در دو سال اخیر من در مطالب مختلفی به جدل با محفل بهمن شفیق پرداخته ام. در مقطع کنگره چهارم حزب حکمتیست دعوتنامه ای به این محفل برای شرکت در کنگره فرستاده شد و جواب مشروط و سر بالای آنها در نامه مذکور قابل مشاهده است. ( ضمیمه یک). پرداختن به این محفل برای من از سر اهمیتشان در سیاست و جنبش کارگری نبوده و نیست بلکه این جمع را بیان روشن خطی در حزب حکمتیست دانسته و میدانم که با صراحت به نقد دکترین “کمونیسم کارگری” نشسته است. مبانی ای را نشانه رفته است که کمونیسم منصور حکمت روی دوش آن بنا شده است. من سعی میکنم به آنها بپردازم و سیگنال های رد و بدل شده بین این خط و مدافعینش درحزب حکمتیست را با فاکت نشان دهم. مسئله فقط این نیست که رفیق کورش در یک جلسه علنی از بهمن شفیق تعریف و تمجید کرده است.(سال 2007 لندن) بلکه بهرام مدرسی عضو دفتر سیاسی و عضو کمیته سازمانده ما در پلنوم 17 صراحتا و در حضور کمیته مرکزی گفت: “که دوباره رفته مطالب مربوط به شورشیان آوریل 1999 را خوانده است حق با بهمن شفیق بود و منصور حکمت توجه نکرد”. این اشتباه لپی عضو دفتر سیاسی حزب حکمتیست نبود بلکه این نمود بحثهایی دردالان های حزبی بود که میگفت:”استراتژی منصورحکمت شکست خورده” است و “باید استراتژی کورش” را بجای آن گذاشت. به همین دلیل میگویم خط بهمن شفیق بیان روشن و صریح یک خط دورن حزب حکمتیست است که به ناحق خود را پشت”خط رسمی”و مصوبات قایم کرده است. آخرین یاداشت این محفل دقیقا درست تشخیص داده است که اختلافات در حزب بر سر چیست؟
محفل بهمن شفیق و هوادارنش در درون حزب حکمتیست مترصد فرصت بودند که مجالی پیش بیاید که خود را از زیر دست و بال تئوریهای منصور حکمت نجات دهند. اما صراحت ندارند. متوسل به ارعاب تشکیلاتی و گروکشی احساسات اعضا و کادرهای حزب شده اند. انحلال حزب و کنار گذاشتن “متعصبین خشک اندیش کمونیسم کارگری” قرار است به پروژه پیوند این دو خدمت کند.
آیا این بحث من پایه تئوریک-سیاسی و سازمانی دارد؟ جواب من مثبت است. چون خط بهمن شفیق-عباس فرد در درون حزب ما صاحب دارد! اما صاحبی “ناپیگیر” که متکی به محافل است. صراحت ندارد بحث “استراتژی حکمت شکست خورد” را علنا بیان کند. تقلیل دادن بنیان های فکری و ایدولوژیک کمونیسم کارگری به “سرنگونی” و یا “متعارف” بودن یا نبودن رژیم اسلامی در ایران کل این ترند را توضیح نمیدهد.
بهمن شفیق پیگیرانه خط خود را جلو میبرد اما هوادارنش در حزب حکمتیست به دلیل اسم حزب و برنامه و پراتیکی که با خط حکمت تداعی میشد و علاوه بر اینها به دلیل ایستادگی قاطع مدافعان خط حکمت، قادر به این “گسست” نبوده اند. چون نمیشود زیر نام حکمت بود و علیه “مجمع عمومی و شورا” نوشت. محمد فتاحی به دنبال مطلب “عباس فرد” که “مجمع عمومی و شورا را ضد کمونیستی و بورژوایی” اعلام کرد در نشریه کمیته سازمانده همین مسئله را بیان کرد که “مجمع عمومی و شورا سنت کمونیسم بورژوایی است” که همان زمان از طرف من هر دو جواب گرفتند.(ضمیمه دو)
نمیشود زیر نام حکمت بود و “کارگرکارگری” و کارگر پرستی پوپولیستی را رواج داد.توجه به “تحزب کمونیستی” هم یکی از آن گره گاههای اصلی است. کارگر چه کسی است؟ ومسائل تئوریک سیاسی دیگر. من تلاش میکنم این نکات را مستدل کنم و نشان دهم اتفاقا خطی که در چند سال اخیر به “بازنگری” مشغول بوده است کورش مدرسی و همین رفقای اقلیت دفتر سیاسی هستند نه ما! ما خط حکمت را نه متعلق به “گذشته” بلکه پراتیک روز خود میدانیم. پلاتفرم سیاسی-عملی دفتر سیاسی بیان روشنی از خط مشی حزب حکمتیست است و به همین دلیل این جمع به آن بند کرده و آن را بهانه جدالهای امروز کرده اند.
در این قسمت، فراخوان محفل بهمن شفیق را ضمیمه میکنم که بعدا سر فرصت دراین مورد مشروحتر مینویسم یا سمیناری برگزار خواهم کرد.اگر تاکنون کسی مثل من علنا این رفقا را در کنار خط بهمن شفیق نگذاشته است به دلیل حفظ حزب و اتحاد و انسجام آن بوده است.امروز که با تحریفات وسیع در مورد اختلافات سیاسی و سازمانی حزب روبرو هستیم ناچارم صریح تراز گذشته حرفهایم را بزنم و بگویم خاصیت پلیمیک من با بهمن شفیق در عین حال جدال با هوادارنش در حزب حکمتیست بود!
