كارگران ايران، حمايت! حمايت!
اين مهمترين شعار هزاران كارگر تظاهرات كننده شركت هفت تپه در اين روزها است. اين شعار كارگران خاتون آباد هم بود، شعار كارگران شركت واحد هم هست، شعار دهها هزار كارگر اخراجي نساجي ها و خانواده هايشان و شعار كارگران افغاني كه رژيم آپارتايد سرمايه داري و اسلامي آنها را به گيلان ممنوع الورود ميكند، هم هست… اما صداي هر بخش طبقه كارگر انگار از ديوار صنفي بخشهاي ديگر هم طبقه اي خود عبور نميكند.
طبقه كارگر يك طبقه واحد است. يك منفعت مشترك دارد. بردگي مزدي، استثمار و بي حقوقي و بي حرمتي از جانب سرمايه داران، خصوصيت كار و زندگي اين طبقه را تشكيل ميدهد. با اين وصف اين ارتش عظيم سازنده و چرخاننده همه چرخ هاي جامعه به اين و آن صنف مجزا از هم تقسيم شده است. و هر بخش و صنف در محدوديتهاي خود و در توازان قوايي نابرابر با سرمايه متحد در شبكه هاي بزرگ مالي و در دولت واحد با زندان ها و سپاه و شكنجه گرانش دست و پا ميزند و تباه ميگردد. نگاه كنيد!
سه سال است هزاران كارگر شركت نيشكر هفت تپه به عنوان بخشي از مزدبگيران جامعه در مقابل چشمان هم طبقه اي هاي خود و كل جامعه در تلاش و مبارزه اي سخت و نابرابر و دردناك با صاحبان سرمايه و دولتشان به سر ميبرند.
سه سال است دستمزد كارگران را با تعويق پرداخت ميكنند. بيش از نصف كارگران را در دو سال اخير اخراج كرده اند. و اكنون به بهانه اينكه توليد شكر ديگر سود آور نيست سه ماه است حقوق كارگران را نپرداخته و آنها را به اخراج وتعطيل شركت تهديد ميكنند.
كارگران جان به لب رسيده هفت تپه باز هم به خيابان مي آيند، فعالينشان بازداشت ميشوند و با حمله و ضرب جرح ماموران حافظ سرمايه روبرو ميگردند، جوانان و مردم زحمتكش شوش به آنها مي پيوندند، باز فرياد كارگران ايران،حمايت ! حمايت! از ديوار كاذب ، اما محكم صنفي و متفرق طبقه كارگر نميتواند به درون نفوذ كند. اين صدا را همه شنيدند، اما شايد همه ميگويند كه هنوز نوبت ما نشده است.
سرمايه داران ودولتشان دستجمعي زوزه ميكشند، از بحران اقتصادي، مافياي اقتصادي، خصوصي كردن ها و راه حلهاي خود براي كمك به سودآوري بيشتر سرمايه سخن ميگويند و همه اين جنايتكاران در يك كلمه متفق القول اند و آن ارزان كردن هر چه بيشتر نيروي كار به قيمت بيكاري و فلاكت و ندادن دستمزدها و كار بدون امنيت شغلي و با قراردادهاي موقت است.
اما طبقه كارگر متفق القول نيست. ٧٠٠٠ كارگر نيشكر هفته تپه اكنون به نصف تقليل يافته و بقيه اخراج و به لشكر بيكاران و گرسنگان پيوسته اند. اين تعداد باقيمانده هم ماه ها است گرسنه نگه داشته شده و دستمزدشان را نميدهند و به اخراج تهديدشان ميكنند. هزاران كارگر هفته تپه مثل هراران و دهها هزار كارگر نساجي ها و مثل كارگران خاتون آباد كه به گلوبه بسته شدند و كارگران شركت واحد … هر كدام به تنهايي مشغول دفاع از معيشت و شغل و نان سفره كودكانشان هستند.
