بیانیه کنگره هفتم حزب حکمتیست درباره اوضاع جهان و ضرورت عروج کمونیسم کمونیسم تنها راه نجات بشریت است!
در شرایط حاضر پیامدهای فاجعه بار بحران اقتصادی ۲۰۰۸، تصاعد پرمخاطره جدال قدرتهای جهانی و منطقه ای، حاد شدن رویاروئی غرب و روسیه در عرصه سیاست جهان و در اوکراین و سوریه و خاورمیانه، گسترش جنگهای مستقیم و نیابتی قدرتهای جهانی و منطقه ای، توحش بخشهای افسارگسیخته بورژوازی در قامت داعش و غیره، ادامه جنگ و ویرانی در سوریه و یمن، کشتار هرروزه در سرزمینهای فلسطین توسط نیروهای اشغالگر اسرائیل، بحران سیاسی هیات حاکمه و جنگ دولت علیه مردم کردستان ترکیه، گسترش سناریوی سیاه و ویرانی مدنیت جامعه در مناطق زیادی از جهان و فاجعه آوارگی میلیونی حاصل از کل این اوضاع ظلمتبار، مخاطرات بزرگ پیش پای بشریت گذاشته اند و احتمال جنگها و بحرانهای فراگیرتر را افزایش داده اند.
متقابلا در دل همین شرایط، جهان شاهد صحنه های بیشماری از مبارزات شورانگیز و نویدبخش در مبارزه و مقاومت علیه فجایع و مخاطرات موجود و دفاع از ارزشهای انسانی و آزادیخواهانه است. صحنه های وسیع همبستگی با آوارگان، به میدان آمدن کارگران و محرومان و احیای اراده و تصمیم آنان به ایجاد بهبود در شرایط زیست و مبارزه، مقاومت مسلحانه پیروزمند زنان و مردان آزاده در برابر توحش اسلامی داعش در کوبانی و حمایت جهانی از آن، جان گرفتن چپ رادیکال و جناح چپ سوسیال دمکراسی در یونان و اسپانیا و پرتغال و آلمان، اعتراضات گسترده در عراق و کردستان عراق و قدرتگیری چپ ترین جناح حزب لیبر در بریتانیا، همگی پرتوهای درخشانی هستند که بر ظلمت وضع موجود روشنائی افشانده اند. ۲۵ سال پس از فروپاشی سوسیالیسم بورژوایی که جناح راست بورژوازی آن را دستاویز هیاهوی “پایان کمونیسم” و “پایان تاریخ” کرد، با بن بست و شکست راست افراطی میلیتاریست و طرفدار بازار آزاد، اکنون ورق برگشته است، بی پاسخی سرمایه داری به بحرانها و معضلات جامعه بشری بیشتر از همیشه آشکار شده است. شیپور انقلابی کردن جهان و زیروروسازی اوضاع موجود دارد از نو نواخته میشود.
در این سالها حافظان نظام بحرانزده سرمایه هرازگاه با هراس نیمه پنهان، از بازگشت مارکس سخن گفته اند؛ آنها اکنون آشکارا وحشت خود را از بازگشت شبح کمونیسم، از نام سوسیالیسم و “خطر” سوسیالیسم ابراز میکنند. کنسرواتیوهای بریتانیا و جمهوریخواهان آمریکا، وارثان رنگباخته تاچریسم و ریگانیسم، سخنگویان اصلی این ابراز وحشت اند. بگذار طبقات حاکم از این وحشت بر خود بلرزند. وقت آن است که پرچم کمونیسم در سطح جهان برافراشته گردد. پرچم آرمان مالکیت اشتراکی بر وسائل تولید و لغو کار مزدی در دل نبردهای طبقاتی جاری و در صف مقدم تحرکات رادیکال جامعه. پرچم پیشبرد مبارزه طبقاتی کارگر تا کسب قدرت سیاسی و خلع ید از بورژوازی، پرچمی که به جنبش کمونیسم کارگری و احزاب آن تعلق دارد.
