اسناد پايه اي حزب

مباحثات : طبقه کارگر و تحزب کمونیستی یا طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ (نقدی بر مبحث طبقه کارگر و تحزب کمونیستی از رفیق کورش مدرسی) رحمان حسین زاده

تفاوتها

طبقه کارگر و تحزب کمونیستی یا طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ

(نقدی بر مبحث طبقه کارگر و تحزب کمونیستی از رفیق کورش مدرسی)

رحمان حسین زاده


توضیح: نوشته زیر بر اساس سخنرانیای علنی تنظیم و تکمیل شده که تشکیلات بریتانیای حزب در روزبیست و یکم مه ۲۰۱۱ برای سخنران برگزار کرد. لازمست اشاره کنم در جریان مکتوب کردن و بازنویسی و با حفظ همان مضمون و محتوای سخنرانی، اما جنبه هایی تکمیلتر شده است. به طور مشخص تیتر مباحث مورد نظر و جنبههای توضیحی در جمعبندی فشرده بخش دوم اضافه شدهاند. به همراه متن کتبی، فایلهای صوتی این سخنرانی هم قابل دسترس است.
رحمان حسین زاده

اول ژوئن۲۰۱۱

مقدمه

به همه شما خوشآمد میگویم و با تشکر از تشکیلات بریتانیای حزب که این جلسه را ترتیب دادند. عنوان مبحث، چارچوب نقد و بحث من را مشخص میکند. مبحثی که مورد بررسی و نقد من است، قبلاً درتاریخ ٢٠ نوامبر ٢٠١۰ در انجمن مارکس – حکمت از جانب رفیق کورش مدرسی ارائه شده است. بحث رفیق کورش ابعاد متنوعی دارد، و طبعاً من به همه ابعاد آن نمیپردازم. در نتیجه محورهایی را انتخاب کردم که نظرات ونقد خودم را بر آنها متمرکز کردهام. در این مبحث من به این محورها میپردازم:

۱. مشاهده مشترک: شکاف بین کارگر و کمونیسم ٢. تفاوتها :تبیین علت جدایی تاریخی جنبش کارگری و کمونیستی ۳. چپ ایران: معضل معرفتی، اخلاقی یا انتخاب سیاسی، طبقاتی ۴. چپ بورژوایی: شیفت کردن و یا ایزوله کردن ٥. کمونیسم پرولتری یا بورژوایی کدامیک باید جواب دهیم. ٦. حزب حکمتیست و موانع کارمان ٧. جمعبندی فشرده بخش اول ٨. کمیته کمونیستی: ایده و طرح جدید رفیق کورش ٩. سازمانیابی کمونیستی را از کجا میگیریم؟ ۱۰. کمیته کمونیستی یک جنبشی و یک حزبی یا کمیته کمونیستی چند جنبشی و چند حزبی ۱۱. سازمانیابی کمونیستی : تفاوت دوران لنین و حکمت ۱٢. تئوریزه کردن جایگاه روشنفکران مارکسیست ۱۳ . جنبش کمیته کمونیستی یا آکسیونیسم غیر عملی ۱۴. جمع بندی فشرده بخش دوم و چه باید کرد. ۱٥. پاسخ به اظهار نظر رفقای شرکت کننده


بخش اول

۱. مشاهده مشترک : شکاف بین کارگر و کمونیسم


در صورت مسئله و مشاهدهای که رفیق کورش از بیتاثیری کمونیسم در جنبش طبقه کارگر و در واقع جدایی بین جنبش کارگری و کمونیستی ارائه میکند، من هم شریکم. عنوان بحث رفیق کورش “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” است. اما واقعیت این است که رفیق کورش در ارائه بحث از این چارچوب مشخص فراتر رفته و ایرادی هم ندارد و لازم است. در این مقطع اگر بخواهیم در مورد تحزب کمونیستی دیدگاه، بینش و استنتاج درستی داشته باشیم، با معضلاتی که پیشرو است، باید به بحث پایهای علت جدایی کارگر و کمونیسم برگردیم. اساس مسئله این است که چه در سطح جهانی و چه در سطح ایران، یک جدایی تاریخی و عملی سیاسی ـ اجتماعی را بین جنبش کارگری و جنبش کمونیستی شاهدیم. رفیق کورش با مشاهدات و مثالهایی که در شروع بحثاش مطرح میکند، به این پروبلماتیک جنبش ما برمیگردد. این بحثی است که ٢٥ سال قبل برای اولین بار در کنگره دوم حزب کمونیست ایران قبل از حزب کمونیست کارگری، منصور حکمت در مبحثی تحت عنوان “موقعیت و دورنمای فعالیت حزب به “شکاف بین کارگر و کمونیسم” به عنوان مانع پیش روی انقلاب کارگری در سطح جهانی و ایران به آن پرداخت.

همانطور که گفتم خود من در این صورت مسئله شریک هستم. در دیدن این معضل تاریخی، در مناسبتهای مختلف حزبی از جمله کنگره دوم و سوم حزب حکمتیست بحث کردهام. از جمله سال گذشته در هفته منصور حکمت دقیقاً با دیدن این مسئله آگاهانه بحثی را انتخاب کردم، بعنوان معرفی مبانی کمونیسم کارگری حکمت . در پایان آن سخنرانی که در شهر گوتنبرگ سوئد بود، من این نتیجه گیری را داشتم : در خاتمه بعد از ٢٢ سال از بحث کمونیسم کارگری در مارس ١٩٨٩ بعد از سمینارهای دوم و سوم کمونیسم کارگری فکر میکنم که همه آن سئوالات و مشاهدات مورد نظر منصور حکمت هنوز هم در مقابل کمونیستها و کمونیسم کارگری از جنس حکمت قرار دارد. ضرورت پاسخگویی با همان شدت در مقابل ما است. به همین دلیل این مبحث را انتخاب کردم که به سهم خودم توجه را جلب کرده باشم به این که به این مباحث برگردیم و نه تنها آن بلکه پاسخ به سوالات تعیین کنندهای داده باشیم که پیش رویمان است.

من نمی خواهم به همه آن نوع سئوالاتی که ٢٢ سال قبل منصور حکمت در سمینار ١٩٨٩ مطرح کرد بپردازم. من شمهای از سئوالات آنموقع منصور حکمت را مرور میکنم و بعداً وارد ادامه بحث میشویم. منصور حکمت ٢٢ سال قبل با این شروع میکند: “راستش اولین چیزى اى که من را متقاعد کرد که هنوز باید سئوالات مهم و جدیدى را پاسخ داد، این بود که من کمونیسم را بعنوان یک آرمان کارگرى پذیرفته بودم و شش هفت سال از پراتیک فعال خودم بعنوان یک کادر جنبش کمونیستى ایران میگذشت و عینا میدیدم که پراتیک روزمره من تاثیرى در سرنوشت آن نسل کارگرى که دارد با من زندگى میکند، هم دوره من است، معاصر من است، ندارد. شش سال کمونیست متشکل بودهام و پس از شش سال، بچه ده ساله آن روز کارگر شانزده ساله امروز شده است. در این شش سال با آمار دولتى میشود نشان داد چند کارگر مردهاند، در این شش سال میشود با آمار دولتى نشان داد دست چند نفر قطع شده، در این شش سال میشود نشان داد چه تعداد متولد شدند و زبان باز کردهاند و خرافههاى اجتماعى را پذیرفته و تکرار میکنند. در این شش سال میشود نشان داد میلیونها انسان چطور صبح را به شب و امروز را به فردا رساندهاند. در این شش سال میشود دید که پسر حاجى سر کوچه چگونه حزب اللهى شد و زندگى میلیونها نفر را سیاه کرد، کشت و به کشتنشان داد، نانشان را برید، مغزشان را پر از خرافه کرد. و تو، توئى که معتقدى پرچمدار تحول انقلابى جامعه زمان خودت هستى، پیشتاز جامعهاى، کسى که تکهاى از آینده است که امروز زندگى میکند، تو حتى نتوانستهاى سرسوزنى در وضع همین لحظه تاثیر بگذاری. کمونیسم نادخیل در مبارزه اجتماعى قاعدتاً باید آدمى را که فلسفه فعالیتش را تغییر اجتماع قرار داده باشد بفکر بیاندازد ” … باقى سئوالات را باید خودمان به خودمان بگوئیم. حزب انقلاب کارگران، کارگر در آن کیمیاست. نگاه که میکنید مىبینید اساساً روشنفکران جامعه را سازمان داده است. چرا اینطور است؟ حزب انقلاب کارگرى است، چرا سازمانده کارگر نیست؟ میگوییم که جنبشى است که حقایق اساسى راجع به جامعه و جهان موجود را بیان میکند، حقایق را بیان میکند. میگوئیم حقایق قابل درک و شفافى را راجع به جهان سرمایهدارى بیان میکنیم که بورژوازى در هزار و یک رمز و راز آن را پیچیده و پنهان کرده است. پس چرا حرفمان در رو ندارد؟ چرا آخوند سر محل داستان خر دجال را میتواند به کرسى بنشاند من کمونیست این حقایق را نمیتوانم به کرسى بنشانم؟ چرا هزار و یک جور خرافه بعنوان عقل سلیم پذیرفته میشود، اما حرفهاى حقیقى من و شما بعنوان عقل سلیم پذیرفته نمیشود؟ و بعد به پژواک حرفهاى خودمان که از در و دیوار جامعه برمیگردد، گوش میدهیم میبینیم که چندان حقایق قابل فهمى بنظر نمیآیند. فهمیدن اینها به متخصص احتیاج دارد، بیشتر از هر چیزى به یک مومن احتیاج دارد. جنبش بیان حقایق چرا به این روز درآمده، جنبشى که پایهاش روى افشاى حقیقت جامعه سرمایه دارى . …… میگوید من آنتى تز جهان سرمایه دارى هستم، میگوید سرمایه دارى خود ذاتاً مرا بازتولید میکند. این جنبش را بازتولید میکند. سرمایه هرجا میرود، معادل خودش من را بوجود میآورد. پس چرا درست در مقطعى که سرمایهدارى همه منافذ این کره را پر کرده، و هیچوقت مناسبات تولید سرمایهدارى اینقدر اشاعه یافته و گسترش یافته نبوده است، چرا این جنبش در بحران است؟ مگر قرار نبود این سرمایهدارى عظیم، سوسیالیسمى به همان عظمت را در برابر خودش به میدان فرا بخواند! اینها تناقض است. این تناقضها جواب میخواهد. این جواب را از شما میخواهد. این جوابها را باید داشت. نمیشود صبر کرد. نمیشود سر را گذاشت بغل کسى و گفت انشاالله پاسخ میدهد. یا در مسیر ظفرنمون مبارزه این مسائل حل میشود. این سوالات شانتاژ کسى نیست. اینها تناقضهاى جهان واقعى بیرون ماست در رابطه با کمونیسم واقعاً موجود. اگر پاسخ نداریم، راستش حداقل باید این ظرفیت را داشته باشیم که اگر جوابى که کسى میدهد غلط است بلند شویم و بگوئیم که این جواب غلط است، مساله سر جاى خودش مانده است. باید دنبال جوابش را بگیرید. و این من را به یک تناقض دیگر میرساند. آخرین تناقضى که به آن اشاره میکنم، و آن طیف کمونیستهائى هستند که نه این سوال را دارند و نه دنبال جوابش میگردند. کمونیسم یک حرفه شده است. یک روش زندگى شده است. یک سیستم کسب نیک نامى شده است. ارتش ذخیره روشنفکران است. …. بهرحال شروع مساله اینجاست. حرف من اینست که بحث کمونیسم کارگرى پاسخ این تناقضات را دارد. یا سرنخ هاى مهمى به این پاسخ را دارد. بحث کمونیسم کارگرى جواب این مسائل است. جواب مادى اش است، جواب نظرى اش است، جواب تحلیلىاش است، جواب سیاسىاش است، جواب پراتیکىاش است” و من اضافه میکنم جوابی حزبی و سازمانی و تامین رهبری سراسری و محلیاش است.

این مشاهده واقعی از آن معضل تاریخی جنبش کارگری و کمونیستی است که در آن مقطع داشتیم و این مشاهدات سر جای خودش است. در انجمن مارکس – حکمت هم کورش مدرسی با شروع بحثش و فاکتهایی که مطرح میکند در این صورت مسئله و مشاهدات شریک است و سئوالات خودش را به آن اضافه میکند. من هم به سهم خود اینجا سئوالات جدیدتر و زندهای را به آن اضافه میکنم.

ببینید در همین سه چهار سال اخیر بحران جهانی سرمایه آمد و رفت. کجاست آن سنگربندی کمونیستی ـ کارگری در مقابلش؟ تبییناش کجاست؟ تحلیلش کجاست؟ حتی کجاست نتیجه گیریاش؟ در دوره ای فروپاشی بلوک شرق بود، کمونیسم ما تحلیل و تبیین متفاوت خود را داشت، بعد از اشغال کویت و بحران خلیج که دنیایی را بهم زد، کمونیسم کارگری ما و منصور حکمت تحلیل و تبییناش را داشت. تحلیل و تبیین همه جانبه کمونیسم ما و نه حتی سازمان ما از بحران سرمایه کجاست؟ به نظرم برای امروز و بعد از ٢٥ سال از بحثهای کمونیسم کارگری، دردناکتر از مثالهایی که منصورحکمت آن وقت مطرح میکند، مورد حرکت میلیونی طبقه کارگر فرانسه در شش هفت ماه گذشته بود. در مرکز اروپا و در کشور انقلاب دیدهی فرانسه، که کمون پاریس را هم بخودش دیده، فکر کنم به مدت یکماه و نیم طبقه کارگر صنعتی فرانسه در ابعاد میلیونی، در جنگ و جدال با طبقه بورژوا نتوانستند دو سال اضافه شدن به سن بازنشستگی را سد کنند.
بورژوازی فرانسه و نمایندهاش سارکوزی گفت که یا من را بیاندازید یا دو سال اضافه شدن سن بازنشستگی را قبول کنید! طبقه کارگر آنجا دراوج رادیکالیسمش، از من میپرسید اتحادیههای کارگری آنجا با تمام نیرویشان، در چارچوب جنبش اتحادیهای میلیتانسی نمیتوانست از آن بالاتر باشد، از آن متحدتر نمیشد وناکام ماندند. چه چیزشان کم بود؟ غیر از کمونیسم و حزب کمونیستی مدعی قدرت؟ کو آن کمونیسم متشکل و متحزب همان روزی که سارکوزی میگفت یا من را سرنگون کنید یا قانون جدید بازنشستگی را، بگوید سرنگونت میکنیم. طبعاً فقط شعار ندهد، بلکه ملزوماتش را داشته باشد، سازمانش را داشته باشد، افقش را داشته باشد، رهبری و اهرمهایش را داشته باشد و قدرتش را داشته باشد. ماجراهای یونان، پرتغال و خود انگلیس، تحولات خاورمیانه هنوز هم در جریان است. کجاست قطب کمونیستی کارگری که سنگر ببندد؟ میدانم که این تحولات کلی تأثیرات مثبت از خود به جا گذاشته و دارد، اما همین الان آن خلأ سیاست کمونیستی را میبینیم. میدانم کمونیسم و کارگر در مصر و تونس و .. هم هستند، و همین الان هیئت سه حزب ما در آنجا دربدر به دنبال دیدار و ملاقات با آنها است. اما این خلأ را پر نکردند. دارند سر این تحولات را به جای دیگری می برند. لیبی را دیدیم، به جای دیگری رفت. و تازه در میان چپ و صفوف خود ما سر یک موضعگیری درست در مورد این وضعیت لیبی انواع بحث پیش آمد. فکر کنم حزب ما یک موضعگیری درست گرفت و خیلی سریع دخالتگری نظامی غرب را محکوم کرد. بنغازی را جلو چشم ما گرفته بودند که ای داد نباید دخالت نظامی غرب را محکوم کنیم!، چون قذافی قتل عام میکند. از ماجرای بنغازی فاصله گرفتیم، امروز به دخالت نظامی غرب نگاه کنید که چه بلایی سر آن منطقه درآوردند. معلوم بود که چه کسی حق دارد و ما حق داشتیم. کل منطقه در یک تحول عظیم دارد به پیش میرود. خود ما داریم با دماسنج ابعاد تأثیر این تحولات را بر ایران اندازه میگیریم. آیا جنگ جهانی اول پیش آمد و دگرگونیهایی که به دنبال داشت، لنین و بلشویکها در یک سطح مینیمالیستی تأثیرات آن را اندازه میگرفتند!؟ یا صرفنظر از ابعاد تأثیرات، نقشه خلاقانه کمونیستی خود را ریختند و بعداً انقلاب اکتبر را سازمان دادند؟ کجایند کمونیستهایی که به صف کمونیستی در آن منطقه بگویند که ما چه نتیجهای ازآن میگیریم و چی را سازمان میدهیم و چه پراتیکی باید داشته باشیم؟ جنبش ما و حزب ما چکار میکند؟ این صورت مسئله است.

