قطعنامه اوضاع سیاسی مصوب کنگره یازدهم حزب کمونیست کارگری– حکمتیست
دورنمای سرنگونی و انقلاب کارگری در ایران
اوضاع ملتهب جامعه و سیاست کمونیستی کارگری در باره قدرت سیاسی
۱- اوضاع جامعه ایران ناپایدار و آبستن تغییر است. سرمایه داری ایران در بحرانهای حاد شده اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و محیط زیستی دست و پا میزند. وخامت اوضاع در قلمروهای مختلف بحدی است که دیگر “تشدید بحران“ به تنهائی برای توضیح شرایط حاضر کفایت نمیکند. جامعه ایران از جهات مختلف در آستانه یک سقوط و فروپاشی است: فلاکت بیسابقه، فقر مزمن و گرسنگی، اقتصاد و سیستم مالی و بانکی ورشکسته، فساد و ارتشای بی حد و حصر در تمام سطوح، جنایت سازمانیافته حکومتی بمثابه قانون، تبدیل سیاست به هنر آدمکشی و اشاعه دروغ، ورشکستگی تمام عیار ایدئولوژیکی، موج برگشت ضد اسلامی در جامعه، عدم مشروعیت همه جانبه، شکسته شدن دیوار اختناق و کارکردهای کلاسیک ماشین سرکوب، مردمی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، تعمیق انتقاد رادیکال از اوضاع و ناامیدی به هر نوع بهبود در چهارچوبهای قانونی و سیستمی، بی اعتمادی مفرط حاکمان به بقای خویش، تلنبار خشم و پتانسیل اعتراض در جامعه؛ شرایطی که تنها یک عمل رادیکال و بنیان کن معنای تسلی عام آنست. ایران بیش از هر زمان و بیش از هر نقطه جهان آبستن انقلاب است.
۲- اوضاع کنونی حاصل ضربات برآمدهای توده ای و کارگری و ورود جامعه ایران به یکدوره انقلابی است. خیزش توده ای ١٤٠١ بنا به محدودیتهای خود نتوانست به انقلابی زیر و رو کننده منجر شود اما آن نبرد شورانگیز جامعه را وارد یک تحول برگشت ناپذیر کرد. کاراکتر اجتماعی آن خیزش انقلابی که اساساً علیه تبعیض و نابرابری و حکومت فقر و فساد بود، خیزش منکوب شدگان و نسل جدید زنان و مردانی بود که دیگر سلطه ننگین ارتجاع اسلامی و استبداد پلیسی سرمایه را نمی پذیرند. سرکوب خونین و دولتهای اعدام و اِعمالِ فقر و فاقه، نتوانست عزم جامعه برای تغییر را درهم شکند. مقاومت و گردن نگذاشتن، تعرض انقلابی و گسترش مبارزه کارگری، رژیم را فرسوده تر و جامعه را آبدیده تر کرد. بجای حرکتهای کور و پوپولیستی، اعتراضات جنبشی با افق رفاه و شعارهای روشن قوام یافت، جای بی سازمانی و سرکوب هر عمل متحد را تاکتیکهای همراهی و سیر رو به پیش سراسری شدن اعتراضات گرفت. مبارزه ضد رژیمی صرف جایش را به نقد وضع موجود داد. این تحولی ماهیتاَ رادیکال است که در عین حال روندی موثر در جهت تأمین سازمان و رهبری در جنبش توده ای در شرایط اختناق است.
۳- میان اعتراضات و تحرکات وسیع در جامعه، دو جنبش نقش کلیدی و محوری و تعیین کننده داشته اند: جنبش طبقه کارگر علیه فقر و مشقات نظم موجود و جنبش برابری زن و مرد علیه اسلام و قوانین حکومت آپارتاید و سمبل و بیرق آن حجاب اسلامی. این دو جنبش که بالقوه ارکان اساسی یک حرکت عظیم سوسیالیستی اند، بمثابه موتور محرکه کلیه اعتراضات آزادیخواهانه و برابری طلبانه و دو قلمرو اساسی نبرد طبقاتی عمل کرده اند. انقلاب در ایران روی دوش این دو قطب مبارزه اجتماعی نُضج میگیرد و کشمکش طبقاتی و تقابل جنبشها و احزاب سیاسی متمایز نیز حول مسائل اساسی همین جنبشها شکل خواهد گرفت. راست و چپ در مقیاس جامعه نیز اساساَ حول این دو محور قطبی خواهد شد و مشخصات اساسی جنبش توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیز سیمای عمومی خود را از این دو جنبش و کشمکش پایه ای در جامعه استنتاج میکند.