جالب است در این فرخوان کوتاه ، بهمن شفیق و عباس فرد ادعا میکنند که از یک ماه و نیم پیش از وقوع چنین اتفاقی خبر داشته و از قطعی بودن آن مطمئن بوده اند. این یعنی درست در مقطع پلنوم 22 حزب ما! و آلان باید به پیش بینی آنها تبریک گفت.در این یاداشت میخوانیم:
“وقوع چنین تحولی البته امری کاملا قابل پیش بینی بود و شنوندگان گفتگوهای حاضر(دهه از دست رفت کمونیسم کارگری) شاهد قطعی بودن این روند را در خود گفتگوها – که حدود یک ماه و نیم قبل انجام گرفته اند- خواهند دید. قصد ورود به جزئیات مجادلات درون حزب حکمتیست را ندارم. تنها تأکید بر یک نکته را ضروری میدانم که پیشتر نیز و در پاسخ به دعوتنامه هایی که از جانب این حزب برای شرکت در کنگره آنان به دست ما رسیده بود، در نامه سرگشاده ای به همراه رفقا عباس فرد و وحید صمدی با این رفقا در میان گذاشته بودیم. به ویژه روی سخنم با آن دسته از رفقایی در این حزب است که اکنون مدتی است روند تجدید نظر در «حکمتیسم» را آغاز کرده اند و در عرصه های مختلف – از بررسی ماهیت و کارکرد دولت تا شیوه برخورد به جنبش کارگری – با دستگاه مفاهیمی متفاوت از دستگاه مفاهیم «کمونیسم کارگری» به تحلیل قضایا می نشینند. اصرار این رفقا بر انکار در فاصله گیری از دستگاه ایدئولوژیک کمونیسم کارگری، نه کمکی به خود این رفقا می کند و نه به سود مجادلات و مباحثات درون چپ سوسیالیست و کمونیست است. دوران نوین کمونیسم در ایران، در تداوم کمونیسم کارگری و سوسیالیسم کارگری و همه انواع سایه روشنهای آن شکل نمی گیرد، در فراتر رفتن از آن است که رقم میخورد. اصرار این رفقا بر حفظ آن پوسته ایدئولوژیک تنها می تواند برانگیزاننده احساسات کینه جویانه در متعصبین خشک اندیش کمونیسم کارگری شده و به وخامت بیشتر اوضاع منجر شود. این رفقا یک بار برای همیشه باید بپذیرند که «مردگان را به مردگان واگذارند».”(برگرفته از سایت بهمن شفیق)
سئوالات من از این رفقا!
آیا کسی از جمع اقلیت دفتر سیاسی و هوادارانشان حاضر است به این محفل جوابی بدهد؟ یا میپذیرند که خط مشی و دیدگاهشان با آنها مشترک است؟ آیا این رفقا هم مثل محفل شفیق- فرد- صمدی صراحت این را دارند که بگویند “دوران نوین کمونیسم در ایران” را خارج از کمونیسم کارگری منصور حکمت میبینند؟ آیا آنها هم مثل محفل همدیگاهشان صریح میگویند مدافعین خط منصور حکمت “متعصبین خشک اندیش کمونیسم کارگری” هستند؟ آیا رفقای اقلیت دفتر سیاسی حاضرند صریح بگویند که “مردگان را به مردگان واگذارند”؟ تا در صفوف جریان “کارگر کارگری” بهمن شفیق پذیرفته شوند؟ جواب این سئوالات و سئوالات مشابه که در بالا قید شد میتواند به مبارزه سیاسی شفاف کمک کند و “برانگیزاننده احساسات کینه جویانه” نباشد.
جمال کمانگر
12ژانویه2012
ضمیمه یک
در راه دورانی نو: نامه سرگشاده به حزب حکمتیست
رفقا، با درود. پیشاپیش برگزاری کنگره پنجم حزبتان را به شما تبریک میگوئیم. در عین حال این مناسبت را فرصتی دانستیم تا برخی مسائل اساسی را با شما در میان بگذاریم. مسائلی درباره موقعیت حزب شما در لحظه تاریخی کنونی تکوین کمونیسم طبقاتی کارگران و تناقضاتی که از نظر ما مانع گسترش و انکشاف توانائی های نهفته در حزب شما در پاسخگوئی به ضرورتهای این لحظه تاریخی است.
نیازی به بازگوئی مفصل موقعیت چپ و کمونیسم ایرانی در شرایط کنونی نمی بینیم. فکر میکنیم که در بسیاری از موارد در یک چنین ارزیابی ای توافقهای جدی بین ما و شما وجود دارد. از تکرار این توافقها خودداری می کنیم، چرا که علیرغم تمام اهمیتشان هنوز به هیچ وجه راهگشا نیستند. با این حال تأکید بر این نکته را لازم میدانیم که آنچه محرک ما در نوشتن نامه حاضر شد، وجود همان توافقها، و بویژه توافق نظر و عمل در مقابله با جنبش دست راستی سبز از همان آغاز پیدایش آن بود.