در ایران سال بعد از سال زندگی زیر خط فقر را تحمیل کردهاند ، امسال خودشان گفتهاند که یک میلیون تومان مرز خط فقر است اما با بیشرمی و روی گشاده بر میگردند و میگویند که درست است که یک میلیون تومان خط فقر است، ولی شما کارگران ٣٣٠ هزار تومان داشته باشید، همین است!کجاست آن سنگر بندی کارگری و کمونیستی؟ اینجا و آنجا مبارزه و اعتراض کارگری هست، کجاست سیاست متحد کننده کل کارگران؟ کجاست آن سیاست کمونیستی که دست بالا پیدا کند؟ ابزار و تحزبش کجاست؟ در ایران کلیه فروشی شغل است، رسماً آگهی میدهند! تحقیر هر روزه انسان، آپارتاید جنسی و غیره نُرم است، کجاست آن سنگر بندی کمونیستی کارگری در ابعاد اجتماعی در مقابل کثافت بورژوازی؟
از این مثالها حتماً شما هم به نوعی دارید. حقیقت این است که اینها صورت مسئله واقعیاند، صورت مسئله کمونیسم ما بوده، وقت خودش صورت مسئله منصور حکمت بوده، صورت مسئله کورش مدرسی در انجمن مارکس- حکمت بوده، و سالها است و امروز و در این جلسه صورت مسئله من هم هست.

٢.تفاوتها: تبیین علل جدایی تاریخی جنبش کارگری و کمونیستی


علاوه بر مشاهدات باید علل معضل تاریخی میان جنبش کارگری و کمونیستی را تبیین کرد. در این رابطه رهبر جنبش ماـ منصور حکمت، به شکل جامع در سمینار اول کمونیسم کارگری در مارس ۱٩٨٩ تبیین و استنتاجات خود را ارائه کرد. من کماکان آن تبیین و استنتاجات را درست دانسته و به آن متکیام. از اینجا من با بحث اخیر رفیق کورش تفاوتها و اختلافم شروع میشود. من و کورش مدرسی در همین ٢٥ سال در حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست کار مشترک کردهایم و فکر میکنم نه تنها در مشاهدات، بلکه در اتکا به تبیین و استنتاجات منصور حکمت در این پدیده مشترک بودیم. اما در این سمینار اخیر و هر دو بخش مکتوب آن رفیق کورش تبیین و استنتاجات دیگری از مسئله دارد و اینجا اولین محور تفاوت و اختلاف من با کورش شروع میشود. اینجا این را تاکید کنم که تبیین جدید از وقایع و اوضاع اصلاً ایرادی ندارد و راستش خیلی وقتها ضروری هم هست. اولاً به شرطی که درست باشد، دوماً در سنت ما این فرض است که میتوان از تحولات و پدیدهها تبیین مختلف داشت و به بحثهای قطبی در مقابل هم تبدیل نشود. اما اگر بر اساس تبیینهای مختلف استنتاجات مختلف هم در دستور گذاشته شد، لازم میشود تبیین و استنتاجات متفاوت خودت را در مقابلش قرار دهید. این مورد برای منی که لازم دیدم این جلسه را بگذارم این بود که تبیین غلط کورش دارد ترجمه سیاسی و عملی و سازمانی میشود و فکر میکنم که ترجمه سیاسی و عملی آن هم بسیار غلط است. به قول منصور حکمت که گفت اگر جوابی غلط بود، باید بگوییم که غلط است. و من هم اینجا میگویم تبیین، استنتاجات و ترجمه سیاسی و عملی و سازمانی بحث رفیق کورش مدرسی در این سمینارمعین غلط است.

اجازه دهید اول بگویم تبیین درست چیست و کمونیسم حکمت چی گفته است. در این رابطه و در توضیح جدایی بین کارگر و کمونیسم توجهتان را به مباحث منصور حکمت در کنگره دوم حزب کمونیست ایران، به سه سمینارکمونیسم کارگری، بحث تفاوتهای ما و بحثهای سیاست سازماندهی ما در میان کارگران و عضویت کارگری و غیره جلب میکنم. اینجا وقت نیست که حتی به رئوس تزهای این مباحث از حکمت اشاره کنم، اما اگر جوهر مسئله را در چند دقیقه گفته باشم این است: ببینید در بحثهایمان گفتیم که این جدایی کارگر و کمونیسم در دوره مارکس نبود، در دوره لنین هم نبود. اتفاقاً انقلاب کارگری اکتبر به این دلیل ممکن شد چون کارگر و کمونیسم عجین شده در هم و همسرنوشت بودند. چون جنبش کارگری و کمونیستی یک پیکره بودند. چون بلشویسم بخش انتگره اعتراض کارگر در روسیه بود. آن همسرنوشتی و عجین بودن عامل مهم وقوع انقلاب کارگری اکتبر بود. آن تحول و انقلاب بزرگ الهام بخش شد برای هر جریان و کسی که در اوایل و اواسط قرن ٢٠ خود را کمونیست و چپ میدانست. اما مسئله اینجا است که خود این انقلاب پیروز حامل تناقضاتی بود که بعداً دامن کمونیسم و چپ را گرفت. آن انقلاب پیروز شده کارگری، خود محل تلاقی گرایشات و جنبشهای اجتماعی مختلف بود. حزب بلشویک با هژمونی خط لنینی و نه با هژمونی علیالعموم بلشویکی که خود کورش مدرسی در سخنرانیهای انجمن مارکس تفاوت لنینیسم و بلشویسم را به روشنی بیان کرده، به قدرت رسید. دولت کارگری ایجاد شد و کشور بزرگی را در دست گرفت. در حزب بلشویک چه قبل از قدرت گرفتن و چه در قدرت، همزمان با خط لنینی و بلشویکی، خط ناسیونال – رفرمیستی روسی هم وجود داشت. ناسیونالیسم صنعت گرای روسی با چاشنی رفرمیستی وجود داشت. بحثهای بولتن مباحثات شوروی در دوره حزب کمونیست ایران و مشخصاً دیدگاه منصور حکمت، جوانب مختلف این پدیده را بدرستی بررسی کردهاند. در نتیجه خود انقلاب کارگری که به قدرت رسید محل تلاقی گرایشات و جنبشهای مختلف بود. تا مقطع حیات لنین توانستند که خط کمونیستی را حفظ کنند. به دو دلیل: وجود خود لنین که به مثابه سوپر اتوریته مارکسیستی که تا ١٩٢٣ در مباحثات و تعیین خط مشی و خطوط سیاسی دخالت و حضور داشت و لنگری بود. یک دلیل دیگر همداشت: بنظرم مباحث پیچیدهتری که بعداً در مقابل حزب بلشویک قرار گرفت، در دوره لنین بالا نیامد. تا مقطعی که لنین بود هنوز مباحث اقتصادی و تحول در زیربنای اقتصادی، و اقتصاد سوسیالیستی چگونه؟ بالا نیامد. بعد از اینکه دوره انقلابی سپری شد و دولت کارگری خودش را تثبیت کرد، مسئله اقتصاد جامعه روی میز رهبری حزب بلشویک قرار گرفت. مباحث داغ اقتصادی حزب بلشویک بالا گرفت. خطوط مختلف شکل گرفتند. نهایتاً دو خط مشی در مقابل هم قرار گرفتند. هیچکدامشان سوسیالیستی نبودند. نه خط استالین – بوخارین که غالب شد و نه خط تروتسکی – درژنسکی، هیچکدام لغو کار مزدی را نمایندگی نکردند. هر کدام تأکیدات مختلفی داشتند که نهایتاً راه حل هر دوی آنها به ناسیونالیسم روسی ختم میشد. ناسیونالیسم صنعت گرای روسی که به سرعت میخواست کشور صنعتی شود. خط مشی حاکم حزب بلشویک در ابعاد بیسابقه و در مدت ١٠ سال کشور شوروی را به یکی از ابر قدرتهای صنعتی تبدیل کردند، اقتصاد دولتی تحت نام اقتصاد سوسیالیستی ایجاد شد. بحث این است، حزب بلشویکی که پرچم سرخ و عکس لنین را داشت و میلیونها کارگر داوطلبانه به آن پیوسته بودند، در ادامه تحت نام میهن سوسیالیستی و اقتصاد سوسیالیستی با شدت و حدت کار میکردند و عاقبت به نیروی اتکای ناسیونالیسم روسی تحت نام کمونیسم تبدیل شدند. در نتیجه بحث این است که آن کمونیسمی که دست لنین بود کاربست اجتماعیاش عوض شد. کمونیسمی که آمده بود کار مزدی را لغو کند، حداقل تا زمان لنین ادعانامه سیاسیاش وجود داشت، بعداً کاربست اجتماعی آن کمونیسم فرق کرد. این آن تز پایهای است که منصور حکمت از علت اصلی شروع شکاف بین جنبش سوسیالیستی کارگری با جنبش ناسیونال رفرمیستی دربرگیرنده میلیونها کارگر به دست میدهد. در نتیجه بر خلاف تصور چپ سنتی، بحث “روزیونیست شدن و تغییر عقیده” نبود و به طریق اولی برای چپ و کمونیسم موجود و حزب بلشویک هم مسئله معرفتی و ناآگاهی نبود، بلکه افق سیاسی طبقاتی ناسیونال رفرمیستی بود که حزب بلشویک بعد از لنین انتخابش کرد.نتیجتاً یک قطب بزرگ شکل گرفت به اسم اردوگاه سوسیالیسم و کمونیسم با پرچم سیاسی و اجتماعی ناسیونال رفرمیسم. دولت شوروی تبدیل شده بود به الهام بخش همه کمونیسم موجود در دنیا. در بخش اعظم دنیا آن کمونیسم موجود که کارگر هم به آن سمپاتی داشت پرچم ناسیونالیسم و رفرمیسم را برداشت. در کشورهای به اصطلاح “عقب مانده” پرچم استقلال و جنبشهای آزادیبخش ملی را تحت نام کمونیسم برافراشتند. در حوزه فعالیت مستقیم ما ایران هم تأثیر داشت. الگوهای بعدی، کمونیسم چینی همین بود، اقتصاد دولتی با درجهای از رفرمیسم و پرچم ناسیونالیسم آنجا و ظاهراً آلبانی خودش چیزی شده بود و کشورهای دیگری که به همین نام عمل کردند. کل احزاب و جنبشهایی که به نام کمونیسم و چپ در دیگر کشورها فعال بودند، در واقع چیزی جز ناسیونال رفرمیسم نبودند. در ایران هم اینجوری بود:حزب توده و بعداً مائوئیستها و به مقطع انقلاب که میرسیم چریک فدایی، پیکار، خط ٣، و … چیزی جز بخشی از جنبش ناسیونال رفرمیسم نبودند، انتخاب سیاسی کرده و خودشان بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی بودند. از سر معرفتی و ناآگاهی و عدم آگاهی نبود. گفتم در شوروی هم معرفتی نبود. کارگران در ابعاد میلیونی در مقابل انتخاب قرار گرفتند. در همان دوران استالین، کارگر در ابعاد میلیونی برای ساختن میهن سوسیالیستی جان میکند. خروشچف در یکی از خاطراتش میگوید که این متروی مسکو را که دست آخر مسئول اتمام پروژهاش بودم، میبایستی در یک تاریخ معین تمام میشد و برای این منظور میبایستی ٢٤ ساعته کار کنیم، دو تا شیفت ١٢ ساعته گذاشتیم که حتی بعضی از کارگرها ١٦ ساعته و داوطلبانه کار میکردند. او میگوید خود من که عضو پولیت بورو (دفتر سیاسی) بودم بعضی وقتها ٢٠ ساعت بالای سر پروژه میماندم و کار میکردم. میخواهم بگویم که آن کمونیسم با پرچم ناسیونالیسم – رفرمیسم در بستر اجتماعی کارگر بود، از بستر اجتماعی کارگر تکانده نشده بود، بلکه متکی به کارگر نه برای لغو کار مزدی و پایان استثمار، بلکه برای تأمین امر رفرمیستی و ناسیونالیستی بود. در کشورهای دیگر هم همین اتفاق افتاد: کمونیستهای عراق اینجا نشستهاند، میدانند که حزب شیوعی عراق (مشابه حزب توده ایران) پرچمدار همان ناسیونالیسم – رفرمیسم بود و وزن اجتماعی بالایی داشت. در نتیجه میخواهم بگویم که مسئله اصلی این است که تبیین اصلی و محوری از نظر من و خط ما بعنوان کمونیسم کارگری همانی است که منصور حکمت فرمولهاش کرده است. آن هم کاربست اجتماعی کمونیسم فرق کرد. اجازه بدهید در این رابطه به سمینار اول کمونیسم کارگری منصور حکمت استناد کنیم. ” خلاصه کنم: روندهاى اجتماعى عینى باعث شد که مارکسیسم – که با انقلاب اکتبر بویژه به پرچم هر نوع سوسیالیسم انقلابى در دنیا تبدیل شد، و لاجرم سوسیالیسم را با خود معنى کرد، در مراحل بعدى قدم بقدم بدست طبقات دیگرى بیفتد و بعنوان ابزار امر اجتماعى دیگرى بکار گرفته شود. جنبش سوسیالیستى طبقه کارگر عملاً در این جریان خفه میشود. مارکسیسم بعنوان یک تئورى و یک دیدگاه از این جنبش گرفته میشود و طبقات دیگر آن را بدست میگیرند. مارکسیسم کاربست اجتماعى دیگرى پیدا میکند. ….. چرا اینها مارکسیسم را اتخاذ کردند؟ چرا این آرمانهاى ناسیونالیستى یا رفرمیستى بورژوایى نمیتوانست به اسم خودش و تحت پرچم خودش پیش برود؟ بنظر من به این دلیل که نیروى اجتماعى عظیم سوسیالیسم را در مقابل خود میبینند. نیرویى که مارکسیسم را پرچم خودش میداند. تمام مساله اینجاست که این قدرت طبقه کارگر و جنبش اجتماعى کارگرى براى سوسیالیسم است که بورژوازى را در موارد مختلف ناگزیر کرده است امیال خودش را تحت عنوان سوسیالیسم پیش ببرد. جناح چپ بورژوازى که به چیزى شکوه دارد و میخواهد نیروى کارگر را ضمیمه جنبش خود کند. این نشاندهنده نفوذ مارکسیسم و تعلق واقعى مارکسیسم به طبقه کارگر و گرایش واقعى آن طبقه به مارکسیسم است.”

میخواهم بگویم که آن جنبشهای ناسیونال – رفرمیستی وسیعاً طبقه کارگر را با خودشان بردند و فقط کمونیسم نیست که در آن بستر اجتماعی قرار میگیرد. به نظر من این جوهر تبیین اصلی است و گفتم که این تبیین از موقعیت کمونیسم و چپ ایران مبنای اصلی تحلیلهای ما هم در مقطع انقلاب ٥٧ و بعدها بود. حزب توده را اینجوری بررسی کردیم. گفتیم که حزب توده افق اقتصادیاش با جناح دولتگرای اقتصادی جمهوری اسلامی خوانایی دارد، و ملی گرایی و ضد امپریالیستگریاش به لحاظ سیاسی با جمهوری اسلامی خوانایی دارد، پس انتخاب کرد و با جمهوری اسلامی رفت. حزب توده و بعداً اکثریت خیلی آگاهانه و روشن به مثابه یک حزب بورژوایی با جناح خمینی رفتند و با موسوی آنموقع دولتگرای اقتصادی رفتند، با جناح متحجرتر رفتند نه با بنی صدر که لیبرالتر بود. بقیه چپ هم همینطوری بود، انتخاب میکردند. رفتند پشت سر جمهوری اسلامی از این جناح به آن جناح. هیچکدام نا آگاهانه نبود از سر منافع طبقاتی و جنبشی روشنی بود. و این پایه تحلیل و تبیین ما از چپ خرده بورژوایی و بورژوایی ایران بوده و هست.

۳- چپ ایران : معضل معرفتی، اخلاقی یا انتخاب سیاسی، طبقاتی


بر اساس آنچه که در بالا مستند کردم، یک محور دیگر اختلاف من با کورش در این سخنرانی معینش به تبیینش در برخورد به چپ ایران و جایگاه این چپ در برخورد به این معضل تاریخی جنبش کارگری و کمونیستی بر میگردد. برای توضیح منظورم، بگذارید به خود مبحث رفیق کورش استناد کنم. کورش نوشته است:

“واقعیت اینست که چپ موجود اصولاً نه سرمایهداری را میشناسد و نه کارگر و حرفی برای گفتن به کارگر ندارد.” درادامه ” اشاره کردم که به اعتقاد من در چپ ایران جامعه و مفهوم اجتماعی یا اصولاً جایی ندارد و یا آنجا که پیش میاید به عنوان اشتهار ومعروف بودن ( celebrity) مثل هنرپیشه و خواننده و ورزشکار و غیره معنی میشود”.
در جای دیگر “در باره مضرات قوم پرستانه ناسیونالیسم ترویج میکنیم بدون اینکه حتی ارتباط ناسیونالیسم با بورژوازی و تفرقه در میان کارگران را متوجه باشیم” در جای دیگر “کمونیسم از بعد اجتماعی تکانده شد” به همین چند نقل قول که گویایند، بسنده میکنم .

