(در جواب بحث رفیق خالد حاجی محمدی)
در جلسه ای که با حضور دبیرمستعفی کمیته مرکزی، رفیق ثریا شهابی در تاریخ 7 دسامبر 2012 برگزار شد من هم نظر خودم را خلاصه وار و در چارچوب وقت تعیین شده اعلام کردم. رفیق خالد حاج محمدی در جواب به بحث من به نکاتی اشاره کرد که لازم می بینم پاسخ خود را به آن بدهم. متن پیاده شده صحبتهای من و رفیق خالد در ذیل این نوشته آمده است.
مضمون صحبتهای من این بود که جدل اصلی نباید و نمی تواند بر محوریت پلنوم و یا کنگره باشد، بدلیل اینکه این اصل موضوع نیست، پلنوم یا کنگره ظروف پیشنهادی دو طرف برای حل و فصل این مناقشه هستند و نه دلیلی که این دو مکانیسم امروز روی میز قرار گرفته اند. تقلیل دادن اصل موضوع، هیچ کمکی به حل این موضوع و حفظ و یکپارچگی حزب نخواهد کرد. موضوع اصلی این است که اقلیتی در یک حزب کمونیستی در یک بدعت سیاسی و تشکیلاتی بخود اجازه دادند که رهبری حزب که خود بخشی از آن بودند را غیر قانونی اعلام کنند، سایتها و خزانه داری را بنفع خود مصادره کنند و روبه جامعه خود را بعنوان حزب حکمتیست معرفی کنند. این است موضوعی که باید روی آن متمرکز شد و نورافکن را روی آن انداخت. اینکه چند رفیق تنها 2-3 ماه مانده به کنگره حزب به ضوابط تشکیلاتی و سیاسی حزب تعرض کردند و اعتماد تشکیلاتی را تخریب کردند. اینکه لازمه کار در چهارچوب تشکیلات، اعتماد به همدیگر و تعهد اخلاقی اعلام نشده ای است که پایبند قوانین و مصوبات حزبی باشیم و اختلافات سیاسی خود را در چهارچوب همین تشکیلات دنبال کنیم. اما عملکرد رفقا این تعهد اخلاقی را زیر پا گذاشته است. هر عضو حزب حکمتیست که میخواهد شخصا از مسایل مورد مشاجره و دردناک حزب با جدیت تمام سر درآورد و در حل این بحران کمک کند باید قبل از همه این حقیقت را فرابگیرد و برای این منظور مستقلا به برررسی و تحقیق قرارهای حزب و استدلالهای انحلال طلبانه بپردازد. به این موضوع که آیا این حزب حکمتیست است که در موضع تحریک بر ضد انحلال طلبان مقصر است و یا این انحلال طلبانند که در موضوع نقض مستقیم مصوبات حزب حکمتیست و تبلیغ مصرانه درباره انحلال یعنی انهدام حزب مقصرند، نمی توان با لاقیدی نگریست.
رفیق خالد در جواب صحبتهای من بحث” قانونی” و یا “غیر قانونی” را مطرح می کند و به این موضوع اشاره می کند که “رهبری یک حزب سیاسی با کدخدامنشی فرق دارد”. دو نکته، یکی اینکه من با حرف ایشان کاملا موافقم و دوم اینکه مسئله ای را که رفیق خالد متوجه نیستند این است که این عملکرد بلوک رفیق خالد است که این دید را به اعضای حزب و جامعه داده است که حزب حکمتیست در زمان بروز اختلاف و بحران سیاسی و تشکیلاتی نه در چهارچوب همان تحزبی که تعریف کرده است بلکه 180 درجه متفاوت با مصوباتش و کاملا قبیله ای و محفلی رفتار می کند.رفیق عزیز، سوال من از شما این است که چرا شما از مکانیسمهای حزبی برای پیشبرد خط سیاسی خود استفاده نکردید؟ چرا چند هفته منتظر نماندید تا در پلنوم کمیته مرکزی و سپس کنگره، با اقناع و بحث و جدل سیاسی دیگران را از “مرتد” شدن رفقای اکثریت آگاه کنید و خط سیاسی و تشکیلاتی خود را پیش ببرید؟ واقعا چه ضرورت سیاسی و طبقاتی برای ایجاد این بحران وجود داشت؟ رفیق عزیز، نمی توان از یک طرف در بوق و کرنا کرد که حزب حکمتیست به جامعه، به طبقه کارگر و مبارزات طبقاتی و وضعیت معیشت آن بیربط است اما در جواب به اینکه چرا به پلنوم نرفتید، چرا تا کنگره منتظر نماندید، این کار ضد حزبی خود را اینطور توجیه کنید که ” اگر دفتر سیاسی از سیاست رسمی حزب دفاع نمی کرد هیچ سر پناهی تا کنگره برای حزب و طبقه کارگرنمی ماند” (1). سرپناه برای طبقه ای که داد می زنید به آن بیربط هستیم؟ این نوع استدلالات برای توجیه عملی که بنظر من بهترین توصیف برایش انحلال طلبی است و این نوع تناقضات در یک گفتار برای پیشبرد یک خط سیاسی و در گفتاری دیگر برای توجیه بدعتی تشکیلاتی باعث می شود که در بیرون از حزب، در جامعه به ما بخندند و مورد استهزاء قرار بگیریم.
