اسناد پايه اي حزب

مباحثات : تحزب کمونیستی یا اتحاد با چپ غیر کارگری نقد سمینار “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” رفیق کورش مدرسی رضا دانش

تحزب کمونیستی یا اتحاد با چپ غیر کارگری

نقد سمینار “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی”

رفیق کورش مدرسی

رضا دانش

رفیق کورش مدرسی به تاریخ 20نوامبر 2010 سمیناری تحت عنوان طبقه کارگر و تحزب کمونیستی برگزار کردند و در این چهارچوب موضوعاتمختلفی را مورد بحث و بررسی قرار دادند. بدلیل نقش و جایگاه رفیق کورش مدرسی در حزب حکمتیست و قرار داشتن ایشان در پست لیدر حزب و دبیرکمیته مرکزی برای مدتی نسبتاً طولانی و علیرغم کنارهگیری وی از مسئولیت رهبری حزب، نظرات و بحثهای رفیق کورش کماکان تاثیرات مهمی بر اتخاذ مواضع و سیاستهای حزب و در این مورد بخصوص در بحث سبک کار و سازماندهی تشکیلات داخل دارد. با توجه به ترجمه سیاسی، عملی وسازمانی این مباحث از سوی برخی از رفقا و انتشار مقالهای تحت عنوان “در باره جنبش کمیتههای کمونیستی” از سوی رفیق مظفر محمدی در نشریه کمونیست ماهانه 162 تصمیم گرفتم بعنوان دبیر یکی از اولین کمیتههای کمونیستی در سال 85 و86 شمسی نقطه نظرات و دیدگاههای خود را در این باره منتشر کنم. در این مطلب تلاش نمودهام از زیاده گویی پرهیز کرده و با استناد به ادبیات منصور حکمت ناخوانایی مباحث رفیق کورش مدرسی را با این ادبیات و جنبش کمونیسم کارگری برای خواننده بیش از پیش روشن کنم.

کورش در این سمینار از نقد چپ بطور کلی شروع کرده و شکاف جنبشی،طبقاتی، بین چپ و طبقه کارگر و بیربطی کمونیسم در جنبش کارگری وکمونیستی و سپس علل این جدایی را که تاریخی طولانی دارد از دیدگاه خود توضیح میدهد. وی دلیل این جدایی را نه در تغییر کاربست اجتماعی کمونيسم توسط چپ و کمونیستهای بورژوایی بلکه از مختصات معرفتی،اخلاقی آنها ارزیابی کرده و در نهایت برای پر کردن این شکاف و حل این معضل واقعی کمیتههای کمونیستی ظاهراً “غیرحزبی” را پیش پای فعالین کمونیست طبقه کارگر میگذارد.

رفیق کورش برای اثبات این ادعا که طرح کمیتههای کمونیستی ادامه و مکمل طرح قبلی کمیتهها است ناچار شده است مقولات زیادی را باز تعریف کرده و بر اساس این نیاز تبیین جدیدی از احزاب چپ و جنبش کمونیستی ارائه دهد. وی در این بحث با نادیده گرفتن افق، سیاستها و مواضع احزاب چپ تعلق طبقاتی و جنبشی آنان را نادیده گرفته و کل چپ را یک کاسه میکند. بحث رفیق کوروش در این باره طولانی است اما جوهر کلام ایشان این جمله است که میگویند :

احزاب و سازمان های کمونیستی موجود بدون استثنا ربطی به طبقه کارگر ندارند.”

رفیق کورش صراحتاً اشاره میکند، احزاب و سازمانهای کمونیستی موجود بدون استثنا یعنی تمامی احزاب و سازمانهای کمونیستی از حزب ما گرفته تا سایر احزابی که خود را کمونیست میخوانند. البته در تمام بحثهای ارائه شده از سوی ایشان نقد و ارزیابی صریح و روشنی از کار و فعالیتهای حزب حکمتیست در گذشته و بخصوص نقش خودشان بعنوان سکاندار اصلی حزب در این سالهای طولانی که در راس حزب بودهاند نمیبینیم و او را بیشتر در مقام یک ناظر بیطرف و خارج از حزب میبینیم و این جای سئوال است. وی حزب حکمتيست را با کل چپ در يک صف میگذارد حزبی که حداقل افق سياسی و پرچم کمونیستی آن با سایر احزاب چپ به شهادت دوست و دشمن متفاوت بوده وهست.

کورش میگوید:

“…چپ ایران و آنچه که خود را کمونیست میخواند، تماما از طبقه کارگر ایران فاصله دارد، به زندگی و مبارزه روزمره پرولتاریای ایران بیربط است، نقشی در آن ندارد و درگیر مسائل و معضلات و مشکلات آن نیست.”

رفیق کورش برخلاف مواضع قبلی خود در این سمینار ملاک کمونیست بودن را تنها گفته خود احزاب و شخصیتها در مورد خودشان اعلام کرده و نیازی نمیبیند افق، تعلقات جنبشی و پراتیک اجتماعی احزاب را بررسی و جایگاه آنان را مشخص کند. برای نشان دادن بیربطی چپ و احزابی که خود را کمونیست میدانند و ظاهراً همین اقرار کردن ملاک کمونیست بودن است (که شباهت بسیاری به گفتن تشهد در اسلام برای اثبات مسلمانی دارد) کافی است تا حکم بدهیم فلان حزب کمونیستی است یا نه! این گفتهها را با نظرات منصور حکمت در سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری در ژانویه ٢٠٠١ مقایسه کنیم:

در نتیجه کلمه کارگری در “کمونیسم کارگری” قرار بود برای ما تفاوت جنبشهای کمونیستی باشد که آن انتظار طبیعی مارکسیسم – که جنبش کمونیستی جنبش طبقه کارگر است و محصول انقلاب صنعتی است و غیره – را برآورده میکنند

هیچ مجبور نیستیم خودمان را با این، هم خانواده حس کنیم. میتوانیم بگوییم این کمونیسم روسی و یک جنبش بورژوایی است، یک جنبش کشورسازانه است، جنبشی است در جهت قدرت خودش، فوقالعاده هم قوی است، فوقالعاده امکانات دارد، مدل اقتصادی و اندیشههای تئوریکی آن با ما فرق میکند، نقدش به جهان سرمایهداری با ما فرق میکند، نیروی اجتماعیاى که بسیج میکند با ما فرق میکند، جامعهای که سازمان میدهد با ما فرق میکند. آن کمونیسم بورژوایی است، ما کمونیسم کارگری هستیم. “

“به هر حال اولین بحث کمونیسم کارگری این تفاوت اجتماعی است، که ما – نه راجع به اندیشههای مختلف – بلکه راجع به جنبشهای اجتماعی مختلف داریم حرف میزنیم. وقتی میگوییم جنبش اجتماعی، اساساً کلمه اجتماعی را من الآن به معنی حجم و تعداد زیادی از آدم بکار نمیبرم، بعنوان طبقات مختلف بکار میبرم.”

منصور حکمت در سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری در مارس 1989 میگوید:

اگر کمونيسم مارکس بنا به تعريف خود مارکس کمونيسم پرولتاريايى يا کارگرى است، آنگاه انگشت گذاشتن بر تعلق ترندهاى کمونيستى تاکنونى به جنبشهاى اجتماعى طبقات ديگر، قوى ترين نقد مارکسيستى اى است که ميتوان بر اين کمونيسم تاکنونى گذاشت .به اين ترتيب ادعاى من اينست که کمونيسم کارگرى تنها مارکسيسم واقعى عصر ماست.”

حکمت در سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری در سال 2001 میگوید:

و بالأخره کمونیسم یک جنبش حزبی- سیاسی است. وقتی میگفتیم کمونیستها در این کشور، کمونیستها در آن کشور، یک جنبش حزبی- سیاسی معیّن را به ذهن میآورد که حزب کمونیست و گروههای کمونیستی آن کشور، طبقه کارگر و محافل سوسیالیستی و کارگری و غیره را در بر میگرفت. کمونیسم کارگری هم در بحث ما دقیقاً این جنبه را هم دارد. در نتیجه سه وجه یک جنبش اجتماعی- طبقاتی، یک جنبش حزبی- سیاسی و یک سلسله دیدگاهها و نگرش به جهان، همانطور که در کلمه کمونیسم به ذهن میآید در کمونیسم کارگری هم همانها منظور نظر است.”