این تعبیرها و این بیانات کورش جواب غلطی است به مختصات چپ به ویژه در رابطه با جدا افتادنش از جنبش طبقه کارگر. این نوع نقد به چپ، نقدی سطحی، معرفتی و اخلاقی است. این با آن تبیین اساسی که میگوییم “کاربست اجتماعی کمونیسم فرق کرد” تفاوت اساسی دارد. میگوید که چپ موجود ایران سرمایهداری را نمیشناسد. اینطور نیست. من کاری به چپهای مریخی و محافل دوـ سه نفره ندارم. ترندهای اصلی چپ را در نظر بگیریم، سنت حزب توده، اکثریت و راه کارگر، یا سنت کومهله و از حزب کمونیست ایران آمده، موارد بیشتر اینها اتفاقاً چپهای اجتماعیاند و اتفاقاً سرمایهداری را خوب میشناسند و آنهایی که رفتند در کنار جناحهایی از سرمایهداری ایستادند، آگاهانه این کار را کرده و انتخاب کردهاند. حتی ما در مورد رابطه خمینی متحجر و آخوند با سرمایهداری اینطوری توضیح ندادیم. ، آن وقتها که کل چپ ایران گیج شده بود که خمینی حافظ منافع خرده بورژوازی “بالایی یا پایینی” است، حدود ۳۰ سال قبل منصور حکمت در کتاب دو جناح ضد انقلاب بورژوا – امپریالیستی گفت این بورژوازی انحصاری ایران را نمایندگی میکند. خود خمینی یک کارخانه هم نداشت! نمیدانم چقدر هم مکانیسم کارکرد سرمایه را میشناخت، به نظرم خوب نمیشناخت. به همین دلیل هم امپریالیستها دستش را باز گذاشتند که انقلاب را سرکوب کند. بحث آگاهی و ناآگاهی نیست. اتفاقاً در مورد سنت حزب توده و اکثریت و .. همیشه گفتهایم که از سر تشخیص منفعت اقتصای و سیاسی، عموزادههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جناح دولتگرای اقتصادی جمهوری اسلامی بودند. یا اینکه کورش میگوید چپ کارگر را نمیشناسند و حرفی برای کارگر ندارند. منظور کدام چپ است؟ درست است که چپ مریخی و حاشیهای کارگر را نمیشناسد، اما چپ بورژواییِ اجتماعی کارگر را میشناسند و برای کارگر حرف دارند، اما حرف ضد کارگری دارند، حرف غیر کارگری دارند. سنت حزب توده – اکثریت و راه کارگر شب و روز و چندین دهه است حرف ضد کارگری برای کارگر دارند. در کردستان کومهله ای که اجتماعی است و کارگر را میشناسد، حرف غیر کارگری برای کارگر دارد. کارگر را به نیروی جناح چپ ناسیونال رفرمیست کرد تبدیل کرده است. در نتیجه نگاه که میکنید در این تبیین کورش که چپ سرمایهداری را نمیشناسند، کارگر را نمیشناسند، مفهوم جامعه را نمیفهمند، بحث تقلیل داده میشود به سطح معرفتی و عدم آگاهی. این غلط است و غیر مارکسیستی است. همه چپها چه در ایران و چه هر جای دنیا دارند آگاهانه انتخاب سیاسی میکنند. در مورد ناسیونالیسم گفته میشود که از طرف چپ ترویج میشود، اما رابطهاش را با تفرقه در میان طبقه نمیفهمند. باز نقد معرفتی. اینطوری نیست. من یک مثال زنده بزنم. زمانی که ما جزوه “فدرالیسم ارتجاعی است” را نوشتیم خیلی خوب میدانستیم که مضرات این فدرالیسم برای طبقه کارگر و صف آزادیخواهی چیست. همان زمان راه کارگر فرمولهاش کرد که “فدرالیسم دمکراتیک و انقلابی” است. همانطور که ما آگاه بودیم که این ارتجاعی است، راه کارگر از منفعت جنبش خودش آگاه بود که فدرالیسم “خوب است و انقلابی”. چرا؟، چون راه کارگر بخشی از بورژوازی است، بخشی از آن ناسیونالیسم است که به فدرالیسم احتیاج دارد و آنوقت پلاتفرمش بود. اتفاقاً راه کارگر نمونه خاصی در چپ ایران است. قول میدهم که خود سازمان راه کارگر در فردای ایران فدرالیستی، کمیته آذربایجانشان با کمیته کردستانشان از سر ناسیونالیسم محلیشان و فدرالیسم با هم در خواهند افتاد. ناسیونالیسم بشدت در میان راه کارگر عجین شده است. ناسیونالیسم آذری در میان ترک زبانهایشان، ناسیونالیسم کرد در میان کرد زبانهاشان، بر اساس هویت ملی خود آن سازمان فدرالیستی است. ما ٢٨ سال قبل در جنگ با حزب دمکرات که راه کارگر جانب حزب دمکرات را گرفت، گفتیم که راه کارگر سخنگوی بورژوازی در کردستان است. نگفتیم طفلکی راه کارگر بورژوازی کردستان را نمیفهمد و به این دلیل در کنار حزب دمکرات ایستاده است. در نتیجه اینجا بحث بر میگردد سر انتخابهای سیاسی ـ طبقاتی که جنبشها و احزاب چپ انتخاب میکنند. در رابطه با انتخابهای سیاسی اتفاقاً رفیق حسین مرادبیگی ( حمه سور) در نوشته خودش در نقد نوشته رفیق کورش نکات باارزشی گفته است. من در مقدمه میخواستم اشاره کنم، در محورهای مهمی با نوشته حمه سور هم جهتی دارم. در نتیجه در مورد اینکه ناسیونالیسم را خوب توضیح میدهند یا نه، مسئله معرفتی نیست، بلکه آنچپ خود بخشی از ناسیونالیسم است. جناح چپ آن است که مارکسیسم را به عاریت گرفته است. کومهله که در رأسش ابراهیم علیزاده است، آگاهانه ناسیونالیسم کرد را انتخاب کرده است. برای خودش گذاشته که جناح چپ جنبش ملی باشد. برای خودش گذاشته که یک “رهبر ملی خوب” باشد. آنهای دیگر از جمله امثال هجری و مهتدی آبروباختهاند. اینها میخواهند یک سازمان معتدلتر و محترمتر و خوبتر جنبش ملی کرد باشند. من مثالی بزنم و فکر کنم وقت خودش از ابراهیم علیزاده(دبیر اول کومه له) شنیدم. از جلال طالبانی نقل میکرد که آن وقت خودش را چپ و سرخ و طرفدار مائو دانسته، رفته بوده چین و مائو و چوئنلای(نخست وزیر وقت و نفر دوم حزب کمونیست چین) را ملاقات می کند. طالبانی و … با آب و تاب میگویند سوسیالیست کردستان عراق هستیم، میخواهیم که پرولتاریا را به میدان بکشیم و سازمان درست کنیم و انقلاب اجتماعی را سازمان دهیم و غیره. چوئنلای برمیگردد و به طالبانی میگوید، به نظرم لازم نیست پرولتاریا را متشکل کنید و انقلاب اجتماعی بکنید، برگردید و تضمین کنید رهبر ملی خوب باشید این بهتر است. آن قطب کمونیستی جهانی اینجوری گفته بود. میدانید چرا؟ چون خود چین کمونیست یک قطب ناسیونالیستی تحت پوشش کمونیسم بود. گذاشته بود قطب ملی چپ خوب باشد در جهان در مقابل قطب بَده که به نظرشان سوسیال امپریالیسم شوروی بود. از مائو به بعد که به نام کمونیسم در چین در قدرتند، مگر لغو کار مزدی هیچوقت در چین اتفاق افتاد؟ نه
در مورد اشتهار و هنرپیشگی چپ اگر کورش یک محفلی مثل محفل “اتحاد کمونیسم کارگری” با مسئولیت علی جوادی و آذر ماجدی را میگوید، بنظر من هم درست است که هنوز از سر اشتهای هنرپیشگی سیاسی ظاهر میشوند. اما چپ بورژوایی ایران عمیقاً مفهوم اجتماعی را درک کرده است. سنت اکثریت – توده، سنت راه کارگر و کومهله دارند به نیازهای جنبشی بخشی از جامعه جواب میدهند. اینجا هم دوباره بحث معرفتی میشود که گویا جامعه را نمیفهمند و نمیبینند. من تمام این نوشته کورش را زیر و رو کردم یکبار هم به این تبیین پایهای ما “کاربست اجتماعی کمونیسم فرق کرد” برنگشته است. و نتیجه گیری آخرش این است که کمونیسم از بعد اجتماعیاش تکانده شده است! غلط است، من مثال زدم که کمونیسم روسی – ناسیونالیسم تحت پوشش کمونیسم – میلیونها کارگر را با خودش برد. در نتیجه من روی اینها مکث کردم و از محورهای اختلافم این بود که کورش مسئله چپ را معرفتی و از سر آگاهی و نا آگاهی توضیح میدهد نه از سر انتخاب سیاسی آن چپ و در نتیجه غلط و غیر مارکسیستی است.

مثال دیگر بزنم، بارها در بر خورد به پوپولیسم در حزب بحث کردیم و خود کورش بیش از همه تاکید داشت که پوپولیسم انحراف نیست، خودش بخشی از جنبش خرده بورژوایی و بورژوازی است که چپ انتخاب کرده است. این برخورد تفاوت دارد به نسبت اینکه بگوییم این چپ ایران سرمایهداری را نمیشناسد، جامعه را نمیشناسد و از سر معرفتی نقدش کنیم. این نوع برخورد با کل تبلیغ خودمان در مورد چپ بورژوایی بویژه در دوره جنبش سبز که حزب حکمتیست داشت و در رأسش کورش مدرسی بود فرق میکند. ما در دوره سبز کل چپ ایران را از سر انتخاب سیاسیاش به نقد کشیدیم. از حزب کمونیست کارگری تا راه کارگر و توده و اکثریت حتی حزب کمونیست ایران دقیقاً انتخاب کردند که جناح چپ آن جنبش جاری سبز باشند، افق سیاسی و اقتصادیشان آنجا تأمین است. حمید تقوایی در رأس حزب کمونیست کارگری تصمیم گرفته که با آقای موسوی کشتی نگیرد. در این راستا انقلاب کارگری را هم به انقلاب انسانی و حکومت کارگری را به حکومت انسانی تغییر میدهد. امروز هم حاضر است منشوری بدهد که با لایههایی از سبز و حتی خود موسوی بسازد. اما در مقابل تصمیم گرفته در مقابل من و توی کمونیست کارگری حکمتیست بایستد، که دیروز در یک حزب با هم بودیم. اینها انتخاب سیاسی است نه معرفتی. برخورد مانیفست را به جنبشهای بورژوایی چپ نگاه کنید. خود کورش پارسال ترویجش کرده است. مانیفست در مورد سوسیالیسم فئودالی نمیگوید چون بازمانده سیستم قبلیاند، پس سیستم سرمایه را نمیفهمند. میگوید که اینها آن بخشیاند که در گذشته زندگی میکنند، از موضع فئودالی قدیمشان سرمایهداری را قبول ندارند، انتخاب کردند و در عین حال نمیشود با همان پرچم قدیمی هم به میدان آمد و با پرچم جدید از این شکایت دارند که چرا کارگر بیکار است، چرا بزهکاری به وجود آمده است. سوسیالیسم خرده بورژوایی آن بخشی است که میترسد بورژوا بزرگه سهمش را بخورد. از این سر دارند اعتراض میکنند. سوسیالیسم بورژوایی خودش جزو همان جنبش بورژوازی است و بخاطر اینکه امر بورژواییاش پیش برود، باید پرچم رفرمیسم را هم به آن اضافه کند. مانیفست به همه ترندهای سوسیالیسم غیر کارگری و بورژواییاینطور برخورد کرده است. نه بحثش معرفتی است، نه از سر میشناسد و نمیشناسد توضیح میدهد. بحث انتخابهای سیاسی است که برخورد ما هم در ادامه همین بوده است. در نتیجه من فکر میکنم که بحث کورش اینجا تقلیل پیدا میکند به معرفتی بودن، به نا آگاه بودن به جای انتخاب سیاسی. این نقد مارکسیستی نیست چون اخلاقی و معرفتی میکند و جایگاه انتخاب سیاسی و نقد به افق و تصویر چپ را فرعی میکند و به همین دلیل نتیجه سیاسی از این بحث غلط است. در نتیجه وقتی تبیین این شد که چپ مشکل معرفتی و ناآگاهی دارد، قاعدتاً تصور میشود در پروسهای میتواند آگاه شود. یک چپ قابل قبولتر و محترمتر و در بستر یک جنبش فرض گرفته میشود. نتیجتاً اشتراکات چپ و نه تمایزات با آنها به نقط عزیمت برخورد رفیق کورش تبدیل میشود. تمایز سیاسی حزب حکمتیست با بقیه چپ فراموش میشود، رابطه سیاسی و خطی و سازمانی کمیتههای کمونیستی مورد نظر رفیق کورش با احزاب چپ موجود ـ همان چپی که از نظرما چپ بورژوایی است، مجاز شمرده میشود و انتظار شیفت کردن و تغییر احزاب چپ موجود به طرف کمونیسم و کمیته کمونیستی ـ که توهمی بیش نیست، در مبحث رفیق کورش مطرح میشود.

۴- چپ بورژوایی : شیفت کردن یا ایزوله کردن


یک نتیجه مضر این تبیین معرفتی اخلاقی از چپ و ندیدن تمایز سیاسی چپ کمونیستی و چپ بورژوایی توسط رفیق کورش، در سمیناری که قرار است راه حل به جدایی بین جنبش کارگری و کمونیستی نشان دهد و حزب کمونیستی و سازمان کمونیستی پایه یعنی کمیته کمونیستی را نتیجه بگیرد، این است از شروع تا پایان سمینار، در تبیین و در استنتاجاتش چپ به طور کلی و به گفته خود رفیق کورش با نقطه اشتراکاتشان به نقطه عزیمت برخورد او و به عنوان موضوع کار وارد تبیین و چه باید کرد او میشود، درست برعکس نقطه عزیمت تاکنونی ما به عنوان کمونیسم کارگری که متمایز شدن از افق، تصویر، سنت، سبک کار و سازمان چپ موجود یک محور پافشاری کمونیسم ما برای شکل دادن به یک قطب متمایز کمونیستی و کارگری و اجتماعی متفاوت بوده است و این هم یکی از محوریترین اختلاف و تفاوت من در این مبحث با رفیق کورش است.

در صورتیکه نقد کمونیسم کارگری حکمت در اولین سمینار آن از نقد چپترین جریان آنموقع که مارکسیسم انقلابی بود، شروع شد. کمونیسم کارگری ما نقد و تمایز خود را با منتهیالیه چپ رادیکال شروع کرد و نه چپ به طورکلی . منصور حکمت گفت و نوشت که مارکسیسم انقلابی در تئوری مارکسیستی است، اما بستر اجتماعی آن مثل بقیه چپ است و باید تغییر ریل اجتماعی دهد و در بستر اجتماعی ـ کارگری قرار گیرد. همان موقع نظرمان این نبود که سنت توده و اکثریت و راه کارگر و دیگر شاخههای چپ خرده بورژوایی و بورژوایی و حتی حزب کمونیست ایران با همه گرایشاتش میتوانند شیفت کنند و به پر کردن شکاف بین کارگر و کمونیسم و ایجاد سازمان پایه کمونیستی کمک کنند، یا از بستر آنها یک نطفه کمونیستی یا سازمان کمونیستی شکل بگیرد. تازه الان ٢٥ سال گذشته و در این مدت فروپاشی بلوک شرق اتفاق افتاده است. چپ غیر کمونیستی و غیر کارگری راستتر شدهاند. اسمها عوض شده است. دوم خرداد آمد. چپ یک جور دیگر شده، جنبش سبز آمد و حتی آنهایی را که هفت سال قبل با هم در یک حزب بودیم را همراه خود برد. چپ بورژواییتر شده است. چطور میشود این چپ آن هم در مبحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” جزو صورت مسئله و موضوع کار باشد. این بازگشت به چپ به طور کلی از منظر کمونیسم کارگری حکمت مجاز نیست و غلط است و بر خلاف سنت تاکنونی ما آوانس بزرگ سیاسی به چپ است. آوانس آنجا است که این چپ قابل شیفت کردن و تغییر است. کورش در بخش مربوط به رابطه کمیتههای کمونیستی و احزاب چپ موجود نوشته است ” درست است که این کمیتهها با پروسه تغییر و یا متعین شدن خطی خود روبرو هستند اما احزاب چپ نیز با مصاف تغییر خود روبرو هستند. حزبی در این رابطه شانس دارد که ضرورت این شیفت طبقاتی و اجتماعی در صحنه جامعه ایران را نه تنها در حرف، بلکه در عمل دریابد و خود را تغییر دهد” بر این اساس کمیته کمونیستی میشود پروژه مشترک با آنها. این برعکس برخورد تاکنونی ما است. این انتظار شیفت طبقاتی اجتماعی از چپ توسط کورش را مقایسه کنید با نقطه شروع سیاست سازماندهی ما درمیان کارگران در همان صفحه اول “این چپ در مجموع جناح چپ طبقات دیگر بوده است. تفکر خود، نگرش سیاسی و اهداف و روشهای عملی خود را از افق سیاسی وزیست اجتماعی طبقات دیگر گرفته است. جدایی کمونیسم از این چپ باید یک جدایی قطعی باشد. میراث چپ غیر کارگری، یعنی جناح چپ بورژوا- مکراسی و بورژوا – رفرمیسم در ایران را باید به طور کامل به دور افکند” جزوه سیاست سازماندهی از منصور حکمت.