طبقه کارگر و بشریت دارد در برابر تعرضات سهمگین بورژوازی در ۲۵ سال اخیر و سالهای پس از بحران ۲۰۰۸ به شدت مبارزه میکند. چشم کارگران رزمنده و آگاه و بشریت تشنه رهایی بیش از هر دوره به روی گندیدگی این نظام، بحرانزدگی بیسابقه آن و فساد فزاینده سراپای آن باز شده است. چهره زشت استثمار کار مزدی و ضدیت بنیادی آن با آزادی و عدالت و رفاه انسان، با نفس انسان بودن آحاد انسانها عریانتر از همیشه در معرض دید عموم قرار گرفته است. رشد ثروت و همزمان گسترش فاجعه بیکاری در ابعاد صدها میلیونی به تنهایی گواه آشکار بر تناقضات بنیادی این نظام است. با اندک تعمقی میتوان دید که جهان سرمایه داری جهانی وارونه است. در چنین اوضاعی تعرضات بورژوازی بی پاسخ نمیماند. پاسخ روشن موجود است و پاسخگوی جسور در صحنه است. پاسخ طبقه کارگر آلترناتیو سوسیالیستی و حکومت کارگری است. تحقق آزادی و برابری و رفاه و رهایی است. اراده جسورانه و انقلابی توده ها، وجدان آزادیخواهی و برابری طلبی اعماق جامعه و شجاعت مدنی شهروندان ازنو میدان پیدا کرده است. جامعه انسانی هیچگاه مانند امروز نیازمند تحول کمونیستی نبوده است. پرچم کمونیسم و انتقاد مارکسی امروز بیش از هر زمانی موضوعیت و مطلوبیت پیدا کرده است.
اصلی ترین گرهگاه مبارزه طبقاتی در لحظه حاضر سروسامان گرفتن جنبش کمونیسم کارگری همچون نقطه امید و نیروی واقعی رهائی بشر، بالا رفتن آمادگی این جنبش و رفع موانع به میدان آمدن قدرتمند آن، تامین هژمونی انتقاد اجتماعی مارکسیستی بر صفوف پیشروان جنبش و تقویت تحزب سیاسی کمونیستی در رهبری آن است. پاسخگویی به این معضلات مبارزاتی قبل از هر چیز مستلزم چشم دوختن بر این واقعیت است که با وجود بالا رفتن روزافزون وزنه اجتماعی طبقه کارگر در مقیاس جهان، با وجود گستردگی مبارزات و اعتراضات روزمره کارگری و با وجود اوضاع مساعد نوین برای پیشروی این مبارزات، جنبش کمونیسم کارگری هنوز از انسجام و قدرت اجتماعی برای بکار انداختن پتانسیل واقعی خود برخوردار نیست. این گرهگاه اصلی مبارزه طبقاتی، امروز راه حل فوری پراتیک میطلبد.
کنگره هفتم حزب حکمتیست اعلام میدارد که قطب نمای پیشروی کمونیسم خیزبرداشتن به سوی قدرت سیاسی، به زیر کشیدن حاکمیت بورژوازی و رهایی جامعه از زنجیر سرمایه داری است. تعیین تکلیف طبقه کارگر با حاکمیت بورژوازی در هر کشور، مستلزم داشتن یک استراتژی ماکروی جهانی است و جزئی از آن استراتژی است. استراتژی متکی بر شناخت مشخص از اوضاع جاری جهان و موقعیت کمونیسم در روند تحولات آن. کنگره هفتم حزب حکمتیست در این باره بر محورهای زیر تاکید میکذارد:
الف – اوضاع کنونی جهان
جهان سرمایه داری در هیچ مقطعی در طول دوره پس از سقوط بلوک شرق دچار چنین آشفتگی و بی ثباتی عالمگیری نبوده است. روندهای اساسی پشت این اوضاع به هم ریخته در دو جبهه باید بررسی شود: اول جبهه مبارزه طبقاتی پرولتاریا علیه بورژوازی، دوم جبهه مناسبات درونی طبقه بورژوا و رقابت و جنگ و جدال بخشهای مختلف آن.