جامعه ایران در یک سال گذشته یکی از پیچیدهترین و تعیین کننده ترین دوره های حیات سیاسی – ایدئولوژیک خود را پشت سر گذاشت. دوره ای که از نظر ما میتوانست به محو هر چه بیشتر هر گونه ایده عدالتخواهی در جامعه منجر شود و سوسیالیسم و کمونیسم را در موقعیتی مهجور و زبون بر جا نهد. بدون تردید جسارت حزب شما در ایستادگی در مقایل این تعرض سنگین و همه جانبه ایدئولوژیک و سیاسی یکی از عوامل امید بخشی در یک سال اخیر بود که میتواند امید به آینده را زنده نگه دارد. ما این جسارت سیاسی را به شما تبریک می گوئیم و همین جسارت نیز این چشم انداز را در مقایل ما قرار میدهد که از شما جسارتهای بیشتر و سنگین تری را بخواهیم.
رفقا، حتماً شما هم با ما در این امر توافق دارید که زمینههای ایدئولوژیک ظهور جنبش سبز را تنها در شرایط ایران و قدرت گیری طبقه بورژوازی نباید جست. عروج جنبش سبز محصول دورانی است که امروز کل جهان سرمایه داری در آن به سر می برد. شرایط دردناکی که حتی شدید ترین بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیز خدشه ای برحاکمیت ایدئولوژیک بورژوازی وارد نمی کنند. یک درس بزرگ بحران اقتصادی سالهای اخیر در این بود که بورژوازی حتی در پس این بحران نیز، علیرغم زلزله ای که بحران در ماههای اولیه بر پیکر ایدئولوژیک حاکمیت طبقه سرمایه دار وارد کرد، نهایتاً نیرومند تر ظاهر شد. در پیشرفتهترین کشورهای سرمایه داری جنبش اعتراضی قابل توجهی بر علیه بنیانهای سرمایه داری شکل نگرفت و در کشورهایی که مستقیماً در شمار بازندگان بحران اقتصادی قرار داشتند، جنبشهای اعتراضی طبقه کارگر به مرور فروکش کرده و جای خود را به تمکین به وضعیت و تن دادن به سرنوشتی داد که سرمایه داری برای طبقه کارگر رقم زده است. نتیجه تاکنونی بحران این بوده است که طبقه کارگر در کشورهای مختلف هر چه بیشتر منفعت خود را در منفعت بورژوازی خودی جسته و در پیمانهای کشوری و ملی با بورژوازی خودی در صدد تقویت موضع بورژوازی خودی در بازار جهانی و بیرون کشیدن گلیم خود از آب به قیمت طبقه کارگر کشورهای دیگر برآمده است. این وضعیت دردناک جهان معاصر است. نه این که اعتراض کارگری وجود ندارد، اما اعتراض کارگری شاخص حیات سیاسی جهان معاصر نیست. سرنوشت بشر امروز را تقدیس منافع فردی و بی اعتنائی به منفعت عمومی جامعه رقم می زند.
عروج جنبش سبز انعکاس مستقیم حاکمیت چنین شرایطی بر جهان معاصر بود. شرایطی که مقدم بر این جنبش وجود داشتند و مستقل از سرنوشت این جنبش باز هم وجود خواهند داشت و ما به ازاء ایدئولوژیک خود را در جامعه ایران باز هم تولید خواهند کرد. مابه ازائی که تحقیر آرمانگرائی عدالتخواهانه، آزادیخواهانه و برابری طلبانه جزء جدائی ناپذیر آن است.
در این تردیدی نیست که شرایط امروز جهان و ایران شرایطی نو است. این شرایط نوین پاسخهائی نوین نیز می طلبند. برای جامعه ایران این پاسخها را در تجدید آرایش ایدئولوژیک و سیاسی ای میتوان دید که در کل جامعه در جریان است. هیچ کدام از جریانهای اصلی سیاسی در جامعه ایران پس از ظهور جنبش سبز دیگر همان مؤلفه های پیش از ظهور این جنبش را به نمایش نمی گذارند. این روندی است که هم در درون حاکمان در جریان است و هم در درون حکومت شوندگان، هم در گروهبندیهای پیروز نبرد یک ساله اخیر و هم در شکست خوردگان، هم در بورژوازی و هم در خرده بورژوازی و در طبقه کارگر. دورانی از صف بندی سیاسی و ایدئولوژیک در جامعه ایران که با انقلاب 57 و سپس با حاکمیت ضد انقلاب رقم خورد، از سالهای آخر دهه نود میلادی و با عروج جنبش اصلاحات به سمت پایان خود رفت و با عروج جنبش سبز عملاً به پایان رسید. همه و همه دستگاههای ایدئولوژیکی که در آن سالها سرنوشت سیاسی جامعه ایران را رقم میزدند، امروز از اعتبار ساقط شدهاند و تنها آن دستگاههایی شانس و امکان بقا دارند که بر اساس شرایط دوران جدید به بازسازی همه جانبه دست زده، پوسته کهن خود را به دور انداخته و مؤلفه های متناسب با دوران معاصر مبارزه طبقاتی را در خود جا دهند. این روندی است که هماکنون در مقابل چشمان ما در جریان است.