۴- سیمای جنبش طبقه کارگر امروز محدود به طرح خواستهای رفاهی است اما بسرعت به موتور محرکه تحول انقلابی بدل میشود. این مشخصه سرمایه داری در کشورهای تحت سلطه و اختناق زده است که کارگری که مبارزه علنی و رودررو دارد، تحرک و شعارهایش تابعی از تناسب قوا است. جنبش کارگری دارای صفی قدرتمند از رهبران محلی و منطقه ای و سراسری با سنتهای مبارزاتی ریشه دار است. مکانیسم ایجاد سازمان و رهبری این جنبش نیز همین اعتراضات جاری است که با ایجاد تناسب قوای مساعدتر اشکال مرکب تری از سازمان و رهبری را بدست میدهد. سنت و جنبش شورائی – کارگری در دل این مبارزات و با اتکا به مجمع عمومی هر روز قوام می یابد. اعتصابات پرشور و گسترده کارگران نفت و گاز، صنایع فلزی، کارگران بخشهای خدماتی، پرستاران، فرهنگیان، بازنشستگان، اعتراضات حاشیه نشینان، نوک کوه یخ قدرتِ اجتماعی طبقه کارگر را منعکس میکنند. خصلتِ ویژه این اعتراضات شکستن مرتب تناسب قوا و ترسیم افق و شعارهای طبقه است. طی یکدهه گذشته، اعتصابات کارگری موتور محرکه عروج خیزشهای توده ای و بمیدان آوردن بخشهای گسترده تر جنبش طبقه کارگر بوده است.
۵- جنبش آزادی و برابری زن و مرد، خیزش انقلابی زنانه ١٤٠١، مهمترین رویداد در سیاست کشورهای اسلام زده است. در ایران زنان یک آکتور اجتماعی و پیشتاز هر تحولِ سیاسی اند. در کمتر حرکت انقلابی قرن بیستم زنان اینگونه در قامت رهبر و در مقیاس توده ای ظاهر شده اند. برگرفتن دستجمعی حجاب اسلامی و به آتش کشیدن این بیرق بردگی زن، آغاز تلاشی برای درهم کوبیدن جنبش تروریستی اسلام سیاسی در ایران، حرکتی پیشروتر و سیاسی تر از جنبشهای حقوق زن در اروپا و آمریکا در دهه های اخیر است. هدفِ بلافصل خیزش عظیم و توده ای انقلابی زنان و مردان سرنگونی رژیم اسلامی و نظام آپارتاید جنسی و قوانین مترتب برآنست اما به این محدود نخواهد شد. جنبش آزادی زن در ایران یک ستون عظیم حرکت کارگری و سوسیالیستی است که برای یک رهائی همه جانبه ناگزیر است کل بنیادهای ارتجاع و استبداد، کل ارکانهای ستم و تبعیض و نابرابری را درهم بکوبد.
