مقالات

سیاوش دانشور/جنبش آبانماه، محور سیاست ایران

جنبش آبانماه، محور سیاست ایران

دو مسئله کلان عامل اغتشاش یا تصویر وارونه از واقعیات سیاسی ایران است: اول، مشقات بی حد و حصر اکثریت عظیم مردم ایران و فجایعی که هر روز یکی بعد از دیگری رخ میدهد. دوم، صنعت و تکنولوژی رسانه و ماشین خبرسازی که در جعل واقعیات و بزرگنمائی آنها استاد است و هنر مهندسی افکار را در کنار سرکوب سیستماتیک بعهده دارد. ما باید آگاهانه از این دو عامل ایجاد اغتشاش تا حد لزوم فاصله بگیریم تا دقیق تر بتوانیم روندهای بنیادی سیاسی در ایران را دنبال کنیم.

جامعه ایران مدتهاست که صحنه تقابل جناح‌های حکومتی و جدل‌های درون آنها نیست. برعکس، تقابلهای پایدارتر جناحی در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی برای بقا، انعکاسی از نبرد رو به گسترش سیاسی و طبقاتی در جامعه ایران و آنتاگونیزه شدن شدید رابطه مردم با حکومت اسلامی است. یک وجه محوری این جدال تلاش جامعه برای عبور از جمهوری اسلامی و سرنگونی آنست. امروز کسی در جامعه دنبال اظهارات شیادی مانند روحانی و شرکأ در تقابل با خامنه ای نیست، همه میدانند کل این حاکمیت هر اختلاف خانوادگی و هر تفاوت خط مشی برسر بقای رژیم اسلامی، مناسبات با آمریکا و غرب یا چین و روسیه، یا دعوا برسر کرسی‌های کابینه و مجلس و دسترسی به رانت و تقسیم منابع و بالاکشیدن ثروت اجتماعی داشته باشند، در نفس بقای نظام، در تداوم وضع موجود و در سرکوب جنبش های کارگری و انقلابی و ضد‌حکومتی اتفاق نظر کامل دارند. همه دیده‌اند که لااقل از خیزشهای توده ای سال ٩٦ تاکنون، اصلاح طلبان حکومتی و بخش ارسالی شان به خارج کشور، از خامنه‌ای‌ها و چاقوکشان لباس شخصی و سپاه و بسیج فالانژتر خواهان سرکوب و “جمع کردن اغتشاشات” بودند.

خصلت جهانی رویدادهای ایران
جمهوری اسلامی از هیچ تلاشی برای عبور از خیزشهای توده ای محرومان در دیماه ٩٦ فروگذار نکرد. یک نگرانی عُقلای نظام و مراکز فکری حکومتی، برآمد مجدد و سریع یقه آبی‌ها و محرومان در امواج کوبنده‌تر بود. رژیم اسلامی سیاستی برای کنترل و مهار این نگرانی نداشت و نمیتوانست داشته باشد. سیاست فرار بجلو و تحرک تروریستی در منطقه و جنگ در “محور مقاومت” با هدف سهم‌گیری و گرفتن تضمین امنیت از آمریکا تنها سیاست جمهوری اسلامی بعد از بن بست و سقط شدن برجام بود. مسائل متعددی از جمله تناقضات جمهوری اسلامی و مسائل قدیمتر خاورمیانه و جنبش اسلامی در این بن بست و شکست نقش داشتند. اما یک دلیل اساسی دیگر این معضل جمهوری اسلامی این واقعیت است که سیاست در ایران فقط در چهارچوب ایران تعیین نمیشود. بازیگران جهانی و منطقه ای و تضاد منافع و رقابت دولتها و استراتژی‌های مختلف عامل مهمتری در بن بست جمهوری اسلامی هستند. بعنوان مثال رویدادهای دوره اخیر در لبنان و عراق و امواج اعتراض توده ای علیه سرمایه داری در بیشتر کشورهای جهان، بناگزیر تاثیرات تعیین کننده بر جامعه ایران و هر جامعه‌ای میگذارد که در یک “دهکده جهانی” زندگی میکنند. جهانی که در آن از سیاست و اقتصاد و فرهنگ تا روشهای زندگی و مبارزه در قیاس با دهه های آخر قرن بیستم بشدت جهانی شده است و لذا تمهیدات خامنه ای و روحانی و دو جناح به تنهائی قادر نیست پاسخ معضلات پایه‌ای جامعه انفجاری و پرتوقع دهها میلیون شهروندی را بدهد که دیگر قبول نمیکند و به سیاستهای جمهوری اسلامی تمکین نمیکند. مسائل سرمایه داری امروز و مبارزه علیه سرمایه داری عمیقاً خصلتی جهانی پیدا کرده اند و متاثر از روندهای جهانی و طبعاً منطقه‌ای هستند که در هر کشور معین بنا به سنتهای مبارزاتی و تاریخ تقابلهای طبقاتی و صفبندیهای سیاسی معنای مشخص خود را پیدا میکنند. جدال در فرانسه بسرعت بر روشهای مبارزه در ایران و مبارزه در ایران بر اعتراض نسل جدید در لبنان و عراق بسرعت تاثیر میگذارد و موجد حرکات و جنبشهائی است که تا چندی قبل بسیار دور از انتظار بنظر میرسیدند. عروج یک حرکت ضد اسلامی و ضد جمهوری اسلامی و ضد چهارچوبهای حکومتی طائفی و پوسیده، عملاً استراتژی منطقه ای جمهوری اسلامی را بر زمین کوبید. حکومتی که قرار بود اسلام را به جهان صادر کند، امروز در لبنان و عراق و خود ایران دارد جمع میشود. اسلام سیاسی بعنوان یک جنبش در مقابل سکولاریسم و برابری طلبی در متن تجدید آرایش خاورمیانه در آستانه شکست است. همزمان همبستگی مبارزاتی و همراهی اهداف نسبتاً واحد در این کشورها، جنبش سنتی ناسیونالیستی عرب و پان ایرانیستی را در منگنه قرار میدهد. این مسئله محدود به منطقه خاورمیانه نیست و اعتراض توده ای رادیکال علیه دولتهای سرمایه داری از خاورمیانه تا شیلی و آمریکای لاتین و فرانسه و اروپا در مقابل دولتهای سرمایه داری خود را در یک جبهه اعلام نشده جهانی می یابند. لذا سوالات کلیدی مانند رهبری و سازماندهی در جوامع مختلف، و اینجا در ایران، تابعی از ماهیت اعتراضات و افقهای مطرح و خواستهائی است که توسط جنبشهای اجتماعی مطرح میشوند و نه ضرورتاً آنچه که احزاب سنتی بورژوائی قبلتر پرو رژیم و یا امروز پرو ترامپ میگویند و یا تکرار سناریوهائی که در دوره های پیشین تاریخی توانسته اند انقلابات و تحرکات توده ای را خفه کنند.