بر این اساس ما چپ را شناختیم و به آن برخورد کردیم تا ایزولهاش کنیم. افق، تصویر و سیاستش را ایزوله کنیم و در مقابلش صف متمایز خودمان را ایجاد کنیم. در نتیجه بحث ما ایزوله کردن آن چپ و نه توکل به شیفت کردن آن است. در نتیجهی این بحث کورش قطب شفاف کمونیستی گم میشود. به همین دلیل کورش در این بحث حزب حکمتیست را با کل این چپ در یک صف میگذارد واین غلط است. از نظر من حزب حکمتیست در یک جمله در افق سیاسی و پرچماش قطب مقابل چپ است. در سوخت و ساز و بستر اجتماعی خویشاوند بقیه چپ است. خویشاوندی در سوخت و ساز اجتماعی با بقیه چپ قابل نقد و طرد و پشت سرگذاشتن است. اما به شهادت همین جنبش سبز، پرچم سیاسی ما متفاوت است. یکسان دیدن حزب حکمتیست با بقیه چپ ظاهراً نقدی رادیکال است، اینطور نیست، اتفاقاً آوانسی به حزب حکمتیست است. چون نه چپ به طور کلی بلکه این کمونیستها و مشخصاًحزب حکمتیست است که باید در مقابل رسالتی که میبایست به انجام برساند، یعنی عجین کردن کمونیسم و کارگر در یک جنبش واحد و پی گذاشتن حزب واحد کمونیستی درون طبقه کارگر جوابگو باشد . حق دارند و از ما میپرسند بعد از ٢٥ سال از مباحث کمونیسم کارگر حکمت، ما مارکسیستهای انقلابی، کمونیستهای کارگری و ما حزب حکمتیست، جواب دهیم که چرا شکاف بین کارگر و کمونیسم هنوز سر جای خودش است. نه راه کارگر و کومهله و حتی حزب کمونیست کارگری فعلی سبز و بورژوایی شده و چپهای دیگر. ما باید جواب دهیم و به خودمان آوانس ندهیم. اگر امروز منصور حکمت اینجا سخنرانی میکرد، ما حق داشتیم بپرسیم که منصور حکمت ٢٥ سال گذشت و خودت تبیین کردی و خودت راه حل نشان دادی، توضیح بده چراصورت مسئله سرجای خودش است. منصور حکمت تا زمانیکه نقش فعال سیاسی داشت یعنی تا سال ٢٠٠۰ را توضیح داده است. در سمینارهای دوم و سوم کمونیسم کارگری هست. امروز وظیفه ما و مشخصاً رهبری حزب حکمتیست و امثال کورش و من که سمینار میگذاریم، است که جوابگو باشیم و مسئولیت پذیر باشیم. بقیه چپ جزو صورت مسئله نیست و در صورت مسئله جدایی بین کارگر و کمونیسم شریک نیست. چرا از او توقع داشته باشیم راه حل نشان دهد؟ چپ بورژواییشکاف جنبشی ندارند، بلکه چسپیدهاند به جنبش خودشان. طرف رفته در جنبش ملی خودش. شکاف کجاست؟ کومهله، راه کارگر، حزب کمونیست کارگری ایران شکاف جنبشی ندارند. هر کدام در جنبش ملی بورژوایی شان جایی برای خود دست و پا کرده و جناح چپ جنبش ملیشان هستند. ما کمونیستهای کارگری و ما حزب حکمتیست میدانیم هنوز کارگر و کمونیسم دستشان در دست هم نیست. ما مسئله را داشته و داریم، ما تبیین داشته و داریم ، ما راه حل داشته و داریم و ما باید جوابگو باشیم .


٥- کمونیسم پرولتری، یا بورژوایی : کدامیک باید جواب دهیم؟

نقد چپ و سنتهای چپ تا آنجایی که باید آن سنتها را شناخت و چپ کمونیستی و چپ کارگری تماماً از آن فاصله بگیرد خیلی لازم است. اما اگر نقطه عزیمت پرداختن به چپ از آنجا موضوعیت پیدا کند که احزاب چپ موجود چنان تغییر کنند که به نزدیک کردن جنبش کارگری و کمونیستی کمک کنند و در سازمانیابی کمونیستی و کمیته کمونیستی شریک شوند، بسیار اشتباه و غلط است و این جزو بحث رفیق کورش است. چون گفتم این چپ انتخاب سیاسی کرده است و خودش جزو بورژوازی است و شکاف جنبشی و طبقاتی ندارد. راه کارگر از روز اول جناح چپ بورژوازی ایران است و عاقبت در این جناح بندیهای بورژوازی جای خودش را تعیین میکند. مادام بورژوازی وجناح راستش هست، جناح چپش هم هست و پایهی اجتماعی خودش را دارد. اینها با تناقض اجتماعی و مشکل اجتماعی که ما با آن روبرو هستیم، روبرو نیستند. نمونه دیگر کومهله حزب کمونیست ایران است. اینها جزو جناح چپ جنبش ملی کرد هستند. جنبش ملی کرد درکردستان قوی است و جناح چپش هم قوی است. یا حزب کمونیست کارگری ایران بعداز جدایی ما یکدوره معلق بود، ولی الان جای خودش را در جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی پیدا میکند و جزو جنبش سبز میشود. به هر نسبت در این مسیر پیش میروند، رفتار و سنتهایشان هم تغییر میکند. اتفاقاً آنها الان دنبال هنرپیشگی سیاسی نیستند، مثل این محفلی که اسمش “اتحادکمونیسم کارگری”است. ظاهراً جا افتادهتر و معتدلتر از گذشته، اهل دیالوگ با جناحهای راست و چپ جنبش سبز، اهل توجه جلب کردن مدیای غربی و دولتها هستند. نشست و برخاستهای خود را با فعالین و ایدئولوگهای جنبش سبزدارند. طرف دارد در جناح چپ بورژوایی جای خودش را پیدا میکند و بر این اساس استراتژیش را تغییر میدهد. انقلاب کارگری و حکومت کارگری را به انقلاب انسانی و حکومت انسانی تغییر میدهد. منشور سرنگونی که الان منتشر کردهاند و شخصاً مفصل دربارهاش نوشتهام و در نشریه کمونیست هم چاپ شده، اتفاقاً برای سرنگون کردن کلیت جمهوری اسلامی نیست. برای جایگزین کردن جناحی از بورژوازی با جناح دیگر است. برای به دست آوردن دل جناح چپ جنبش سبز است. در میان لایهای از جنبش بورژوایی سبز اطراق کرده و شکاف و جدایی اجتماعی احساس نمیکنند. معضل تاریخی جدایی جنبش کارگری و کمونیستی گریبان ما فعالین و رهبران کمونیست را در هر جا که هستیم، گرفته است. درست مثل ٢٥ سال قبل گریبان ما کمونیستهای کارگری و حکمتیست را گرفته است. موضوع کار از اینجا شروع میشود و نه از چپ موجود. آنوقت کمونیستهای درون طبقه کارگر و بخش متحزب در حزب حکمتیست باید جوابگو باشد نه احزاب چپ موجود آنطور که کورش به آنها توکل کرده و در پروژه کمیته کمونیستی دخالتشان میدهد. به نظرم این موضوعی که الان روی میز ماست به نظرم باید روی میز کارگر کمونیست شرکت نفت و ماشین سازیها و ایران خودرو و همه مراکز کلیدی کارگری ایران هم باشد. این معضل ذهنی ما رهبران حزب حکمتیست نیست که برایش سمینار میگذاریم، معضل واقعی رهبر کارگری و کمونیست در کارخانه و محل و گرایش کمونیستی طبقه کارگر در محل کار و زیست است که هنوز فاقد تحزب کمونیستی خودش است. در کارخانه و مراکز کار اعتراض و مبارزه اقتصادی را هم دارد اما رهبری و سیاست کمونیستی در آن مبارزه دست بالا پیدا نمیکند، هنوز سیاست کمونیستی در ابعاد سراسری ایران هژمونی ندارد. در نتیجه از سر گرایش کمونیستی طبقه کارگر و ما هم متعلق به آن باید برای جوابگویی حرکت کرد، نه از سرچپ و احزاب چپ موجود، این صورت مسئله گمراه کنندهای است که این مبحث رفیق کورش به ما تحمیل کرده است. برای پایان دادن به این عدم همسرنوشتی کارگر و کمونیسم، به همان نسبت که ما در حزب حکمتیست باید جوابگو باشیم، به نظرم کارگر کمونیست و رهبر کمونیستی کارگری مراکز کارگری اصلی ایران هم باید روی میزشان بگذارند و به آن جواب دهند. ما به عنوان بخش متحزب و علنی دور از سوخت و ساز اجتماعی داریم راه وصل شدن به آن سوخت و ساز را پیدا میکنیم، به نظرم کارگر کمونیست هم در محل کار باید بگوید، من جزو سوخت و ساز مبارزه کارگری هستم، در اعتراض کارگری هستم ولی چرا سیاست درست ما دست بالا پیدا نمیکند، چرا به اندازه کافی با هم جنسهای کمونیست خودم متحد نیستم و ابزار و اهرم اینکار چیست و آن وقت مسئله تحزب کمونیستی درون طبقه کارگرعاجل میشود. و چرا هنوز فاقد حزبم به جلو میاید. به زعم او اگر این حزبهایی که به نام کمونیسم و کارگر به درد نمیخورند، در نتیجه حزب کمونیستی در برگیرنده کارگران کمونیست را بسازد. یا اگر حزب حکمتیستی هست و با پرچم سیاسی کمونیستی و البته با ایرادات فراوانی هم که به آن وارد است، اما مادام عطش این عجین شدن با طبقه کارگر را دارد، به آن نزدیک شوم و آن حزب را به حزب خود، حزب کارگران کمونیست تبدیل کنم.

به عنوان نتیجه این قسمت، چپ بورژوایی موضوع کار نیست. اتفاقاً یکی از شاخصهای پیش روی در جهت شکل دادن به قطب کمونیستی کارگری به تمام معنا باید چپ بورژوایی را در افق و سیاست و سازمان ایزوله کرد.


٦- حزب حکمتیست و موانع کارمان


اگر صورت مسئله همانند شروع مباحث کمونیسم کارگری درست سرجای خود قرار گرفت. آنوقت سئوال به درست این خواهد بود، که چرا کمونیستهای کارگری متعلق به خط حکمت بر اساس تبیین و راه حل درست سمینارهای کمونیسم کارگری و انبوه ادبیات کمونیستی حکمت و چرا حزب حکمتیست نتوانسته این پروسه عجین شدن طبقه کارگر و کمونیسم را به نقطه قابل اتکایی برساند. به نظرم رهبری حزب حکمتیست باید جوابگو باشیم. در همان سمینار انجمن مارکس – حکمت در بیستم نوامبر، کورش به عنوان یک چهره شناخته شده درجنبش کمونیستی و کسی که در راس این حزب بوده است در آن بحث میبایست بگوید حزب حکمتیست که خود سالها در راس آن بود، کجای ماجراست و موانع سر راه چه بوده و مشکلات چه بوده است.همانطور که روش منصور حکمت بود و هر بار به این مسئله اساسی برگشته به این سئوال واقعی هم جواب داده است. منصور حکمت تا زمانی که به سال ٢۰۰۰ میرسد در دو سمینار جمعبندی مجدد از “مبانی کمونیسم کارگری” گفته کجای کاریم و پیشروی و موانع چی بوده است. بعد از او را ما باید جوابگو باشیم. در بررسی موانع سر راه یکی میتواند، برگردد و بگوید آن تبیین و راه حلهایی که منصور حکمت میگفت درست نبوده و به شرطی که روشن کند که درست نبوده است. من در این دو ساله اخیر به مبانی پایهای حکمت مراجعه کردم و اتفاقاً در پرتو وقایع جدید بیشتر به درستی راه حلها و تبیینها ی حکمت معتقد شدم. آن تبیینی که از کل ماجرا داشتیم، آن دکترین همه جانبه کمونیسم کارگری که پیشنهاد شد، در ابعادمختلف در جای خود و با قوت خودش باقیست اما به نظرم در راستای اجرا و عمل کردش با مانع روبرو شدیم. موانع چه بود؟

گفتم تا سال ٢۰۰۰ در سمینارهای دوم و سوم کمونیسم کارگری منصور حکمت جمعبندی شده است. در ادامه و از آن سال تاکنون من به محورهای مهمی از مشکلات سرراه که مانع پیشروی بوده، خیلی فشرده اشاره میکنم.

الف – از دست دادن منصور حکمت: اوج کارو فعالیت منصور حکمت در کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران که برای اولین بار علنی برگزار شد، تجسم پیدا کرد. بعد از آن و دو سه جلسهای که در انجمن مارکس برگزار کرد، متاسفانه مسئله مریضی او پیش آمد و در سوخت و ساز فعال بالای حزب نماند. از من میپرسید اولین مانع ما در مقابل شتاب پیشروی قبلتر و عجین شدن با طبقه کارگر از دست دادن حکمت است. اگر از دست دادن لنین رهبر انقلاب اکتبر خلاء بزرگی بود برای حزب بلشویک آنهم در بطن تحولات و مباحث مهمی که که در جریان بود، برای ما هم همین طور بود روز اول میدانستیم خلاء بزرگیست. الان از هر زمان بیشتر میبینیم. خلاء یک رهبری کمونیستی در اشل وسیع اجتماعی روبه ایران و طبقه کارگر نه فقط رو به حزب با تز و تئوریها و سیاستهایش با افق وسیع و بلند مدت، باقطبی کردنهای استادانه و واقعیش یک عامل تعیین کننده بود، که فوراًتاثیراتش در حزب کمونیست کارگری ایران معنا پیدا کرد، که دقیقاً مثل حزب بلشویک حامل خطوط مختلف سیاسی بود. با فرعی شدن نقش منصور حکمت و بعداً با از دست دادنش تناسب قوای بین خطوط سیاسی درون حزب کمونیست کارگری ایران به نفع خط چپ سنتی تغییرکرد. آن خط چپ سنتی و ماقبل کمونیسم کارگری حکمت که امروز سر از جنبش بورژوایی سبز درآورده است. جدالهای دوساله و انرژی گرفتنها تا قبل از جدایی و بعداًانشعاب و لطماتی که بر پیکره جنبش ما وارد شد. بعداً به نام کمونیسم کارگری سرنگونی طلبی صرف و ضد رژیمیگری صرف و رها کردن افق و سیاست و پراتیک سوسیالیستی چنان به سرعت آنها را با خود برد، که با تئوریزه کردن “انقلاب، انقلاب” پشت هر جریان ارتجاعی و ناسیونالیستی صف کشیدند و با سر در جنبش سبز و در جناح چپ بورژوازی هضم شدند.هنوز دگردیسی بیشتر این جریان به طرف راست را باید انتظار داشت.

ب‌ به نظر من حزب حکمتیست بعد از منصور حکمت و در دل آن کشمکشهای درونی پرچم کمونیستی درستی را برفراشتیم. خط اتصالمان با خط حکمت قوی بود و همین باعث شده پرچم شفاف کمونیستی را دردل این گردبادهای سیاسی و حزبی تا بحال حفظ کنیم. اما ما هم موزون حرکت نکردیم. اگر بازماندگان در حزب کمونیست کارگری ضد رژیمی گری و سرنگونی طلبی صرف را تماماً تئوریزه و به هست و نیست خود تبدیل کردند. ما این کار را نکردیم، اما ما هم از عواقب آن تماماً مبرا نبودیم. به نظرم در دورهای که امید به سرنگونی سریع در افکارو اذهان جامعه و یا دقیقتر در فضای اپوزیسیون موج میزد، در ایجاد یک جانبهنگری و تعیین اولویتها و مشغلههای یک بعدی معطوف به جنبش سرنگونی بر ما هم تاثیر گذاشت. به نظرم آنچه در جنبش سرنگونی انجام دادیم غلط نبود، اما همه جانبگی رهبری کمونیستی را تامین نکردیم. رهبری کمونیستی همه جانبه میبایست هم حواسش به نقش حزب در جنبش سرنگونی باشد و هم حواسش به ابعاد کارش در جنبش مستقیم طبقاتی و اجتماعی کارگری و کمونیستی باشد. به طور مثال آن درجه ما به درست رفتیم دنبال فرموله کردن پرچممان در جنبش سرنگونی، کجاست فرموله کردن پرچممان در جنبش طبقاتی کارگر؟ نبود. در نتیجه در تبلیغ و پراتیکمان در جنبش کارگری زیگزاگ زده شد. در دو ساله اول حیات حزب اساساً و فقط از سر سیاست طبقه کارگر و فعالینش را مورد خطاب قرار میدادیم که گویا در سیاست دخالت نمیکنند و فقط چسبیدن به مبارزه اقتصادی و همان وقت تقابل بیمورد با تحرک سندیکایی و بهاصطلاح سندیکالیسم و اکنون ایدهآلیزه کردن آن و اسم حزب کارگری گذاشتن بر آنها. این عدم انسجام و زیگزاگها در برخورد به جنبش طبقه کارگر به ما لطمه زد.