برای چپ جامعه به طور کلی، برای جنبش کارگری و برای جنبش کمونیستی نیز چارهای جز ورود به دوران جدید و باز تبیین مبانی خود نیست. کسی که امروز خود را کمونیست میداند و خود را به وظایف روتین مبارزه سیاسی روزمره محدود می کند، از پاسخگوئی به این مصاف تاریخی سر باز زده است. معضل کمونیسم امروز در ایران با صدور قطعنامه هایی درباره این یا آن عرصه مبارزه و اصلاح این یا آن موضعگیری و تأکید بر این یا اولویت در مبارزه تبلیغی و ترویجی حل نمی شود. نخستین شرط و شرط غیر قابل تخطی ورود به دوران جدید، نفی صف بندی های تاکنونی و پذیرش این نقطه عزیمت است که آنچه به نام کمونیسم در ایران در سالهای اخیر عمل کرده است، جنبشی در حاشیه جامعه و مستقل از طبقه اصلی حامل کمونیسم، طبقه کارگر، بوده است. ما فکر میکنیم که شما در موجودیت حاشیهای کمونیسم با ما توافق داشته باشید. این را هم شما و هم ما در تحولات یک سال گذشته بارها در نوشتهها و تحلیلهای خود مورد تأکید قرار داده ایم. اما فکر میکنیم که شما هنوز این واقعیت را نپذیرفته اید که آنچه در دهه های اخیر به نام کمونیسم در جامعه ایران عمل کرده است، اساساً چیزی جز چپ رادیکالی نبوده است که در دهه پنجاه در ایران شکل گرفت و با انقلاب 57 مشخصات جدیدی یافت و به یک نیروی اجتماعی قابل توجه تبدیل شد تا همراه با شکست این انقلاب و سرکوب و اعدام و تبعید و مهاجرت وارد روندی از تجزیه شود. می گوئیم «کمونیسم» در ایران و این از نظر ما شامل همه رگهها و گرایشات منسوب به کمونیسم است. در این میان بحث ما با شما بر سر دستگاهی است که با تشکیل حزب کمونیست ایران به مرور شکل گرفت و با شکلگیری کمونیسم کارگری به مثابه ترند مسلط بر چپ رادیکال ایران درآمد و بیشترین نیروی درون این چپ را گرد خود جمع کرد. از نظر ما این روند چیزی نبود جز روند تکوین و سپس تجزیه چپ رادیکالی که از عناصر و رگههای گوناگون بورژوائی و خرده بورژوائی و کمونیستی تشکیل شده بود. سالهای اولیه پس از شکست انقلاب 57 روند تکوین این جریان را رقم میزد و با جنبش اصلاحات روند تجزیه قطعی آن به عناصر تشکیلدهنده اش آغاز شد.
رفقا، نگاهی به سرنوشت جریان «کمونیسم کارگری» در 12 سال پس از عروج اصلاحات به خوبی مؤید این امر است که کمونیسم کارگری به هیچ وجه جنبش کمونیستی درون طبقه کارگر نبود. خود شما امروز در ادبیات خود بخش اعظم نیروهای تشکیلدهنده «کمونیسم کارگری» را به عنوان کمونیسم بورژوائی تعریف می کنید. فکر میکنیم در این امر با ما توافق داشته باشید که حزب شما به هیچ وجه اصلیترین و یا رگه اصلی همه نیروهای گرد آمده حول پرچم ایدئولوژیک کمونیسم کارگری را شکل نمی دهد. کمونیسم کارگری واکنش چپ رادیکال ایران به فروپاشی دیوار برلین و آخرین نشانههای مقاومت این چپ در مقابل آن تحولات بود. صرفنظر از این که آیا این مقاومت محدود به صفوف کمونیسم کارگری بود یا نه، حقانیت کمونیسم کارگری به عنوان یک جریان رادیکال چپ در همین مقاومت در برابر تعرض ایدئولوژیک راست پس از جنگ سرد بود. این مقاومت سلبی اما هیچگاه به نیروئی اثباتی تبدیل نشد و مهمتر این که تغییری در عناصر متشکله جریان کمونیسم کارگری ایجاد نکرد. کمونیسم کارگری همان چپ رادیکال بعد از انقلاب 57 ماند تا سالها بعد خود دچار همان روند تجزیه ای شود که سرنوشت همه جریانات مشابه در طول تاریخ بوده است. ما در اینجا قصد نداریم به این سؤال بپردازیم که آیا این روند اجتنابناپذیر بود یا نه؟ مهم این است که این روند واقع شد و هیچ چیز به خوبی نتایج حاصل از این روند تجزیه، بازگو کننده ماهیت آن پدیده و نیروهای تشکیلدهنده آن نیست. آنچه که زمانی به عنوان یک کل واحد و به نام کمونیسم کارگری عمل می کرد، امروز به چندین جریان تجزیه شده است که به خوبی نشان دهنده فرجام تاریخی آن هستند. در یک سوی این روند اصلیترین گرایش حاصل از کمونیسم کارگری قرار دارد که در «حزب کمونیست کارگری» متشکل است و امروز رسما به عنوان یک جریان پست کمونیستی بورژوائی عمل میکند و میرود تا به رویاروئی آشکار با سنتهای انقلابی درون طبقه کارگر نیز کشیده شود. در سوی دیگر این طیف متشکله کمونیسم کارگری جریان عقبمانده «اتحاد سوسیالیستی کارگری» قرار گرفته است که در بهترین حالت سوسیالیسمی نئو توده ایستی و ضد روشنگری را به نمایش می گذارد. در حد فاصل این دو قطب نیز مجموعهای از محافل، افراد و نیروها قرار گرفتهاند که یا در حال غبطه خوردن به دوران «اقتدار» گذشته اند و با نوستالژی این دوران در صدد حفظ راست کیشی آموزه های حکمت برآمده اند و یا با تذبذب سیاسی و فرصت طلبی خرده بورژوائی حیات سیاسی باری به هر جهتی را از سر می گذرانند. بیهوده نبود و نیست که تمام این جریانات برآمده از کمونیسم کارگری با عروج سبز مدینه فاضله ضد رژیمی خود را در حال تحقق دیده و به سخن سرائی در باره «انقلاب جاری» و «جنبش اعتراضی توده ها» و «خصلت ابژکتیو ترقیخواهانه جنبش جاری» و امثالهم پرداختند. حزب شما استثنائی در این میان را تشکیل می داد. استثنائی که به هیچ وجه نمیتواند داعیه این را داشته باشد که پایه اجتماعی جریان موسوم به کمونیسم کارگری را نمایندگی می کند.