“در نتیجه خیلی از جنبشهایی که تحت نام کمونیست در قرن بیستم پیدا شدند و کار کردند و هنوز هم هستند، ولى دیگر تحت نام کمونیست کار نمیکنند، جنبشهای دمکراتیک، اصلاح طلب، ناسیونالیستی و ضد استعماری- ضد امپریالیستی بودند که بنا به تناسب قوای معنوی و ایدئولوژیکی جهان زمان خودشان، اسم کمونیسم را روی خودشان گذاشتند. در نتیجه فقط بحث عدول پراتیک کمونیستی از نظریات کمونیستی و تجدید نظر در تئوری کمونیسم نیست، بحث جنبشهای مختلفی است که در جامعه هستند و به خودشان میگویند کمونیست. ما باید جنبش کمونیستی را به معنی دقیق کلمه جنبشی تعریف کنیم که مبارزه اجتماعی طبقه کارگر برای مالکیت اشتراکی ،لغو کار مزدی و جامعه بدون طبقه را دنبال میکند. این جنبش را میتوانیم بگوییم کمونیستی و بگوییم مارکسیسم اندیشهاش است. “

چپ مورد نظر کورش بر خلاف تبیین منصور حکمت شامل کلیه احزاب چپ است. حکمت انگشت گذاشتن بر تعلق ترندهای کمونیستی به جنبشهای اجتماعی طبقات دیگر را قویترین نقد مارکسیستی میداند و به صراحت و روشنی میگوید تنها مارکسیسم واقعی عصر حاضر کمونیسم کارگری است. این با تبیینی که کورش در این سمینار میدهد صد و هشتاد درجه اختلاف دارد. کورش میگوید معضل و مشکل اساسی این چپ ( که شامل کل چپ میشود، بدون استثنا) در رابطه با طبقه کارگر و جنبش کارگری ناشی از عدم شناخت سرمایهداری، طبقه کارگر و عدم درک مناسبات تولیدی و مکانیسم مبارزهی طبقه کارگراست. نقد کورش از چپ علیالعموم بر اساس این تبیین نقدی معرفتی، اخلاقی است. به نظر کورش این چپ سرمایهداری و کارگر را نمیشناسد و به همین دلیل از فرموله کردن یک موضع واقعی و عملی عاجز است و فقط موعظه میکند. از نظر وی چپ یک پیکره واحد و بهم آمیخته است و فرقی بین طیفهای مختلف آن که نشاندهنده پایگاه اجتماعی طبقاتی متفاوتی است قائل نیست! از نظر وی چپ دارای موجودیت واحد و متعلق به یک جنبش اجتماعی واحد است. کورش معتقد است چپ موجود کمونیسم را از بعد اجتماعی و جامعه را از طبقه تکانده است. در حالی که بخش زیادی از کمونیسم بورژوایی دقیقاً با بسیج تودهای طبقه کارگر آنان را به سرباز جنبشهای بورژوایی تبدیل کرده است. کمونیسم ملی در روسیه و در چین،سازمان چریکهای فدایی و کومهله… در ایران نمونههای تاریخی کمونیسم بورژوایی اجتماعی بوده و هستند. مفهوم طبقه و پراتیک اجتماعی طبقه در تئوری مارکسیستی مکان تعیین کنندهای دارد. جنبشهای اجتماعی و پراتیک اجتماعی آنان در بحثهای رفیق کورش جایگاهی ندارد. چپ بورژوا منکر وجود طبقه و طبقات در جامعه نیست، بلکه این مبارزه طبقاتی است که معنی و مفهوم آن را مطابق منافع بورژوازی تغییر میدهد.

کورش میگوید :

چپ حتی از فرموله کردن یک موضع واقعی و عملی ای که سدی در مقابل همه این تهاجم ها سنگری باشد عاجز است. در دنیای واقعی چپ تنها فراخوان مبارزه و اعتراض میدهد.. واقعیت این است که چپ موجود اصولاً نه سرمایه داری را میشناسد و نه کارگر را و حرفی برای گفتن به کارگر ندارد. میماند که در مورد بدیهیات پیش پا افتاده موعظه کند. همین.

نقش احزاب چپ، جز فراخوان به مبارزه و قیام و اعتراض هیچ نیست. اصلاً سر سوزنی متوجه مکانیسم های مبارزه و اتحاد و مقاومت طبقه کارگرنیست.”

ادامه میدهد:

این چپ طبقه کارگر را به عنوان یک پدیده اجتماعی به شدت سازمان یافته در بافت تولید سرمایه داری نمیبیند و بافت درونی آن و سازمان و آرایش اجتماعی و مبارزاتی درون آن را نمیفهمد.”

آیا واقعاً مشکل چپ و احزاب کمونیست آن گونه که کورش تصویر کرده اینها است؟ نشناختن و ندانستن و ناآگاهی، یعنی معرفتی است؟ سرمایهداری را نمیشناسند و کمونیسم را نمیفهمند؟ جواب حکمت به این سوال منفی است،مسئله بر سر انتخاب سياسی، طبقاتی است و در اساس این چپ و احزاب آن در واقع خود بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی هستند. نه آنگونه که کورش تبیین میکند، این رویکرد برخلاف آموزههای مارکسیسم و حکمتیسم است، مسئله مطلقاً ربطی به آگاهی یا ناآگاهی چپ ندارد. شرکت حزب کمونیست کارگری حمید تقوایی در جنبش سبز و روان شدنشان بدنبال میرحسین موسوی و کروبی بدلیل عدم شناخت از سرمایهداری و نشناختن مکانیسمهای مبارزه و اتحاد طبقه کارگر نبود بلکه انتخاب آگاهانه و براساس منافع طبقاتی و جنبشی بود. تقلیل انتخاب سیاسی، طبقاتی به عدم شناخت مکانیسمهای مبارزه طبقه کارگر و نفهمیدن سرمایهداری دادن آوانس به کمونیسم بورژوایی است. بر خلاف گفتههای کورش چپ بورژوا جامعه را طبقاتی میبیند و برهمین اساس انتخاب طبقاتی میکند. نادیده گرفتن این واقعیت مخدوش کردن مرزهای کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوایی است.و این تبیین در خدمت توجیه کردن طرح کمیتههای چند حزبی است.

رفیق کورش در ادامه بحثهایش چپ سنتی را که از نظر وی هیچ ربطی به طبقه کارگر و به مکانیسمهای مبارزه آن ندارد، سبب محبوس شدن جنبش کارگری از نظر افق و سیاست در محدوده افق و سیاستهای خود میداند ومعتقد است چون چپ موجود نه سرمایهداری را میشناسد و نه کارگر را، پس حرفی برای گفتن ندارد! اما در ادامه میگوید، همین چپ سبب محدود ماندن افق و سیاست جنبش کارگری شده است که خود حاوی تناقضی آشکار است. کورش میگوید رفع این مشکل در گرو به میان آمدن روشنفکران عمیقا مارکسیست است. انگار ما هنوز در قرن نوزدهم زندگی میکنیم و اکثریت کارگران بیسواد هستند و به آثار مارکس، لنین و سایر رهبران کمونیست دسترسی ندارند. کافی است سری به کارخانهها و مراکز صنعتی و تولیدی بزنیم تا سطح سواد و دانش سیاسی کارگران امروزی را ببینیم و بحث و جدل آنان را بر سر موضوعات مختلف بشنویم. رشد سریع تکنولوژی ارتباطی وپدیدههایی همچون کامپیوتر و اینترنت سهم بسزایی در افزایش آگاهی سیاسی و طبقاتی جامعه و به تبع آن طبقه کارگر ایفا کرده است. امروزه در تمامی کشورها و جوامع مختلف آثار رهبران کمونیست به آسانی در دسترس اکثریت قریب به اتفاق کارگران و مردم قرار دارد، کافی است کسی بخواهد تا براحتی آن را در اینترنت بیابد. ایران هم دراین میان استثنا نیست. تاثیر اینترنت در انقلابات تونس و مصر و سایر کشورهای عرب زبان بر کسی پوشیده نیست و بی دلیل نیست که خیلیها این انقلابات را انقلاب اینترنتی یا … نامیدهاند. متاسفانه بخش زیادی از انقلابیون تبعیدی تصورشان از جامعه ایران همان تصویری است که از سال 57 بیاد دارند و فکر میکنند جامعه ایران در همان حد و اندازه مانده و به اصطلاح فریز شده است و پیشرفتهای علمی و صنعتی و تکنولوژیکی مختص جوامعی است که آنها در آن ساکنند.