ج- متناظر با فضای جنب و جوش سرنگونیطلبانه، آکسیونیسم در کارکرد و پراتیکمان سر بر آورد. منظورم از آکسیونیسم، آکسیون در خیابان نیست، خیلی وقتها باید آکسیون کرد. از نظر من آکسیونیسم یعنی کار سطحی و جست و خیزهای خارج از تناسب قوا و کاری که با تناسب قوا همخوانی نداشته باشد. این پدیده در پراتیکمان در داخل و خارج مشهود بود و انرژی زیادی بیمورد از ما گرفت و مانع پیشبرد فعالیت مؤثر و پایهای کمونیستی بود. تشخیص ندادن تناسب قوا و نوع کار آکسیونی باعث ضرباتی شد که در داخل خوردیم. سرکوبگری دولت هار جمهوری اسلامی علیه جنبش و حزب را در سالهای اخیر بارها ارزیابی کردیم و میدانیم، اما علاوه بر آن به دلیل عدم تشخیص درست تناسب قوا از جانب ما و فعالین کمونیست در دانشگاهها و در محل کمیتههای کمونیستی متاثر از ما و کلاً حزب در داخل ضربه خوردیم.
د- یک جنبه مهم دیگر تامین نشدن رهبری کمونیستی همه جانبه، دورنگر و با دورنما که استراتژی و تاکتیک را با هم هماهنگ کند. کردن و نکردنها را به موقع تذکر دهید، دقیقاً تناسب قوا را تشخیص دهد. به نظرم در این مورد هنوز مشکل داریم و باید متوجه باشیم و آن را پر کنیم.

ه – یک مسئله دیگر که به نظرم میرود به یک مانع جدی تبدیل شود، فاصله پیدا شدن با ادبیات پایهای و مهم منصور حکمت و متد تحلیلی و سیاسی آن که حزب ما بر اساس آن ساخته شده است. در این مورد نمونههای تکان دهنده دارم، اگر کسی بگوید نه حتماً توضیح خواهم داد. متد و بسیاری از ادبیات غنی حکمت در عرصههای مختلف مبنای استنتاج خاصی نیست. مجموعه عواملی که گفتم موانع کارمان بوده است. ببینید، حزب حکمتیست را ایجاد کردیم، یک سخنرانی کورش را یادم است با عنوان “دنیا را بجنبانیم” به نظرم کارهای مهمی کردیم و جاهایی را هم تکان دادیم و هنوز هم باید تکان دهیم. اما مشکلاتمان را بدانیم. با همه این مشکلات اگرنقطه امیدی هست، کمونیسم ما است. به همین دلیل تنها کمونیسم و چپی هستیم که با عطش تمام این سئوال را داریم و میخواهیم جواب دهیم که باید جنبش کمونیستی و کارگری را به پیکره واحد تبدیل کرده و به جایی برسانیم. باید این شکاف بین کارگر و کمونیسم پرشود و رهبری کمونیستی تامین بشود. گفتم بقیه چپ این مسئله را ندارند، در جنبشهای خودشان هضم شدهاند و به همین دلیل نباید موضوع کار باشند.


٧- جمعبندی فشرده بخش اول: تا همین جا و در این سطح چه باید کرد؟


اول یک تبیین درست از کل ماجرا و مشکلات داشته باشیم و راه فایق آمدن بر مشکلات را ترسیم کنیم.

برای پایان دادن به جدایی کارگر وکمونیسم در ایران همان مباحث پایهای حکمت و مبانی کمونیسم کارگری و کل ابعاد آن را و سیاست سازماندهی و… راهحلهایش و استنتاجات از آنها اساس کار است.

بر اساس آن رهبری منسجم و هماهنگ که در عین حال استنتاجات امروزیش را داشته باشد. پر کردن این شکاف عظیم تاریخی فقط با بعد سازماندهی کمونیستی پر نمیشود همانطور که منصور حکمت گفت پر کردن یک شکاف عظیم تاریخی یک کمونیسم کارگری میخواهد با رهبریش با تئوری و افق و سیاست و تحزب و تاکتیک و روش و سنت محکم که جای خودش را پیدا کند و یک رهبر کمونیستی تیزبین و همه جانبه میتواند اینهارا تامین کند.

یک محور دیگر قطعاً در این راستا بحث متحزب شدن و تحزب کمونیستی خیلی مهم است. اما یکبار دیگر باید تاکید کرد تحزب کمونیستی را از متحزب کردن کمونیسم درون طبقه کارگر و کارگران کمونیست محیط کار پرولتاریای ایران شروع میکنیم، نه از چپ و نحوهی رابطه احزاب موجود چپ با نطفه کمونیستی و کمیته کمونیستی در محل کار و زیست. گرایش کمونیستی طبقه کارگر در ایران در کارخانهها و مراکز اصلی کارگری باید تحزب پیدا کنند. ما به عنوان بخش متحزب و علنی متعلق به آن گرایش میخواهیم کاتالیزور این پروسه باشیم، باید راه مؤثرش را پیدا کنیم و کارگران کمونیست و آن فعال کمونیستی هم که در نفت یا هفت تپه و ذوب آهن و ایران خودرو و ماشین سازیها و ماهشهر و کلاً در مراکز اصلی کار و محلات کارگری یا هر جای دیگر است باید مشکل سد راه تحزب کمونیستیاش را بداند و آن را حل کند. بگوید مشکل کار من کجاست، که انواع تحولات میآید و میرود و جنبش من در حاشیه است. حتی تحرک سندیکایی این دوره جلوتر رفته و دستشان هم درد نکند و سنگر بندی مهمی بوده و باید جزو آن بود و در کنارشان بود. اما آیا رهبر کمونیست کارگران در کارخانهها و مراکز اصلی کار همین صورت مسئله خلاء تحزب کمونیستی را روی میزشان میگذارند و راهش را پیدا میکنند. باید گفت بدون حزب کمونیستی هدایت جنبش طبقاتیمان به جایی نخواهیم رسید.


بخش دوم :


٨- کمیته کمونیستی: ایده و طرح جدید رفیق کورش


در ادامه کورش در بخش دوم بحثش به ایدههای جدید و طرح جدیدی در مورد کمیته کمونیستی میرسد. بحثش انسجام دارد، اما غلط است. و در سطوح مختلفی با آن اختلاف جدی دارم. اولاً بر عکس تصوری که استنباط میشود، این مبحث جدید رفیق کورش در ادامه سیاست مصوب تاکنونی ما بر مبنای مبحث “سیاست سازماندهی ما در میان کارگران” نیست و حتی در ادامه دو مبحث قبلی خود کورش در سمینار ٢۰۰٦ و بعداً جمعبندی دو سالهاش در باره کمیتههای کمونیستی نیست. این دو بحث قبلی کورش درچارچوب سیاست سازماندهی میگنجد، مشخصاً بر اساس سمینار ٢۰۰٦ خود او مصوبه رسمی داریم. اما این بحث جدیدش در آن چارچوب نیست و اتفاقاًنمیشود دو بحث قبلیاش را به عنوان ضمیمه این مبحث جدیدش منتشر کرد.

یک مسئله مهم اینست اگر چه کورش گفته به یک جنبه مشخص یعنی کمیته کمونیستی فوکوس میکند، اما بحث را در سطح بحث پایهای و اساسی از معضل جدایی طبقه کارگر و کمونیسم در ایران شروع کرده و نهایتاً به نتیجه گیری کمیته کمونیستی رسیده است. این نتیجه گیری خیلی تقلیل گرایانه است. با ایجاد کمیتهی کمونیستی که خیلی هم درست باشد هنوز نتوانستیم به این معضل بین طبقه کارگر و کمونیسم جواب بدهیم. پس رهبری سراسریش چه میشود؟ ابعاد دیگر تحزب چه میشود؟ تاکتیک و سیاستش چه میشود؟ و مهمتر افق و تصویر آن حزب چیست؟ کمیته کمونیستی را بر حسب کدام افق و تصویر میسازید؟ نمیدانم شاید یک چیزهایی را فرض گرفته است ولی فرضم گرفته باشد در آن سمینار معین و در این ادبیاتی که منتشر میشود یک بحث پایهای با یک نتیجه گیری خیلی تقلیل گرایانه و محدود ارائه شده است.


٩- سازمانیابی کمونیستی را از کجا میگیریم؟


محور دیگری که اختلافم با آن جدی است این است که سازماندهی کمونیستی را کجا میگیریم. در قسمت دوم بحث رفیق کورش چه زیر سر تیتر “کمیتههای کمونیستی- از کجا باید آغاز کرد” و بعداً زیر سر تیتر “رابطه این کمیتهها با احزاب چپ و با خطهای موجود در چپ” حجم بالایی به نقش چپ موجود در ایجاد و حضور در فعالیتی که ظاهراً باید منجر به کمیته کمونیستی شود، اختصاص داده شده است. وزن چپ موجود، چپ بورژوایی که آنها هم در پروژهی اساسی مثل کمونیستی شریک باشند، خیلی بالاست و این خیلی غلط است. ما ایجاد سازمانیابی کمونیستی و کمیتههای کمونیستی را با چپ بورژوایی ایران شروع نمیکنیم و شریک نمیشویم.نفس تیتر و ایده “رابطه این کمیتهها با احزاب چپ و با خطهای موجود در چپ” نه تنها جایی ندارد و موضوعیت ندارد، بلکه سنت چپ و خود چپ را در این پروژه باید طرد کرد. اساس سیاست سازماندهی ما در میان کارگران بر طرد چپ و سنت چپ استوار است. در صورتیکه در کمال ناباوری رفیق کورش دو نتیجهگیری دیگری از رابطه کمیته کمونیستی و چپ دارد. مینویسد این کمیتهها ۱- هم رابطهی خطی و سیاسی میتوانند داشته باشند. ۲- از آن بدتر میتوانند ارتباط سازمانی هم داشته باشند. این غلط اندر غلط است. پس آن صف متمایز از چپ بورژوایی چه شد. دود شد و هوا رفت؟! این نتیجهگیری از آن تبیین اولیه رفیق کورش در مورد چپ ناشی میشود، که وقتی نقدش به افق و تصویر و پرچم سیاسی و بورژوایی چپ کم رنگ میشود، راه برای این باز میشود که چپ بورژوایی هم میتواند در چارچوب سازمانیابی کمونیستی تغییر کنند، راه پیدا کنند وشریک شوند. طبعاً از چپ این انتظارمطرح میشود که خود را اصلاح کنند و شیفت کنند. از نظر من چنین انتظاری توهم است. ما سازمانیابی کمونیستی را از متحزب کردن کمونیسم طبقه کارگر و گرایش کمونیستی آن شروع میکنیم و نه چپ.


۱۰- کمیته کمونیستی یک جنبشی و یک حزبی یا کمیته کمونیستی چند جنبشی و چند حزبی؟


ایجاد کمیتههای کمونیستی طبق طرح جدید رفیق کورش که بقیه چپ هم میتوانند سهیم باشند، کمیته جنبشی توجیه میشود. این توجیه گمراه کننده است. برعکس این شیفت کردن به کمیته چند جنبشی و چند حزبی است و به شدت غلط است. این در تقابل با سنت کمونیستی ما است. بگذارید اینجا به صفحه اول سیاست سازماندهی ما در میان کارگران مراجعه کنیم ” اما نکته مهم اینست که این رادیکالیزه شدن باید تا حد یک گسست همه جانبه از تفکر و سنتهای چپ غیر پرولتری ایران ادامه پیدا کند. در واقع باید در قطبی دیگر بر مبنای یک بنیاد طبقاتی متفاوت، یک کمونیسم کارگری در ایران شکل بگیرد. این کمونیسم کارگری نمیتواند صرفاً به اصلاحات و تعدیلاتی در تفکر سیاسی و عمل مبارزاتی چپ سنتی بسنده کند. این چپ در مجموع جناح چپ طبقات دیگر بوده است. تقکر خود، نگرش سیاسی و اهداف و روشهای عملی خود را از افق سیاسی و زیست اجتماعی طبقات دیگر گرفته است. جدایی کمونیسم از این چپ باید یک جدایی قطعی باشد. میراث چپ غیر کارگری، یعنی جناح چپ بورژوا- دمکراسی و بورژوا- رفرمیسم در ایران را باید به طور کامل بدور افکند. اینجا صحبت بر سر افکار و باورها نیست. در واقع از توصیف مشخصات عقیدتی مارکسیسم انقلابی تا بنیاد نهادن یک کمونیسم کارگری در صحنه جامعه راه بسیار درازی است. اینجا صحبت بر سر شکل دادن به یک عمل اجتماعی متفاوت توسط یک طبقه اجتماعی است” صفحه اول مبحث سیاست سازماندهی در میان کارگران – منصور حکمت.

واضح است این بحث کمیته کمونیستی جدید رفیق کورش نقطه مقابل شروع سیاست سازماندهی کمونیستی ما در میان کارگران است. من هم صد چندان تاکید میکنم چپ و سنت چپ موجود امثال کومهله و حزب کمونیست کارگری و راه کارگر و اقلیت و اکثریت و غیره را باید طرد و منزوی کرد. کمیته کمونیستی با چنین چپی نمیتواند رابطه خطی و سیاسی و رابطه سازمانی داشته باشد. اگر داشته باشد هر چی هست، کمیته کمونیستی نیست. بلکه کمیته رنگین کمانی و چند جنبشی و چند حزبی است و این خلاف تلاش چندین ساله ما برای جدا کردن سنت خود از چپ بورژوایی است. این اتفاق بیفتد، دود شدن کل سنت کمونیستی ما و ائتلاف با چپ آن هم نه در مسائل تاکتیکی بلکه در فعالیت پایهای کمونیستی است. آنوقت که در این کمیتهها ی چند خطی و چند جنبشی بحث و جدال پیش میآید، راه حل رفیق کورش تصمیم با اکثریت و اقلیت است و یا توصیه اخلاقی اتکا به عقل سلیم اعضای کمیته. مثالی بزنم، سال ٢۰۰۰ مقطعی که برای آزادی محمود صالحی کمپین را شروع کردیم، راه کارگر هم اعلامیه داد حصرخانگی منتظری باید لغو شود. تصور کنید کمیته کمونیستی از نوع جدید مد نظر رفیق کورش به وجود آمده و هم خطهای راه کارگر و حزب حکمتیست در آن حضور دارند. آن کمیته فراخوان هر دوی ما به دستش میرسد و با هم جدل میکنند. کدام سیاست را سیاست خودشان بکنند؟ فرض کنید با اکثریت، رفیق کمونیست ما باید برود دنبال اینکه حصرخانگی منتظری و الان موسوی و کروبی لغو بشود؟ به نظرم رفیق کمونیست ما سخت است با فشار اکثریت آن کار بیربط به کارگر و کمونیسم راانجام دهد! یا فرض کنید اکثریت چنین کمیتههایی اگر در جریان سبز با رای اکثریت و اقلیت تصمیم میگرفتند در جنبش سبز شرکت کنند، رفقای کمونیست ما میبایست تابع اکثریت باشند و شرکت کنند؟. واضح است غلط است و مخدوش کردن خطوط سیاسی است. معلوم است صورت مسئله غلط و وارونه است. چپ بورژوایی جایی در سازمانیابی کمونیستی ندارد.

خود رفیق کورش متوجه است که این نوع کمیتهها پر از تناقض و کشمکش درونی خواهند بود. میخواهد با فرمول اکثریت و اقلیت و یا توصیه عقل سلیم کمیته مشکل را حل کند و این راهش نیست و در عین حال متوجه خطرات جدی امنیتی مقابل چنین کمیتههایی است، بخش مفصلی از نوشتهاش را به رهنمودهای فنی- امنیتی و فن مبارزه با پلیس اختصاص داده است و واضح است این مشکل گشا نیست. سیاست سازماندهی ما در برخورد روشنی به ایجاد کمیته کمونیستی حزبی در شرایط مساعد را ترسیم کرده است. ما باید به آن نوع ایجاد کمیته کمونیستی بچسبیم. در بخش چه باید کرد و پایانی به آن برمیگردم.

۱۱- سازمانیابی کمونیستی: تفاوت دوران لنین و دوران حکمت


در بحث کمیته کمونیستی رفیق کورش به تجربه دورهی لنین برگشته است.کورش میگوید تحزب کمونیستی در دوره لنین با مارکس فرق داشت. من هم معتقدم فرق داشت. در مورد دوره ما هم میگویم دوره حکمت هم با دوره لنین فرق داشت و دارد. از جمله درست است لنین با جامعه مختنق زده روسیه روبرو بود. اما ابعاد اختناق در روسیه با ابعاد اختناق در جمهوری اسلامی فرق داشت و محدودتر بود. این را کورش در سمینار ۲۰۰٦ خودش نوشته است. میگویم آن زمان استالین و یا کامنف عضوکمیته مرکزی و آدمهای رده اول حزب بلشویک را میگرفتند و تبعید میکردند. در صورتیکه عضو ساده ما را اگر دستگیر کنند، اعدام و یا درب و داغان و فراریش میدهند. و این تفاوت در اختناق تاثیر میگذارد در نحوه سازمانیابی و به هر درجه اختناق کمتر باشد، امکان سازمانیابی متمرکزرا فراهم میکند. فرق دیگر اینست دوره لنین حدود صد سال قبل آن سطح از امکانات ارتباطی، رادیو، تلویزیون، و تلفن و انترنت … که امروز وجود دارد، وجود نداشت. در سازمانیابی ما بود و نبودشان تاثیر میگذارد. در شرایطی که در دوره لنین ارتباطات از این به آن شهر هم خیلی کُند و سخت و چند ماه از هم خبر ندارند و تازه لنین و بخشی از رهبری حزب بلشویک در تبعیدند و به آسانی به اعضا و کادرهایشان دسترسی ندارند، لازم دیدهاند، زودتر سازمان متمرکز و هرمی و به این اعتبار کمیته کمونیستی درست کنند که در سطح محله و منطقه و کارخانه کل تشکیلاتشان را هدایت کند، ادبیات به دست آنها برساند و به رهبری وصل کند. به علاوه در آن دوره به دلیل ادغام بودن جنبش بلشویکی در جنبش کارگری مشکل سبک کاری و بروز کار غیر اجتماعی را نداشتند. این مولفهها اجازه میداد، زودتر کمیته کمونیستی درست کنند. با آن دورهی آنها منطبق بود. دوره منصور حکمت فرق میکند.