رفقا، این واقعیت جریان کمونیسم کارگری است. این واقعیت را باید پذیرفت و مبنای بازبینی هویت ایدئولوژیک خود قرار داد. حزب شما اما متأسفانه هنوز خود را مدافع راست کیش کمونیسم کارگری می داند. واقعیتهای سرسخت زندگی، شما و حزبتان را به طور مداوم به سمت نفی آن میراث و تعارض با بنیانهای ایدئولوژیک کمونیسم کارگری سوق می دهد، تعهد ایدئولوژیک شما به آن میراث و دلبستگی تان به آن پوسته «کمونیسم کارگری» اما در هر گام مانعی است بر سر راه شما در گذار از این گذشته و اهرمی است برای کشاندن تان به درون همان حفره. اجازه بدهید تنها به چند نمونه از این تناقضات در گفتار و عمل شما اشاره کنیم.
ادبیات حزب شما در سالهای اخیر و بویژه در مواجهه با هجوم موج سبز تغییرات چشمگیری در جهت انعکاس واقعیت مبارزه طبقاتی در ایران و تبیین ضعفهای پایهای جنبش کارگری به طور کلی و کمونیسم به طور اخص داشته است. عناصری وارد ادبیات سیاسی شما شده است که تا پیش از این با ادبیات کمونیسم کارگری بیگانه بود. تبلیغات کلیشه ای پایان تحلیلهای سیاسی که «کارگرها به حزب خودتان بپیوندید» هر چه بیشتر کمرنگ شده و در بسیاری از موارد جای خود را به این ارزیابی درست رفقای شما داده است که «بدون یک حزب کمونیستی کارگران نمیتوان به تغییر پایهای اوضاع به نفع طبقه کارگر امیدوار بود». قصد ما نقل عین عبارات نوشتههای رفقای شما نیست، بلکه مضامینی است که به ادبیات شما راه پیدا کرده است. شما خود به خوبی میدانید که این تنها تغییری جزئی نیست. تبیین موقعیت حزب مستقل از مبارزه طبقه کارگر یکی از بنیانهای اصلی ایدئولوژیک کمونیسم کارگری و مشتقات آن بوده است. در جهان بینی کمونیسم کارگری نیازی به تأکید بر کارگری بودن حزب کمونیستی نبود و نیست. خود حزب – مستقل از این که تا چه میزان در سوخت و سازها و روندهای مبارزاتی طبقه دخیل باشد یا نه – فینفسه تبلور طبقه کارگر کمونیست قلمداد میشد و می شود. برای شما نیز به خوبی روشن است که رابطه حزب و طبقه در تصویر ایدئولوژیک کمونیسم کارگری رابطه آهن ربا و براده های پراکنده است. تبیین معروف «میخ کمونیسم را در خیابانهای تهران بکوبیم، کارگران به دور آن جمع خواهند شد» بهترین گویای این دوگانه جدا از هم در ایدئولوژی کمونیسم کارگری بود و هست. تبیینهایی که امروز توسط رفقای شما به کار گرفته می شود، در تعارض آشکار با این تبیینهای ایدئولوژیک کمونیسم کارگری قرار دارد. این تببینها با کمونیسم کارگری مانعه الجمعند. با این حال شما هنوز این تبیینها را در چهارچوب کمونیسم کارگری قلمداد می کنید.
این اما تنها مورد نیست. برخورد به مقوله دولت مورد برجسته دیگری است که تعارض خط مشی و جهتگیری شما با دستگاه موسوم به کمونیسم کارگری هر چه بیشتر آشکار می سازد. شما خود میدانید که عدم انطباق دولت جمهوری اسلامی با نیازهای انباشت سرمایه در ایران یکی دیگر از پایههای اصلی ایدئولوژی کمونیسم کارگری بود. این تبیین ماوراء طبقاتی که تحت عناوین متفاوت – از «دولت در دوره های انقلابی» تا «اسلام سیاسی» و «دولت غیر متعارف» و غیره – ارائه می شد، آن ابزار مناسبی بود که آرزوی دیرینه چپ رادیکال برای سرنگونی قریب الوقوع رژیم را فرموله میکرد و توهم انقلاب در کوتاه مدت را زنده نگاه می داشت. همه تبیینهای دیگری که امروز از جانب رگههای مختلف کمونیسم کارگری و مشتقات آن مبنی بر تقابل «رژیم و مردم» عنوان میشوند بر همین مبانی تبیین دولت بنا شده اند. اما ادبیات حزب شما در سالهای اخیر و بویژه در یک سال گذشته به طور چشمگیری از این ادبیات غیر مارکسیستی متمایز شده و هر چه بیشتر چهره ادبیات کلاسیک مارکسیستی و تبیین طبقاتی دولت را به خود گرفته است. این نیز با سنتی که عنوان کمونیسم کارگری را بر خود حمل میکند در تعارض آشکار است.
