش موسوی که قبل تر در یک بیانیه با امضاء جمع غیر قابل عرض پنجاه نفری، خواهان وساطت و ریش سفیدی بین دو جریان مافیائی و سیاه، پیروزی خود را پس از مستقر شدن نیروهای اقلیم کردستان در مقرهای این نیروهای سیاه اعلام کرده بود، در مطلب دیگری (در پوزیسیون اولترا رادیکال) از موضع گیری حزب ما و بخصوص رحمان حسین زاده ایراد گرفت که گوئی ما بعنوان یک حزب رهبری نمی کنیم و “افشاگری” ابدن کافی نیست و راه بجائی نمی برد و هرچند با پوزیسیون چپ، در کنار راست قرار گرفته ایم ولی از قرار معلوم ایشان با ریش سفیدی در کنار جریانات معلوم الحالی مثل جریان ابراهیم علیزاده و هجری و اتحادیه میهنی، رهبری کننده و راه نشان دهنده بوده اند و ابدن در کنار جریانات مافیائی قرار ندارند!
سخیف تر اینکه، ایشان با تز: درگیر شدن دو نیروی سیاه و ارتجاعی که هر زمان برای کسب ثروت و پول دست به ترور و آدم کشی زده اند و خواهند زد و هر زمان ممکن است، از قرارگاههای خود به شهرها در کردستان سرازیر شده و خون به جنبش جوانان انقلابی کردستان و زنان و در مجموع انقلابیون بریزند و فاجع بیافریند، میلیمتری ارتباط با مبارزات انقلابی سرنگونی طلبانه مردم در ایران دارند؟ از این فراتر ایشان با راهنمای چپ زدن و دست و دل بازی فراوان، دو جریان ارتجاعی، سیاه و باند تبهکار را در مبارزات جنبش مردم ایران جا میزند و نبودشان و یا تضعیف شان را خواسته یا ناخواسته بنغع جمهوری اسلامی اعلام میکند؟ اما این ادعاهائی راست، منحط و بی پایه بیش نیستند که اول باید ثابت می شدند و بعد با روی باز و بیانیه بی خاصیتی جامه ریش سفیدی و وساطت بین دو جریان سیاه را بتن میکرد و علیه موضع ما نثر نگاری میکرد.

روشن نیست که دو نیروی ارتجاعی، که برغم ادعای خود ایشان وجود اینان و یا تضعیف آنان کمترین ربطی به مبارزات قهرمانانه و انقلابی مردم کردستان در دو دهه گذشته نداشته، چرا باید سانتیمتری خیزش انقلابی در ایران را تضعیف کند و دست آخر دود درگیری و اسلحه کشیدن این دو جریان بسوی هم به چشم جنبش انقلابی در ایران برود؟ فراتر از این، از کجا معلوم که این درگیری نظامی، توسط رهبران تروریست خود این جریان با سفارش دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی بپا نشده است؟

در ادامه چه کسی بشما در پشت پنجره مخفی شده در آپارتمان تان، این اجازه را داده است که بنام کمونیسم کارگری و رادیکالیسم این دو جریان سیاه را جزوی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی بدانید؟ اینها بخشی از راه حل در آینده آزاد جامعه ایران نه تنها نیستند، بلکه در کنار جمهوری اسلامی و انواع “جک و جانوران” آدمکش دیگر، خود صورت مسئله امروز و فردای محتمل آزاد ایرانند!

سئوال مهم تر این که در بطن مبارزه نه ماه انقلابی این دوره، نبود این جریانات بنفع مبارزات مردم و طبقه کارگر است؟ یا به ضرر آنان؟ تکلیف مهرنوش موسوی و چپهائی که همه جا سر و کله شان سبز می شود تا در مخالفت با حزب حکمتیست، بنیانیه فکنی کنند، روشن است! اینها با آشنائی کامل به فنون هجوگوئی و کتمان واقعیات عینی، این جریانات تبهکار را در کنار مبارزات مردم ایران و در مقابل جمهوری اسلامی جا میزنند. همین کافی است که نه موضع ما بلکه ریش سفیدی و دعوت به “آرامش” این دو جریان سیاه چقدر ارتجاعی و راست است، روشن شود!