کل بحث بر اساس تبیینی که اشاره شد استوار است. یک کاسه کردن احزاب چپ و تلفیق آن با کمونیسم حکمت و خود حزب حکمتیست، بدون در نظر گرفتن تفاوتهای جنبشی و پرچم سیاسی و تعلقات اجتماعی، نادیده گرفتن انتخاب آگاهانه و طبقاتی، سیاسی احزاب و رهبران آن در برخورد یا پیوستن به جنبشهای متفاوت اجتماعی و تقلیل دادن این عوامل به ناآگاهی و نفهمیدن آن از سوی چپ موجود، کورش در کل بحث چندین بار این سیکل را تکرار میکند. این تحلیل و رویکرد بر خلاف تبیین پایهای منصورحکمت و حزب حکمتیست و حتی خود کورش تا قبل از این سمینار است. در تمامی این سالها شرکت احزاب چپ اعم از چپ خرده بورژوایی و کمونیسم بورژوایی یا کمونیسم کارگری در جنبشهای مختلف اجتماعی را از سر منافع طبقاتی و جنبشی تفسیر و توضیح دادهایم. نقد ما به چپ آن طور که منصورحکمت میگوید بر اساس تغییر کاربست اجتماعی کمونیسم است. کمونیسم را به پرچم ناسیونالیسم و رفرمیسم و استقلال طلبی و ….. تبدیل کردند و چنین کاربست اجتماعی پیدا کرد، این نقد اصلی کمونیسم حکمت از چپ و کمونیسم بورژوایی است. اما نقد رفیق کورش در این سمینار بخصوص از چپ نقدی سطحی، معرفتی و اخلاقی است. ایشان معتقدند چپ موجود در ایران که از نظر وی کل چپ را شامل میشود، سرمايهداری را نمیشناسد و … از نظر وی عنصر آگاهی، درک و فهمیدن عامل اصلی است و صحبت از منافع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی محلی از اعراب ندارد. گویا ایشان فراموش کردهاند که ما انتخاب سیاسی احزابی چون حزب کمونیست ایران،حزب کمونیست کارگری، راه کارگر و…را نه نتیجه ناآگاهی بلکه بدلیل جایگاه طبقاتی این احزاب تبیین کردهایم. به عبارت دقیقتر در دنیای واقعی هر خرده بورژوا و بورژوایی میداند جامعه طبقاتی و سرمایهداری است و هر فعال سیاسی این طبقه برای جنبشی که خود بخشی از آن است برای لحظه لحظهاش برنامه دارد، احزاب چپ بورژوایی با آگاهی و درایت انتخاب طبقاتی خود را کردهاند و منافع این یا آن بخش از بورژوازی را تعقیب میکنند. این احزاب در واقع بخشی از جنبش خرده بورژوایی یا بورژوایی هستند. تقلیل انتخاب سیاسی، طبقاتی به مشکل معرفتی، اخلاقی از سوی کورش به این منظور طرح میشود که در نهایت پروژه کمیتههای کمونیستی مشترک توجیه شده و این تصور به خواننده القا شود حال که مشکل نفهمیدن و معرفتی است، پس در یک پروسه میشود این احزاب را آگاه و به اصطلاح شیر فهم کرد تا کمونیست کارگری بشوند. بهرحال با داشتن زمان هر ناآگاهی را میشود آگاه کرد. این دیدگاه با تز کمونیسم کارگری حکمت که مشکل را تغییر در کاربست اجتماعی کمونیسم میدانست در تناقض است.کورش برای شروع کار همین نقطه اشتراک یعنی اقرار به کمونیست بودن را توسط خود این چپ کافی میداند، وی معتقد است چون هم ما اعضای حزب حکمتیست خودمان را کمونیست میدانیم و هم بقیه مانند راه کارگر، اکثریت،محفل اتحاد سوسیالیست کارگری، حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری و…، پس میشود بر این اساس و با تکیه بر همین اشتراکات کميتههای کمونيستی را سازمان داد. این دقیقاً بر خلاف سیاستهای تاکنونی ما برای شکل دادن به صف متمایز کمونیستی و کارگری است.همانگونه که منصور حکمت میگوید کمونیسمهای مختلفی هست. کمونیسم کارگری یک جنبش اجتماعی متمایز است. ما داریم از یک جنبش اجتماعی متمایز و از یک دیدگاه متمایز حرف میزنیم. دیدگاهی که با هر جنبش دیگری متناظر است و صحبتهای کورش در این سمینار با این رویکرد در تضاد آشکار است.

منصور حکمت در سبک کار کمونيستى: يک جمعبندى مجدد قسمت اول مجموعه آثار، جلد ششم در مورد حزب کمونیست دوران خودش چنین مینویسد:

امروز حزب کمونيست ايران تشکل يک جريان فعال کمونيستى است که کاملا از بستر عمومى چپ ايران در دهه اخير متمايز و مستقل است. حزبى که به بورژوازى و سرمايه دارى توهمى ندارد، حزبى که نسبت خود را به “روزهاى خوب” حزب توده، به مشى چريکى شهرى، به جناح چپ تقديس کنندگان دکتر مصدق و نظاير آن نميرساند. حزبى که تکليف خود را با احزاب اپوزيسيون بورژوائى روشن کرده و نه فقط در لفظ بلکه در عمل نيز با تمام موجوديت خود از منافع طبقه کارگر در برابر بخش هاى مختلف بورژوازى به دفاع برميخيزد.حزبى که بر خلاف طيف وسيع سوسياليسم مفسر و انفعالى اى که نه فقط در اروپا بلکه در ميان روشنفکران چپ ايران نيز وسيعا نمايندگى ميشود، پراتیک کمونيستى را معضل خود قرار ميدهد و به انقلابات و جنبش هاى عملى پشت نميکند، و رابطه ميان انقلاب با رفرم و مبارزات مقطعى را ميشناسد. حزبى که در عين حال به هيچ خرافه مذهبى، ناسيوناليستى و هيچ تفکر عقب مانده بومى به بهانه “انقلاب ايران” و “حفظ وحدت خلق” آوانس نميدهد. “

تاکید حکمت به وجود کمونیسمهای مختلف و تعلق آنان به جنبشهای اجتماعی مختلف و تمایز کمونیسم کارگری از این کمونیسمها در آثار وی موج میزند.

منصور حکمت سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری :

کمونیسم کارگری اندیشه اتوماتیک کارگرها نیست، کمونیسم کارگری خط مشی بخشی از طبقه کارگر است که راه حل معیّنی را جلوی کارگرها قرار میدهد و میتواند این را بفهمد که راه حلهای معیّن دیگری هم بقیه دارند جلوی کارگرها قرار میدهند، در نتیجه یک نبرد فکری- سیاسی عظیم در جریان است برای اینکه طبقه کارگر بیاید تحت رهبری این پرچم. وآنوقت اگر بیاید آن پیروزیها عملی میشود.”

حکمت در همان سمینار :

خلاصه بجای اینکه بشیوه مذهبی و بشیوه اخلاقی به تاریخ و یا جنبشهای دیگر نگاه کنیم، بشيوه اجتماعی نگاه میکنیم و خیلی ساده مثل مارکس از همان روز اول میگوییم کمونیسمهای مختلف هست؛ کمونیسم طبقه متوسط، کمونیسم کشورساز جهان سومی، کمونیسم دمکراتیک اروپای غربی، کمونیسم ناسیونالیست تحت سلطه امپریالیسم و کمونیسم کارگری قرن حاضر که ما داریم سعی میکنیم به آن شکل بدهیم، ولی قبول میکنیم یک جنبش اجتماعی متمایز است.

بنابراین ما صفت کارگر را به کمونیسم اضافه کردیم برای اینکه مشخص کنیم داریم از یک جنبش اجتماعی متمایز و لاجرم از یک دیدگاه فکری متمایز حرف میزنیم. دیدگاهی که متناظر است با این جنبش و نه هر جنبش دیگری که کسان دیگری میخواهند بسازند. “

“ما کلمه کارگر را به اين عنوان آوردیم که کمونیسم را در پایه جنبشی، از نظر طبقاتی و در پایه اجتماعی آن تفکیک کنیم. کلمه کارگر را به عنوان اعلام وفاداری به اشخاصی که در کارخانهها کار میکنند نیاوردیم. چون این تعریف هر کمونیستی است. هر کمونیستی قاعدتاً میگوید زنده باد طبقه کارگر و میرود در بين کارگرها کار کند. این کلمه برای ما، الآن در این بحث، بار تئوریکتر و علمیتری دارد.”

در کل تاريخ يک قرن و نيم گذشته بنظر من در چهارچوب عمومى “چپ” سه حرکت اساسى عليه سوسياليسم کارگرى، عليه کمونيسم کارگرى، وجود داشته است. ناسيوناليسم، رفرميسم و دمکراتيسم (دمکراسى). که اينها ارتباط نزديکى با هم دارند. همه اجزاء تفکر بورژوازى اند. ناسيوناليسم، رفرميسم و دمکراسى همه اشکالى از ايدئولـوژى بورژوائى و افق و آرمان بورژوائى براى جامعه هستند. ولى اين سه تا را بعنوان سه جريان اجتماعى قدرتمند عليه کمونيسم و کارگر مى بينيم.”

نقش سرکوب و تناسب قوای طبقات در نحوه بروز یا جایگزینی جنبشهای ناسیونالیستی، رفرمیستی و دمکراتیک بجای جنبش کمونیسم کارگری از قلم حکمت در سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری:

در موارد مختلف و کشورهاى متعدد دقيقا بخاطر اينکه بورژوازى بطرق سياسى و نظامى جنبش کارگرى و کمونيسم کارگرى را سرکوب ميکند، جناح چپ ناسيوناليسم به جلوى صحنه ميايد و جنبش رفرميستى يا جنبش دمکراتيک ظرف و ابزارى ميشود براى اينکه کارگر بالاخره بتواند براى تغيير اوضاعش به آن چنگ بياندازد. قدرت و نفوذ سوسياليسم و کمونيسم کارگرى به نسبت اين گرايشات ديگر نهايتا در تناسب کلى قواى طبقات تعيين ميشود در موارد زياد اينجا برخلاف اروپاى غربى ديگر اين گرايشات نه رقيب يک نوع کمونيسم راديکال که ممکن است در همان مقطع کنار آنها وجود داشته باشد، بلکه عملا جانشين خود کمونيسم راديکال اين کشورهاست… بنظر من اين را ميشود گفت که جنبش سوسياليستى طبقه کارگر در سير تکوين جامعه سرمايه دارى در طول قرن بيستم دست را به اين نيروها باخته. بدليل ناآمادگى خودش و مطرح بودن اين جريانات و قابليت بسيج شان، ميدان را به اين نيروها واگذاشته است. بهرحال من جدال را با اين جريانات مى بينم. کمونيسم کارگرى در مقابل ناسيوناليسم، رفرميسم و دمکراتيسم است که بايد حدود و ثغور خودش را معلـوم بکند و اين گرايشات را از پشت کمونيسم عملا موجود و سوسياليسم عملا موجود بيرون بکشد و نشان بدهد که اين ترندهاى به اصطلاح کمونيست و سوسياليست فى الواقع اردوى ناسيوناليسم و رفرميسم و دمکراتيسم در هر کشور هستند.”