۶- بورژوازی ایران از حکومتی تا اپوزیسیونی، تلاش دارد حرکت انقلابی را عقیم و به شکست بکشاند. حکومتی که دیگر با زدن و بستن و ممنوعیت قابل دوام نیست، بناگزیر به دیگر نیروهای طبقه اش متکی میشود. با شکست افق سیاسی جناحهای اسلامی حکومت، ناسیونالیسم و فاشیسم و قومیگری میدان فراخ تری می یابد. وقتی بورژوازی به روشهای قدیم نمیتواند صفوف انقلاب و مبارزه ضد سرمایه داری را منکوب کند، راساً سرنگونی طلب و حتی “انقلابی” میشود، برای ایجاد انشقاق در صفوف مبارزه انقلابی و مصون داشتن ارکانهای نظم کهنه، “طرفدار حقوق زن و حقوق کارگر و امر آزادی“ میشود. جناحهای مختلف بورژوازی امر رهائی و آزادی را به دمکراسی و پارلمانتاریسم و فدرالیسم و انتخابات آزاد فرومیکاهند، نقد اجتماعی کارگر و کمونیسم به نظم موجود را به نقد مدیریت و احیای تخصص و ایجاد کار و برسمیت شناسی فرمال حقوق بدیهی کارگر تنزل میدهند، با زنان علیه حجاب و جداسازی جنسیتی هم آوا میشوند اما از برابری کامل و بیقید و شرط زن و مرد استنکاف میکنند، از سوئی بر طبل شوونیسم و فاشیسم ذاتی نظم موجود می کوبند و از سوئی از تقسیم قدرت میان ناسیونالیستها و فدرالیسم و عدم تمرکز سخن میگویند، بورژوازی سیاست هویتی قومی مذهبی را جای هویت انسانی و طبقاتی و جهانشمول میگذارند. بورژوازی در دوره انقلابی از مصادره شعار و اهداف انقلابی اِبائی ندارد اما برای کسب قدرت به روشهای کلاسیک انتقال قدرت از بالا، اشکال کودتائی و “رژیم چنجی”، ممانعت از دخالت شهروند و کارگر از سیاست متکی میشود. جنبشهای متفرقه بورژوائی در دوره انقلابی برای احیای نظم و بازسازی دولت ضد انقلابی تلاش میکنند. دست بدست کردن قدرت سیاسی هدف کلیدی بورژوازی در دوره بحران است.
۷- رژیم اسلامی پوسیده و گندیده است. حکومت و جناحهای متفرقه اش جملگی امتحان پس داده اند و در اوضاع حاضر کارتی برای بازی در آستین ندارند. نه اصلاح طلبی حکومتی محلی از اعراب دارد، نه سازش موقت و عقب نشینی راه به تمکین کشاندن مردم است، نه سازش و بند و بست با غرب و شرق محمل یک گشایش سیاسی و اقتصادی است، نه از سیاست تنش منطقه ای و انتقال بحران اثری باقی مانده است و نه سیاست گفتاردرمانی توان کنترل انفجار محتوم را دارد. بن بست حکومتی همه جانبه و لاعلاج است؛ یافتن راهی برای نجات نظم و اعاده نظم به تنها پلاتفرم بورژوازی حکومتی و بیرون حکومتی بدل شده است. تغییر در بالا و پائین، هردو، ضروری و حتی اجتناب ناپذیر شده است.
٨- صورت مسئله اساسی جدال جاری در ایران برسر قدرتِ سیاسی و تعیین سیمای نظام آتی است. جدال چپ و راست در مقیاس جامعه خود را در جنگ آلترناتیوها منعکس میکند. آلترناتیو بورژوازی، مستقل از مختصات و قالبی که بخود میگیرد، آلترناتیوی برای اعاده نظم کهنه و بازسازی قدرت ضد انقلابی بورژوازی است. آلترناتیو کارگری، مستقل از اشکالی که میتواند در دوره انقلابی بخود بگیرد، آلترناتیوی علیه نظم کهنه و استقرار یک نظم نوین کارگری و سوسیالیستی است. مسئله رهبری در دوره انقلابی یک موضوع کلیدی است اما مشکل امروز جامعه ایران پیدا کردن یک رهبر کاریسماتیک نیست، بلکه سرنگونی با پرچم چپ یا پرچم راست و لاجرم انتخاب این یا آن افق سیاسی در مقیاس جامعه است. برخلاف دوره های پیشین اینبار طبقات و جنبشهای طبقاتی با راه حلهای متمایز مقابل هم صف آرائی کرده اند. دو افق، دو آینده، دو جنبش، جنبش راستِ و بورژوائی یا جنبش طبقه کارگر و کمونیسم، نیروهای اصلی و تعیین کننده سیاسی اند. جدال جاری در ایران برسر اعاده وضع موجود و بازسازی کاپیتالیسم یا انقلاب علیه نظم استبداد و استثمار و تبعیض سرمایه داری است.
