مقالات

ملکه عزتی -خودکشی انتخاب اختیاری یا مرگ اجباری!

این روزها بختک مرگ در آسمان جامعه ایی که زیر سلطه حکومت اسلامی نفس میکشد در پرسه است. از یک طرف دولت روحانی و قوه قضاییه با ریاست رییسی جانی زندانیان را روزانه به چوبه دار میسپارند و هیچ روزی بدون خبراعدام در زندانها به شب نمیرسد، آن هم در شرایطی که کرونا در سایه سیاستهای بغایت غیرمسولانه حکومت اسلامی روزانه از مردم بیدفاع و تنگدست جامعه قربانی میگیرد.
سابقه تاریخی ایجاد ارعاب و وحشت بعنوان یکی از روش های مرسوم حکومتهای جنایتکار در تمام دنیاست شناخته شده است. این از مواردی است که جمهوری اسلامی گوی سبقت را از تمام این حکومتها ربوده و بطور سیستماتیک آن را در بزنگاههای حساس و حیاتی عملی کرده. امروز مردمی که درد و وحشت از بلایای طبیعی و انسانی آنها را در مقابل جدال مرگ و زندگی قرار داده باید منتظر خبر مرگ و اعدام عزیزانشان هم باشند. دلهره زنگ تلفن، دلهره رسیدن خبری از پزشکی قانونی، دلهره شنیدن صدای جلادی از زندان سنندج، اوین و اهواز و وو….. داستان این روزهای خانواده هایی است که عزیزی را در بند دارند و از سرنوشت وی بی اطلاع!
ازطرف دیگر و در کنار اعدام و مرگ در اثر کرونا و تصادف و گرسنگی و بقیه بلایای دیگر در این چند هفته بلای خودکشی شوک دیگری است که باز هم انگشت اتهام را بطرف سیستم و مناسباتی میبرد که حقوق انسان و انسانیت را کیلویی هم نمیشود حساب کرد! مناسباتی که انسانها را با بن بست و استیصالی روبرو میسازد که خاتمه دادن به زندگی بعنوان راه حل پایان دادن به دردها و فجایع تحمیل شده بعنوان یک انتخاب قرار میگیرند! سیستمی که انسانها در مقابله با زور و خشونت و تبعیض نه تنها حمایت نمیشوند، بلکه مستقیما و با کمک و همراهی قانون مورد خشونت و فشار مضاعف قرار میگیرند. سازمان حقوق بشری هه‌نگاو میگوید در هفته گذشته هفت زن در شهر‌های سنندج، مهران، سنقر، سقز و نقده دست به خودکشی زده‌اند. این سازمان علت خودکشی این افراد را «مشکلات خانوادگی و فقر» اعلام کرده است. در این گزارش آمده که یک زن ٢٥ ساله اهل سنندج با هویت سارینا غفوری به علت مشکلات خانوادگی به زندگی خود پایان داده است اما در معاینات بیشتر پزشکی قانونی علت مرگ را با توجه به نوع ضربات وارده قتل اعلام کرده.
ناخودآگاه بعد از شنیدن خبر خودکشی منیج قادری، سیمین سجادی، دریا محمدی، نگین امینی، شریفه مصطفی پور و افسانه رحیمی ووووو بعنوان یک زن از خودم پرسیدم اگر من در جامعه ایی که مرد سالاری و قوانین تا مغز استخوان ضد زن بطور مداوم در آن تولید و بازتولید میشود زندگی میکردم و زیر فشار خانواده و جامعه بطورمداوم قرار داشتم تحت چه شرایطی بفکر خودکشی میفتادم؟ انسانی که در اوج استیصال خود را تنها میبیند مامن و پناهی ندارد همه آنهایی که باید حمایتش کنند در مقابلش ایستاده اند! حمایت قانون را ندارد، حمایت خانواده و محیط پیرامونش را ندارد، در کدام بزنگاه قصد جان خود میکند و به زندگیش نقطه پایانی میگذارد؟ راهی که باعث میشود به زندگی خاتمه داد از کدام کوچه پس کوچه بی افقی و ناامیدی یا شاید اعتراضی میگذرد تا تصمیم بگیری به زندگیش خاتمه دهی؟؟ نداشتن حق بدیهی انتخاب بعنوان یک انسان مستقل، نداشتن اختیار در تصمیم های حیاتی زندگی، اجبار در نوع زندگی، اجبار در آنچه که نیستی و به تو تحمیل میشود، نگاه تحقیرآمیز به جنسیت و جایگاه اجتماعی، خوار شمرده شدن بخاطر جنسیت، به حساب نیامدن بعنوان یک انسان برابر با مرد، منع از شاد بودن و شاد زیستن، همیشه دختر کسی، همسر کسی، خواهر کسی بحساب آمدن تنها گوشه ایی از یک لیست بلند بالایی که هر روزه در مقابل زنان قرار میگیرد. در ایران و در حاکمیت مذهب و در سایه قوانین تا مغز استخوان زن ستیزحاکم بر جامعه همه موارد بالا زندگی زنان را تهدید میکند. در یک نگاه اولیه چنین بنظر میرسد که دلایل خودکشی بسیار شخصی هستند و خودکشی بطور مستقیم مربوط به حاکمیت و نوع حاکمیت نیست و در هرگوشه دنیا آماری از خودکشی انسانهای به بن بست رسیده وجود دارد. ممکن است بنظر بیاید در زیر فشار روانی و در بن بست کامل فکری و یا حتی ضعف شخصیتی نهایتا خودکشی امری است که حکومتها و حاکمان در قبال آن جوابگو نیستند!! جوابی کلاسیک و فرمال به مسله ایی که بطور واقعی و بی تردید یک بحث اجتماعی و کاملا مربوط به ساختارهای اجتماعی یک جامعه. ارزش جان انسان، احساس مسولیت در قبال سلامت جامعه، تضمین سلامت روانی جامعه و اختصاص امکانات به کسانی که تحت فشار روانی قرار دارند از وظایف حکومت و سیستم اداره جامعه ایی است که در آن جان انسان کالایی بی ارزش نیست. در ایران اسلام زده از ۴۰ سال پیش تلاشی سازمانیافته جهت نفی موجودیت و انسانیت و حقوق انسانی زنان بطور روزمره و سیستماتیک در جریان است. در بسیاری از خانواده ها زنان تحت فشار نرینه های اشباع شده از “غیرت و شرف” قرار دارند، قانون را هم که مردان عبا پوش و نعلین بر پایی نوشته اند که زن را کشتزار خود و منبع تامین و رفع نیازهای جنسی میدانند. زنانی که در منگنه قانون و خانواده قرار میگیرند یا طغیان میکنند وعلیه این اسارت میایستند، یا در نهایت بی پناهی به زندگی خود خاتمه میدهند. انتخاب بین مرگ یا اسارت آنقدر دردناک و شنیع است که هر انسانی را باید به خشم بیاورد. این دور باطل پایان نمیپذیرد مادام که جامعه و کسانی که در دایره نزدیکان این انسانها قرار دارند مسولیت نپذیرند. مردانی که غرور مردانه شان با خودکشی یا به قتل رساندن خواهران و همسرانشان و دخترانشان التیام مییابد ازنظر من از این دایره خارج هستند. امیدی به کسانی که فکر میکنند مرگ دیگری برایشان غرور و سربلندی میخرد، نیست! اینها خود نیازمند کمک و معالجه هستند اگر نه مجازات. پدیده و معضل خودکشی در کردستان در سالهای گذشته هر چند یکبار اوج گرفته و فجایعی آفریده. اعتراض به بی حقوقی آشکار، اعتراض به پایمال شدن شخصیت و کرامت انسانی، ناامید شدن از کمک و درک نزدیکان و چشم فروبستن جامعه بر فاجعه ایی که در کناردستشان رخ میدهد با توسل خودکشی راه حلی بشدت دردناک است. زخم حاصل از آن بر تن و روان انسانهایی که عواقب آن را متحمل میشوند برای همیشه باقی خواهد ماند. خودکشی تنها پایان دادن به زندگی شخصی و فردی نیست، خودکشی رهایی از درد و پایان دادن بر عذاب روزمره یک زندگی تحمیلی نیست. خودکشی اعتراضی نیست که جامعه و محیط پیرامونی را علیه بیحقوقی به تحرک وادارد. خودکشی تنها پایانی دردناک بر دردهای پنهان و آشکاری است که با مرگ بر آنها مهر سکوت زده میشود. در کردستان اگر به این وضعیت و حول این وضعیت حرکتی صورت نگیرد از نظر من باید بر هر سنت اعتراضی که تا به امروز بر اساس آن خود را متمایز میدانست شک کرد! به همین سادگی! در شهرهایی که سنتهای مبارزاتی و همیاری انسانی جزیی