حرف آخر را همان اول بزنیم. دولت اسلامی، جنگ طلب است اما توان جنگیدن ندارد. اگر اینطور بود جام زهر را به هنگام ستیز با عراق سر نمی کشید. وضعیت اقتصاد ایران چنان ورشکسته و رو به ویرانی است که آمریکا سهل است اگر مالدیو یا بورکینافسو نیز به ایران اعلان جنگ کنند ستون های پوسیده نظام اسلامی در دم فرو می ریزند. جنگ، تظاهرات یک روزه نیست که حکومت بتواند با انواع تطمیع و تهدید جماعتی فرصت طلب را با شعار “جانم فدای میهن” به خیابان بکشاند. جنگ پول می خواهد، مشروعیت می خواهد و مهمتر از هر چیز امید به پیروزی. کیست که نداند بورژوازی جز برای کسب سود و ثروت پای هیچ جنگ و صلحی نمی رود خواه به بهانه گسترش دین و مذهب باشد خواه به نام دفاع از خاک و “وطن”. اینها همه تبلیغات است. در قآموس بورژواهای متکبر، شکست معنا ندارد حتی آنجا که به دریوزگی می افتند و جام زهر می نوشند. این یعنی ضعیف ترین و حقیرترین دولت بورژوایی دمی از لاف و گزاف مقابل عظیم ترین قدرت جهانی باز نمی ایستد. صدام، آمریکا را تهدید می کرد و خمینی شرق و غرب را. این رجز خوانی و یاوه گویی تروریست ها برای یکدیگر شاید میان خودشان محلی از اعراب داشته باشد لیکن مبنای ارزیابی و تحلیل سیاسی هیچ مارکسیستی نیست. ما می گوییم تحت شرایط کنونی و به حکم موقعیت اقتصادی، اجتماعی و به ویژه سیاسی ایران، جنگ برای بورژوازی داخلی و جهانی، هر دو مضر است. برای حکومت اسلامی ناقوس مرگ است و برای بورژوازی جهانی کابوس اکتبری دیگر. ما می گوییم هر کشوری به ایران اعلان جنگ کند توده های به جان آمده از فقر و فلاکت و بی حقوقی، تنها به یُمن پشتوانه معنوی قوای خارجی، حکومت اسلامی را سرنگون می کنند. این تصور که مردم را می توان برای دفاع از آخوند و اسلام علیه دشمن خارجی بسیج کرد توهمی در حد جنون است.
اما جنگ یک چیز است و القای فضای جنگی یک چیز دیگر. بقای رژیم برای چند صباحی هم که شده در گروی این دومی است. حکومت توان سرکوب ندارد. می شود با احزاب و سازمان ها درافتاد و همه را قلع و قمع کرد لیکن جنگ با آحاد جامعه خودکشی است. می شود پیشروان را شکست داد لیکن کل جامعه را به تمکین واداشتن دیوانگی است. حکومت امروز در برابر تمام جامعه ایستاده است و این یعنی انقضای تاریخ مصرف آن. اما هیچ حکومتی به زبان خوش قدرت را وا نمی گذارد و با هر ترفندی که شده تا واپسین روزهای ممکن مقاومت می کند. راهکار حکومت اسلامی برای ماندن بر اریکه قدرت همانا القای فضای جنگی است. اینطور وانمود می کند که عنقریب جنگی بزرگ در خواهد گرفت و به این بهانه هیئت جنگی به خود می گیرد.