رفیق خالد مثال هواپیمایی را میزند که مسیرش از لندن به کپنهاگ است و اینکه مسافرین در بین راه متوجه می شوند که هواپیما بجای مقصد اعلام شده به جای دیگری می رود و از این مثال این نتیجه گیری دلبخواه خود را می گیرد که چون اکثریت رهبری حزب از مصوبات کنگره 4 عدول کرده اند بنابراین آنها با بدعت خود جلوی رفقای اکثریت را گرفته اند. رفیق عزیز، چند هزار بار تکرار اینکه “پلاتفرم هیئت دائم” که امروز “پیراهن عثمانی” برای شما شده است، عدول از مصوبات حزب است آن را به یک فاکت تبدیل نمی کند. من از شما سوال می کنم که در کدام مرجع سیاسی و تشکیلاتی شما این ادعای خود را ثابت کردید؟ در کجای این حزب کادرها و اعضایش را اقناع سیاسی کردید؟ شما سعی بر این دارید که برداشت خود را بعنوان فاکت بخورد حزب بدهید و با توسل به همین ادعا انحلال گری خود را موجه جلوه دهید. من می خواهم جواب این مثال شما را اینطور بدهم که اگر در مسیر لندن-کپنهاگ ده مسافر از میان 100 نفر بلند شوند و بگویند که احساس کرده ایم که مسیر هواپیما کپنهاگ نیست، بقیه این مسافرین حق ندارند از شما سوال کنند که برای اثبات ادعای خود دلیل بیاورید؟ بقیه مسافرین حق ندارند یقه شما را بگیرند که در بیرون از کابین خلبانها که سرنوشت همه به آنها بسته شده است هیاهو نکنید؟ می خواهید اکثریت با شما همراه شوند که با ادعای خود و با بحرانی که درست می کنید هواپیما را در وسط آسمان متلاشی کنید؟ کاری که شما می کنید هم دقیقا همین است، با بلدوزر دفاع از حزب و در نقش سوپرمن های سیاسی، در حرف برای نجات حزب ولی در عمل برای تخریب آن، دارید این حزب را، این ظرف سیاسی و تشکیلاتی را که شما خیلی متمدنانه و رفیقانه تر می توانستید “خط خود” را در آن پیش ببرید کاملا تخریب می کنید. رفیق عزیز، مسیر هواپیما همان است که در مبدا اعلام شده است، قطب نمای سیاسی شما اشکال پیدا کرده است!
مسئله بعدی اینکه من به فراکسیونیسم اشاره کردم و نه به تشکیل فراکسیون. رفیق عزیز، برای اینکه دید حزب در طی دو سال گذشته بعد از خروج رفیق کورش مدرسی از حزب بعضا دچار فراکسیونیسم تشکیلاتی بوده است تلسکوپ هابل لازم نیست.اینکه دیگر نباید برای شما جای شک و شبهه ای داشته باشد.اگر کسی و کمیته ای مصوبات حزبی را کنار گذاشته است این بلوک شما و کمیته سازمانده و خود شما بعنوان سردبیر سابق “کمونیست هفتگی” با درج مطالبی که کاملا با مصوبات حزبی در تناقض بودند، هستید. کجای بحث “جنبش کمیته های کمونیستی” رفیق کورش به مصوبه حزب تبدیل شد که بلوک شما در همه ارگانهای تبلیغی حزب آنرا مبنای کار خود قرار داده است؟ این دیدی است که من بعنوان یک کادر حزب از عملکرد شما در 2 سال گذشته گرفته ام.