“اينها چرا مطرح هستند، چرا چپ ناسيوناليست، چپ دموکرات و چپ رفرميست قدرت اجتماعى بيشترى از کمونيسم کارگرى دارد؟ بنظر من امپرياليسم پديده اى است که بخصوص دمکراتيسم و رفرميسم و ناسيوناليسم در کشور تحت سلطه را به يک امر اجتماعى تبديل ميکند. خيلى روشن است چرا. استبداد سياسى، عقب ماندگى اقتصادى، شکاف عميق اقتصادى بين اقشار اجتماعى مساله ملى و ستم ملى و پيشينه کولونياليسم، همه اينها سرچشمه هايى هستند که باعث رشد اين گرايشات ميشوند.


قبل از پرداختن به قسمت دوم سمینا
ر رفیق کورش مدرسی در مورد کمیتههای کمونیستی و طرح جدید ایشان باید گفت این طرح مخالف اصول و سیاست وسنت کمونیسم کارگری است و به قول حکمت در تفکر ما تاکتیک نمیتواند با اصول مغایر باشد. ما نمیتوانیم کمونیستها و گرایش کمونیسم کارگری در طبقه کارگر را به چیزی دعوت کنیم که خود با آن مخالفیم. این تناقض قبول نیست. در این رابطه بخشهایی ازسخنان منصورحکمت در سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری را میآورم:

“در تفکر ما تاکتیک نميتواند با اصول مغایر باشد. شما نميتوانید مردم را به چیزی دعوت کنید که خودتان نهایتا با آن مخالف هستید. شما نميتوانید از مردم بخواهید که در یک چهارچوبی از اتفاقی دفاع بکنند که خودتان اگر سر کار بودید مانع آن میشدید. در سیستم ما این تناقض قبول نیست. ما کلک زدن به تاریخ نداریم! “

آیا طرح جدید کمیتههای کمونیستی ادامه و مکمل کمیتههای حزبی، سیاست مصوب حزب حکمتیست است؟ بنظر من این دو طرح تفاوتهای بنیادین با همدیگر دارند. کمیتههای قبلی بخشی از سازمان حزب و از سر نیاز به ایجاد تمرکز در مبارزه، در رهبری و در سازمان دهی حزبی و اجتماعی این مبارزه ناشی شده بود. اعضای کمیته کمونیستی صرفاً کادرهای حزب حکمتیست بودند. اما چنان که در ادامه میبینیم در کمیتههای جدید وابستگی به احزاب مختلف چپ از نظر کورش مجاز است.

در طرح قبلی کمیتههای کمونیستی نوشته خود کورش چنین آمده است :

تمرکز اين کميته ها از نياز به ايجاد تمرکز در مبارزه، در رهبري و در سازمان دهي حزبي و اجتماعي اين مبارزه ناشي ميشود.

در طرح جدید کورش مینویسد:

” اما اینجا بحث من این است که محدود کردن تشکیل کمیته های کمونیستی به فعالیت تشکیلاتی یک حزب خاص محدودیتی نا لازم است”

و ادامه میدهد:

. درنتیجه محدود کردن کمیته های کمونیستی تنها به آن بخش از طبقه کارگر که حزب حکمتیست یا هر حزب دیگری به آنها دسترسی دارند در عمل محدود نگاه داشتن دامنه تشکیل این کمیته ها و محدود نگاه داشتن تحزب کمونیستی در طبقه کارگر به آنچه احزاب چپ در این دوره میتوانند انجام دهند است.”

” یک فاکتور دیگر این واقعیت است که تجزیه خطی در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر هنوز صورت نگرفته است. محدود کردن کمیته های کمونیستی و تحزب کمونیستی در طبقه کارگر به طرفداران این یا آن حزب یا این یا آن خط دامنه این تحزب کمونیستی در شرایط موجود را محدود میکند.”

“در نتیجه اینجا بحث من این است که تشکیل کمیته های کمونیستی را باید از سیاست سازمانی یک حزب خاص فراتر برد، آنرا به یک فراخوان واقعی، عملی و قابل اتخاذ برای طیف وسیعی از فعالین کمونیست تبدیل کرد جنبش کمیته های کمونیستی که پیش برندگان آن الزاماً به حزب خاصی تعلق ندارند.”

و یا مینویسد:

” و گفتم ارتباط تشکیلاتی و یا تعلق خطی به این یا آن حزب، چه در داخل و چه در خارج، نباید عملاً یا رسما پیشرطی برای تشکیل این کمیته ها باشند.”

” ارتباط سازمانی کلاً یک مقوله دیگر است. روشن است که فعالین و رهبران متشکل در این کمیته ها با سازمان یا افرادی که خط آنها را نمایندگی میکند رابطه نزدیکتری برقرار میکنند. این اجتنابناپذیر است”

رابطه کمیته های کمونیستی با احزاب موجود چپ را باید یک رابطه متحول و دوطرفه دید. یک طرف این قضیه، از سوی مثلا حزب حکمتیست است که امیدوارم احزاب دیگر هم به حرکت به پیوندند.”

کورش میگوید محدود کردن تشکیل کمیتههای کمونیستی به فعالیت تشکیلاتی یک حزب خاص محدودیتی نالازم است. اعضای این کمیتهها به گفته رفیق کورش میتوانند رابطه خطی یا سازمانی با این یا آن حزب داشته باشند. برای نمونه احتمال دارد کمیتهای که 5 عضو دارد هر کدام از این افراد ارتباط تشکیلاتی یا تعلق خطی به یکی از احزاب داشته باشد، اما این مسئله نباید عملاً پیش شرطی برای تشکیل کمیتههای کمونیستی باشد، مهم این است این 5 نفر خود را کمونیست میدانند البته به نوعی که از دید رفیق کورش توضیح دادیم. اینجا به وضوح روشن است که مخدوش کردن مرز بین کمونیسمهای مختلف و به این اعتبار مرز بین کمونیسم بورژوایی و کمونیسم کارگری است. در این نگرش چون شکاف بین احزاب چپ علیالعموم و طبقه کارگر و بیربطی آنان به طبقه را ناشی از مشکل معرفتی این احزاب میداند، این مرز سیاسی مخدوش میشود و اساساً درکی مکانیکی از رابطه تئوری و پراتیک دارد، نتیجه میگیرد کمیته های کمونیستی میتواند پروژه مشترک احزاب چپ موجود و گرایشات مختلف و جنبشهای متفاوت کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوایی باشد. این طرح همچنان که خود ایشان اذعان دارد، تشکیل کمیتههای کمونیستی در محدوده جنبش کمونیسم کارگری و حزب پرچمدار این جنبش یعنی حزب حکمتیست نیست. نقطه عزیمت تشکیل این کمیتهها در میان کمونیسم طبقه کارگر فیالحال درگیر در مبارزه جاری طبقه کارگر نیست، سازمانیابی گرایش کمونیستی طبقه کارگر نیست، بلکه کمیتههای کمونیستی احزاب مختلف، گرایشهای مختلف و جنبشهای متفاوت تحت نام کمونیسم است! کورش اظهار امیدواری کرده که احزاب دیگر هم به این حرکت (منظور جنبش کمیته های کمونیستی) بپیوندند. تمام احزابی که خود را کمونیست میدانند، میتوانند با حزب حکمتیست در پروژه مشترک این کمیتهها کنار هم قرار بگیرند. این کمیتههای کمونیستی به معنای واقعی کلمه عبارتند از کمیتههای چند جنبشی یا چند حزبی. در حالی که بجای ائتلاف با چپ موجود، هدف ما کمونیستهای کارگری اساساً میبایستی طرد و ایزوله کردن کمونیسم بورژوایی و سنت این چپ باشد. زیرا ما طبق آنچه از مارکس، لنین و حکمت یاد گرفتهایم مطلقاً مجاز نیستیم که هر جنبش و جریانى که خود را کمونیسم میخواند، کمونیست بنامیم و بخشى از جنبش طبقه کارگر و کمونیسم کارگری حساب کنیم. قبل از هر چیز لازم است مکان اجتماعى احزاب چپ موجود را مشخص کرده و ببینیم جنبش آنها، جنبش چه طبقاتى است و چه اهدافى را دنبال میکنند. اقرار به کمونیست بودن مطلقاً کافی نیست.