اکنون به برکت حاکمیت فضای جنگی، رجزخوانی های توخالی و موشک پرانی های نمایشی، تمام قوای سرکوبگر از ارتش و سپاه و بسیجی های بی ترمز گرفته تا پلیس راهنمایی و رانندگی، ماموران شهرداری و سد معبر همگی به حالت آماده باش درآمده اند اما به منظور مقابله با هجوم مردم و نه جنگ در فراسوی مرزها. حکومتی چنین مضمحل و متشتت که از مواجهه مستقیم با مردم بی سلاح می گریزد و با تک تیراندازهای پنهان شده در سوراخ های موش به شکار جوانان می پردازد را چکار به جدال جدی با امریکا و ناتو. به اپوزیسیون راست و پروغرب که همواره خواب خزیدن به قدرت در سایه جنگ می بیند را حرجی نیست لیکن هیهات بر چپی که فریب این لاطلائلات را میخورد و پرچم “نه به جنگ” را بلند می کند. اینها هیج چیز از سیاست های مزورانه و چرچیل وار بورژوازی نمیدانند. نه به کدام جنگ؟ امریکا هزار بار اذعان کرده مقصودش از تهدید و تحریم ها، مذاکره است و نه رژیم چنج. هزار بار ترامپ لایعقل گفته است که ایران با همین رهبران چون خودش مجنون میتواند دروازه های تمدن را فتح کند. اینها خوب می دانند ایران، نه عراق است، نه سوریه و نه افغانستان. خوب می دانند اینجا با پرولتاریایی بیزار از سلطه سرمایه اعم از خصوصی و دولتی روبرو هستند و نیز با کمونیزمی برآمده از قیام پنجاه و هفت و آبدیده در کوران چهل ساله مبارزه با تروریسم اسلامی. ایران در آستانه یک انقلاب کا گری و یک اکتبر دیگر است. هم از اینروست که ترامپ لمپن هم لنین شناس شده و در وصف تزار سرخ یاوه می بافد. رژیم اسلامی و حامیان روس و امریکایی اش هزار و یک اختلاف که با هم داشته باشند لیکن در یک چیز متفق القول اند و آن همانا سرکوب کارگر و کمونیزم است. اصلاً فلسفه وجودی اسلام سیاسی و حکمت عروج آن چیزی جز این نبوده است.
وضعیت کنونی جامعه به اختصار چنین است؛ دولت قدرت سرکوب ندارد و مردم توان سرنگونی. این وضعیت قابل بازگشت به گذشته یعنی دوران تثبیت حکومت نیست لیکن هر آینه محتمل است خشم تودهها به غلیان درآید و در یک انفجار ناگهانی تار و پود رژیم را از هم بگسلد. راه برون رفت حکومت، برقرلری حکومت نظامی اعلام نشده برای ایجاد هراس در مردم از یکسو و امید به سازش با غرب برای بقا از سوی دیگر است. القای فضای جنگی و نمایش مضحک موشک پرانی قرار بود در خدمت اعلام وضعیت جنگی و اعمال حکومت نظامی باشد که با تراژدی سرنگونی هواپیمای مسافربری مصادف و به ضد خود بدل شد. در چنین اوضاع و احوالی سر دادن شعار “نه به جنگ” و تبدیل آن به دغدغه اصلی مردم، خواسته یا ناخواسته در خدمت استراتژی حکومت برای بقاست. بگذریم از آن چپ وطن پرست، “ضد امپریالیست” و بی ربط به طبقه که تا مرز دفاع مستقیم از جمهوری اعدام اسلامی سقوط کرده است.
ما می گوییم اقشار مختلف مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان به جای نگرانی از بروز جنگی نامحتمل، بهتر است روی گسترش اعتراضات و تلاش برای ارتقای آن به یک قیام مسلحانه تمرکز کنند. پوشالی بودن قدرت رژیم در سرکوب اعتراضات داخلی و جنگ با دول خارجی را به چشم دیدهایم. حکومت میوه گندیده ای است که غرب به مدد رسانه ها و عناصر خودفروخته و با هدف مقابله با “خطر” سوسیالیسم مانع از افتادن و له شدنش زیر پای مردم مسلح شده است. می خواهد حتیالامکان دولت اسلامی را تا جایگزینی یک آلترناتیو قدرتمند و حافظ سرمایه نگه دارند. میخواهند با “گذار مسالمت آمیز و بدون خشونت”، قوای سرکوبگر به ویژه سپاه و نیروهای اطلاعاتی را برای قتل عام کارگران و کمونیست ها دست نخورده تحویل بگیرند. عجالتا مهره هایی چون رضا پهلوی و مسیح علینژاد پخمه تر از آنند که بتوانند فاجعه سی خرداد شصت را تکرار کنند.
جنگی اگر باشد آن جدال طبقاتی میان کارگران و زحمتکشان ایران از یکسو و استثمارگران اسلامی و کل طبقه بورژوازی از سوی دیگر است. ایران در آستانه یک انقلاب کارگری است و آنچه اسلام سیاسی و بورژوازی جهانی را از گذشته تا حال را متحد و موئتلف یکدیگر ساخته است همین خطر است. می توان و باید حکومت را به اراده توده های ناراضی و با رهبری طبقه کارگر سرنگون ساخت. *