1- در جبهه مبارزه طبقاتی دو طبقه اصلی جامعه
در سالهای اخیر گردانهای پیشرو طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه به درجاتی توانسته اند علیه تعرضات جدید بورژوازی بایستند، به اشکال گوناگون مقاومت کنند، مبارزات رادیکال و موثر سازمان دهند، خیزش انقلابی راه بیندازند، به سیاستهای ریاضتکشی اقتصادی و تحمیل فقر و فلاکت پاسخ رد بدهند و در یک کلام تن به تمکین ندهند. بی اعتمادی به سیستم پارلمانی از طرف مردم شدت یافته است. حاصل این ایستادگیها در مجموع این است که برای بورژوازی اداره جامعه از راه سرکوب و فریب و تعرض به حقوق و معیشت مردم مانند دوره گذشته به سادگی مقدور نیست. تمکین توده های اعماق جامعه به دولتهای بورژوایی از اکثر جوامع امروز جهان رخت بربسته است. مبارزه طبقاتی گاه آشکار و گاه پنهان، گاه حاد و گاه آرام در سالهای اخیر خواه از نظر کمی و گستردگی جهانی و خواه از زاویه ثقل اجتماعی و تاثیرگذاری بر تناسب قوای طبقاتی و تحمیل عقب نشینی بر بورژوازی، در ۲۵ سال اخیر بی نظیر بوده است. ادعاهای جناح راست بورژوازی درباره پاسخگوئی سرمایه داری به نیازهای جامعه دروغهای بزرگ و بیشرمانه ای بودند که بی پایه بودنشان در تجربه ۲۵ ساله گذشته اثبات شد. بعلاوه از صحنه خارج شدن سرمایه داری دولتی و یک کاسه شدن مدل بازار، به کاپیتالیسم امکان داد که از گسترش جهانی کامل و بی مانع برخودار گردد. کشاندن صدها میلیون کارکن جوامع و بازارهای تازه فتح شده به زیر یوغ استثمار کار مزدی و همزمان رشد غول آسای تکنولوژی مدرن، جهان امروز را از کل تاریخ توسعه سرمایه داری متمایز کرده است. در نتیجه این تحولات، وزنه اجتماعی پرولتاریا و موقعیت آن در تولید جهانی افزایش عظیم یافته است. تلاش ایدئولوگها و آکادمیسینهای بورژوا و میدیای بستر اصلی، برای وارونه نشان دادن این واقعیت و ادعای کاهش وزن طبقه کارگر، با آنچه درزمین واقعی “بازار کار” میگذرد تناقض آشکار دارد.
یک جبهه مهم مبارزه و نبرد طبقاتی که به راستی جهانی است و مرزهای ملی بورژوازی را درهم میشکند، مبارزه با ریاضت اقتصادی و پلاتفرم فقر و فلاکت بورژوازی است. این عمومی ترین انتقاد اجتماعی شرایط حاضر است که توده های وسیع طبقه کارگر را حول خود بسیج کرده و به همین اعتبار در درون بورژوازی هم موجب تغییر صفبندیها و به میدان آمدن نیروهای رفرمیستی شده است که نوعی از رفرمهای رادیکال را در چهارچوب وضع موجود و نظام پارلمانی جستجو میکنند. سیریزا، پودوموس، جناح چپ لیبر، حزب چپ آلمان و انواع جبهه ها و ائتلافهای چپ رادیکال در پاسخ به این نیاز و برای قالب زدن جنبش ضد کاپیتالیستی طبقه کارگر عروج کرده اند. این بازسازی چپ رادیکال و ناسیونال رفرمیسم بورژوائی، بازتاب گسترش اعتراض کارگری در قلب جوامع پیشرفته صنعتی است.