بهر حال گذشته از ذهنی بودن این نوع از کمیتههای کمونیستی، این طرح با مارکسیسم و خط منصور حکمت هم در تقابل و در تضاد است.

حکمت در سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری :

“به این کمونیسمی که الان بین خودش از نظر اجتماعی و جنبشی و کمونیسمهای دیگری که هست فرق میگذارد، میگوئیم کمونیسم کارگری. اجتماعی جنبشی به چه معنا؟ به این معنی که اهداف اجتماعی متفاوتی را دنبال میکند، و بخش اجتماعی متفاوتی را سازمان میدهد. به همین دلیل ساده! اگر شما یک جنبشی دارید که روی دوش بخش اجتماعی متفاوتی قرار است ساخته بشود، و قرار است اهداف اجتماعی متفاوتی را متحقق بکند، شما جنبش متفاوتی دارید. همین را هم باید به آن بگوئی. کمونیسم کارگری یک جنبش متفاوت از کمونیسم واقعا موجود است .”


منصور در سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری
:

“ما به این معنی یکی از حرکتهای سیاسی- حزبی هستیم که در متن جنبش کارگری و طبقه کارگر قرار داریم، داریم سعی میکنیم بجای اینکه طبقه کارگر برای مثال برود دنبال جنبش رفرمیستی، یا برود دنبال نهضت ناسیونالیستی طبقه بورژوا، یا برود دنبال رفرمیسم طبقه بورژوا، بیاید دنبال این خط مشی سیاسی و بیاید دنبال این حزب سیاسی معیّن. در نتیجه ما داریم سر آینده جنبش طبقه کارگر، با بقیه گرایشات درون طبقه کارگر دعوا میکنیم. جدل میکنیم، رقابت میکنیم، مبارزه میکنیم. داریم سعی میکنیم کارگرها این خط مشی را انتخاب کنند. اینطور نیست که در غیاب ما کارگرها خودبخود این خط مشی را ميداشتند.”

بر نقطه تمایزات مورد تاکید منصور حکمت دقت کنید، وی حتی میگوید “ ما داریم سر آینده جنبش طبقه کارگر، با بقیه گرایشات درون طبقه کارگر دعوا میکنیم چه برسد با دیگر گرایشات چپ. آیا تفاوت عمیق بین نگرش حکمت و کورش در این مورد محرز نیست؟! گفتیم که در طرح قبلی بر خلاف طرح جدید کمیتههای کمونیستی، این کمیتهها بخشی از سازمان حزب است. در کمیتههای کمونیستی که به سیاست مصوب حزب حکمتیست در زمینه سازماندهی تبدیل شده است، اساساً شرط اصلی برای عضو شدن در کمیته این است که عضو کمیته کمونیستی کادر حزب باشد، اما در کمیتههای جدید هر فردی با هر گرایش و وابستگی تشکیلاتی یا خطی به شرط آن که خود را کمونیست بداند کافی است. عضو جدید میتواند عضو محفل اتحادسوسیالیستی کارگری آذرین – مقدم، راه کارگر، اکثریتی، تودهای، کومه لهای، حزب کمونیست کارگری یا حکمتیست باشد.

مکانیسم و نحوه تصمیم گیری در این کمیتههای به اصطلاح کمونیستی براساس رای گیری و تبعیت اقلیت از اکثریت پیش بینی شده است و تصمیم اکثریت برای تمامی اعضای کمیته لازم الاجرا است. اگر حکمتیستها درکمیته در اقلیت بودند و احیاناً کمونیستهای سبز یا ملی اکثریت داشتند،باید رفقای ما دنبال اکثریت کمیته که از بد روزگار سبز از کار درآمده در کمپینها، تظاهرات و اعتراضات جنبش سبز حضور بهم رسانند. چرا که دربدو ورود به کمیته بر نحوه تصمیم گیری و مکانیسم آن توافق شده است! آیا واقعاً این طرح به نفع ما و در مصلحت جنبش کمونیسم کارگری است؟ درمورد تصمیم گیری بر اساس رای گیری و تبعیت اقلیت از اکثریت بنظرم این سلب آزادی کسانی است که خود را واقعاً کمونیست میدانند و با حزب حکمتیست تداعی میکنند. عضویت برای رفقای ما در این کمیتهها به منزله سرباز اجباری سایر جنبشهای طبقاتی است.

منصورحکمت درسمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری مینویسد ” آدم غیر آزاد بنظر من نمیتواند هیچکس را آزاد کند. آدمی که خودش آزاد نبوده در آن فعالیتی که دارد میکند، حرفی که دارد میزند بنظر من نمیتواند مبشر آزادی برای هیچکسی باشد. خوب این معلوم است، مردم میفهمند این که آمده اینجا آدمک یا سرباز اجباری این صف است.”

در طرح قبلی مبنا و محور اصلی فعالیت کمیته جلب و جذب رهبران کارگری به حزب و سازمان دادن جنبههای مختلف مبارزه تحت سیاستهای حزب حکمتیست بود. در طرح قبلی که مصوب حزب است چنین آمده است :

” کميته بايد در عرصه فعاليت خود (در يک شهر، محله، کارخانه، دانشگاه، مدرسه و …) همه جنبه هاي مبارزه اعم از اقتصادي، سياسي، اجتماعي يا فکري و عملي را به زير پرچم سياست هاي حزب متحد و رهبري کند.”

” سازمان دادن و متحد کردن مبارزه تحت سياست هاي حزب. “

“جلب رهبران موجود و سازمان دهندگان توانا و مستعد به حزب، جذب آنها در حزب و نگاه داشتن آنها با حزب .”

“تامين هژموني سياسي، فکري و عملي حزب بر فضاي مبارزاتي محيط فعاليت کميته، در نتيجه نتنها کميته بايد مبارزات را رهبري کند و مردم را متحد نمايد، بلکه بايد نظرات غلط در محيط فعاليت خود مبارزه کند، هم از ادبيات حزب استفاده کند و هم خود ادبيات توليد کند. “

“کميته کمونيستي يک فعل و انفعال زنده در کارخانه، در محله و يا در هر فضا و شبکه ي مبارزاتي ديگر است. قلب حزب است که دائم در محل ميتپد. “

حکمت در بحث سیاست سازماندهی کمونیستی و حزبی، اساس کار را انسجام بخشیدن و متشکل کردن گرایشاتی در درون طبقه کارگر میداند که از نظر افق، تمایلات، مطالباتی نزدیک به حزب کمونیست دارند. تعریف و تحلیل وی از کمونیست بودن آن چیزی نیست که کورش در این سمینار گفته است و نقطه شروع کار سازماندهی وی در میان طبقه کارگر نیز آن چیزی نیست که کورش تبیین کرده است. اگر مبنا ادبیات منصورحکمت باشد، که باید باشد بهتراست به آن رجوع کنیم. خود به بهترین شیوه اختلاف در دو دیدگاه را نشان میدهد. منصور حکمت در بحث سیاست سازماندهی ما در میان کارگران مینویسد:

طبقه کارگر، ولو در غياب احزاب سياسى کارگرى، همواره بستر مجموعه اى از گرايشات و خطوط فکرى و سياسى فعال متشکل از طيف هاى گوناگون کارگران پيشرو و مبارز است. اين خطوط و جريانات خود پايه عينى فعاليت احزاب سياسى در درون طبقه کارگر را تشکيل ميدهند. از اينرو، محور و اساس سازماندهى حزبى و کمونيستى در درون طبقه کارگر، نه جذب کارگران به مثابه آحاد به شبکه سازمانى حزب، بلکه وسعت دادن، متشکل کردن و انسجام بخشيدن به آن گرايش و جريان فعالى در درون طبقه کارگر است که افق، تمايلات و مطالباتى شبيه و نزديک به حزب کمونيست ايران دارد.

” ثانيا، طبقه کارگر يک توده بى خط و گنگ نيست. اين تصور بورژوازى از کارگران است که مستقيما به احزاب خرده بورژوا- سوسياليست نيز منتقل شده است. تصورى که از جمله موجب ميشود احزاب پوپوليستى آنجا که کارگران را مخاطب قرار ميدهند، زبانى مناسب حال کودکان را بکار ببرند.طبقه کارگر در هر مقطع محل تلاقى اى از گرايشات و خطوط سياسى و فکرى و سنت هاى مبارزاتى گوناگون است. از آنارشيسم تا سنديکاليسم، از رفرميسم تا سوسياليسم راديکال در درون کارگران وجود دارد. اشاره ما صرفا به تمايلات ذهنى اين يا آن کارگر نيست، بلکه از خطوط فکرى و سياسى اى صحبت ميکنيم که بر اشکال سازمانيابى خودبخودى طبقه سوارند و از درون و مجراى اين شبکه ها بر آگاهى سياسى و حرکت مبارزاتى طبقه کارگر تاثير ميگذارند”

” اهميت اين نکته در اين است که بدانيم مستقل از حضور و يا عدم حضور احزاب سياسى در هر مقطع معين مستقل از درجه نفوذ آنها، وجود خطوط فکرى و سياسى مختلف در درون طبقه کارگر امرى دائمى و تعطيل ناپذير است. اين نه محصول کار حزبى در ميان کارگران، بلکه نقطه عزيمت آن است. حزب سياسى اى که کارگران را مخاطب قرار ميدهد، حزبى که ميخواهد آنان را در اين يا آن جهت سازماندهى کند، همانطور که صرفا با مجموعه اى از افراد منفرد روبرو نيست، با لوح هاى پاک، با ذهن هاى دست نخورده نيز مواجه نيست. بر عکس، شروع فعاليت حزبى به ميدان فراخواندن و متحدکردن گرايش نزديک به حزب در درون کارگران است. فعاليت سازماندهى هر حزبى در درون طبقه کارگر اساسا به اعتبار وجود گرايشات فکرى و عملى متمايل به سياست ها و نظرات آن حزب امکانپذير ميشود.”