سازمانیابی کمونیستی که ما شروع کردیم بعد از انقلاب ٥٧ است. منصور حکمت هم بر اساس شرایط و تجربه دوره خودش تئوری تحزب و سازمان خود را ارائه کرد. اولین مسئله بحث سبک کار کمونیستی بود که کمونیسم موجود ایران ربطی به طبقه کارگر نداشت، نه تنها افق و تصویر سیاسی خرده بورژوایی بود، سبک کار هم خرده بورژوایی بود. یک بحث اساسی کمونیسم ما ودر راسش منصور حکمت تدوین بحث سبک کار کمونیستی در مقابل سبک کار خرده بورژوایی بود و نتایجی برای ما داشت که برای دوره لنین موضوعیت نداشت. بعد ما با جمهوری اسلامی هار و سرکوب سی خرداد و سرکوب سیستماتیک و صدها هزار اعدام و اعدامهای زندانیان سال ٦٧ روبرو بودیم و تا حالا هم سرکوب خشن را داریم. در آن شرایط تضمین امنیت و ادامه کاری با دوره لنین بسیار متفاوت بود. نمیشد زودرس سازمان هرمی و متمرکز درست کرد. چون قبل درست شده بودند و جمهوری اسلامی همه را نابود کرد و فعالینش را کشت. در نتیجه علاوه بر ضرورت سبک کار کمونیستی در طبقه کارگر و سبک کار اجتماعی متکی بر روابط و مکانیسم طبیعی و محافل میبایست شدیداً امنیت هم تامین میشد . میبایست عنصر تناسب قوا را به شدت رعایت کرد. در نتیجه علاوه بر سبک کار کمونیستی وسازمانیابی درونی کمونیستی و همه اینها، بحث سازماندهی منفصل پیش آمد. گفتیم فعال کمونیستی، کادر کمونیستی و حوزه کمونیستی ما لازم نیست موازی با هم در ارتباط باشند چون ضربه میخورند و باید به مرکز وصل باشد. طبعاً بر خلاف دوره لنین ابزارهایی برای تامین چنین رابطهای داشتیم. رادیوداشتیم. تبلیغات شفاهی میرفت. آمد و رفت و دیدار بود و الان امکانات ارتباطی سریعتر و مهیاتر داریم. با وجود آنها راندمان کارمان خیلی کند بود. خیلی لاک پشتی بود بر اساس سیاست سازماندهی منفصل، اما سالها کار کردیم و ضربه نخوردیم، لطمه نخوردیم و نهایتاً حاصلی داشت .در کردستان و درسراسر ایران حاصلی داشت، حاصل کم بود یا زیاد، اما منطبق با اوضاع و تناسب قوا بود. در نتیجه این تئوریها و استنتاجات منصور حکمت که به کاملترین شیوه و موجزترین در مباحث “سیاست سازماندهی ما در میان کارگران” فرموله شده مناسب حال ما و باید مبنای کار ما باشد. اولاً بعد سبک کاریش کمک میکند عجین شویم در جنبش طبقه کارگر و دوماً حفظ امنیت سازمان کمونیستی و کمیته کمونیستی با رعایت تناسب قوا و تشخیص درست تناسب قوا تامین میکند. گفتم تجربه چند سال گذشته در ایجاد کمیتههای کمونیستی در دانشگاه به ما میگوید عجله کردیم. هنوز تناسب قوا به اندازه کافی برای ایجاد سازمان هرمی و متمرکز آماده نبود. از من می پرسی اشتباه این یا آن رفیق ضرباتی که خورده شد، را توضیح نمیدهد. تناسب قوا را درست تشخیص ندادیم. باید درس گرفت و در ادامه کار تناسب قوا را درست بسنجیم. و در این رابطه اجازه بدهید به نحوه برخورد راهگشای منصور حکمت در مبحث سیاست سازماندهی به شرایط ایجاد کمیته حزبی و من به آن اضافه میکنم کمیته کمونیستی حزبی برگردیم. ” با گسترش نفوذ ما و به ویژه با بهبود اوضاع امنیتی، این ماتریال انسانی و تشکیلاتی به کمک ما کمیتههای حزبی را ایجاد و اعلام خواهد کرد. … بنظر من مهمترین شاخص این خواهد بود که ادامه کاری این کمیتهها پس از اعلام موجودیت چگونه خواهد بود. فکر نمیکنم لازم باشد ما در ایجاد و اعلام این کمیتهها هیچ عجلهای داشته باشیم. آنچه مهم است این است که طیف وسیع و صاحب نفوذی از کارگران رادیکال و سوسیالیست وجود داشته باشند که خود را با این حزب سیاسی تداعی میکنند. هنگامی که شرایط برای کار حزبی گسترده فراهم شود، کمیتههای حزبی بسیار سریع بوجود خواهد آمد، مشروط بر اینکه امروز هر دو، یعنی هم حزب و هم این طیف فعالین، بدانند که جزئی از یک واقعیت حزبی و مبارزاتی واحد هستند. نباید کمیتههای حزبی را به طور زودرس و تصنعی و فقط با ابتکار بالا ایجاد کرد. در پیدایش شرایط مساعد، یک فاکتور اوضاع امنیتی است و فاکتور دیگر توانائی کارگران رادیکال و سوسیالیست در ایفای نقش خود به عنوان رهبر و آژیتاتور در شرایط جدید است. اگر شما کمیتهای تشکیل بدهید که از فردایش بخش زیادی از نیرویش را صرف امور درون حزبی و گزارشدهی و غیره بکند بهتر است اصلا اینکار را نکنید. کمیته حزبی را هنگامی تشکیل بدهید که این کمیته بتواند اساساً به عنوان رهبر مبارزه کارگری در بیرون حزب ظاهر شود” سیاست سازماندهی. سیاست سازماندهی از منصور حکمت
در نتیجه به عنوان نتیجه گیری از این بحث سیاست سازماندهی فکر میکنم، اگر تناسب قوا به اندازه کافی مساعد نیست نباید زودرس کمیته کمونیستی را درست کرد. ضربه میخوریم.

۱٢- تئوریزه کردن جایگاه روشنفکران مارکسیست


یک مسئله نادرست دیگر در بحث کورش تئوریزه کردن نقش عنصر روشنفکرمارکسیست در تحزب کمونیستی و در کمیتههای کمونیستی است. این هم یک الگوبرداری خشک از دوره لنین است. به نظرم در دوره لنین کمیته کمونیستی مشابه کمیته نینا ایجاد میشد. اکثرشان بیسوادند، حتی نمیتوانند کتاب و جزوه و ادبیات کمونیستی را مطالعه کنند. طبیعی است که تاکید کنند، یک عنصر مارکسیست و روشنفکر باشد و سواد داشته باشد، لازمست عضو آن کمیته باشد، آگاهگری و روشنگری بکند، امکان مطالعه و دسترسی به ادبیات و کتاب و جزوه را برایشان فراهم کند. دوره ما چنین نیست. همه میدانیم بخش ساده کارگری، کارگر ساختمانی و نانوایی و کوره پزخانه هم دیپلم دارند، کارگر صنعتی و ماهر اکثرشان لیسانس دارند؟ خود مطالعه میکنند و آگاهند. نیازی به روشنفکر ندارند تا شرایط مطالعه و ترویج را برایشان فراهم کند. به علاوه آنجا که کورش این مسئله را تئوریزه میکند، بردن آگاهی کمونیستی را به میان طبقه کارگر به نقش روشنفکران گره میزند، مسئله انتقال تئوری به میان توده کارگر و دو قطبی تئوری – تودهها را زنده میکند که به نظرم غیر مارکسیستی و نادرست است. چون درک مانیفست کمونیست و کمونیسم کارگری ما هم این نبوده که کمونیسم درون طبقه کارگر فقط اعتراض خودبخودی درون طبقه کارگر علیه سرمایهداری است. برعکس کمونیسم درون طبقه کارگر قبل از مانیفست کمونیست از میان همان کارگران کمونیست و فعالین کارگری نظریهپرداز و سیاستگذار و کسانی را داشته که تبیین و جهانبینی خود را داشته و به قول معروف تئوری و نظریه کمونیستی نتراشیده و نخراشیده داشتهاند. کارگر آلمانی وایتلینگ یا کابه از فرانسه تنها دو موردند، که بارها مورد اشاره قرارمیگیرند. آگاهی کمونیستی را به میان طبقه کارگر بردهاند. برخورد کورش به این مسئله تئوریزه کردن نقش انحصاری روشنفکران در رابطه با مارکسیسم و در میان طبقه کارگر است که غلط و غیرمارکسیستی است.


۱۳- جنبش کمیته کمونیستی یا آکسیونیسم غیرعملی


در مبحث رفیق کورش “جنبش کمیته کمونیستی” مورد تاکید قرار گرفته و فراخوان داده شده است. من اگر فعال کمونیست ۴- ٥ سال قبل دانشگاه باشم، میپرسم چند سال قبل در محیط دانشگاه کمیتههای کمونیستی درست کردیم و فعالیتهای مهمی را هم انجام دادیم. اما چون تناسب قوا را درست تشخیص نداده بودیم، زودرس از جمع طبیعی خود به کمیته کمونیستی شیفت کردیم، ضربه خوردیم. حال سئوالم از شما رفقای فراخوان دهنده به جنبش کمیته کمونیستی اینست، چه ارزیابی از تناسب قوای کنونی دارید؟ آیا درس مهم از تجربه دوره گذشته ما و آن ضربه خوردنها ما را به “جنبش کمیته کمونیستی میرساند؟” با کدام ارزیابی به طرح “جنبش کمیته کمونیستی” رسیدید که تازه احزاب چپ موجود مجازند در صدد آزمایش برقراری رابطه خطی و سیاسی و تشکیلاتی با آنها باشند؟ به امنیت این کمیتهها فکر کردید؟ اگر بر مبنای سیاست سازماندهی مصوبتان حرکت کنید، این فراخوان غلط است. میشود قبل از “جنبش کمیته کمونیستی” اقدامات و فعالیتی در زمینه “جنبش محافل کمونیستی ” که قاعدتاً باید کمیتههای کمونیستی بر بستر آنها شکل بگیرند، به ما نشان دهید.؟ میشود نشان دهید این تکرار نوعی آکسیونیسم آنهم در عرصه سازماندهی کمونیستی نیست؟

به نظر من این فراخوان در این تناسب قوا چیزی جز آکسیونیسم و اقدامی غیر عملی نیست. درس مهم دوره گذشته اینست نباید بیگدار به آب زد و در این زمینه باید سنجیده عمل کرد.


۱۴-جمعبندی فشرده بخش دوم و چه باید کرد؟


الف – با تکیه به بحث مفصلی که ارائه کردم، در رابطه با علل معضل بیتاثیری کمونیسم و سیاست کمونیستی در جنبش طبقه کارگر و جدایی تاریخی جنبش کمونیستی و کارگری از هم، تبیین و تحلیل و احکام رفیق کورش غلط است. اولاً : برای حل این معضل نقطه عزیمتش چپ به طور کلی، نقد آن، توهم به تغییر و شیفت کردن آن است. دوماً نقدش از چپ بر افق و تصویر بورژوایی آنها و انتخابهای سیاسی و طبقاتی آگاهانهای که کردهاند، متمرکز نیست، بلکه نقدش تنزل پیدا کرده به معضل معرفتی، اخلاقی چپ از سرمایهداری و جامعه و مفهوم اجتماعی و این غیر مارکسیستی است. با تبیین جا افتاده و پایهای کمونیسم کارگری حکمت در میان متفاوت است. تمایز سیاسی تاکنونی کمونیسم ما با چپ را مخدوش میکند، ما را به دامن چپ برمیگرداند. خواه ناخواه چپ بورژوایی را به موئتلفین ما تبدیل میکند، کاری که در رابطه با کمیتههای کمونیستی از آن نتیجه گرفته است و غلط است. به نظرم ما باید به تبیین و تحلیلهای درست و پایهای کمونیسم کارگری حکمت و به شکل دادن به صف تماماً متمایزاز چپ کماکان تاکید کنیم. به جنبش متمایز کمونیستی کارگری خود بچسبیم. و مهمتر حتی اگر کمیتههای کمونیستی را درست هم نتیجه گیری کنیم، جوابی تقلیل گرایانه به پایان دادن به جدایی بین جنبش کارگری و کمونیستی است. برای پر کردن این معضل تاریخی به کل جهان بینی و تئوری و سیاست و پراتیک و تحزب کمونیسم کارگری باید اتکاء کرد.


ب‌ سیاست و طرح جدید کمیته کمونیستی رفیق کورش در این مبحث ما را با احزاب چپ موجود بورژوایی نه در قطب اجتماعی متفاوت، بلکه شریک میکند. این کمیتهها را به سازمان ائتلافی چپ تبدیل میکند. بر خلاف تصوری که ایجاد شده، این طرح قرار دادن کمیته جنبشی در مقابل کمیته حزبی نیست. بلکه تئوریزه کردن غلط کمیته چند جنبشی و چند حزبی در مقابل کمیته یک جنبشی و یک حزبی ما است. این عقب گرد جدی به تلاش تاکنونی ما برای ساختن پایههای تحزب کمونیستی به دور از افق و تصویر و سیاست و سنت چپ موجود است. نباید اینکار را بکنیم. مهمتر این طرح ذهنی و اصلاً عملی نیست. کمیته کمونیستی مرتبط سیاسی و سازمانی با خطوط مختلف چپ مطلقا عملی نیست و توهم است.

ج‌ در مقابل کماکان باید به سیاستهای مصوب تاکنونی حزب تاکید کنیم. سیاست سازماندهی ما در میان کارگران و کمیتههای کمونیستی منتج از آن که در سال ٢۰۰٦ تدقیق شده است، مبنای کار ما است. اگر کسی فکر میکند، آن مبانی کار جوابگو نیست، اول ثابت کند، چرا آن اسناد و آن مبانی جوابگو نیستند؟ از نظرمن کماکان جوابگو هستند، که من رئوس پایهای آن را در زیر یادآوری میکنم. که عبارتند از :


د – نقطه شروع کار کمونیستی ما نه از چپ، بلکه از کار فشرده با گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر شروع میشود. آنجا هم کار ما ابتدا از سر ساختار و سازمان شروع نمیشود. طبقه کارگرفیالحال مکانیسم طبیعی ساختار و سازمان اولیه خود را دارد. کار با رهبران کارگری و محافل آنها و محافل موجود سوسیالیستی در میان کارگران نقطه شروع است. ابتدا به لحاظ سیاسی همافق و همتصویر شدن رهبران کارگری و محافل رادیکال کارگری با کمونیسم ما حلقه اول و مهم کار ما است. سازماندهی کمونیستی و حزبی تابعی از موجودیت و قدرت طیف رادیکال و کمونیست در میان رهبران عملی کارگری و کارگران مبارز است. این حکم اول سیاست سازماندهی ما است.


ه‌ در ادامه تحکیم رابطه طیف رهبران کارگری و کارگران کمونیست با حزب حکمتیست جزو محورهای مهم کار است. باید حزب بتواند با نمایندگی کردن همه جانبه منافع طبقه کارگر در سیاست و پراتیک توجه رهبران کارگری و محافل کمونیست کارگران را به خود جلب کند. حزب حکمتیست باید قابل انتخاب و قابل فتح کردن برای طیف کمونیست کارگران باشد. باید کاری کرد که رهبران کارگری رادیکال و محافل کارگران کمونیست بگویند، “اگر بخواهم در میان احزاب انتخاب کنم، من خود را به حزب حکمتیست نزدیک میدانم”. اگر این اتفاق بیفتد کمونیسم ما در یک قدمی تشکیل پایههای یک حزب کمونیستی کارگری قوی و اجتماعی در میان طبقه کارگر خواهد بود.


و‌- اتحاد و همبستگی کارگران کمونیست را در شبکههای محفلی موجود باید تحکیم کرد. حزب ما این محافل را باید به لحاظ فکری و سیاسی تغذیه کند. باید کاری کنیم که این محافل کمونیستی نسبت به کلیه وجوه مبارزه طبقاتی مواضع و سیاستهای روشن داشته باشند و به کانونهای زنده و بسیار فعالی در درون طبقه کارگر تبدیل شوند.

ز – سیاست عضوگیری وسیع در میان کارگران و محافل کمونیستی درون طبقه کارگر را پیگیری میکنیم. بر مبنای سیاست سازماندهی ما هر کارگر و فعال کارگری که خود را با حزب حکمتیست تداعی میبیند و در جنبش کارگری فعالیت میکند و درگیر است، عضو حزب ما محسوب میشود. صرفنظر از اینکه به دلایل امنیتی امکان اعلام رسمی به آنها وجود داشته باشد یا نه.


