مقدمه:
یکسال گذشته جامعه ایران یکی از پرتلاطم ترین دوران خود را پشت سر گذاشت. دوران پرتلاطمی که سیما و صف بندی طبقات و احزاب سیاسی در ایران را تماما دستخوش تغییر کرد.
دوره ای که در غیاب حضور یک صف متمایز و قدرتمند کمونیستی کارگری، بار دیگر سیرتحولات سیاسی به نفع جبهه بورژوازی و علیه طبقه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی چرخید. جدال جناح های بورژوازی حاکم، در دل “انتخابات” رئیس جمهوری دهم، به بستر اصلی تحرک توده ای مردم تبدیل شد. جدالی که بر خلاف ادعاهای هر دو طرف نه جدالی بر سر آزادی سیاسی و گشایش فرهنگی بود، و نه جدالی بر سر عدالت اقتصادی و مبارزه با فساد اقتصادی. این رویدادها علیرغم “خوش بینی” و توهم میلیونی شرکت کنندگان و مردم تشته آزادی، در آن، نه محصول تکوین جنبشهای سیاسی – طبقاتی مترقی در جامعه ایران، که حاصل تحرکات ارتجاعی در صفوف بورژوازی بود.
در پس این رویدادها به روشنی میتوان تخاصم دو بخش از بورژوازی بر سر راه حل و “سیاست” نجات جمهوری اسلامی از بحران سیاسی – اقتصادی سی ساله و نحوه جذب شدن در بازار جهانی، را دید.
از آنجا که:
١- در ایندوره بار دیگر اصلاح طلبی و “تعدیل” از درون جمهوری اسلامی، که حول جنبش سبز شکل گرفت، توانست تمام فضای اعتراضی جامعه را تصرف کند. بخشی از بورژوازی قادر شد با سرمایه گذاری بر تقابل مردم با استبداد و خفقان سیاسی موجود، با استفاده از نفرت عمومی از حاکمیت اسلامی، با وعده “اصلاحات و تعدیل و گشایش فرهنگی”، و بعلاوه و مهمتر بر متن یک دوره سرکوب وحشیانه کمونیستها و آزادیخواهان و در حمایت میدیای رسمی در غرب، عروج کند!
٢- جناح بورژوازی حاکم نیر با وعده های “تخفیف فشار اقتصادی” موفق شد بخشی از مردم تحت فشار اقتصادی اما متوهم را حول سیاستها و تحرک خود بسیج کند!
٣- این امید واهی و کاذب ایجاد شده از جانب بورژوازی، عقبگرد جدی به مبارزه برای بهبود زندگی، مبارزه برای پایان دادن به اختناق سیاسی و خلاصی فرهنگی، و تلاش برای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی و تحقق آزادی و برابری، تحمیل کرد!
٤- در ایندوره ماهیت کشمکش جمهوری اسلامی و امریکا و غرب، دستخوش تغییرات جدی شده است. تغییراتی که اساسا معطوف به جلب ایران به عنوان “عنصر بی دردسر” به جرگه “جامعه جهانی” است. تغییراتی که حکومت ایران، هر دوجناح، موافق و خواستار تحقق آنند. حمایت از سبز، تحریم، تشدید فضای نظامی و مسئله اتمی و مذاکره، همگی تاکتیک های مختلف غرب در راستای این سیاست است. در این راستا جمهوری اسلامی نیز تلاش میکند با استفاده از شکاف موجود در قدرتهای بزرگ جهان، با کسب امتیازاتی به جرگه ” جامعه جهانی” بپیوندد.
٥– با عروج جنبش سبز صفبندی نیروهای سیاسی، دستخوش تحولات جدی شد. جامعه در این دوره شاهد صف بندی و تقابل نیروهای زیر بود:
– اپوزیسیون راست بورژوایی: از جریانات ملی- مذهبی ها، لیبرال های ناراضی درون و بیرون حکومت، ناسیونالیسم راست پرو غرب تا فدرالیستهای قومی زیر پرچم جنبش سبز موسوی متحد شدند. و در همگامی آشکار با پروژه “تعدیل” جمهوری اسلامی، پشت سر تحرک ارتجاعی سبز بسیج شدند، و صف یک دستی از یک جنبش ارتجاعى را در مقابل جامعه قرار دادند که بقاء رژيم کنونى را تنهاراه بقا خود و مقابله با جنبش آزادیخواهانه و رادیکال مردم تلقى ميکند! در این دوره جامعه هم منفعتی کل صف بورژوازی در قدرت و در اپوزیسیون را آشکارا و در عمل روزمره مبارزاتی مشاهده کرد!