از تاریخ زندگی مردم بوده، بیتفاوتی به این معضل اجتماعی و سکوت در مقابل آن به هر بهانه ایی قابل توجیه نیست! نباید منتظر ماند تا جمهوری کشتار و جنایت اسلامی به زیر کشیده شود تا زنان بتوانند نفس بکشند و برای حل مشکلات و نابسامانی های زندگیشان مرگ را تنها چاره در مقابل خود نبینند. در هیچ شرایطی گزینه مرگ نباید در مقابل هیچ انسانی بعنوان یک انتخاب قرار بگیرد. سرنگونی حکومت ضد زن اسلامی قطعا یکی از شروط اساسی برای رهایی زنان از اسارت و قید و بند سنتهای پوسیده و هنوز رایج است، اما کل مسله نیست. من فکر میکنم در هر محله و هر مکانی که انسانها به هم دسترسی دارند و میتوانند با هم صحبت کنند وجود تعدادی انسان که درد دیگران را داشته باشند کافیست که به انسانها امید داد، حرف زد کمک خواست، کمک گرفت و فضایی ایجاد کرد که انسانها خود را با انتخابهای دیگری روبرو ببینند. در کردستان که سنت شوراها قدمتی تاریخی دارد این نباید کار غیرقابل تصوری باشد. استیصال هر تک فردی در دراز مدت اگر منجر به استیصال جامعه نشود، حداقل سکوت در مقابل فجایع را به امری بدیهی تبدیل میکند. قوانین ضد زن حکومت اسلامی و سنتهای پوسیده مذهبی آمیخته با باورهای بشدت ارتجاعی و مرد سالار در جامعه ترکیب زشت و چندش آوری است که هر انسان مخالف با این وضعیت را باید به اعتراض وادارد. جامعه ایی که روز زن را گرامی میدارد، اول ماه مه و سنتهای کارگری را گرامی میدارد و ارج مینهد نمیتواند در مقابل قتل ناموسی و خودکشی زنان بدلیل فشار اجتماعی و اخلاقی ساکت بماند. یک جای کار میلنگد اگر فعال اجتماعی و کارگری شانه بالا بیندازد و بگوید من کاری از دستم برنمیاید، حقیقتا یک جای کار میلنگد. نرخ خودکشی زنان در استان‌های غربی ایران به مراتب بالاتر از سایر استان‌هاست. نباید به این تصویر اجازه بزرگتر شدن داد. این تصویر شهرهای سرخ نیست. این تصویر شهری نیست که بزرگترین مراسم های ۸ مارس در آن برپا میشد.
بی تفاوتی در مقابل ۷ خودکشی و یک قتل ناموسی تنها یک معنا دارد آنچه در پیرامون من میگذرد امر من نیست، من دستم را به کلاه خودم میگیریم. سنتهای پوسیده و قوانین آپارتاید جنسی جمهوری اسلامی را سالهاست زنان به چالش کشیده اند. در این چالش و مبارزه مردانی را همراه خود داشته اند و همراه هم به جنگ با این قوانین رفته اند. امروز از هر زمانی این همراهی بیشتر معنی پیدا میکند. درتلاش برای پایان دادن به قتل ناموسی در جدال با فضای تنگ اجتماعی که زنان را به خودکشی وامیدارد حضور مردانی که خود را در این تراژدی ذینفع نمیبینند از هر زمانی لازم تر و ضروری تر است. در خانواده، در محیط کار در هر مکانی که میشود و میتوان در مقابل این شرایط ایستاد حضور انسانهایی که بتوانند منشا تغییر باشند میتواند سنتی را رواج دهد که جامعه را قدمی به جلو ببرد. در هر جا که حضور داریم به جنگ سنتها و باورهای پوسیده مردسالارانه برویم و اجازه ندهیم زنان قربانی افکار ارتجاعی ناشی از حکومت شکنجه و اعدام اسلامی شوند. مبارزه برای زندگی شایسته انسان به یک تلاش جمعی و آگاهانه نیاز دارد. مرگ سرنوشت محتوم زنان در کردستان و هر جای دیگری نیست، راه دیگری وجود دارد. همبستگی اجتماعی و سد بستن در مقابل سنت جان سخت مردسالاری نیاز امروز جامعه است. مرگ انتخاب نیست، زنده باد زندگی!
ملکه عزتی

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