حزب کمونیست کارگری- حکمتیست بمثابه یک نیروی معرفه جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، حزب انقلاب کارگری، حزبی ضد مذهبی و ضد اسلامی، حزب نماینده آمال و آرزوهای دهها میلیون زن و مرد و نسل جدید است. حزب حکمتیست در تحولات جاری برای بمیدان کشیدن طبقه کارگر و اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی، برای درهم کوبیدن کلیت جمهوری اسلامی و نظم کاپیتالیستی، برای کسب قدرت سیاسی و استقرار یک حکومت کارگری در ایران مبارزه میکند. یک شرطِ پیروزی اینست که جنبش طبقه کارگر سازمانیافته تحت پرچم سوسیالیستی اش در این کشمکش حضور یابد. برای ایجاد هر تغییر براستی انقلابی باید بدواً از قدرتِ حاکم خلع ید کرد و قدرتِ سیاسی را بکف آورد. نبرد اساسی تازه بعد از سرنگونی برای تعیینِ تکلیف آینده آغاز میشود. حزب برای بسیج و سازماندهی نیروی پیروزی انقلاب کارگری و کمونیسم در ایران تلاش میکند.
کدام سناریوها محتمل اند، حزب برای چه سناریوئی باید آماده باشد؟
تداوم روند انقلابی: محتمل ترین روند در ایران امروز برآمدهای مجدد توده ای و کارگری در اشکال پخته تر و رادیکال تری از تجارب تاکنونی است. آنچه در افق است سرنگونی انقلابی و پتانسیل عظیم انقلاب کارگری است. ماتریال اجتماعی این روند صفوف گسترده و معترض جنبش طبقه کارگر، اعتراض بیوقفه زنان و نسل جدید است. حزب باید برای این روند و گرفتن ابتکار عمل توسط جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر خود را آماده کند و سیاست و تاکتیکهایش را اساساً حول این سناریو بچیند و تبئین کند. در ایران عنصر قهر انقلابی بیش از پیش جا پیدا کرده و با استقبال مواجه میشود. حزب حکمتیست باید مظهر و نماینده این قهر انقلابی برای درهم شکستن قهر ضد انقلابی بورژوازی باشد.
رژیم چینج و حمله نظامی: قدرتگیری ترامپ به امیدواری اپوزیسیون بورژوائی ایران (سلطنت طلبان، مجاهدین، ناسیونالیسم قومی) برای تغییر رژیم افزوده است. سیاست هیئت حاکمه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی با ترامپ تغییر ماهوی نمیکند اما با تغییراتی از جمله اعمال فشار اقتصادی و تنگناهای بیشتر مواجه میکند. تشدید تحریمها بعنوان اعمال فشار برای مذاکره و معامله در دستور است. سیاست سازش و معامله با ج ا در دوره ترامپ بیشتر از دوره دمکراتها است و تلاش برای مذاکره از هر دو سو و رسیدن به توافقی در جریان است. دو فاکتور مهم برای مذاکره و توافق، تمایل و فشار فراکسیون پروغربی در حکومت ایران از اصلاح طلب تا طیفهای مختلف درون و حاشیه و بیرون حکومت است. این طیف گسترده است و در ایندوره یک آپشن رژیم برای وقت خریدن است. فاکتور دیگر اینست که ایران با لیبی و افغانستان و سوریه تفاوت دارد. در ایران یک طبقه اجتماعی قوی به نام بورژوازی داخلی به مدد جمهوری اسلامی شکل گرفته که زمان پهلوی هم نبود. این بورژوازی در مقابل مطلق العنانی سیستم مقاومت و رژیم را وادار میکند پای میز مذاکره بنشیند. سیاست این بخش در مقابل سیاست فراکسیون پروشرق بورژوازی اسلامی است که هنوز تلاش دارد در همین سیستم کارش را راه بیاندازد. ممانعت از دسترسی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی سیاست قدیمی تر آمریکا و دول غربی است و در صورت شکست مذاکرات، تحریمها تشدید میشود و امکان حمله نظامی مشترک اسرائیل و آمریکا به سایتهای اتمی و تعدادی از زیرساختهای اقتصادی وجود دارد. اما هدف چنین اقدامی تغییر رژیم و سرنگونی نیست بلکه تضعیف شدید توان رژیم و تسهیل سیاست مهار و تسلیم آنست.