ح حوزههای کمونیستی و حزبی را ایجاد میکنیم. با درنظر گرفتن دقیق شرایط امنیتی اعضای حزب را میتوان در حوزههای حزبی متشکل کرد. حوزههای حزبی باید کانونهای فعالی در شبکههای سیاسی و مبارزاتی موجود در جنبش کارگری باشند. از نظر ماهیت کار باید به صورت یک تجمع محفلی فعال در این شبکهها و در تشکلهای تودهای و کارگری عمل کنند.


ط ‌- کمیتههای کمونیستی و حزبی را ایجاد میکنیم. با گسترش نفوذ ما و به ویژه با درنظر گرفتن تناسب قوا و بهبود اوضاع امنیتی، با اتکا به رهبران کارگری، آژیتاتورها و فعالین کمونیست درون طبقه کارگر، کمیتههای کمونیستی و حزبی را ایجاد میکنیم. شاخص مهم برای رسمیت دادن به این کمیتهها، مسئله ادامه کاری آنها بعد از اعلام موجودیت آنها است. نباید کمیتهها را زود رس و تصنعی و فقط با ابتکار از بالا ایجاد کرد. در پیدایش شرایط مساعد اینکار فاکتور اولاً تناسب قوای مساعد و اوضاع امنیتی و ثانیا درجه آمادگی رهبران کارگری، و فعالین کمونیست کارگران برای ایفای نقش خود در قالب کمیته کمونیستی رهبری کننده تعیین کننده است.


ی – دخالت ما در مبارزات جاری کارگری در حال حاضر از طرف شبکههای سیاسی مبارزاتی و محافل کمونیستی موجود کارگری و در ادامه و در شرایطی که کمیتههای کمونیستی ایجاد شدند، توسط آنها تضمین میشود.

درخاتمه از نظر خودم چند مسئله دیگر باقیمانده که به آن بپردازم. اینجا فرصت نیست و به وقت دیگری موکول میکنم. فقط تیترهای آنها را یادآوری میکنم. از جمله: مسئله سندیکا و سندیکالیسم در ایران، مسئله انقلابیون تبعیدی و مسئله ایجاد حزب جدید در نگرش رفیق کورش مدرسی.


۱٥- پاسخ به اظهار نظر رفقای شرکت کننده


رفقا! با تشکر از دخالت شما در بحث و اظهار نظر، چه کسانی که مخالف بحث بودند و نقطه نظرات متفاوتی داشتند و هم کسانی که موافق بودند. اولین نکتهای که هست فکر کنم یکی از رفقا (آسو کمال) نگرانیش از این اختلاف نظر را در حزب گفت. ببینید رفقا ما بارها گفتهایم که حزب سیاسی هستیم. حزب تعدد نظر و وحدت عمل. به نظر من این یک مورد از بروز اختلاف نظر رو به بیرون است. کورش مدرسی آدم مهم و بالایی در این حزب بوده و هست و من هم نقشی داشته و الان اختلاف نظر پیدا کردهایم و داریم بحث می کنیم. تمام تلاش ما، تمام تعهد رهبری حزب و خود من به عنوان مسئولیتی که دارم این بوده که بحث سیاسی میکنیم، جوانب مختلف بحث را تا ته میبریم. آنهایی که لازم میدانند بر اساس آن قرار و مصوبه تهیه کرده و سعی میکنند، در مراجع حزبی جهت سیاسی خود را جا بیاندازیم. البته این تجربه تازهای نیست و در احزاب سیاسی اجتماعی جا باز کرده، اما آسو کمال درست میگوید. تجارب گذشته خود ما تلخیهایی دارد که این نگرانی را مجازمیکند و ما میخواهیم و امیدوار هستم برای اولین بار در این تجربه موفق بیرون بیاییم.

حمه سور سئوالی را مطرح کرد و گفت شما که میگویید صورت مسأله و مشاهده مشترک با کورش دارید، چرا جوابها مشترک نیستند؟ ببینید صورت مسأله و بحث مشترک هم در سمینار کورش و هم در سمینار من در جاهایی مشترکاند. من هم معتقدم و حمه سور هم در نوشتهاش این را بدرستی گفته که کمونیسم موجود در ایران، گرایش کمونیستی طبقه کارگر که تجسم سیاسی و تحزب کمونیستیاش را در حزب حکمتیست میبینم، هنوز عجین شده با سوخت و ساز طبقه کارگر نیست، سیاست کمونیستی و نقش کارگران کمونیست هنوز دست بالا را ندارد. در سنت اعتراضی کارگر در محل کار هژمونیک نیست، کسی را جابجا نمیکند. مسئله این نیست که حزب ما افراد و آحاد نداریم، مسئله این نیست که محافل کمونیستی یا حتی رهبر کمونیست میان کارگر سمپات ما وجود ندارد مسئله این است که هنوز سنت اعتراض رادیکال کارگری از کمونیسم بیابهام و حزب کمونیستی بیابهام خود محروم است. بهرحال هنوز در هم تنیده با آن سنت اعتراض سوسیالیستی کارگری نیستیم. تمام این تلاشها و این بحث هم، حال هر کسی چطوری جواب میدهد، تکاپویی در این راستا و برای حل این معضل است. کورش هم از مثالهایی و مشاهداتی که آورد از جدایی کمونیسم و کارگر و به قول او از بیتأثیری کمونیسم و چپ موجود شروع کرد. من در تبدیل چپ به صورت مسئله با او شریک نیستم، چون جزو صورت مسأله من نیست چپ بورژوایی با کارگر چفت بشود یا نه، بیتاثیر است یا نیست، دوست دارم چفت نشود و تاثیر نداشته باشد! من دوست دارم چپ بورژوایی هیچوقت با طبقه کارگر چفت نشود و تاثیر نداشته باشد. متأسفانه برخی از آنها نفوذ دارند. نتیجتاً این صورت مسأله مشترک و این معضل تاریخی کارگر و کمونیسم از جمله در رابطه با خود ما و کمونیسم کارگری ما و حزب حکمتیست ما مطرح است. گفتم که برای بقیه چپها مطرح نیست. اتفاقاً چیزی که امان کفا میگوید شما همهاش از طبقات و احزاب حرف میزنید، و جنبش را نمیبینید، در جواب میگویم اتفاقاً صحبت من از سر جنبش بود، این بود که چپ، طبعاً چپ اجتماعی، جنبش دارد و قاطی جنبش خودش است و به همین دلیل شکاف اجتماعی ندارد. به طور مثال کومهله در جنبش ملی کرد خودش است و شکافی را احساس نمیکند. پایه اجتماعی خودش را دارد در آن حضور دارد و جناح چپاش است. دنیا هم اینجوری نگاهش میکند. در کردستان آنها به نام کمونیست فعالیت میکنند و تشکیلات کردستان ما هم فعالیت میکند. همه ناسیونالیستها برای آنها سجده میبرند اما دنبال این هستند با تبر سر ما را بزنند. تفاوت در چی هست که چنین میشود؟ جنبش ملی هم به عنوان بخش خودی آنها را به عنوان جناح چپ جنبش خودشان آنها را میفهمند، ما را هم به عنوان چپهای کله شق و کمونیستهایی که در مقابل بورژوازی و ناسیونالیسم کوتاه نمیآییم، به خون سر ما تشنه هستند. تمام بحث من این است تفاوت جنبشی است. از این سر و از جمله آذر گفت بحث کورش از سر جدایی کمونیسم و کارگر شروع نشده است. چرا از اینجا شروع کرده است؟ کورش بحث را از بیتاثیری و بیربطی چپ با طبقه کارگر شروع کرده و از اینجا شروع شده و به همین دلیل من میخواهم بحث را از این نظر و در این چارچوب جواب دهم. اما علیرغم مشاهدات مشترک کورش در آنجا برمیگردد و در تبیین و جواب به آن پدیده بحث متفاوتی دارد و ادامه تبیین درست کمونیسم کارگری و تبیین حکمت نیست. همینجا هم بگویم که من دوست نداشتم خالد بحث نوشته آنچه باید آموخت کورش را در اینجا وارد کرد. گفتم که من روی این بحث معین از کورش صحبت میکنم و به مقاله روز قبلش کاری ندارم. بسیاری از مقالات قبلیاش در چارچوب این حزب مطرح شده و من هم خیلیهایش را تأیید کردهام. گفتم که من وارد بحثهای قبلتر و بعدتر نشدهام. من این بحث معین را مبنا قرار دادهام. نظر سیاسی من در این بحث سیاسی این است. من از آذر و رفقای مخالف بحث من سؤال دارم. من به تناقضات انقلاب اکتبر و بعد از آن اشاره کردم و به جدایی جنبش کارگری و کمونیستی که از آن دوره شروع شد… و بحث کردم و گفتم که جدایی کمونیسم و طبقه کارگر را کمونیسم ما و منصور حکمت به این شکل توضیح میدهد و گفته کمونیسم تبدیل شد به پرچم رفرمیسم، تبدیل شد به پرچم ناسیونالیسم و پرچم استقلال طلبی و ضد امپریالیستیگری و آن جریانات انتخاب کردند و انتخاب سیاسی هم کردند. کاربست اجتماعی کمونیسم فرق کرد و احزاب چپی که پرچم ناسیونالیسم و رفرمیسم رابرداشته است، انتخاب سیاسی کردهاند و از سر معرفتی و ناآگاهی آنها نبوده است. این جوهر بحث منصور حکمت و جوهر بحث کمونیسم کارگری است. من از شما میپرسم کورش در سرتاسر این سمینار و نوشتهاش به این تبیین جا افتاده ما برنمیگردد. اما در توضیح معضل چپ در عوض میگوید چپ ایران سرمایهداری را نمیفهمد، جامعه را نفهمیده، مفهوم اجتماعی را نفهمیده است، رابطه ناسیونالیسم با تفرقه در درون طبقه کارگر را نفهمیده است. من از شما میپرسم، آیا به نظر شما این تزها و این بیانات مارکسیستی است؟ یا یک توضیح و تبیین معرفتی ـ اخلاقی است؟ برای مثال به نظرتان مشکل کومهله و راه کارگر اینست سرمایهداری را نفهمیدهاند؟ اگر اینطور است خوب برایشان مدرسه حزبی اکتبر را بگذاریم و سرمایهداری را برایشان توضیح دهیم! عاقبت بعد از یکسال یاد میگیرند سرمایهداری چه جوری است. عاقبت یکی در میان آنها پیدا میشود و سرمایهداری را میفهمد. همانطور که بعد از اسطوره بورژوازی ملی و مترقی حکمت خیلی از ما چپهای کمونیست دوره انقلاب ٥٧ فهمیدیم. یا اینکه چپ جامعه را نمیفهمند! تعدادی از چپها خودش اجتماعی است، کومهله خودش جزو جنبش اجتماعی ناسیونالیسم کرد است. راه کارگر اجتماعی است و مفهوم جامعه را خیلی خوب میفهمد. سر راست و در همه این تقابلات که بین چپ و بورژاها در کردستان اتفاق افتاد، همیشه طرف بورژواها را میگرفت. آیا اینها معرفتی بود؟ در مورد موضع راه کارگر در جنگ حزب دمکرات و کومه له خود ما نوشتهایم راه کارگر سخنگوی بورژوازی است. بیست و شش و یا هفت سال قبل نگفتیم راه کارگریها ناآگاهند و در جنگ کومهله و دمکرات از سر نفهمیدن ماجرا کنار حزب دمکرات ایستادهاند! آنها آگاهند! بحث من این است که کورش مدرسی در این بحث معین و برای تبیین این شکاف از مفاهیم و مقولاتی استفاده میکند که نهایتاً به آنها معرفتی و حداقل” ناآگاهی” میگوییم. این فرق دارد با سیاه روی سفید نوشته شدههایی که در بحث مبانی کمونیسم کارگری حکمت گفته است. آذر از من گله میکند که چرا گفتهام ادبیات پایهای کمونیسم کارگری در این حزب مورد مراجعه نیست! همین مورد و متأسفانه در همین بحث و جدلها متوجه شدهام که عدم توجه جدی به آن مبانی پایهای جنبش خودمان بوجود آمده است. شاید از سر کار و از سر مشغلات روزمره و مشغلههای متعدد. برای خود من که این بحث را آماده میکردم بازگشت به آن سه تا بحث کمونیسم کارگری از جنبههایی تکاندهنده بوده است. چرا به عنوان عضو رهبری حواسم به این جنبه یا آن جنبه نبوده است؟ در این بحث معین اختلاف نظر من با کورش اختلاف متدیک است. در این بحث معین، بر اساس همین تبیین، چپ ایران چپ بورژوایی ایران که گفتهایم انتخاب کرده است و کورش در این بحث معین آن را به درک معرفتیاش تنزل میدهد و این اختلاف در متد است. کورش بر اساس این تبیین نتیجهگیری میکند که عاقبت در پایه، سازمانیابی کمونیستی با چپها مجاز است. مینویسد: “رابطه کمیتههای کمونیستی با احزاب چپ و با خطهای موجود در چپ و بعد ادامه میدهد ” این رابطه را در دو سطح میتوان تفکیک کرد: رابطه خطی سیاسی و رابطه تشکیلاتی، یعنی در هر دو سطح مجاز است. این استنتاج هر چه هست، ربطی به کمونیسم کارگری حکمت ندارد. این کمیته کمونیستی نیست، کمیته ائتلافی با چپ موجود است. در جای دیگر رفیق کورش نوشته ” این پروسه تنها حرکت این کمیتهها به طرف احزاب سیاسی و یا خطهای موجود در چپ ایران نیست. یک پروسه حرکت از دو طرف و به نظر من بیشتر از جانب چپ موجود است. درست است که این کمیتهها با پروسه تغییر و یا متعین شدن خطی خود روبرو هستند اما احزاب چپ نیز با مصاف تغییر خود رو به رو هستند. حزبی در این رابطه شانس دارد که ضرورت این شیفت طبقاتی و اجتماعی در صحنه جامعه ایران را نه تنها در حرف بلکه در عمل دریابد و خود را تغییر دهد”

رفقا من با این مشکل دارم و این یک محور مهم اختلاف من با کورش در این مبحث است. احزاب چپ بورژوایی موجود ( به قول کورش آنهایی که به خودشان کمونیست میگویند) مانند حزب کمونیست کارگری ایران، حزب کمونیست ایران، راه کارگر، اقلیت و .. قابل تغییر به سمت ایجاد کمیته کمونیستی و کمک به پرکردن شکاف بین کمونیسم و طبقه کارگر نمیبینم. نه تنها من این را نمیبینم بلکه در صفحه اول سیاست سازماندهی ما در میان کارگران، گفته تماماً سنت اینها را طرد کنید و از آنها دور شوید. رفیق کورش صحنه را باز کرده و گفته دو طرف تغییر کنیم. آنها تغیییر کنند ما هم تغییر کنیم. میگوید در بین احزاب چپ ما شانس بیشتری داریم؟ بدین معنی است که آنهای دیگر هم یک کمی شانس دارند دیگر! همینجا نوشته شده است. رفقا لطفاٌ بحث را بدقت بخوانید، میگوید در بین احزاب چپ، ما شانس بیشتری داریم. یعنی احزاب دیگر در این وسط و در این بازی فرض گرفته شدهاند. من با فعال یا هوادار راه کارگر و کومهله و حزب کمونیست کارگری در این یا آن شهر مشکل ندارم، میتوان با آنها کار کرد و روی آنها تأثیر گذاشت. بعد از سی و دو سال از انقلاب و چپی که تخمیر شده است با افق سیاستهایی که دارد، من دو طرف این پروسه را چیزی که گفته میشود، تغییر کنند تا جایی که در کمیته کمونیستی شریک شوند، با این دیدگاه مشکل جدی دارم.

در ادامه بگذارید به چیزی که رفیقمان ح میگوید اشاره کنم. من کمیته کمونیستی مورد اشاره رفیقمان را با تمام وجود قبول دارم. یک کمیته که همگی کمونیست بودند و به یک حزب معین تعلق داشتند. این یک کمیته پر نفوذ بوده و رفته در محیط خودش کمیته و شورا درست کرده و کارهای اجتماعی دیگری کرده است و به قول خودش بقیه چپها را به حاشیه راند. من هم دنبال چنین کمیتهای هستم. من دنبال کمیته کمونیستی رنگین کمانی که رفیق کورش میگوید نیستم. من دنبال کمیته کمونیستی چند حزبی و چند خطی نیستم. نه فقط من نیستم جنبش ما و حزب ما به ما گفته است و لازم نیست دوباره آن را از روی نوشته سیاست سازماندهی که مصوبه ما است بخوانم. من میگویم بحث رفیق کورش ازبیتاثیری چپ بر طبقه کارگر شروع شد. تازه من با قید احتیاط هم گفتم، گفته به جنبه معینی از تحزب کمونیستی اما با وجود این هم اگر این دو تا نوشته رفیق کورش را کنار هم قرار دهید. آن وقت بخش دوم نوشتهاش که در جزئیات به کمیته کمونیستی و از نظر من کمیته ائتلافی چپ پرداخته، حق دارم بگویم این جواب آن معضل بزرگ نیست و تقلیل گرایانه است. خالد و آذر گفتند که جواب کل این بحث جدایی کارگر و کمونیسم، تحزب کمونیستی و مبانی کمونیسم کارگری است. خوب من هم همین را میگویم و مثال آوردم که در سطح جنبشی، در سطح حزبی، در سطح افق وسیاست، در سطح پراتیک و در سطح رهبری ـ بویژه رهبری مهم است، یک رهبری سیاسی دارای افق و دورنما و همه جانبه، جواب این است.