در مورد رابطهی بُعد سازمانی و حزبیت سیاسی با ابعاد اجتماعی و توده ای در درون کمیتههای کمونیستی خود کورش در بحث کمیتههای کمونیستی (طرح قبلی) بحث جالبی دارد که با طرح جدیدش به هیچ وجه همخوانی ندارد.کورش چون فکر میکند کمونیسم را از بعد اجتماعی تکاندهاند با بزرگنمایی این بُعد به انحلال حزب میرسد. او کمونیسم ملی در اقصی نقاط جهان که بر خلاف تئوری او بسیار هم اجتماعی بوده یا هستند نمیبیند و صحبتی از تغییر کاربست کمونیسم به میان نمیآورد. حکمت معتقد است کاربست کمونیسم را برای انطباق آن با سایر جنبشهای اجتماعی تغییر داده و میدهند. کورش در طرح قبلی کمیتههای کمونیستی مینویسد:

” اما کم توجهي يا کنار گذاشتن بعد سازماني و حزبيّت سياسي هم سر از دنباله روي ديگري در مي آورد. اگر فقط از سر بعد اجتماعي حرکت کنيد به انحلال حزب، به سنديکاليسم و يا به آنارکو سنديکاليسم ميرسيد. در اين حالت تحزب سياسي را در جنبش هاي ديگر حل ميکنيد.”

” اين تحزبي است تنها متکي به شبکه هاي جنبشي و مبارزاتي، تحزب بدون حزب است

و در همانجا ادامه میدهند:

گفتيم رهبران اجتماعي – توده اي و رهبران به اصطلاح ساکت سازماني هيچ کدام از ديگري مهم تر نيستند. يک حزب سياسي کمونيستي و انقلاب کمونيستي بدون هر دو نوع کادرهاي حزبي، بدون اين دو پايه، محکوم به فنا است. کميته کمونيستي اساسا براي ادغام همه اين نقش ها و براي تامين آنها شکل ميگيرد. اگر تلاش کنيد حزب را تنها روي يکي از اين پايه ها بنا کنيد يا تبديل به يک جريان بدون حزب ميشويد، مثل کمپين ها، گروه هاي فشار که تحزب سياسي برايشان اين اهميت و جايگاه را ندارد. و يا با حذف يا کاهش نقش و اهميت رهبران اجتماعي و توده اي تبديل به يک سازمان منضبط و محکم اما فرقه اي و قطع شده از جامعه ميشويد. “

“ناتواني در ادغام و انتگره کردن اين دو نقش يکي از علائم مادرزاد چپ راديکال حاشيه اي است.”

” خاصيت حزب و سازمان اين است که با کنار هم قرار دادن انسانها با قابليت هاي متفاوت و با انتگره کردن آنها در يک موجوديت ثالث، ميتواند فعل و انفعالي را در جامعه شکل دهد که هر دو اين عرصه ها را به پوشاند. “

بر طبق گفتههای خود کورش در طرح قبلی کمیتههای کمونیستی کنار گذاشتن بُعد سازماني و حزبيّت سیاسی به انحلال حزب میرسد و این تحزب بدون حزب است. وی معتقد بود که رهبران اجتماعی – تودهای و رهبران به اصطلاح ساکت سازمانی هيچ کدام از ديگری مهمتر نيستند و يک حزب سياسی کمونيستی و انقلاب کمونيستی بدون اين دو پايه، محکوم به فنا است. آیا طرح جدید ایشان به گفتهی خود وی تحزب بدون حزب نیست؟ در طرح جدید کمیتههای کمونیستی بُعد سازمانی و حزبیت سیاسی کنار گذاشته شده است و کمیتههای چند حزبی یا چند جنبشی جایگزین کمیتههای کمونیستی تک جنبشی و تک حزبی میشود. نکته جالب دیگری که در طرح جدید آمده پیش بینی رفیق کوروش در انشعاب و جدایی به اصطلاح طیف کمونیستهای رنگین کمانی داخل کمیتههای چند حزبی است که اختلافات و تعلقات جنبشی علیرغم ائتلاف و اتحاد سرانجام منجر به تعارضات جدی و غیر قابل چشم پوشی خواهد شد و صف بندیهای مختلف بروز خواهد کرد. ببینیم رفیق در این باره چه صحبتی دارد:

بیگمان انشقاق در این کمیته ها هم دیر یا زود شکل میگیرد، بیگمان چپ و راست خود را نشان خواهند داد و بیگمان دیر یا زود در کمیته صف بندی هائِی شکل میگیرند. اما از شکلگیری این صف بندی ها تا جدائی یا در مقابل هم قرار گفتن فاصله زیادی است و نباید از واقعیت ابژکتیو اجتماعی جلو زد.”

“از این مهمتر این است که الگوی اتحاد ها و جدائی ها در چپ غیر کارگریمطلقا نباید الگوی این کمیته ها باشد. این اتحاد ها و جدائی ها غیر اجتماعی و فرقه ای هستند و بهترین شاخص غیر کارگری بودن این جریانات است.”

تعریف چپ غیر کارگری در قاموس جدید کورش همان گونه که دیدیم شامل کلیه احزاب و جریاناتی میشود که خود را کمونیسم میدانند و به گفته خود رفیق استثنائی هم ندارد. اتحاد و انشعابات و جداییهای احزاب چپ غیرکارگری بر مبنای تعریفی که کورش ارائه داده احتمالاً شامل اتحاد کومهله و اتحاد مبارزان و تشکیل حزب کمونیست ایران و جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و حزب حکمتیست از حزب کمونیست کارگری هم میشود. به گفته ایشان این اتحاد و جدائیها نه محصول مبارزه طبقاتی و جنبشی بلکه در اثر بروزات فرقهای ونتیجهی غیراجتماعی بودن این احزاب و شاخص غیر کارگری بودن آنان بوده است!

برای این که، بدلیل دفاع از حقانیت سیاستها و مواضع حزب حکمتیست و پافشاری بر اختلافات سیاسی متهم به سکتاریسم نشویم و مرز دفاع از کمونیسم کارگری و حزبش بعنوان اقدامی آگاهانه با سکتاریسم و فرقه گرایی مخدوش نشود، به ادبیات منصورحکمت رجوع میکنیم. وی در بحث سياست سازماندهى ما در ميان کارگران مینویسد :

” يک خصلت مشخصه چپ پوپوليست در کار سازمانى سکتاريسم بود. اما سکتاريسم چيست؟ پا فشارى بر اختلافات سياسى و نظرى در ميان سازمانها سکتاريسم نيست. معتقد بودن به حقانيت اعتقادات، سياست ها و مواضع حزب خود، تبليغ آن و دفاع پر حرارت از آن در صفوف طبقه کارگر سکتاريسم نيست. سکتاريسم به معناى جدا کردن منافع حزب و سازمان کمونيستى از منافع طبقه کارگر بطور کلى است. سکتاريسم يعنى ظاهر شدن در طبقه کارگر نه بعنوان عضوى از طبقه، بلکه بعنوان عضوى از يک فرقه خاص که منافعى جدا و مقدم بر منافع کل طبقه دارد. “

کورش در مورد امنیت و ارتباط سازمانی کمیتههای کمونیستی جدید مینویسد:

” با توجه به ضعف تجربه مبارزه با پلیس و تلفیق درست کار علنی و مخفی و کار قانونی و کار غیر قانونی در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر تعلق رسمی یک کمیته کمونیستی به یک حزب خاص را از نظر امنیتی برای این کمیته ها بسیار دست و پا گیر میکند. تشکیل کمیته های کمونیستی، بدون تعلق رسمی به یک حزب خاص، و فعالیت این کمیته ها بهترین محمل و تسمه نقاله فایق آمدن بر این ضعف است. به این کمیته ها مجال میدهد که زیر و بم و هنر مبارزه با پلیس و تلفیق کار مخفی و علنی را با کمترین هزینه بیاموزند. “

نکتهای که دراین میان فراموش شده است و پاسخی در خور نگرفته است، این نکته است، کورش میگوید تعلق رسمی یک کمیته به یک حزب خاص برای کمیته مشکل ساز است، اما سوال اینجاست اگر در کمیته کمونیستی حزبی که فقط یک نفر مسئول ارتباط با حزب است این ارتباط مشکل امنیتی درست میکند، پس چگونه در کمیتهای که اعضای آن دارای گرایشات و احتمالاًوابستگیهای سازمانی مختلف حزبی و چند حزبی هستند مشکل ساز نیست؟ این تناقض نیست؟