رفیق عزیز، ما قرار بود ماتریالیستهایی باشیم که با حفظ حرمتها، هیچ “خط قرمزی” نداشته باشیم. متاسفانه امروز “خط” سیاسی شما با هرکسی که این جرات را بخود می دهد که از رفیق کورش مدرسی انتقاد کند نارفیقانه رفتار می کند. اعتماد بنفس را از کادرها و اعضای حزب گرفته اید و مانند افراد “صغیر” با آنها رفتار می کنید.رفیق کورش مدرسی، خود شما و بقیه رهبری حزب با هر گرایشی از شریفترین و فداکارترین افرادی هستند که من در زندگی سیاسی و شخصی خود با آنها آشنائی داشته ام اما پیچیدن افراد در “هاله ای” از “تقدس” تنها به شخصیت سیاسی و اعتبار آنها در میان کمونیستهایی که نباید هیچ “خط قرمزی” داشته باشند ضربه می زند. گناه رفیقی که خواستار پاسخگوئی رفیق کورش مدرسی در مورد تناقض رفتاری در مورد انشعاب از حزب کمونیست کارگری در سال 2004و بحران امروز در حزب حکمتیست است، چیست؟ درخواست “معذرت خواهی” از رفیق کورش چرا باید هتک حرمت تلقی شود؟ امروز استاندارد همین بورژوازی که من و شما آرزوی نابودیش را داریم از برخورد بلوک شما به یادداشت این رفیق بهتر و انسانی تر است! این تناقضات را نمی توان با حمله به شخص معترض زیر فرش کرد، نمی توان در سال 2004 نوشت ” کنگره فوق العاده در اصول سازمانی حزب نيست پلنوم باید در مورد آن تصمیم بگيرد” (2) و یا “پلنوم، ارگانهای رهبری، کمیته ها و سلسله مراتب حزبی را دور نزنید” (3) و امروز همان رفیق موضعش کاملا متناقض با موضع چند سال پیش اش باشد. بالاخره اینها سوالاتی هستند که من و بخشی از حزب داریم و تابحال جواب قانع کننده ای از کسی در اینمورد نشنیده ایم. یا مثلا رفیق حسین مرادبیگی چون بخود اجازه داده اند و رفیق کورش را نقد کرده اند امروز مغضوب بلوک شما هستند و در هر مناسبتی، مستقیم و یا غیر مستقیم رفقای بلوک شما به رفیق حسین مرادبیگی نیش خود را زده اند. کل ماتریالیسم به قصد زدودن تقدس گرائی بوجود آمد، شما دارید به بهانه حفظ حرمت (ولو اینکه هیچ بی حرمتی هم به کسی نشده است) ماتریالیسم مان را دچار دگماتیسم مرگباری می کنید و قداستی را بوجود می آورید که برای این حزب سمی و کشنده است. برای شخص من، نه مارکس، نه لنین و نه هیچ بشر دیگری “خط قرمز” نیستند و هیچ پدیده ای برایم مقدس نیست. از شما خواهش می کنم که با مذهبی کردن خط سیاسی هیچ رفیقی به اعتبار سیاسی و اتوریته آنها بیشتر از این ضربه نزنید.
مسئله دیگر در مورد ارعاب تشکیلاتی است که حداقل خود من در ایندوره آن را تجربه کرده ام.در همان روزی که شما اعلامیه انحلال حزب را منتشر کردید، رفیقی از بلوک شما برای من یادداشتی فرستاد که گویا قرار است من بدلیل اینکه پلاتفرمی برای انتشار مواضع اکثریت حزب در اینترنت ایجاد کرده ام “توبیخ تشکیلاتی” شوم. چون بخود اجازه داده ام به قول این رفیق “یک شبه برای توبیخی ها سایت باز کردم” و جرات کرده ام مستقل فکر کنم و با استقلال فکری و دور از فشارهای تشکیلاتی اتفاقات را سبک و سنگین کنم و بدرستی خود را متعلق به اکثریت حزب بدانم و چون اینکه نگذاشتم با مصادره سایتها توسط بلوک شما، صدای اکثریت رهبری حزب را خفه کنید. رفیق عزیز، در همان زمانی که شما در پالتاک، مشغول جواب دادن به صحبتهای من بودید، از شخصی پیام گرفته ام که “بهزاد قرار است که از حزب اخراج شوید”. این چیزی نیست بجز ارعاب تشکیلاتی، با اینکارها نه من و نه هیچ شخصی را که می تواند مستقل فکر کند را نمی توانید به طرف کمپ خود بکشانید که هیچ، درستی انتخاب سیاسی و تشکیلاتیم را برایم بیشتر اثبات می کنید!