یکی از رفقا گفت بحث کورش یک تحول است. من هم فکر می کنم این بحث معین از رفیق کورش یک تحول نسبت به بحثهای سابق خودش و سیاست سازماندهی ما در میان کارگران است و بازگشت به چپ است. من با این تحول مخالفم. به نظر من به لحاظ خطی، به لحاظ سیاسی، به لحاظ سازمانی غلط است. ما بطور مداوم خواستهایم از چپ متمایز باشیم. رفیق کورش میگوید من از اشتراکات چپ شروع میکنم، منصور حکمت میگفت من از تمایزات چپ شروع میکنم. از اشتراکات چپ شروع کردن و از تمایزات شروع کردن دو نقطه عزیمت متفاوت و دو نوع به بازی گرفتن احزاب چپ است. شاید زمانی با احزاب سیاسی چپ ائتلاف هم کردیم، اما در سطح سازمانیابی کمونیستی و در کمیته کمونیستی من با احزاب ائتلاف نمیکنم. دقیقاً من طرفدار کمیته کمونیستی حزبی و دارای خط سیاسی یک جنبشی و یک حزبی هستم، مانند کمیتهای که ح اشاره میکند. کمیتهای که خط داشتند مال یک حزب معین بودند و دارای اتوریته بودند و نفوذ اجتماعی داشتند. در کارخانه کمیتهای میخواهید که با گرایشات مختلف کارگری برای کار معینی درست کنید این پیش میآید. مثلاً کمیته اعتصاب یا کمیته کارخانه برای انواع مسائل و مبارزه کارگری، این با کمیته کمونیستی تک جنبشی فرق میکند. این پیش میآید انواع گرایشات در آن هست. این قابل فکر کردن است. مثال دیگر آذر که اکثریت و اقلیت در کمیتههای کمونیستی را با اکثریت و اقلیت در شورا مقایسه میکند، درست نیست. کمیته و شورا با هم قابل مقایسه نیستند. واضح است در کمیته کمونیستی میشود اکثریت و اقلیت هم داشت، اما مال یک خط و یک حزب است. همین الان در رهبری این حزب، بارها اکثریت و اقلیت میشویم. اما داریم در چارچوب یک سیاست معین یک جنبش را پیش میبریم و دارای یک خط حزبی هستیم. این قابل مقایسه نیست با کمیته کمونیستی که در آن گرایش راه کارگری یا گرایش کومهله ای و یا حزب کمونیست کارگری و .. باشند و هر کسی چیزی بگوید و بعد در یک بازی اکثریت ـ اقلیت رفقای کمونیست ما را مجبور کنند در جنبش سبز شرکت کنیم، آنوقت من در این کمیته و در آن جنبش هم شرکت نمیکنم. این مخدوش کردن مرز خطوط سیاسی است و غلط است. نهایتاً من میگویم بر خلاف تصوری که بوجود آمده بحث و نتیجهگیری اخیر کورش نه تنها راه حل نیست و ما را جلو نمیبرد، بلکه عقبگردی پایهای به ما تحمیل میکند. صرفنظر از جنبه سیاسی و خطی حقیقتاً در عالم واقعی این کمیتههای رنگین کمانی درست نمیشود و احزاب چپ دیگر خطیتر از اینها عمل میکنند به این توهم رفیق کورش جواب نمیدهند. طبعاً من کاملاً موافقاستنتاجات امروزی از مباحث پایهای خودمان هستم، به شرطی که ضرورتش معلوم باشد، به صرف اینکه دو دهه از بحثهای کمونیسم کارگری و یا سیاست سازماندهی گذشته ما را مجاز نمیکند، همین طوری چیزهایی بگوییم و اسمش را بگذاریم استنتاجات امروزی و تازه خود آن استنتاجات باید درست باشند. همین الان من میتوانم برگردم به این بیست و پنج سال که چه کردهایم. در پایان این بیست و پنج سال، چیزی که حزب حکمتیست میتواند به آن افتخار کند، حفظ تمایزش با چپ سنتی، چپ بورژوایی و چپ خرده بورژوایی است. ماجرای سبز این را نشان داد. چرا همه به سمت جنبش سبز رفتند؟ ما نرفتیم، چون ما خیلی نابغه بودیم؟! نه فقط صف متمایز خود را حداقل در سطح سیاست حالا در سطح اجتماعی به کنار حفظ کردیم.این را من به آن افتخار میکنم و به این دلیل است که هنوز حزب حکمتیست هستیم و به همین دلیل این حزب شانس دارد به معضلات طبقه کارگر و کمونیسم پایان دهد. چون حداقل در سطح سیاست صف متمایزش را تشخیص میدهد و قاطی دیگران نمیشود.


رفیق ج پرسید، سرکوب چه جایگاهی دارد؟ در این بحث معین و در این مقطع سرکوب جایگاه جدی ندارد. سی و دو سال از مبارزه سیاسی در آن جامعه میگذرد، اگر پنج ـ شش سال اول بود، اگر سی خرداد شصت تازه اتفاق افتاده بود، اگر اعدام زندانیان سیاسی دهه شصت و سال ٦٧ تازه اتفاق افتاده بود، خوب ما هم میگفتیم همه اینها در برابر ما مانع ایجاد کردهاند.اما بعد از سی و دو سال ما کمونیستهایی باشیم نه اینکه تشکیلات ما چقدر است، اما جزو سنت اعتراضی و جزو صدای اعتراضات کارگر برای افزایش دستمزدش نباشیم و برای بیمه بیکاری نباشیم، سرکوب را قبول نمیکنم که مانع است و یا اختناق که مانع ما است. تناسب قوای فعلی هر چه که هست موانع و مشکلاتی که سد پای خود ما قرار دارد را باید بشناسیم و من از این سر بحث کردهام.

یکی از رفقا اینجا گفت که ارزیابی از حزب حکمتیست در این مبحث چقدر مربوط است؟ به نظر من هم کورش موظف بود در سخنرانیاش از جایگاه حزب حکمتیست در این پروسه بگوید و هم من که در رهبری آن بودهام. چون من فکر میکنم پر کردن این شکاف، صورت مسأله ما کمونیستهاست و نه کس دیگری. باید بگوییم ما چکار کردیم و چکار نکردهایم. اگر منصور حکمت هم همین امروز جلسه میگذاشت این را ازش میپرسیدند. میپرسند منصور حکمت تو با تئوریها، با حزبت و با تزهایت کار کردی، لطفاً موانع را بگویید. حتما میگفت و قبلا گفته است. نمیگویم خودزنی بکنیم! اتفاقاً من گفتم نفس اینکه صورت مسأله را ما داریم، این مبنای زندگی سیاسی ما و تحرک بالنده ماست و به همین دلیل ما شانس داریم و ما باید این کار را بکنیم. در مورد کمیته کمونیستی من میگویم کمیته کمونیستی حزبی باید داشته باشیم، اما این ابتدای سیاست سازماندهی ما نیست. سیاست سازماندهی ما کلی بحث دارد. ده تا بند به عنوان دستورالعمل در آن جزوه سیاست سازماندهی آمده است. بند هفتم این است که کمیته حزبی و کمونیستی درست کنیم. اولش میگوید قبل از اینکه نقطه عزیمت ما سازمانیابی باشد، نقطه عزیمت ما باید این باشد که افق و تصویر خود را به افق و تصویر کارگر کمونیست در آن مرکز کارگری تبدیل کنیم. یا از آن یاد بگیریم یا ما یاد بدهیم. ما قبل از سازمان باید در افق و تصویر با رهبر کارگری شریک شویم و هر دو یکنوع کمونیست را داشته باشیم. این مبنای سیاست سازماندهی ما و میگوید سوزنی نرو سراغ کارگران آنها محافل دارند و رهبر دارند. رهبر و محافل آنها را با خودت هم افق کن بقیه را هم افق کردهای. میگوید در بستر این حوزه درست میکنی و بر همین بستر کمیته کمونیستی شکل میگیرد. در آنجا در سند سیاست سازماندهی ما ایجاد کمیتههای کمونیستی و حزبی تابع تناسب قوا و شرایط امنیتی است.ارزیابی ما و از جمله من زمانی این بود که الان وقتش است، تمرکز سازمانی و کمیته کمونیستی درست کنیم. تجربه پنج ساله به من حکم میکند که به عنوان یک تجربه بگویم آن تناسب قوا را درست تشخیص ندادیم. مسأله این نبود رفقای ما فنون مبارزه با پلیس را خوب نفهمیدند، مسأله این بود که هم فعال کمونیست در دانشگاه و هم ما که اگر تأثیری داشتیم باید میفهمیدیم که هنوز این تجربه زود است به قول منصور حکمت زودرس درستش نکنیم.الان که میخواهیم دوباره سراغ ایجاد کمیته کمونیستی برویم، باید دقیقاً به عنوان یک رهبری تیزبین و مدبر این را بدانیم، تناسب قوا را درست تشخیص دهیم. الان تناسب قوای مساعدی برای اینکار نیست. هر جایی که فرصت و تناسب قوایش بود، ایجاد کنیم و من مانعش نیستم. از آکسونیسم گفتم. مثالی بزنم ما گارد آزادی را درست کردهایم یک پروژه خیلی مهمی است در یکسال اول بیست و دو مورد عملیات دارد، اما در پنج سال بعدتر چند مورد عملیات دارد. مشخص است که عدم تناسب است، یک رهبری تیزبین تناسب قوا را طوری تشخیص میدهد که میگوید همه امکان و نیرو و توانت را در یک کاسه نریز. کسانی که تاریخ انقلاب روسیه را خواندهاند، میبینند که از آوریل تا اواخر سپتامبر یک کار لنین این است که به حزباش بگوید نکنید. و جلو آکسیونیسم را بگیرد. و یک مورد حرف او را گوش نمیکنند میروند و لطمه جدی میخورند. اوایل اکتبر میگوید حالا وقتش است و به میدان بیایید. آن وقت تازه با مقاومت زینوویف و کامنف هم روبرو میشود. بحث تشخیص تناسب قوا بحث مهمی در سیاست سازماندهی در جامعه اختناق زده مثل ایران و .. است.


بحث احزاب کارگری و احزاب کمونیستی که جمال پرسید، ببینید من هم قائلم به احزاب کارگری غیر کمونیستی در جنبش کارگری. اما در شرایط امروز ایران من این را نمیبینم. میشود حزب کارگری رفرمیست بود. کمونیست نیستی و رفرمیست هستی در عین حال کارگری هم هستی. بالاخره برای رفرم کارگر مبارزه میکنی. برای بهبود زندگیاش مبارزه میکنی که کار خیلی درستی هم هست. رفتهای و برای رفرم و بهبود زندگیاش حزب درست کردهای اما دیکتاتوری پرولتاریا را نمیخواهی. بدنهاش هم کارگری است و در محیط کارگری فعالیت میکند، چنین حزبی هم کارگری است دقیقاً حزب کمونیستی نباید خودش را در تقابل با آن تعریف کند. باید خود را منفک کند. دوره مانیفست همین را گفتند دوره لنین هم که مثالش یادم نیست همین را گفتند. در جامعه ایران و در وضعیت کنونی، حزب کارگری که برای رفرم مبارزه کند، حزب باشد نه سندیکا و یا تشکلات تودهای من آن را نمیبینم.کاش موجود بود، جامعه ایران و طبقه کارگر ایران در این شرایط به رفرم و رفرمیسم هم احتیاج دارد. در این شرایط جهنمی که بر طبقه کارگر تحمیل کردهاند، طبقه کارگر رفرمیسم و سندیکالیسم هم میخواهد. در اینجا بر میگردد به یک مورد دیگر از اختلاف که با بحث کورش دارم. رفیق کورش میگوید در ایران سندیکا و سندیکالیسم نیست و آنهایی که به نام سندیکا هستند، حزب کارگریند. این غلط است. چون اولاً مبارزه سندیکایی در جنبش طبقه کارگر ایران سابقه دارد. این را در بحث تشکل، شورا، سندیکا به تفصیل توضیح دادهایم. سندیکالیسم در ایران ضعیف هست که هست،بورژوازی به آن امان نداده است، که نداده است. جایگاه درست خودش را پیدا نکرده است، درست. اتفاقاً در این شرایط هر درجه از سندیکالیسم قابل دفاع است و ما باید از آن دفاع کنیم و به یک معنی ” مخلص” آنها هستم.اما آیا تشکلات سندیکایی حزب هستند، واضح است نه. نه خودشان چنین ادعایی دارند و نه چنین کاراکتری را برای خود قائل هستند. این مخدوش کردن وظایف یک حزب با سندیکا است. وظایف حزب را روی سندیکا انداختن، کمرش را زیر آن خرد کردن و لطمه خوردن است. سندیکا باید وظیفه سندیکایی خودش را انجام دهد. ما در جنبش کارگری ایران با تحرک سندیکایی روبرو هستیم و در شرایط موجود خیلی خوب است و باید آنها را تقویت کرد. باید از هر خشتی که روی یک خشت دیگر به نفع کارگر گذاشته میشود، و از جمله سندیکا دفاع کرد. آیا اینها احزاب کارگری هستند؟ نه. آیا احزاب کارگری دیگری غیر از اینها وجود دارند که غیرکمونیستی باشد؟ نه،من نمیبینم. اگر بودند، ما نباید خودمان را در تقابل با آنها نشان دهیم.اتفاقاً شاید با فعال کارگری بتوان کمیته کمونیستی و کمیته کارگری داشت اما با فعال چپ بورژوایی نمیشود.

نکته آخر من وظیفه خودم میدانم که بگویم ما حزبی هستیم که این صورت مسأله خطاب به ماست ما کمونیست آن جامعه هستیم و ما این مسأله را داریم. از همین جا میخواهم خطاب به فعالین کمونیست کارگران در همه مراکز اصلی کارگری و در میان طبقه کارگر و در نفت و ایران خودرو …… بگویم به این معضل جدایی جنبش کمونیستی و کارگریمان با هم باید جواب دهیم. به مسئله خلاء تحزب کمونیستی کارگری اجتماعی همانطور که روی میز ما است، روی میز رهبران کمونیست کارگران هم هست. باید به تحزب کمونیستی فکر کنید و راهش را پیدا کنید فقط با محافل و تشکلات محدود خودتان و حتی فقط با سندیکا و مجمع عمومی که همه آنها درست هستند به جایی نمیرسیم. سی و دو سال از انقلاب ٥٧ گذشته است و انواع جناحبندیها آمده است و ما به عنوان کمونیست و طبقه کارگر هنوز دستمان کوتاه است. باید کمونیست ها، کارگران و رهبران کمونیست در مبارزات رادیکال طبقه کارگر و جامعه عجین شویم. لولای بین کمونیسم و طبقه هم تحزب کمونیستی است و از جمله کمیته کمونیستی باید داشت. این صورت مسأله ما و فعالین کارگری است و باید جواب درست به آن بدهیم. به عنوان آخرین نکته در جواب به رفیق ف مزیت حزب حکمتیست و یک دستاورد بزرگ حزب حکمتیست که کسی هم نمیتواند آن را از این حزب بگیرد پرچم سیاسی کمونیستی آن است. یک پرچم سیاسی تماماً متمایز با همه چپ ایران را داریم. حتی در آن نقدهایی که به آن شده است و کمبودهایی که داریم. اما این حزب پرچم سیاسی متمایز دارد. بهرحال سی و دو سال از جناح بندیهای رژیم گذشته، کسی به ما نشان دهد که این جنبش کمونیستی ما و حزب ما به عنوان ادامه دهندهاش یک ذره توهم نسبت به جناحها داشته است. چنین نیست. از دو جناح که نوشتهایم، از اسطوره بورژوازی که نوشتهایم، از جنگ بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی که بوجود آمد، از جناحبندی دوم خردادی، از جنبش سبز تا به اینجا یک رگه کمونیستی هست و یک خط کمونیستی بوده که بطور مداوم در مقابل کلیت جمهوری اسلامی و در مقابل تمامی جناح بندیها ایستاده است و گفته است مردم فریب نخورید. کارگران فریب نخورید. بقیه چپها هر کدام جایی افتادند. راه کارگر در همان اوایل افتاد پایین و حزب کمونیست کارگری ایران این اواخر. حزب حکمتیست با افتخار این سیاست کمونیستی ـ کارگری را دارد و همین سیاست به آن قوت قلب میدهد که کمیته کمونیستی و تحزب کمونیستی داشته باشد. به آن قوت قلب مارکسیستی و قاطعانه وعلنی کمبودها را نقد کند. همین به آن قوت قلب میدهد که شکاف بین کمونیسم و طبقه کارگر را به همت ما، همراه گرایش ما در طبقه کارگر، همراه فعالین کارگری کمونیست و کارگران کمونیست بتوانیم ببینیم و پر کنیم. این مسأله ماست. این چهارچوب بحثی بود که من میخواستم بگویم.

خیلی ممنون با تشکر