طرح جدید کمیتههای کمونیستی رفیق کورش به اعتقاد من مطلقاً ادامهی کمیتههای کمونیستی مصوب حزب حکمتیست نیست. واضح است طرح این کمیتههای کمونیستی جدید بر خلاف سنت منصورحکمت و نقطه شروع سیاست سازماندهی ما در میان طبقه کارگر است، و با آن همخوانی ندارد.کمیتههای کمونیستی با احزاب کمونیسم بورژوایی نمیتوانند و نباید رابطه خطی و سازمانی داشته باشند، در غیر این صورت تشکیل این کمیتهها به معنای ائتلاف با چپ بورژوایی، مخدوش کردن خطوط سیاسی و تشکیل کمیتههای چند حزبی و چند جنبشی است و این از نظر من پایان دادن به سنت کمونیستی و اعلام انحلال حزب است. ایده تشکیل این کمیتهها ذهنی،غیرعملی و در واقع نوعی آکسیونیسم در عرصه سازماندهی کمونیستی است. همان گونه که در مقدمه نوشتم من به مدت 2 سال دبیر کمیتهی کمونیستی یک حزبی و یک جنبشی در یکی از شهرهای ایران بودم. کمیتهای که دارای انسجام فکری، سیاسی و یک خط روشن کمونیستی بوده و در عین حال تحت اتوریتهی یک حزب مشخص یعنی حزب حکمتیست فعالیت میکرد. بدلیل کار و فعالیت سیاسی اعضای کمیته و رفقای تحت مسئولیت آن بارها و در موقعیتهای مختلف با کسانی که به قول رفیق کورش خود را کمونیست میدانند تماس و برخورد داشتهایم. این کمونیستهای خود خوانده افرادی بودند که به احزاب چپ موجود وابستگی سازمانی یا خطی داشتند. هدف از برگزاری جلسات مشترک برگزاری آکسیون یا سازماندهی اعتصاب و در نهایت همکاری مشترک با هم بوده است، اما بدلیل تفاوتهای سیاسی، فکری و تعلق به جنبشهای مختلف اجتماعی، سیاسی پس از بحث وجدلهای بیپایان و بیمورد در پایان به غیر از هدر دادن انرژی و اعصاب خردی دستاوردی نداشتهایم. بر اساس این تجارب و دهها تجربه مشابه که بدلایل امنیتی قادر به بیان جزئیات آن نیستم تشکیل کمیتههای کمونیستی بر اساس طرح جدید کورش را که در واقع کمیتههای کمونیستی چند حزبی هستند غیرعملی و توهم میدانم.

راه حل سازمانیابی کمونیستی در میان طبقه کارگر، ائتلاف با چپ موجود نیست. بلکه باید از سازماندهی گرایش کمونیستی، رهبران کارگری و محافل سوسیالیستی درون طبقه کارگر شروع کرد. این باید اساس سیاست سازماندهی ما در میان کارگران باشد. همان گونه که حکمت خاطرنشان کرده ما مخالف بسیار داریم اما مخالفان هم بر متمایز بودن افق و پرچم سیاسی ما اذعان دارند. توقع ما از رفیق کورش مدرسی برای تفکیک حزب حکمتیست از سایر احزاب چپ موجود در عرصه سیاست ایران توقع بجایی است. چشم بستن بر تمایز خط و سیاست کمونیستی حزب ما از جانب کسی که سالیان متمادی در راس هرم تصمیم گیری و رهبری حزب قرار گرفته بود به هیچ وجه زیبنده ما و جنبش کمونیسم کارگری نیست. باید طبق گفتههای حکمت دوباره به خودمان یادآوری کنیم، سبک کار کمونيستى براى ما صرفاً نسخهاى براى تنظيم آرايش و انطباق با شرايط جديد امنيتى و نام ديگرى براى مديريت سازمانى نيست، بلکه بيان يک جهتگيرى بنيادى طبقاتى است. ابزاری برای قرار دادن کمونيسم در دسترس طبقه کارگر و تبديل کردن اين کمونيسم به بستر و مبناى وحدت طبقاتى کارگران است. حزب کمونيست، ابزار يک طبقه معين براى يک انقلاب معين است. خصوصيات و نحوه عمل اين تشکيلات اختيارى، دلبخواهی و تصادفى نيست. تشکيلات کمونيستى نمیتواند بر طبق ادراکات سازمانى و سنتهاى کار تشکيلاتى طبقات ديگر، که در اهداف سياسى و در وجود عينى اجتماعى خويش با طبقه کارگران مزدى تفاوتهاى اساسى دارند، کار کند. از نظر من حزب حکمتیست سیاستهای مصوب روشنی در زمینه سبک کار کمونیستی و سازماندهی در میان طبقه کارگر بر اساس سیاست سازماندهی منصور حکمت و طرح کمیتههای کمونیستی مصوب دارد. سیاستهای تاکنونی ما کماکان دارای اعتبار و درجه ای از انسجام است. برای رفع مشکل باید با جمعبندی از کار و فعالیت گذشته، موانع و مشکلات موجود را شناسایی کرده و در صدد رفع آن برآمد. حزب حکمتیست تجسم عینی گرایش کمونیستی طبقه کارگر است. باید این حزب را با سوخت و ساز طبقه کارگر عجین کرد. جایگزینی کمیتههای کمونیستی چند حزبی و نشاندن آن بجای کمیتههای کمونیستی حزب حکمتیست نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه خود سرچشمه مشکلات و معضلات جدی در آینده خواهد بود و همان گونه که اشاره کردم به معنای انحلال حزب و گذاشتن نقطه پایان بر فعالیتهای تاکنونی حزب است. به تعبیر عامیانه بجای درست کردن ابرو داریم چشم طرف را کور میکنیم.

منصور حکمت در سبک کار کمونيستى: يک جمعبندى مجدد قسمت اول جلد ششم مجموعه آثار، به بهترین شکلی ما را توصیف کرده و تئوری مارکسیستی تشکیلات را توضیح داده است:

ما مخالف بسيار داريم، اما در ميان اين مخالفان آنانکه بهرحال در جستجوى نوعى کمونيسم مستقل، اصيل و پراتيک اند، به سادگى اين را ميفهمند که در غياب اين حزب، چپ ايران با طيف متفرق فدائى – راه کارگرى که به زور خود را از حزب توده جدا نگاه ميدارد، با محافل تحقيقى اى که در جستجوى کمونيسم واقعى از عالم سياست به برزخ اگنوستيسيسم و يا حتى ماليخولياى تئوريک سقوط کرده اند، با جرياناتى که تازه دارند خود را از زير آوار شوراى ملى مقاومت به بيرون پرتاب پرتاب ميکنند، و با ليبرال چپ هائى که کارشان در تفسير حرکات همين ها خلاصه ميشود، چه مجموعه ملال آور و مايوس کننده اى ميبود. “

“مساله تئوى مارکسيستى تشکيلات و سبک کار کمونيستى را بايد در متن اين پروسه پلاريزاسيون سياسى – تشکيلاتى چپ ايران و در راستاى همان روند شکل گيرى کمونيسم عملا کارگرى در ايران درک کرد. سبک کار کمونيستى براى ما صرفا نسخه اى براى تنظيم آرايش و عملکرد نيروى موجود سازمانى حزب کمونيست نيست. نسخه اى براى انطباق با شرايط جديد امنيتى نيست، نام ديگرى براى مديريت سازمانى نيست، بلک بيان يک جهت گيرى بنيادى طبقاتى است. سبک کار کمونيستى، درست مانند برنامه کمونيستى ابزار قرار دادن کمونيسم در دسترس طبقه کارگر و تبديل کردن اين کمونيسم به بستر و مبناى وحدت طبقاتى کارگران است.”

“سبک کار کمونيستى مجموعه اى اين روش هاى خاص مبارزه سوسياليستى طبقه کارگر است؛ آن روش ها و سنت هاى کار عملى مبارزاتى که امکان ميدهد کارگران به مثابه يک طبقه معين اجتماعى متشکل شوند، و به مثابه يک طبقه خاص اجتماعى انقلاب کنند. تشکيلات کمونيستى، حزب کمونيست، ابزار يک طبقه معين براى يک انقلاب معين است. بنابراين روشن است که خصوصيات و نحوه عمل اين تشکيلات اختيارى و دلبخواه و تصادفى نيست، بلکه توسط ضرورت وجودى آن و موضوع فعاليت آن تعيين ميشود. بعلاوه اين نيز روشن است که تشکيلات کمونيستى نميتواند بر طبق ادراکات سازمانى و سنت هاى کار تشکيلاتى طبقات ديگر، که هم در اهداف سياسى و هم در وجود عينى اجتماعى خويش با طبقه کارگران مزدى تفاوت هاى اساسى دارند، کار کند.”