رفیق عزیز، پیشنهادهای زیادی برای حفظ اتحاد حزب و از سر گذراندن این بحران شده است اما بنظر من حزب حکمتیست بدون اینکه از موجودیت خود دفاع کند و با رفقایی که با هر توجیه و منطقی سعی در انحلال آن دارند و دیگر اکثریت رهبری آن را به رسمیت نمی شناسند و از آن روی بر می تابند بطور قطعی مبارزه نکند، نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. اعلامیه انحلال طلبانه خود را پس بگیرید و به پلنوم قانونی حزب بیائید قبل از اینکه حزب حکمتیست را با انحلال طلبی خود “بیربط” تر به طبقه کارگر و مبارزاتش کنید.
با احترام
بهزاد جواهری 11 ژانویه 2012
متن پیاده شده سخنان من
“ببینید من از رفقایی که انحلال طلبی رفقای اقلیت را حالا به بحث پلنوم یا کنگره تقلیل میدن می خوام سوال کنم که همین کمیته مرکزی تقریبا نصف کسانی بودند که توی کنگره شرکت کردند، خوب همین آدمها با همین گرایشهای جناحی، با هم برن کنگره که قراره چی بشه؟ توی کنگره 4 حدودا 100 نفر نماینده کنگره بودند، فکر کنم حضورا 70 تا 80 نفر توی کنگره شرکت کردند و بقیه هم رایهای واگذار شده بود از طرف بقیه نمایندگان کنگره. خوب رفقا رفتن به کنگره در این وضعیتی که رفقای اقلیت پیش آوردند، با مصادره کردن اموال حزبی و دور زدن کمیته مرکزی و اکثریت رهبری تنها به یک نمایش تصفیه تشکیلاتی تبدیل میشه. دقیقا مثل این جلسه امروز، اگر شما امروز توی این جلسه یک اپسیلون راه حل برای بهتر کردن وضعیت حزب شنیدید و در نتیجه وضعیت بوجود آمده توسط رفقای انحلال طلبی را سرخط خودشان قرار داده اند وضعیت حزب بهتر شد، توی کنگره هم همین وضعیت پیش خواهد امد. جلسه امروز واقعا یک آینه ای است که رفقا پیشنهاد می دهند.
نکته بعدی اینکه رفقا دارند میگن که ما طی یک ماه گذشته دو حزب شدیم. اما بنظر من حزب طی دو سال گذشته با فراکسیونیسم اعلام نشده که رفق بوجود آورده اند تا درجه زیادی فلج شده بود و این دید را به مخاطب خود داده ایم، به مردم و به طبقه کارگر که این حزب برایش نه سرنگونی جمهوری اسلامی و نه انقلاب سوسیالیستی امری فوری و ضروریه. در گفتار همه از یک حزب سخن گفتیم اما فی الواقع در عمل گروههای مستقلی در حزب وجود داشته اند که مانند دول فدرال کارهای حزبی را را تا درجه ای پیش می بردند و با همدیگر سازشی اعلام نشده داشتند. متاسفانه رفقا با اینکار انحلال طلبانه شان خود را در خارج از چارچوب قانونی حزب گذاشتند و تلاش اقلیت دفتر سیاسی و رفقایی که از خط این رفقا پیروری می کنند، در چارچوب فراکسیونی که اعلام نکردند، و سعی در پیش بردن خط خود به هر قیمتی ولو اینکه آشکارا از اساسنامه و سنتهای حزبی و ظوابط تشکیلاتی عبور کنند تنها می تواند تلاشی برای انحلال و فروپاشی حزب حکمتیست و تبدیل آن به تجمعی موعظه گرا، بیربط به طبقه کارگر و مبارزات طبقانی آن منجر شود. در واقع رفقای اقلیت با جدایی غیر رسمیشون تنها به این جدایی دو ساله رسمیت بخشیددند.