اینها تنها مواردی هستند که ما برای نمونه عنوان کرده ایم. فکر میکنیم همین موارد نمونه برای روشن شدن بحث ما در مورد جهتگیری متفاوت حزب شما کافی باشند. با این همه ما بر این نظریم که پوسته ایدئولوژیک «کمونیسم کارگری» مانعی جدی بر سر راه انکشاف یک خط مشی و سیاست طبقاتی – کمونیستی از جانب شماست. برای این نیز شاید بد نباشد به مواردی معین اشاره کنیم.
نخست این که جدال بر سر میراث کمونیسم کارگری هنوز هم یک وجه حیات حزب شما را تشکیل می دهد. حزب شما هنوز تلاش میکند خود را وارث واقعی سنتهای کمونیسم کارگری معرفی کند و راست کیشی خود را در مقابل جریانات دیگر به اثبات برساند. شما حتی برای اثبات حقانیت سیاست درست و انقلابی خود در قبال جنبش سبز به اسناد کمونیسم کارگری رو آوردید و موارد تاریخی این اسناد را گواه حقانیت سیاست خود معرفی کرده اید. سایتهای وابسته به حزب شما هنوز هم گاه و بیگاه این اسناد قدیمی را به عنوان حجتی برای مباحث امروزتان درج می کنند. اما شما خود میدانید که آن اسناد قدیمی به دورانی تعلق داشتند که هنوز روح انقلاب 57 در میان چپ رادیکال زنده بود. خود شما به خوبی میدانید که کمونیسم کارگری در مسیر انکشاف خویش همه آن سیاستهای رادیکال گذشته های دور را به نفع سیاستی غیر طبقاتی و ضد رژیمی کنار نهاده بود. سیاست غیر طبقاتی یا کمونیسم بورژوائی ای که شما از آن نام می برید، بر مباحث همان کمونیسم کارگری در دوران اوج خود استوار شده است. نمیتوان در مقابل مباحثی از قبیل «حزب و جامعه» و «حزب و قدرت سیاسی» و حزب شخصیتها و «جنبش سلبی، جنبش اثباتی» به مباحث قدیمی دوران جنگ اول خلیج رجوع کرد. کار شما شبیه کار کسی است که برای اثبات انقلابی بودن کائوتسکی به «انقلاب اجتماعی» نوشته شده در آغاز قرن بیست استناد کند و نه به ردیه او بر «دیکتاتوری پرولتاریا» در تقابل با انقلاب بلشویکی اکتبر. این باقی ماندن در چهارچوب و در پوسته ایدئولوژیک کمونیسم کارگری و اتکا به این عصای کهنه، تنها منجر به خطا در ارزیابی از موقعیت امروزتان نمی شود، بلکه همچنین عملاً شما را در چهارچوبهایی ذهنی سنجش دائمی خود با سایر گرایشات جنبش کارگری محبوس میکند. امری که در اتخاذ سیاستها و روشهای عمل به شدت خود را نشان داده و مانع از تکوین سیاستهای متناسب با مبانی تازه نظری شما می شود.
مبانی متفاوت امروز شما به شما حکم میکند که به سمت تکوین یک سیاست طبقاتی صبورانه، متین، جدی و سازمانگرانه در درون طبقه کارگر رو بیاورید. چهارچوب کنونی ایدئولوژیک شما اما، شما را دائم به سمت فعالیتهایی میکشاند که حضور مدیائی و پر سر و صدا در خارج از کشور شاخص اصلی آن است. کافی است بر فعالیتهای خود در سالهای گذشته مروری داشته باشید تا صحت این اظهارات ما را تأئید کنید. از سیاست غلطی که در برخورد به مسائل جنبش دانشجوئی در سالهای 85 و 86 در پیش گرفتید تا آکسیونهای مدیا پسند چند نفره در خارج از کشور و کمپینهای موردی ایضاً مدیائی، همه و همه نشان دهنده این هستند که حزب شما در چهارچوب کنونی قادر به در هم شکستن مرزهای گذشته و ورود به دوران آینده نیست. بگذارید به عنوان آخرین نمونه به همین کنگره حزب شما اشاره کنیم.