سرمايه داران و متفكران اقتصادي ودولتشان كار را به جايي رسانده اند كه كارگر هفته تپه به دنباله روي از آنها فكر كند كه مافياي اقتصادي و وارد كردن شكر ارزان عامل گرسنگي و نپرداختن دستمزدها و يا تعطيلي شركت است. و لذا كارگران تاوان رقابتهاي سرمايه داران و محتكران و سودجويان سرمايه دار را نيز بايد بپردازند! سرمايه داري كارگر را ارزان، برده، ساكت و سياهي لشكر خود ميخواهد.
تا زماني كه طبقه كارگر به مثابه طبقه و نه اين و آن صنف مظلوم پا به ميدان نگذارد وضع به همين منوال است.
طبقه كارگر ميتواند مثل يك طبقه اجتماعي واحد و هم سرنوشت و با يك منفعت مشترك ظاهر شود، نماينده هايش را جلو جامعه ودولت و سرمايه داران بگذارد، مجامع عمومي ميليوني اش را در همه محيط هاي كار سازمان دهد و پشتوانه نمايندگان خود قرار دهد، آنوقت مديران شركت هفته تپه سهل است، هيچ سرمايه دار دولتي و خصوصي جرات نخواهد كرد دستمزد كارگر را در اين و آن شركت و كارگاه و كارخانه نپردازد. طبقه كارگر اگر به مثا به يك طبقه اجتماعي خود را نگاه كند، تضمين دستمزد كافي ، بيمه بيكاري مكفي براي همه بيكاران و امنيت شغلي و ممنوعيت اخراج…حداقل خواستهايش است.
كارگران وقتي در اصناف جداگانه تقسيم و تنها ميافتند، حتي از گرفتن حقوق معوقه هم عاجز ميگردند و حاضرند به تعويض مدير شركت و رييس حراست تن بدهند. انگار با تعويض مدير شركت و يا رفتن يك مسئول حراست و آمدن ديگري گشايشي حاصل ميشود. در حالي كه كارخانه را پادگان كرده اند، دانشگاه را پادگان كرده اند، براي حفاظت از سرمايه و سود آوري آن ديگر مدير خوب و يد و يا رييس حراست خوب و بد معني ندارد.
حراست ها بايد برچيده شوند. دستمزد كارگران بايد توسط نمايندگان منتخب مجامع عمومي كارگري در مقابل نمايندگان كارفرما تعيين گردد. سرنوشت كار و مزد و معيشت كارگر را تنها اتحادي از همه كارگران درمجامع عمومي ميليوني كارگري در همه بخشهاي كارگري بايد تعيين كند.
طبقه كارگر مسوول بحرانهاي سرمايه داران بر اثر تلمبار كردن سرمايه وسود و احتكار نيازهاي حياتي جامعه نيست. طبقه كارگر اگر صاحب جامعه بود و اگر قدرت را در دست بگيرد براي همه شهروندان مملكت مسكن مجاني، طب مجاني و رفاهيات برابر براي همه انسانهاي جامعه را تضمين ميكند.
كارگران هفت تپه به مدعيان “عدالت” ميگويند، خجالت بكشيد. اين را كارگران خاتون آباد و شركت واحد و … هم گفتند. اما سرمايه داران مگر خجالت ميشناسند. چه ننگ و بي شرمي و بي شرفي بالاتر از اين است كه از كارگر كار بكشي و مزدش را هم سر وقت ندهي. و وقتي مزدش را خواست با گاز اشك آور و سگ هاي لباس شخصي و سپاهيان حافظ سرمايه سراغشان بروي و به زندان و شكنجه و اخراج تهديدشان كني. بايد به روي كثيف احمدي نژاد و مجلسيانش و دولت و دستگاه قضايي و حوزه هاي علميه و سرداران سپاه و بسيجش تف انداخت. اما اين هنوز كافي نيست. بايد جامعه را از ننگ وجودشان پاك كرد. اين تفاله هاي جامعه بشري را با مساجد و آخوند و وزير و وكيل و سرداران و سرمايه داران و محتكران و دزدان سفره مردم را با يد به زباله داني حواله كرد.