با وجود این تغییرات مثبت، به علت نبودن جنبش کمونیستی نیرومند و منسجم و حزب سیاسی کمونیستی در راس تحولات رادیکال در کشورهای مختلف و غیاب قطب کمونیستی جهانی الهام بخش اعتراضات طبقه کارگرو آزادیخواهانه، مبارزات گسترده و رادیکال کارگران نتوانسته دستاوردهای اساسی و تثبیت شده کسب کند. این حقیقت در تجربه خیزشهای انقلابی تونس و مصر هم به اثبات رسید که طبقه کارگر در پروسه خیزش انقلابی و تداوم آن نقش مهمی داشت اما از نیروی رهبری کننده کمونیستی برای پیشبرد آن و جلوگیری از قدرتیابی مجدد ضدانقلاب بورژوایی برخوردار نبود. مقدور نماندن اداره جامعه به روال سابق برای بورژوازی و در همان حال ناآمادگی جنبش کمونیستی برای تعیین تکلیف با حاکمیت سیاسی و اقتصادی بورژوازی، عامل اساسی بی ثباتی جهان امروز است.
2- در جبهه مناسبات درونی بورژوازی جهانی
سقوط اردوگاه سرمایه داری دولتی منشا تغییرات بزرگ در تناسب قوای درونی بخشهای مختلف بورژوازی جهانی شد و دور دیگری از پروسه تجدید تقسیم جهان را به دنبال آورد. دیدیم که چگونه آمریکا با “پروژه نظم نوین جهانی” داعیه سرکردگی یگانه جهان را در سر پروراند اما آن “رویای آمریکائی” در تحولات سالهای بعد گم و گور شد. آمریکا در عرصه اقتصاد و سیاست جهانی سرکردگی جهانی خود را از دست داد و در کاربرد استراتژی میلیتاریستی برای تحمیل ابرقدرتی یگانه خود هم شکست خورد. استراتژی “جنگ طولانی علیه تروریسم” که وسیله ای برای گسترش سیاست میلیتاریستی و اعمال هژمونی جهانی آمریکا بعد از فاجعه تروریستی ۱۱ سپتامبر بود، نیز به معضلات پایه ای افت موقعیت جهانی آمریکا پاسخ نداد. شکست این استراتژی سه چهار سال پس از اشغال نظامی عراق آشکارا خود را نشان داد و بلافاصله خلا موجود در رهبری جهان را عمیق تر کرد. در آن خلا واقعی روسیه و چین و اتحادیه اروپا هر یک به تناسب وزن و مکان خود در اقتصاد جهانی تلاش کردند موقعیت بالاتری در رهبری جهان کسب کنند و سهم بیشتری از انباشت حاصل از استثمار جهانی طبقه کارگر به تصاحب درآورند. هیات حاکمه آمریکا هم پیوسته در تلاش بود تا با کنترل و مدیریت افت موقعیت خود، در حد مقدور از تنزل بیشتر سهم خود در سرکردگی جهان و تصاحب ثروتهای آن جلوگیری کند. اینها روندهای اقتصادی پشت تحولات سیاسی و نظامی جهان و تغییرات تناسب قوای بخشهای مختلف بورژوازی جهانی در 25 ساله گذشته بوده که حاصل سیر تاکنونی آن در قطببندی جهانی امروزشان تجلی یافته است.