“بهررو بحث بر سر اتخاذ و تثبيت آن روشها و سنت هاى کار کمونيستى است که با ابزار وجود طبقه کارگر به مثابه يک طبقه و با انقلاب سوسياليستى پرولتاريا خوانائى و تناسب داشته باشد. تنها در اين صورت است که اين روشها و سنتها ميتواند به روش و سنت خود طبقه کارگر، خود پيشروان و رهبران عملى اين طبقه بدل گردد و کمونيسم به مثابه يک جريان در پيکر طبقه کارگر جاى بگيرد.، جريانى از خود طبقه شود.”

در سياست سازماندهى ما در ميان کارگران اثر حکمت آمده است:

” کارگران کمونيست بايد در روند يک پروسه کارعميق و سيستماتيک حزب در درون طبقه، بگرد حزب کمونيست و بطور اخص در سازمانهاى حزبى خود متشکل شوند. اما اين گامهاى اوليه و انتقالى براى تحقق اين دورنما حياتى است. اگر ما بتوانيم هويت سياسى طيف راديکال طبقه کارگر را ترسيم وتدقيق کنيم، اگر بتوانيم اين طيف را تا حد امکان متحد کنيم، اگر بتوانيم رابطه سياسى و عملى اين طيف را با حزب محکم کنيم، آنگاه در مراحل آتى، و بويژه با تغيير نسبى اوضاع سياسى، اقدام براى سازماندهى گسترده کميته ها و بشکل هاى منطقه اى، کارخانه اى و محلى حزب، با اتکا به نفوذ سياسى و عملى بالفعل حزب در اين قشر کارگران بسهولت بسيار بيشترى عملى خواهد شد.”

در مورد پدیده انقلابیون در تبعید کورش چنین میگوید:

” تبعید عوارض مخرب خود را بر همه این انقلابیون باقی میگذارد.

قطع ارتباط اجتماعی این انقلابیون با جامعه توسط دولت های حاکم، آنها را به ماهی هائی تبدیل میکند که در دریا برویشان بسته است. به ماهی برکه تبدیل میشوند، مشغله هایشان، دلمشغولی های شان، اتحاد و جدائی هایشان همه تماماً غیر اجتماعی و یا بسیار عقب از جامعه میشود.”

مقایسهی تبعیدیهای این عصر با انقلابیون تبعیدی روسیه قبل از انقلاب اکتبر و کمون پاریس قیاس معالفارق است. تکنولوژی و توسعه فن آوری ارتباطی نظیر اینترنت و کانالهای ماهوارهای در عصر حاضر سبب شده است مردم در تمامی کره خاکی لحظه به لحظه در جریان سیر وقایع و رویدادهای اقصی نقاط جهان قرار داشته باشند و این مزیتی است که انقلابیون تبعیدی در صد سال گذشته از آن بیبهره بودهاند. هرچند نمیتوان منکر تاثیرعوارض تبعید بر انقلابیون شد اما واقعیت این است که بسیاری از تبعیدیان تحت تاثیر اوضاع بین المللی و فروپاشی بلوک شرق افق و خط و دیدگاه سیاسی و نهایتا صف خود را تغییر دادهاند و به جنبشهای دیگری پیوستهاند.

با توجه به مطالب طرح شده از سوی رفیق کورش مدرسی در این سمینار بخصوص و در رابطه با طرح جدید کمیتههای کمونیستی و با توجه به جایگاه و تاثیراتی که این مباحث در رهبری حزب حکمتیست دارد و با توجه به نیاز جدی جنبش کمونیسم کارگری به رهبری کمونیستی، قاطع و همه جانبه نگری که در این شرایط و اوضاع نابسامان بتواند با ترسیم خط سیاسی روشن کمونیستی در زمینه سازماندهی تشکیلات و گسترش و تحکیم آن بر اساس آموزههای حکمت به شکاف بین کمونیسم و طبقه کارگر خاتمه دهد و درجهت اتحاد، انسجام و تحزب کمونیستی طبقه کارگر و سازماندهی انقلاب سوسیالیستی گامهای عملی موثر بردارد. در این زمینه نیز لازم است به نقطه نظرات و دیدگاههای منصور حکمت مراجعه کنیم. وی در زمینه اصول و شیوههای رهبری کمونیستی بحثهای ارزشمندی دارد که با هم بخشهایی از آن را مرور میکنیم.

اصول و شيوههاى رهبرى کمونيستى

بسوى سوسياليسم شماره ١ (دوره دوم) نشريه تئوريک سياسى حزب کمونيست ايران

قاطعيت رهبرى کمونيستى ناشى از درک مارکسيستى رابطه تئورى و پراتيک و جانبدارى ايدئولوژيک آن است. رهبرى کمونيستى خود را ملزم به هدايت دائمى جنبش و تشکيلات حزبى و خنثى کردن کليه گرايشات و سياستهاى غيرپرولترى در جنبش کارگرى و کمونيستى ميداند و لذا موظف است تا در هر لحظه و در مقابل هر مانع و مسألهاى که بر سر راه پيشروى جنبش طبقاتى قرار گيرد بر مبناى شناخت ايدئولوژيک تاکنونى خود از اهداف و نيازهاى جنبش و نيز تحليل مشخص شرايط، سريعا و قاطعانه اتخاذ تصميم نمايد.”

” رهبرى کمونيستى موظف به ايفاى نقش پيشتاز است. رهبران کمونيست تصميمات خود را نه با معدلگيرى و با تلفيق نظرات گوناگون موجود در حزب و جنبش طبقاتى، بلکه برمبناى پيشروترين نظرات موجود اتخاذ ميکنند. رهبرى کمونيستى نه يک رهبرى ميانجىگرانه، بلکه رهبرىاى جانبدار و مصمم است، که بر مبناى اصول پايهاى ايدئولوژيک و تحليل مشخص خود از اوضاع تصميم ميگيرد و مسئوليت و عواقب اين تصميمات را نيز بر عهده ميگيرد. “

” انحرافات اساسى ناشى از نقض اصول ايدئولوژيک و متدولوژيک رهبرى کمونيستى

کمرنگ شدن کمونيسم و انترناسيوناليسم در عمل و محدود شدن افق سياسى و طبقاتى رهبرى به مسائل و نيازهاى فورى، مرحلهاى و مقطعى جنبش و عدم اعتقاد عميق به حقانيت، اصوليت و عملى بودن اصول مارکسيستى به ناپيگيرى، مصلحتجويى، نوسان و سازشکارى در رهبرى منجر ميشود. درک آکادميستى از تئورى مارکسيسم، اکملگرايى در برخورد به تئورى و برخورد ميانجىگرانه به خطوط سياسى و سياستهاى عملى مختلفى که در درون حزب و جنبش طبقاتى مطرح ميگردد، به استنکاف از رهبرى، تزلزل در اتخاذ تصميمات قطعى و فقدان قاطعيت در لحظات تعيين کننده، مصلحتجويى، دنبالهروى از بخشهاى عقبمانده جنبش و تشکيلات و عدم صراحت در قبال تشکيلات و جنبش ميانجامد. عدم ايفاى نقش پيشتاز و فقدان آيندهنگرى و درک مسائل آتى جنبش طبقه و غرق شدن رهبرى در مسائل جارى جنبش و تشکيلات نيز به نوبه خود به درجا زدن و در خود فرو رفتن سازمان و فعالين حزبى، جدايى تدريجى تشکيلات از نقش رهبرى کننده خويش در جنبش به طور کلى و ناتوانى سازمان کمونيستى در پاسخگويى به نيازهاى جنبش رو به رشد طبقاتى منجر ميگردد. “

در پایان باید خاطر نشان کنیم، جایگاه و خصلت احزاب سیاسی را نمیتوان بر اساس اهداف ذهنی تشکیل دهندگان آن تعیین کرد. احزاب سیاسی بر اساس نیاز جنبشهای اجتماعی و پاسخ گویی به این نیازها تشکیل شدهاند.پیشبرد سیاست سازماندهی ما در میان کارگران باید با تکیه بر ادبیات منصور حکمت و بر اساس به رسمیت شناخته شدن تفاوتهای بنیادین جنبش کمونیسم کارگری با سایر جنبشهای اجتماعی، بورژوایی که تحت نام کمونیسم و چپ فعالیت میکنند شکل بگیرد.

7 ژوئن 2011

17 خرداد 1390

تمامی خطوط تاکیدات در نقل قولها از من است

1- متن نوشتاری سمینار طبقه کارگر و تحزب کمونیستی – کورش مدرسی

http://www.koorosh-modaresi.com/Farsi/Text/2011/tahazob.html

2- در نقد سمینار طبقه کارگر وتحزب کمونیستی – قسمت اول حسین مراد بیگی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=25157#more-25157

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=25159

3- طبقه کارگر و تحزب کمونیستی یا طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ – رحمان حسین زاده

http://www.iran-tribune.com/2009-02-16-23-03-32/2009-03-21-23-49-15/13159-2011-06-02-03-30-32

4- درباره “جنبش کمیته های کمونیستی” – مظفر محمدی

http://www.hekmatist.com/2011/Km162-mosafar.html