سرنگونی و چشم انداز تحول انقلابی
شکست جمهوری اسلامی در تقابل با امواج اعتراضی کارگران و مردم محروم دستکم بعد از دیماه ٩٦، اگر یک وجه آن مسائل و سوالات کلان‌تر و فراکشوری است وجه دیگر آن ناتوانی سرمایه داری ایران در پاسخ به خواستها و مطالبات جنبشهای واقعی است که علیرغم سرکوبهای شدید بیوقفه در اعتراض و مبارزه حضور داشتند. رویدادهای دیماه ٩٦ با سرکوب به محاق نرفت. خود این جنبش روی دوش اعتراضات توده ای کارگری در معادن و صنایع مختلف ایران شکل گرفت و بعد از سرکوب خیزش توده ای دیماه ٩٦ با اعتصابات وسیع و رادیکال کارگری در سال ٩٧ از جمله در هفت تپه و فولاد تداوم یافت. اعتصابات کارگری در خوزستان و چهارگوشه ایران و تداوم سیاست سرکوب مستمر زمینه های خیزش آبانماه سال ٩٨ را فراهم کرد. رشته قیامهای آبانماه صریحاً برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی به صحنه آمد و سرکوب قهرآمیز و بیسابقه آن حتی نتوانست یکماه اطمینان خاطر به حکومت اسلامی بدهد. اینبار آبانماه شاخص یک جنبش رادیکال سرنگونی طلب، ضد فقر و گرانی، ضد اسلامی و بشدت میلیتانت شد که با دست خالی و بدون کمترین ترس مقابل گلوله ایستاد. ایران و شیلی و عراق و لبنان و فرانسه اگرچه شرایط بالنسبه متفاوتی دارند اما خصلت رادیکال و ضد حکومتی آنها دنیا را شوکه کرد. جنبش آبانماه که پیشینه و ریشه عمیقی در جامعه ایران داشت و صرفاً یک برآمد از یک روند عمیق تر اجتماعی و حاد شدن مبارزه طبقاتی در ایران بود، بلافاصله صدایش در مناسبت روز دانشجو در آذر ماه با رادیکال ترین شکل مجدداً قد علم کرد. معنی این رویداد اینبود که قرنطینه خبری، قطع اینترنت، سرکوب خونین، ترور وسیع و کشتار در زندانها، دیگر خصلت و کارکرد سابق خود را از دست داده است. در عراق نیز همین روش و کشتار وسیع نتوانست جنبش اکتبر را ساکت کند. در لبنان که روال نسبتاً آرامتری داشت در روزهای اخیر به کشمکشی حاد و رادیکال بدل شد که تهاجم برای تسخیر پارلمان یک جبهه آن بود. نفس اینکه جنبش توده ای عقب نمی نشیند و همه جا فضائی انقلابی حاکم است، معنایش اینست که تلاش رسانه ها برای خبرسازی و جار و جنجال راه انداختن برسر حذف سلیمانی و یا نمایش جنبش اسلامی در ایران و منطقه هم دیگر کارکرد سابق را ندارد. دنیا و رسانه ها و از همه بیشتر خود جمهوری اسلامی تلاش کرد مسئله حذف سلیمانی و متعاقب آن فضا و تبلیغات جنگی را محور سیاست ایران کند اما این واقعه چهار روز طول نمیکشد و شکست میخورد. اعتراضات دیماه سال جاری، حمله به جمهوری اسلامی و پائین کشیدن پوسترهای سلیمانی در تهران و بغداد و بیروت بیانگر اینست که کشمکش حاد طبقاتی در ایران و منطقه ریشه دارتر از اینهاست و دیگر وضع کنونی را قبول نمیکند.