– کمونیسم بورژوائی: با عروج جنبش سبز، جامعه شاهد تحرک بیسابقه شاخه های مختلف کمونیسم بورژوائی از حزب توده و اکثریت و راه کارگر تا حزب کمونیست کارگری و کل جریانات ناسیونالیست چپ بعنوان جناح چپ جنبش سبز، بود. تلاش این جریانات در کشاندن طبقه کارگر به زیر پرچم اپوزیسیون بورژوایی، شرکت در دادن تصویری دمکرات و آزدیخواه و یا قابل حمایت از جناحی از بورژوازی، توجیه جنبش سبز بعنوان “جنبش توده ای، برحق و مردمی و انقلاب مردمی” و مورد حمایت طبقه کارگر و مردم، سیاستی راست و ارتجاعی بود. هیچ گاه همچون ایندوره نقش و جایگاه سیاست های ضد کارگری این جریانات چنین آشکار، خود را به نمایش نگذاشته بود. تحمیل چنین عقبگردی به جنبش آزادیخواهانه و عدالتجویانه مردم، بدون حضور فعال و تلاش این جریانات ممکن نبود!
– کمونیسم پرولتری: تحولات یکساله اخیر در عین حال ابراز وجود سیاست کمونیستی در تقابل با جناحهای سبز و سیاه بورژوازی و درعین حال در تمایز با سوسیالیسم و کمونیسم بورژوایی را، به یک نقطه عطف تاریخی تبدیل کرد. طیفی از رهبران کارگری و فعالین کمونیست و در پیشاپیش این حرکت حزب حکمتیست در ایندوره به عنوان تنها جریان تحزب یافته کمونیستی نماینده صف مستقل طبقهکارگر بعنوان يک نيروى کمونیست در برابر کل احزاب و جنبشهاى بورژوايى و نماینده بی چون و چرای سوسياليسم بعنوان يک آلترناتيو واقعى در برابر آلترناتیوهای موجود بود. ضديت با حزب حکمتیست امروز به شاخص تبرىجويى از هر نوع راديکاليسم و انقلابیگری بدل شده است!
٦- این اوضاع یکبار دیگر نشان داد که جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست! نشان داد که هیچ درجه از تغییر به نفع مردم از کانال جرح و تعدیل این رژیم نمیگذرد. نشان داد راست و چپ اپوزیسیون بورژوایی “دوستان دروغین” مردمند! که “جنبش همگانی” و “سرنگونی طلبی همه با هم” و “ماورا طبقاتی” توهمی بیش نیست! نشان داد که سرنگونی جمهوری اسلامی، در غیاب یک پرچم انقلابی و پرچم طبقه کارگر، در غیاب یک جنبش قوی، تحزب یافته و اجتماعی کمونیستی، حرکتی در سیر پیروزی طبقه کارگر و مردم محروم براى رسیدن به آزادى، برابرى و رفاه نیست! نشان داد بدون وجود این جنبش،سیکل تکراری غیبت طبقه کارگر در جدالهای سیاسی تعیین کننده، و لاجرم رها شدن سرنوشت تعیین تکلیف قدرت سیاسی به دست جناحهای سرمایه، همچنان ادامه پیدا خواهد کرد!
لذا حزب حکمتیست اعلام میکند که:
الف: جدال آتی جامعه، جدال طبقه کارگر و جنبش کمونیستی طبقه کارگر در ایران، در مقابل کل جبهه بورژاوزی از راست تا چپ آن است. و این مهمترین مصاف های سیاسی جنبش کمونیستی کارگری در دور آتی است.
ب: تعیین تکلیف نهائی جامعه بر سر آزادی و برابری، تعیین تکلیف میان طبقه کارگر و بورژوازی برای کسب قدرت سیاسی است،
ج: کسب قدرت سیاسی بدون ایفای نقش حزب طبقه کارگر، حزب حکمتیست، در پر کردن شکاف میان کمونیسم و جنبش کارگری، بدون شکل دادن به تحزب کمونیستی در میان طبقه کارگر، و بدون ایفای نقش جدی در جدال جامعه با جمهوری اسلامی بر سر خلاصی فرهنگی، آزادیهای سیاسی، جنبش دفاع از حقوق زن و تبدیل پرچم سیاسی طبقه کارگر علیه بورژوازی به پرچم اعتراض مردم ممکن نیست!
د: در این راستا حزب حکمتیست تلاش میکند که در جدال سرنوشت ساز پیش رو، برای فراهم کردن مناسب ترین شرایط پیشروی برای یک پیروزی تمام عیارسوسیالیستی، برای تحقق آزادی، برابری، حکومت کارگری، و برای برقراری جمهوری سوسیالیستی، در صف مقدم مبارزه باشد.
ھ: حزب حکمتیست سرنگونی فوری کلیت جمهوری اسلامی را پیش شرط هر تحول جدی در زندگی مردم میداند، با هر تلاش نیروهای درون و بیرون حکومت و تقلای همه جریانات بورژوایی برای جرح و تعدیل این حکومت ضد مردمی و تحمیل آن دربسته بندی جدید به مردم مقابله میکند.