بورژوازی و دولت روسیه از آغاز این قرن توانستند لطمات سقوط شوروی را پشت سر گذارند و برای بازپس گرفتن مناطق نفوذی که غرب و ناتو در دهه نود قرن ۲۰ از قلمرو شوروی سابق جدا کرده بودند دورخیز کنند. ولادیمیر پوتین در راس ناسیونالیسم عظمت طلب روس پرچم این دورخیز را در دست گرفت، در یک پیشروی برق آسا در اوت ۲۰۰۸ با الحاق دو ایالت شمالی گرجستان سیر رقابت و قدرتنمایی خود در برابر آمریکا و اروپا را به فاز نظامی کشاند. بحران ۲۰۰۸ رقابت ناسیونالیستی دولتها ازجمله رویارویی روسیه و غرب را شدت بخشید. این بحران دور جدیدی از بازتعریف مناسبات بخشهای مختلف بورژوازی و باز شدن پروسه تقسیم مجدد بازارها و مناطق نفوذ را به دنبال آورد که همچنان ادامه دارد. بار دیگر کانون بحرانی خاورمیانه به عرصه رقابت حاد قدرتهای جهان بدل شد. قدرتهای بزرگ جهان برای کنترل رقابتهایشان در مدیریت جهان گروه ۵+۱ شامل پنج عضو شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان را تشکیل دادند که با تشکیل آن عملا سازمان ملل به عنوان ارگان رهبری جهان و “جامعه بین المللی”، از آنچه بود بی خاصیت تر شد. مجمع عمومی امسال، هفتادمین سال تاسیس سازمان ملل، به صحنه تئاتر درماندگی این ارگان رهبری سیاست جهان بدل گشت.
سیر تاکنونی رقابتهای قدرتهای جهانی، دو تغییر جدی در اوضاع جهان و خاورمیانه ببار آورده است.
در سطح جهان با تغییر موقعیت روسیه تناسب قوای میان قدرتهای جهان به هم ریخته و رقابت و جدال قدرت میان آنها به فاز پرمخاطره و قابل انفجاری رسیده است. در شرایط حاضر عملا قطب روسیه و چین در برابر قطب آمریکا و اروپا و پیمان ناتو صف آرائی کرده اند. برخلاف دوره جنگ سرد که رقابت و جدال دو قطب جهانی با دو مدل اقتصادی سرمایه داری دولتی و سرمایه داری بازار ارتباط داشت، در این دوره قطبندی اقتصادی و ایدئولوژیک در میان نیست. رقابتهای جهانی تنها از مجرای منافع ناسیونالیستی و جایگاه و موقعیت هر یک از آنها در تقسیم تاکنونی جهان در جهت به دست آوردن سهم بیشتر در تجدید تقسیم بازارها و مناطق نفوذ پیش میرود. این رقابتها و جنگ و جدالهای قدرتهای بورژوایی تماما و مستقیما با منافع طبقه کارگر و جامعه بشری در تضاد است. کمونیستها موظفند این حقیقت را با شفافیت و قاطعیت کامل در صفوف کارگران و مردم جهان اشاعه دهند. اوضاع آشفته کنونی جهان و رقابت و جنگ و جدال ناسیونالیستی در مناسبات بخشهای مختلف بورژوازی ایجاب میکند که طبقه کارگر و نیروهای آزادیخواه، با تمام توان و روشن بینی تلاش کنند که مبارزات خود را مستقل از جدال جناحهای مختلف بورژوازی به پیش برند. جدال دو قطب روسیه و غرب که اکنون در جنگهای نیابتی در اوکراین و سوریه جریان دارد از هر دو سو ارتجاعی و امپریالیستی است. هیچیک از قطبهای بورژوایی از طرف کارگران و مردم آزادیخواه قابل پشتیبانی و محل اتکاء نیستند.