دست آخر، خیلی زود و زودتر از اعلام موضع مهرنوش موسوی و مشتاقان آتش بس، زیر برق اسلحه اتحادیه میهنی آتش بس اجرا شده و خوش و خرم بساط دیالوگ در بین این “احزاب سیاسی ” با پا در میانی حزب دمکرات کردستان، هجری و کومه له علیزاده باری دیگر در جریان است. پیشنهادات خیرخواهانه و صلح طلبانه امروز این “خیرخواهان” به مذاکرات “متمدنانه” آنان چیست؟ آیا هنوز هم خواست ترک صفوف این دو جریان فالانژ را پاسیو میداند؟

ما معتقدیم بهتر است که شخصن خود رهبران جنگ طلب را بمیدان جنگ کشاند! براستی اگر رهبران فرصت طلبی مثل مهتدی و ایلخانی زده، خودشان روبروی یکدیگر قرار میگرفتند، همین درگیری نظامی ارتجاعی، اصولن آغاز می شد؟ ما این وسط، همانند جنگ نیابتی در اکراین، خواهان کشته شدن فرزندان طبقه کارگر نیستیم. ما خواهان پایان جنگ و افشای امران آن هستیم. این همان خواسته ائی است که حزب ما در لابه لای نوشته های خود نشان داده است. این جنگ ارتجاعی است، صفوف این مرتجعین را ترک کنید و وارد یک جنگ فرصت طلبانه، ارتجاعی و سیاه نشوید.

من در نوشته دیگری به دلیل وجودی این سازمانهای سیاه مافیائی در زمان پهباد و جنگهای سایبری در مقرهای بغل گوش جمهوری اسلامی خواهم پرداخت. اما آن کسی که زیر تابلوی چپ، ریش سفید و صالح جریانات سیاه ارتجاعی شده است و با مرخص کردن جنبشهای اجتماعی تنها بدنبال انتقامجوئی از کمونیسم کارگری و نماینده متحزب آن حزب حکمتیست است، شمائید! و بهتر است یک بار هم که شده کتابی بخوانید، با مراجعه به کتابخانه محل حداقل تاریخ بیست ساله این جریانات راست را مطالعه کنید!

انقلابیون محافظه‌کار اصطلاحی است که امروز می توان به جریانها و افراد سیاسی در حول مبارزات میدانی و مبارزه بی امان طبقاتی در جامعه ایران داد. آنان نه در مبارزه طبقاتی که از پنجره کوچک خانه شان، مجوز “ریش سفیدی”، “همه با همی” و فرهنگ “مذاکره” برای مبارزه سیاسی واقعی و جدال جریانات و جنبشهای واقعی صادر میکنند. تاریخ انقلابیون محافظه کار به جمهوری وایمار برمیگردد که دست آخر قدرت را به رایش سوم و ناسیونال سوسیالیستها واگذار کردند. وجه مشترک این جریانات این است که ایدئولوژی های آنها به طور قطعی ضد آزادیخواهی، ضد برابری طلبی و از همه مهم تر ضد سوسیالیستی ولی در لوای “آرامش و تمدن طلبی” است. محافظه کاران دست راستی که تابلوی رادیکالیسم انقلابی چپ را بالا می برند ولی اساساً به مفهوم سنتی محافظه کارند و خود و پوزیسیون شان را تنها در یک حزب سیاسی نمی بینند، همه با همی اند و با هیچ کسی اند! طرفدار دیالوگ متمدنانه حتی با مافیای مهتدی، سازندگان ساواک و برقراری دوباره شاهنشاهی اند. امروز، نمایندگان این جنبش محافظه کار، ولی با لباس “خیرخواهی” و چپ و بدتر از آن بنام کمونیسم کارگری و خط منصور حکمت، خود را حول “مذاکره و ریش سفیدی” و راه حل “متمدنانه” و “منزه” در مقابل چپ رادیکال اخمو و یک دنده مثل حزب حکمتیست قرار میدهند. در این میان گوئی درس مبارزه و تاکتیک را هم خوانده اند و برای “صلح طلبی” و “بازگشت آرامش” تا تشنج بعدی در جریانات سیاهی مثل عمر ایلخانی زاده و مهتدی بیانیه امضاء میکنند و قرص مسکن تجویز میکنند.

بله ما با بنیاد وجودی این جریانات سیاه و ارتجاعی و ضد مردمی و ضد انقلابی مشکل داریم! ما با ادامه حیات انگل وار و گانگستری این جریانات مشکل داریم و تنها فراخوان ما به سوی جوانان بی گناه این گروه هاست و آن هم این است: بلافاصله این جریانات ارتجاعی را ترک کنید! یک زندگی دیگر و بقول مارکس یک مبارزه شرافتمندانه طبقاتی دیگر ممکن است. اینکه چه سرنوشتی را رهبران آنان دنبال میکند، امروز برای من ابدن مهم نیست! ولی بطور حتم در فردای یک جامعه آزاد همه این تبهکاران باید در دادگاههای مردمی به اعمالشان و تاریخ سیاه شان رسیدگی شود.
25/06/2023