تغییر در درون رژیم: امکان تغییر در آرایش رژیم و اشکال استحاله و کودتائی بخشهائی از حکومت برای یکپارچه کردن قدرت و معامله با غرب برای نجات نظام و یا بدست دادن ترکیبی برای دولت انتقالی از احتمالات قویتر است که تحت فشار مبارزه در پائین و تشدید بحران حکومتی در بالا جلو صحنه می آید. ترکیبی از بدنه حکومت و حاشیه حکومت و اپوزیسیون بورژوایی که ضمن حذف یا کنار زدن لایه ای از مقامات هم سیمای “تغییر” را بدهد و هم فشار جامعه را “کنترل” کند. پیروزی و دوام چنین پروژه ای در ابهام جدی قرار دارد. هر عقب نشینی حکومت به تعرض و پیشروی جامعه ترجمه میشود. این شکلی از دولتهائی است که در دوره انقلاب ٥٧ آمدند و رفتند و عمر کوتاهی داشتند.
سناریوی سیاه: عواملی واقعی در جامعه امکان مساعد یا نامساعد برای سناریوی سیاه هستند. از جمله امیدواری مردم به تغییر و گسترش مبارزات فرجه را برای امکان سناریوی سیاه ضعیف کرده است. مشخصه اساسی یک سناریوی سیاه، سلطه عنصر استیصال عمومی در جامعه است. بطور ابژکتیو چنین مشاهدهای وجود ندارد. درعین حال، چه بازماندگان از رژیم اسلامی بعد از فروپاشی و سرنگونی و چه نیروهای دست راستی و فرقهای فاشیست و قومی و مذهبی و حمایتشان از میلیتاریسم و خانخانی نظامی، مُخاطره مهمی است که هنوز جامعه مصونیت کامل در مقابل آن ندارد. سناریوی سیاه اولین امکان و افق پیش روی جامعه نیست، اما بعنوان یک مخاطره در دوره سرنگونی باید در محاسبات سیاسی و تاکتیکی بطور جدی جا داشته باشد. حتی تضعیف رژیم اسلامی و از دست دادن کنترل آن در مقیاس کشور، به تحرک دولتهای منطقه از جمله ترکیه و قطر و پاکستان و تسلیح نیروهای قومی و سلفی میدان میدهد.
حزب باید مخاطرات دوره سرنگونی را حتی در شرایط کاملا انقلابی مد نظر داشته باشد و برای مواجهه با آن در جامعه مصونیت ایجاد کند. یک احتمال هم اینست که تناسب قوای سیاسی میان نیروهای درگیر بگونه ای باشد که تفوق نسبی یک جنبش معین را تضمین نکند و نوعی قدرت چندگانه شکل گیرد. در این حالت امکان یک روند ترکیبی بدرجات مختلف وجود دارد. یعنی احتمالاتی که برشمردیم میتوانند در یک تلاقی امکان وقوع داشته باشند. این دقیقا وضعیتی است که قدرت مرکزی رژیم بر اداره کشور سُست میشود. در چنین اوضاعی کشورهای منطقه بویژه ترکیه و قطر و پاکستان بنا به سابقه و منافعشان به تسلیح اسلام سلفی و قومیگری میدان دهند. همینطور بورژوازی پرو غرب در داخل برای جلوگیری از نابودیش، وارد سازش تمام عیار با غرب بشود. امری که در چنین شرایطی حمایت حکومتی ها و جناحهای متفرقه سرمایه را خواهد داشت. همزمان جنبش انقلابی و نیروهای رادیکال از این فضای خلأ قدرت استفاده کنند و به هر درجه ای که میتواند قدرت خود را مستقر کنند. یعنی در یک فضای بی شکلی و خلأ قدرت امکان وقوع سناریوهای مختلفی در ابعاد متفاوت وجود دارد. اینکه کدام دست بالا را پیدا میکند، دقیقا تابعی از دخالتگری و آمادگی اردوی انقلابی و رادیکال جامعه است. در خلأ قدرت سیاسی، عاملیت و قدرت پائین دستش جلوی ساختار حاکم بازتر میشود و میل تغییر در چنین شرایطی سهل تر میتواند ماشین سرکوب را زمین بزند.
خط مشی تاکتیکی و چه باید کرد حزب در دوره کنونی
حزب کمونیست کارگری – حکمتیست استراتژی و خط مشی تاکتیکی خود را حول دو ستون اساسی پایه ریزی میکند: اول، قدرتمند کردن حزب با هدف حضور مستقل در صحنه سیاسی بمثابه پرچمدار کمونیسم کارگری در ایران در جدال برسر قدرت سیاسی.
