رفیق عزیز اسعد کوشا،
نامه ات خطاب به فاتح شیخ راجع به میانجیگری برای حل کردن اختلافات درون حزبی خواندم. من هم در انگیزه ای که شما را بر آن داشته است که آن نامه را بنویسید مشترک هستم. من هم احترام زیادی برای فاتح قائل هستم و هم به او اعتماد سیاسی فراوان دارم. اما نوشتن همچین نامه ای به او، این پیام را میرساند که گویا استقلال نظری و رای سایر اعضای کمیته مرکزی زیاد از نظر شما مهم نیست. رفیق فاتح هم یک رای دارد مثل هر عضو دیگر. اعضای حزب همگی از بالا تا پائین آگاهانه این حزب را انتخاب کرده اند. اکنون هم کسی قادر نیست بدون جواب دادن درست به سئوالاتی که در پی اختلافات حزب برای صفوف حزب پیش آمده است، آنها را به سمت و سوئی سوق بدهد.
بعنوان نمونه اگر فاتح قصد داشته باشد من نوعی را به شیوه کدخدا منشی قانع کند که از نقص مقررات و قانون شکنی رفقای اقلیت صرفنظر کنم، این سئوالات را در مقابلش قرار خواهم داد: “یکی از شعارهایی که حزب بر مبنای آن قرار گرفت، شعار “تعدد نظرات” بود؟ این شعار از جانب برخی از رفقا توخالی از آب در آمد، چه تضمینی است که من به آنها یکبار دیگر اعتماد کنم؟” “رفقای اقلیت با این کار سبک سرانه شان باعث شدند که دوست و دشمن، کمونیست ها را “کود تا چى”، “توطئه گر”، “یاغی” و با صفت های زننده دیگر مورد اشاره قرار دهند. این اهانت ها، اهانت به نهادی است که من خود را متعلق به آن میدانستم. انتظار دارید که فاتح من نوعی را چگونه قانع کند از رفتار کسانی که زمینه این قبیل اهانت ها را فراهم کرده اند بگذرم؟ آیا کسی میتواند این شرایط تحقیر آمیز را از ذهن و وجدان من پاک کند؟
رفیق اسعد، از زمانی که گروه کودتاچی دست به این عمل محیرالعقول زده است، از فعالیین سیاسی ای که من و حزب را میشناسند خودم را پنهان میکنم. شرم دارم در جمعشان حاضر شوم. اگر این سئوال از من شود که “چرا در حزب کودتا شده؟” چی بگم؟ اگر گفتند “برخی از رهبران حزبی از متد مفتی های نهادهای مذهبی استفاده میکنند و رفقای خود را مرتد میدانند”، چه جوابی بدهم؟ اگر گفتند که رهبران شورشی حزب شما صلاحیتشان را از کدام منبع گرفته اند که بر علیه همسنگران خود فتوا میدهند؟” غیر از عرق شرم ریختن کار دیگری میتوانم بکنم؟ اگر پرسیدند که “اساسنامه و موازین تشکیلاتی، رای و انتخابات برای چه می خواهید؟” چگونه خواهم توانست که چشمان آنها را نگاه کنم؟
رفیق اسعد! توصیه میکنم که ابتدا فاتح را راهنمائی کنید که چطور به پرسشها و تناقضاتی که من نوعی در آن غوطه ور شده ام پاسخ دهد. سپس از او بخواهید که از بی پرنسیبی عده ای بگذرد. بلاخره اگر این بحران حزبی به شیوه کدخدا منشی و با پذیرش نقص موازین تشکیلات حل شود چه تضمینی هست که عده ای دیگر فردا این عمل را تکرار نکنند؟ کی ما میخواهیم به آرای همدیگر احترام بگذاریم؟ آیا ما اعضای یک حزب سیاسی هستیم یا یک سکت مذهبی؟ آیا ما باید تابع مقرارت باشیم یا فتوای رفقا؟ چرا بایستی آنقدر بی فرهنگ باشیم که بجای توسل به مکانیزمهای تعریف شده حزبی که اتفاقا برای همچنین مواقعی تنظیم شده اند، به شیوه کدخدا منشی و واسطه بازی پناه ببریم؟ آیا حزبی که ما عضو آن هستیم یک نهاد سیاسی برای تاثیر گذاری بر جامعه است یا یک تشکل در مالکیت عده ای؟
دعوای سیاسی در این حزب را نبایستی با دعوای عشایری عوضی گرفت. من کدخدا منشی و دخالت این حزب و آن فرد را در این زمینه کسر شان برای خودم میدانم. کسی بعد از ۴ دهه فعالیت سیاسی، و حداقل دو دهه در دنیای متمدن هنوز مانند رهبران سکت های مذهبی علیه رفقای خودش فتوا صادر کند، نمیتواند مایه امید آدمهای جدی باشد. درنتیجه، اگر من جای شما بودم آن رفقای شورشی را به اشتباه بزرگی که کرده اند متوجه میساختم، آنها را تشویق میکردم که به حزب برگردند و تابع مقررات باشند. به آنها توصیه میکردم که کمی متمدن باشند، به تعهدشان در مقابل موازین حزبی احترام بگذارند. اعضای حزب را ساده لوح نپندارند. به آنها یاد آور میشدم که اگر خود متوجه قباحت کاری که کرده اند نیستند، دیگر بیش از این موجبات شرمساری ما را فراهم نکنند.
ارادتمند شما،
سعید کرامت