بنظر من رفقای اقلیت که کارشان انحلال طلبی محض است به زمین و زمان متوسل میشوند که از اصل موضوع دور بشوند و با آن تماس نگیرند، اصل موضوع اینکه با بدعتی تشکیلاتی و سیاسی که گذاشتند، دور زدن اکثریت قانونی حزب، مصادره بقول رفیق مظفر “خزانه داری فکستنی” یا سایتهایش، اینکارها بنظر من فقط نشاندهنده ناتوانی تشکیلاتی رفقاست. در چند سال گذشته قرارهای زیادی در حزب آمده است و تصویب گشته است اما مخالفان این قرارها نه این قرارها را انکار کرده و نه در مخالفت، حزب را منحل اعلام کرده اند. این ناتوانی تشکیلاتی و گرایش انحلال طلبانه این رفقاست که وقتی دیدند اقلیت و نتوانستند خط خودشان را پیش ببرند اینطوری حزب را به سمت فروپاشی دارند، می برند.
بنظر من تنها راه حل برگشتن به قوانین و مصوبات حزب است و کنگره در این وضعیت فقط باعث آبروریزی حزب و کمونیسم کارگری در جامعه خواهد شد. بنظر من پلنوم هم در این وضعیت ایده آل نیست ولی مسئله اینه که راه قانونی است که حزب و حزبیت در مقابل ما قرار داده است. “
متن پیاده شده سخنان رفیق خالد حاج محمدی
“در جواب بهزاد این نکته را بگویم که قانونی و غیر قانونی را هر کسی برای خودش تفسیر می کند. رهبری یک حزب کمونیستی با کدخدامنشی توی یک روستا فرق دارد. حزبی که توی کنگره اش رهبری اش را انتخاب می کند و رهبریش متعهد می شود با سیاستهایی که اعلام کرده و بهش رای میدهد، می گوید به اساسنامه، به ضوابط و سیاستهای تاکنونی حزب پایبندم و جهت عملی کردن مصوبات کنگره و پلنوم ها حاضرم و کاندید بشوم و در رهبری قرار بگیرم، فردا نمی تواند بعد از اینکه در یک ارگان قرار گرفت صد و هشتاد درجه علیه آنها بایستد و بعد ادعا کند که کسانی که مخالف این هستند و پایبند کنگره ها هستند، آنها کار غیر حزبی کرده اند. پلاتفرم هیات دائیم خیلی سرراست و صمیمانه راهش این بود که در کنگره اش می گفت آقا جان من طرفدار سیاستهای تاکنونی این حزب نیستم، این سیاست من هست و از این سیاست دفاع می کنم. و کنگره و اعضای کنگره و نماینده های کمیته مرکزی سرراست می دانستند که رهبری که انتخاب می کنند، طرفدار چی هست. رفقا، یکی از رفقا مثال خوبی زده بود و آن اینکه هواپیمائی که از لندن به کپنهاگ در پروازه به محض اینکه پروازش را میکنه بجای کپنهاگ مثلا به آلمان میره خوب مسافرها اعتراض می کنند و می گویند آقا جان ما توافق نداشتیم، مسیر پرواز کپنهاگ بود و نه آلمان. توی راه ما دست این رفقا را گرفته ایم، ما پایبند بودیم به همان تعهداتی که به کنگره و به همه مصوبات تاکنونی این حزب دادیم. رئیس جمهوری یک مملکت وقتی توی یک انتخابات رئیس جمهوری می شود سوگند یاد می کند که من پایبند قانون اساسی کشورم هستم و وقتی که رای مردم را گرفت نمی تواند علیه قانون اساسی یک راه دیگر پیش ببرد، کاری که هیئت دائم پیش برد. تلاش ما در کل این پروسه این بوده است که این رفقا سیاستهایشان را طرح کنند. ببینید مسئله فراکسیون کار کسی است که مخالف مصوبات رسمی است. در هیچ حزب سیاسی کسی که مصوباتش، مصوبات رسمی حزب و کنگره هایش است نمی رود فراکسیون درست بکند. فراکسیون خطی است که خط رسمی حزب را چلنج می کند. فراکسیون اعلام نشده، رفیق عزیز، رفقای طرفدار هیئت دائم، رفقای طرفدار پلاتفرم، شمائید. پلاتفرم شما مغایر تعهدی است که شما به کنگره این حزب دادید. حق دارید بازبینی کنید، حق دارید خط دیگری را انتخاب کنید ولی باید به اطلاع جامعه، به اطلاع اعضای حزب و مراجع قانونیش برسانید. کدخدای یک روستا را وقتی که انتخاب می کنند خودش را بالاتر از مردم روستا می بیند. رهبری حزب بالاتر از کنگره اش نیست.”