خاورمیانه که در طول هفتاد سال بعد از جنگ دوم همیشه یک کانون جوشان بحران جهانی بوده است، اکنون گرفتار بحران و به هم ریختگی بیسابقه ای است. در تحولات سالهای اخیر، رویاروئی آشکار و خونباری میان دولتهای ارتجاعی این منطقه جاری بوده است. دولتهای ترکیه، عربستان، قطر، امارات، بحرین، کویت، اردن و به درجاتی دولت مصر در یک محور در برابر محور جمهوری اسلامی ایران، دولتهای سوریه و عراق و موجودیت شبه دولتی حزب الله لبنان و حوثیهای یمن صف بسته اند. این صفبندی بر اساس رقابت ناسیونالیستی سه دولت بزرگ ترکیه، ایران و عربستان بر سر تبدیل شدن به بازیگران اصلی در جدال قدرت منطقه خاورمیانه شکل گرفته است. در سطح رقابت قدرتهای جهان، آمریکا و غرب پشتیبان محور ترکیه، عربستان و شرکاء هستند و روسیه و به درجاتی چین از محور جمهوری اسلامی، سوریه و شرکاء پشتیبانی میکنند. ادامه جنگ و ویرانی و آوارگی وسیع در سوریه، جنگ در یمن و رقابت بر سر آینده سیاسی در عراق با دستاویز مقابله با تروریسم اسلامی داعش، همگی حاصل جدال قدرت این دو جبهه است. با شروع دخالت نظامی مستقیم روسیه در جنگ سوریه (اواخر سپتامبر ۲۰۱۵) و واکنش آمریکا و غرب و ناتو و ترکیه در برابر آن، بیگمان دامنه جنگ و جدال در خاورمیانه گسترش بیشتر و ویرانگرتری خواهد یافت.
مذهب و ناسیونالیسم در خاورمیانه همواره چماق بورژوازی برای تشدید سرکوب طبقه کارگر و سازمان دادن استبداد سیاسی بوده است. محوری ترین جنبشهای مطرح در خاورمیانه جنبش کارگری و سوسیالیستی، جنبش آزادی زن، جنبش سکولاریستی و ضد اسلامی و مبارزه با استبداد دولتهای ارتجاعی منطقه است. در کنار اینها، مسائل قدیم حل نشده در خاورمیانه هم منشا پیچیدگی بیشتر بحران تودرتوی منطقه شده اند. مساله فلسطین نزدیک به هفتاد سال قدمت دارد و همچنان حل نشده باقی مانده است. مساله کرد در نتیجه دهه ها ستمگری و کشتار سیستماتیک مردم کردستان در کشورهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه، به یک معضل ملی خونبار و یک گرهگاه سیاسی مهم خاورمیانه بدل شده است. این واقعیات تلخ تاریخی ایجاب میکند که کمونیستها و آزادیخواهان جهان خواستار حل فوری مساله فلسطین، پایان دادن فوری به اشغالگری دولت اسرائیل و به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین و تشکیل فوری آن با ظرفیت یک دولت دارای حقوق کامل و مساوی با دولت اسرائیل و بقیه دولتهای موجود باشند. همچنین خواستار حل فوری مساله کرد، به رسمیت شناختن حق جدائی و تشکیل دولت مستقل برای مردم مناطق کردنشین این کشورها از راه برگزاری رفراندم و در صورت رای ندادن به جدائی، خواستار شمول حقوق برابر شهروندی برای آنها در چهارچوبهای کشوری باشند. طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگری در مناطق کردنشین کشورهای خاورمیانه هیچ منفعتی در ادامه تخاصم ملی ندارد و خواهان رفع فوری ستم ملی و حل مسئله ملی است.
ب – موقعیت کمونیسم کارگری در روند تحولات کنونی جهان
کمونیسم کارگری جنبشی برای دگرگونی جهان و برپایی جامعه ای آزاد، برابر، انسانی و مرفه است. منشا قدرت اجتماعی کمونیسم کارگری مبارزه طبقاتی کارگر و نیاز جامعه امروز به تحول بنیادی است. اما واقعیت تلخ این است که با وجود وزن جهانی عظیم طبقه کارگر، با وجود نیاز جامعه به تحول کمونیستی و بودن شرایط مساعد جدید که برای به میدان آمدن قدرتمند این جنبش فراهم گردیده است، جنبش کمونیسم کارگری در سطح جهان، جز در ایران و عراق، در قالب حزبیت صاحب برنامه و افق روشن، خود را سازمان نداده است، درنتیجه از انسجام سیاسی و حزبی و قدرت اجتماعی لازم برای تحقق اهداف سیاسی و اجتماعی خود برخوردار نیست. این نقیصه جدی و این تناقض واقعی راه حل نظری و سیاسی و پراتیک فوری از کمونیستهای فعال در صفوف پرولتاریا میطلبد. تمام واقعیات حیات طبقه کارگر و ظرفیتهای مبارزه طبقاتی و تمام امکاناتی که از تناقضات موجود سرمایه داری منشا میگیرد باید برای رفع جدی و فوری این نقیصه جنبشی به کار گرفته شود.