اين كار از عهده طبقه كارگر به مثابه يك طبقه اجتماعي متحد و با يك منفعت مشترك، بر مي آيد. حمايت بخشهاي مختلف كارگري از همديگر كم ترين كار و بديهي ترين كاري است كه نه تنها كارگران به عنوان هم طبقه اي و هم سرنوشت بلكه جوانان و مغازه داران شوش هم از كارگران هفت تپه به عمل آوردند.
اين بار ديگر به فعالين كارگري و كارگران سوسياليست و كمونيست نشاد داد كه حتي براي اينكه كارگران اصناف و بخشهاي مختلف از همديگر حمايت كنند، طبقه كارگر به يك خودآگاهي طبقاتي و اعتقاد به رهايي از كار مزدي و بردگي و استثمار سرمايه داران نياز دارد.
طبقه كارگر بايد متوجه باشد كه تا زماني كه سرمايه و سود هست، انسانيت براي جامعه غريبه و بيگانه است. سرمايه داران و دولت و نوكران نظامي و عمامه دار و روضه خوان مساجد و حوزه هاي علميه شان ضد انسانيت و ضد كارگر و ضد زن و كودك اند. بايد بر اينها شوريد. بايد حرمت و انسانيت وشرافت را به جامعه برگرداند.
جامعه بر گرده طبقه كارگر ميچرخد اما اقليتي مفتخور و شارلاتان سياسي و نظامي و روضه خوان و تعدادي كه از انسانيت بويي نبرده اند همه نعمات را بالا ميكشند. جامعه به اعتصابات سراسري كارگري، به تظاهرات ميليوني كارگران و خانواده هايشان و به انقلاب كارگري تشنه است.
سرمايه داران هر كجا سودآوريشان كم آورد، كارگران را به خيابان ميريزند و خانواده هاي كارگري را بي سرپناه و بي نان و بي دارو معيشت رها ميكنند. اين جامعه انساني نيست. بردگي محض است. ضد انسانيست و ضد شرافت انساني است. اين توحش را را بايد مهار كرد و به دهانش افسار زد.
طبقه كارگر بايد به عنوان ناجي خود و جامعه پا پيش بگذارد. اگر لشكرهاي طبقه كارگر از مراكز بزرگ و كوچك كارگري بهم بپيوندند، اين نابرابري و تبعيض و ضديت با انسان و اين بي شرافتي محض نظام منحط سرمايه پايان مي يابد. بايد در يك جنگ طبقاتي بوسعت جامعه، بر اين جانيان و غاصبان نان سفره كودكان كارگران شوريد.
شيشه عمر سرمايه داران و دولتشان در دست طبقه كارگر است. سرمايه داري و كارمزدي و بردگي سرمايه داري ازلي و ابدي نيست. پيروزي طبقه كارگر ممكن است جنگ طبقاتي را بايد از جبهه هاي متفرق و پراكنده و نابرابر به جنگي متحد و سازمان يافته با سرمايه داري تبديل كرد. فعالين كارگري، كارگران سوسياليست لولاي اين اتحاد طبقاتي و نمايندگان و سخنگويان منافع مشترك كل طبقه مزد بگيرجامعه اند.
اين راه نجات كارگران هفته تپه و خانواده ها و كودكانشان و راه نجات زندگي كل طبقه و همه محرومان جامعه است. جامعه بشري بدون انگل سرمايه داري و سرمايه داران و حافظانشان، بهشت طبقه كارگر و توده هاي مردم است. كليد اين سعادت و رهايي و نجات بشريت در دستهاي تواناي طبقه كارگر قرار گرفته است.
حزب كمونيست كارگري ـ حكمتيست
٢٩ ارديبهشت ٨٧ (١٨ مه ٢٠٠٨)