اعتصابات کارگری
برخی ناظران که به کشمکش جاری کنونی نگاهی صرفاً آکسیونیستی و تظاهراتی دارند، بمجرد کم شدن اعتراض در خیابان از “فروکش اعتراضات” سخن میگویند. این نگرش عمیقاً اشتباه است. جامعه هر روز و بدون وقفه نمیتواند در خیابان باشد، گاهی ناچار است عقب برود، جمعبندی کند، تجدید قوا کند، نقاط قوت و ضعفش را بررسی کند و خود را برای تهاجم بعدی آماده کند. از سال ٩٤-٩٥ تاکنون، جنبش اعتراضی خود را در اشکال اعتصابی، تظاهراتی، تحصن، نافرمانی، شعارنویسی، کتک کاری با حکومتی ها، ضربه زدن به عوامل حکومتی، خیزش و شورش نشان داده است. مقاطع مختلفی از این سیر واحد سرنگونی خواهانه رویدادهائی است که برشمردیم. اعتصاب کارگران معدن چادرملو از اولین اعتصابات توده ای کارگری بود که کمی بعد با اعتصاب معدنچیان بافق تصویر جدیدی از جنبش کارگری را نشان دادند. بعد از سالها و اعتراضات مختلف منطقه ای و سراسری بخشهای مختلف کارگری، بار دیگر در یزد، شاهد اعتصاب و راهپیمایی کارگران پیمانکاری “بهاباد باراد” معدن سنگ آهن “چادرملو”، در اعتراض به اخراج همکارانشان هستیم. بازنشستگان مجدداً برای روز دوشنبه فراخوان تجمع داده اند، کارگران شهرداری ها مرتبا در اعتراض و اعتصاب اند، کارگران پتروشیمی خمینی برای حقوق های معوق شان اعتصاب کردند، در هفت تپه هنوز وعده های کارفرمایان و مقامات استان عملی نشده و هر لحظه امکان اعتراض و اعتصاب هست، در فولاد اهواز تلاش میکنند فضا را نگاهدارند اما معلوم نیست تا چند روز و یا چند هفته این امکان وجود دارد، کارگران نفت و شرکتهای گاز و پتروشیمی ها در آستانه بیکارسازیهای وسیع هستند، کارگران صنایع مختلف در اراک از هپکو و آذرآب و ایرالگو و فولاد بعد از اعتصابات و درگیری های شدید و جاده بستن ها و تهاجم های وحشیانه حکومتی ها به هپکوئی ها و آذرآبی ها همچنان در کشاکش اند، صنایع ماشین سازی و قطعه سازی ها بخشا دارند به مرز بحران و تعطیلی نزدیک میشوند. اوضاع در صنایع دیگر هم تعریفی ندارد. مسائل معلمان و پرستاران جوابی نگرفته است و طبقه کارگر در یک کلیت با حکومت در جدالی بیوقفه و تند شونده بسر میبرد. همه اینها زمینه های عروج اعتراضات گسترده تر و برآمدهای سنگین تر را نوید میدهند. جنبش آبانماه شاخصی برای روندی قدیمتر است که سیاست ایران را زیر و رو کرده است و به این سادگی نمیتوانند آنرا حاشیه ای کنند.

آبانماه شعله های آتش است که هر آن امکان زبانه کشیدن دارد. مضافاً اینکه سرنوشت عزیزان جانباخته ما، هزاران و بروایتی هشت هزار زندانی این جنبش نامعلوم است. این آتش بسرعت زبانه میکشد و بنیادهای جمهوری اسلامی را خواهد سوزاند. *
سردبیر.