حزب کمونیست کارگری حکمتیست به نوبه خود موظف است با تمام توان در رفع موانع پیشروی جنبش کمونیسم کارگری در سطح جهان، در راستای احیای کمونیسم در مقیاس جهانی تلاش کند و امر یاری رساندن به تشکیل احزاب کمونیست کارگری با افق انقلاب کارگری در هر جا که امکان آن فراهم گردد را در دستور عاجل خود قرار دهد.
پ – پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است
سنت کمونیسم کارگری در ایران در دهه های اخیر دارای نفوذ سیاسی و اجتماعی قابل ملاحظه ای بوده است، دارای حزب سیاسی و برنامه جامع کمونیستی کارگری “یک دنیای بهتر” است، به عنوان یک نیروی سیاسی در جامعه از اعتبار و محبوبیت و خوشنامی بهره مند است و میتواند در تحولات سیاسی ایران به موقعیت یک بازیگر اصلی صحنه سیاست ارتقاء پیدا کند. با توجه به این واقعیت و پتانسیل و از آنجا که ایران زیر حاکمیت جمهوری اسلامی یکی از حلقه های ضعیف و پربحران و پرتناقض سرمایه داری امروزاست میتوان به این استنتاج واقعی رسید که پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است، مشروط بر آن که ملزومات، ابزارها و امکانات تحقق آن در عرصه های جنبشی، حزبی و توده ای توسط حزب ما و فعالین کمونیست درون طبقه کارگر فراهم گردد.
سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی تنها گام نخست و ضروری در استراتژی ما برای کسب قدرت سیاسی و به پیروزی رساندن کمونیسم در ایران از طریق تداوم بیوقفه انقلاب است. در عین حال متحقق کردن این هدف انقلابی و کمونیستی در ایران، جزء منسجمی از استراتژی جهانی ما برای احیای کمونیسم در مقیاس جهان است. چراکه پیروزی کمونیسم در کشوری با ابعاد و موقعیت ژئوپولیتیک ایران، میتواند فورا تناسب قوای مبارزه طبقاتی در مقیاس جهانی را به نفع قطب کارگر و کمونیسم و بشریت تشنه رهایی تغییر دهد، سرها را به طرف آلترناتیو کمونیستی برگرداند و سرآغاز نوینی برای احیای کمونیسم جهانی گردد.
کنگره هفتم حزب حکمتیست اعلام میکند که حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست موظف و مصمم است که بیشترین تلاش خود را برای تامین ملزومات پیروزی کمونیسم در دل تحولات آتی ایران فراهم آورد. این وظیفه ایجاب میکند که رهبری منتخب کنگره هفتم در چارچوب این استراتژی و خط مشی عمومی تاکتیکی فعال و دخالتگر کمونیستی، پروژه های پراتیکی زودفرجامی را در ارتباط با این هدف تهیه کند و به اجرا بگذارد.
کنگره حزب حکمتیست تاکید میکند که تنها راه برون رفت بشریت از این اوضاع، انقلاب علیه سلطه سیاسی و اقتصادی سرمایه است. وقت آنست که بار دیگر کمونیسم بعنوان تنها راه نجات بشریت به افق میلیاردها کارگر و انسان محروم تبدیل شود.
زنده باد کمونیسم کارگری
زنده باد انقلاب کارگری
مصوب کنگره هفتم حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست
مهر ۱۳۹۴ – اکتبر ۲۰۱۵