ما خوشحالیم از این که موفق میشوید کنگره حزب خود را علیرغم همه تهدیدات پلیسی برگزار کنید. اما پنهان نمیکنیم که، این امر که کنگره شما این بار نیز بر مبنای همان سنت کنگره های مدیائی برگزار میشود اصلاً مایه خوشحالی ما نیست که هیچ، بلکه همچنین نگرانیهای جدی ای را در مورد سرنوشت حزب شما دامن می زند. حزب شما خود را تشکلی از انقلابیون کمونیست می داند. آن هم در کشوری که کمونیسم و فعالیت کمونیستی در آن مجازات سنگین تا مرگ را همراه دارد. آیا تردیدی در این هست که کنگره یک حزب خواهان انقلاب متعلق به چنین کشوری باید محلی برای جدلهای سیاسی، برای تنظیم نقشه راه، برای تبادل نظر کادرهای مخفی و علنی یک حزب باشد؟ و آیا تردیدی هم در این باقی میماند که برگزاری کنگره به شکل علنی مدیائی اعترافی است به این که آن حزب یا فاقد کادرهای مخفی است و یا کادرهای مخفی آن نمیتوانند در کنگره شرکت کنند؟ آیا با این روش میتوانید تصور کنید که کارگر یا معلمی از تهران یا تبریز بتواند در کنگره شما شرکت کند و بعد هم بتواند به محل کار خود برگردد؟ فرض ما بر این است که شما هم با ما در مورد لزوم شرکت یک کارگر یا معلم متخب تشکیلات حزبی در کنگره اختلافی ندارید. هر چه باشد کنگره یک حزب مدعی کمونیسم عالی ترین ارگان تصمیم گیری آن است و همه منابع حزبی باید به کار گرفته شوند تا هر عضوی از حزب بتواند در این عالی ترین ارگان شرکت کند و درباره سرنوشت حزب خود تصمیم بگیرد. تنها در یک صورت است که میتوان به راحتی از این صرفنطر کرد و آن هم زمانی است که کنگره به مکانی نمایشی بدل شده باشد. امری که اتفاقاً در سنت کمونیسم کارگری واقع شد و خود شما نیز آن را به خوبی می دانید. اما حقیقتاً چنین کنگره ای آیا تبدیل به چیزی در راستای همان سناریوهای شخصیت سازی نخواهد شد؟ امیدواریم که چنین نشود. اما این سنت در سالهای اخیر به اندازه کافی شخصیت پوشالی تولید کرده است و به اندازه تک سوزنی هم کادر مخفی نپرورانده است. بگذارید سایر گرایشات کمونیسم کارگری به این روشها دل خوش کنند. کار کمونیستی در کشوری مثل ایران امروز باید کوه یخی باشد که تنها گوشهای از آن قابل رؤیت است.
میتوانیم این نمونهها را هم ادامه دهیم. اما فکر میکنیم همین برای نشان دادن بحث ما کافی باشد. حزب شما در میدان تنش بین آینده و گذشته گیر کرده است. واقعیت زندگی و آرمانخواهی کمونیستی بسیاری از رفقای حزب شما که – ما هم افتخار آشنائی با بخشی از آنان را داریم – حزب شما را به سمت دوران جدید می راند و از سوی دیگر میراثهای دوران کهن به مثابه ترمزی بر سر راه این تحول قرار گرفته اند. در هیچ گوشهای از چپ ایران، در هیچ سازمان و حزب و محفلی، این تنش بین گذشته و آینده، بین انقلابیگری چپ رادیکال و کمونیسم طبقاتی کارگران به اندازه حزب شما آشکار نیست. حزب شما میتواند اولین نمونه در هم شکستن مرزهای گذشته در سازمانها ونیروهای متشکل چپ و فراتر رفتن از دوران گذشته باشد. در هم شکستن پوسته ایدئولوژیک گذشته که مانیفست خود را در نام حزب شما یافته است، پیش شرط این فرا تر رفتن از گذشته است. شما که در مواجهه با موج تهاجم سبز جسارت شایانی از خود نشان دادید، میتوانید این بار نیز نشان دهید که در پشت سر گذاشتن دوران کهنه و ورود به چالشهای دوران نوین نیز با چنین جسارتی برخورد خواهید کرد. شاید این هم تقدیر باشد که این فراتر رفتن، این در هم شکستن مرزهای ایدئولوژیک کهن درست در نیروئی صورت بگیرد که تعلق به همان ایدئولوژی را تا حد مانیفست هویتی خود ارتقا داده و خود را بدان نامیده بود. انقلاب میانبر نمی شناسد، اما از بیراهه های عجیبی راه خود را باز می کند.
دست شما را به گرمی می فشاریم
رفقای شما
بهمن شفیق، وحید صمدی، عباس فرد
20 شهریور 89
11 سپتامبر 2010
ضمیمه دوم
جوابهای من به عباس فرد و محمد فتاحی
آیا” جنبش مجامع عمومی” ضد کمونیستی است؟
جمال کمانگر
12ژوئن2011
جالب است که بعضی از فعالین به اصطلاح کارگری و مدعیان رنگارنگ دفاع از طبقه کارگر هر وقت میخواهند در مورد معینی اظهار نظر کنند بعد از چند سطر تحملشان را از دست میدهند و به صحرای کربلا میزنند. نمونه اخیر مطلبی است که اخیرا عباس فرد در مورد دو قطعنامه کارگری مربوط به اول ماه مه به نام” دو قطعنامه یا دو جهتگیری طبقاتی؟” مرقوم فرموده اند!
محتوای مطلب طولانی وی از چرتکه انداختن ایشان در نیابت از ” دولت عدالت گستر” که گویا یارانه ها آنطورهم که گفته میشود به ضرر کارگران نیست! مگر نمیبینید که فلان “خانواده پرجمعیت بویر احمدی یا بلوچستانی” نفع میبرد، تا قطعنامه هفت تشکل کارگری در مقابل قطعنامه یک تشکل کارگری دیگر، کدام طبقاتی تر و کدام بورژاویی تر است، تا بیوگرافی امضا کنندگان قطعنامه ها را در بر میگیرد که از حوصله نوشته حاضر بدور است و مد نظر من نیست! هدف من در این نوشته دفاع از” جنبش مجامع عمومی” بعنوان بخشی از جنبش شورایی و نقد و رد ادعای بی اساس و کینه توزانه “عباس فرد ” نسبت به منصور حکمت است و بار دیگر معرفی بحث “مجامع عمومی و شورا” بعنوان یکی از اشکال سازمانیابی توده ای کارگران و آلترناتیو گرایش کمونیستی طبقه کارگر برای تشکل توده ای طبقه خود در راستای تحقق انقلاب کارگری است.