دوم، همکاری با اردوی سوسیالیست برای تقویت جناح چپ جامعه با هدف سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و منزوی کردن جناح راست جامعه و راه حلهای آن.
این دو ستون مجموعه ای از استنتاجات و اقدامات سیاسی، عملی، حزبی و تشکیلاتی در مقابل ما میگذارد که رهبری منتخب حزب باید به آنها بطور مشخص جواب دهد و بخشاً در سند اولویتهای حزب به سرخط آنها اشاره شده است.
در قلمرو تاکتیکی خطوط زیر ناظر بر سیاست حزب در دوره انقلابی اند:
الف- نمایندگی استقلالِ سیاسی و تشکیلاتی طبقه کارگر و اردوی سوسیالیست ها از جنبشها و صفوف بورژوازی.
ب- جدال برسر انتخاب سوسیالیسم و افق انقلابی در جامعه. ظاهر شدن بمثابه قدرتِ آلترناتیو و کابینه کارگری.
پ- استقرار قدرتِ حزبی و کارگری هرجا و به هر درجه ممکن؛ در کارخانه ها و مراکز کار، در شهرها و محیطِ زندگی، با اتکا به شوراهای مسلح، بریگادهای کارگری، نیروی نظامی حزب.
ت- علیه بند و بست نیروهای راست از بالای سر مردم. نه قاطع به آلترناتیو بورژوائی. علیه خاکریزهای بورژوازی در دوران گذار مانند “مجلس موسسان” و “مجلس ملی”. خط نه به پارلمان، برای حاکمیت شوراها.
ث- درهم شکستن نقطه سازشهایی که در سیر مبارزه مردم طرح میشوند.تقابل بیوقفه با ناسیونالیسم و ملی گرایی، با پوپولیسم و اپورتونیسم، علیه سیاستِ ارتجاعی “همه باهم” و “آشتی طبقاتی”.
ج- سیاستِ سرنگونی هر دولتِ بورژوائی تا درهم کوبیدن کاملِ ماشینِ دولتی و ارکانِ قدرتِ بورژوازی.
چ- تسلیح عمومی کارگران و اردوی انقلاب برای دفاع از دستاوردهای مبارزه انقلابی. ایجاد سازمانهای دفاع از خود بمثابه ستون فقرات میلیس توده ای.
ح- شکل دادن به دولتِ برآمده از قیام بمثابه دولتِ قیام کنندگان، استفاده از ابزار دولت برای بَسطِ مبارزه طبقاتی و بسیج طبقه کارگر برای تداوم انقلاب و سازماندهی انقلاب کارگری.
هیچ زمانی مانند امروز جامعه ایران دچار گسست طبقاتی و لاجرم تنش تند طبقاتی نبوده است. هیچ زمانی مانند امروز جنبش کارگری در سیاست ایران و روندهای اعتراضی قدرتمند نبوده است. هیچ زمان مانند امروز در کشورهای نوع ایران انقلاب کارگری بعنوان راه حل و امری ضروری و مبرم در افق نبوده است. کارگر برای پیروزی در این تحولات ناچار است بمثابه نماینده تمام آزادی، نماینده تمام برابری، نماینده تمام رهائی ظاهر شود. اما طبقه کارگر بدونِ درهم کوبیدنِ کُلِ نهادها و قدرتِ بورژوازی نمیتوانند بمثابه یک طبقه آزاد شود و برای آزادی بعنوان یک طبقه لازم است کُل جامعه را از قید بردگی مُزدی و مالکیت خصوصی و استثمار اقتصادی آزاد کند. این امر تنها با کمونیسم کارگری ممکن است. حزب کمونیست کارگری- حکمتیست نماینده پرشور این کمونیسم است.
کنگره یازدهم حزب، رهبران کمونیست طبقه کارگر و کارگران مبارز، زنان جسور و انقلابی و سوسیالیست ها را به اتحاد تحت پرچم کمونیستی حزب فرامیخواند. پیش بسوی انقلاب کارگری و سوسیالیستی! پیش بسوی استقرار اولین حکومت کارگری در قرن بیست و یکم در ایران!
مصوب کنگره یازدهم حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست
به اتفاق آرأ
مارس ٢٠٢٥