“عباس فرد” در مطلب مورد نظر به بهانه دفاع از تشکلهای موجود، درب هر بحث، نقد و اشکال سازمانیابی کارگری دیگر غیر از تشکل سندیکایی را میبندد و میگوید: “بهصراحت میتوان چنین ابراز نظر کرد که ایجاد پارادوکس نظری یا عملی (نه نقد رفیقانه) در برابر این تشکلها چیزی جز خاک پاشیدن بهچشمهای کارگران و زحمتکشان (بهمثابهی مکمل سرکوبهای دولتی) نیست.”
در این پاراگراف احکامی وجود دارد که من سعی میکنم به آنها بپردازم.
من برای “عباس فرد” و تفکرش، این اشرافیت سندیکایی-اتحادیه ای برای فعالین کارگری این گرایش را به رسمیت نمی شناسم که به صرف اینکه با نظام سرکوبگر سرمایه در ایران سر و کار دارند دیگر هیچ کس حق نقد و بررسی این تشکلها و نقطه نظرات و گرایش فعالین آنرا ندارد. این “کارگر دوستی” و” تبعیض مثبت” را نه به نفع فعالین و رهبران کارگری در ایران میدانم و نه هیچ فعال کمونیست را میتواند مجاب کند که حرف نزند، نقد نکند و در برابر گزافه گوییها و اوهام پراکنیهایشان کوتاه بیاید. گرایش سندیکایی یکی از گرایشات درون طبقه کارگر است که تعین حزبی و سیاسی اش جریانات رفرمیست و در نهایت سوسیال دمکراسی است. کارگر کمونیست نه تنها با شرایط خاص جنبش سندیکایی در ایران آشناست و در صدد کمک به ایجاد تشکلات توده ای و متنوع کارگری است و آنرا به نفع طبقه کارگر میداند، بلکه در همان حال با طرح اشکال دیگر سازمانیابی طبقه کارگر مانند شورا و مجامع عمومی آلترناتیو کمونیستی خود در عرصه تشکل توده ای را در میان کارگران ترویج میکند و تلاش میکند بیشترین نیروی حول آن متحد کند. تلاش میکند انقلاب کارگری را سازمان دهد و جامعه کمونیستی مورد نظرش را بر پا کند. این نه “خاک پاشیدن به چشمهای کارگران” است و نه در “راستای سرکوبهای دولتی” قرار میگیرد آنطور که عباس فرد میگوید بلکه خیلی طبیعی است که گرایشات مختلف درون طبقه کارگر تقابلهای سیاسی و سازمانیابی را بر اساس جنبشهایی که به آن تعلق دارند بیان کنند.
“عباس فرد” هرکس شبیه فعالین گرایش مورد نظرش فکر نکند را تکفیر میکند در حالیکه او و دوستانش فعالین دیگر کارگری را با اسم، مستقیم و غیرمستقیم به منصور حکمت وصل میکنند. این” یک بام دو هوا” قابل قبول نیست. اگر نقد گرایش سندیکالیستی در” راستای سرکوب دولتی “است (که بهیچوجه نیست) چسباندن فعالین کارگری در ایران از لحاظ سیاسی و نظری به منصور حکمت هم باید قبیح باشد،اما به نظر میرسد که از نظر عباس فرد: این یکی چون از مانیست پس خونش حلال است!
اما این سئوال مطرح میشود فرضا آن فعالین مورد نقد وی از محیط تولید بریده یا اخراج و یا بیکار شده اند. حق شهروندی در طبقه کارگر بعد از چند سال اعلام تعلق به آن طبقه خواهد بود؟! میگویند در روم باستان هرکس قوانین جمهوری روم باستان را میپذیرفت و چهار سال مالیات میداد به عنوان شهروند قبول میشد!
صاحب این شیوه برخورد اگر قدرت دولتی داشت فکر کنم اولین زندانیانش، طرفداران مجامع عمومی وشورا در جنبش کارگری ایران بودند. و به بهانه “ضد کمونیستی” بودن آنها را سرکوب میکردند.
چرا دشمنی با “مجامع عمومی”؟
در ادامه درافشانیهای “عباس فرد” میخوانیم جنبش مجامع عمومی “تئوری بورژوایی” و” ضد کمونیستی” است که از طرف منصور حکمت و طرفدارانش در جنبش کارگری تبلیغ و در مواردی هم اذعان میکند که مابه ازای عملی هم پیدا کرده است. این بحث طلایی ایشان جز عقده ترکانی چپ حاشیه ای و ضدیت چشم بسته با تحزب کمونیستی و قدرت گیری سیاسی کارگران چیز دیگری نیست. ایشان میگویند:
” تئوری بورژوایی و ضدکمونیستی «جنبش مجامع عمومی» ازطرف منصور حکمت و حواریون رنگارنگ او یکی از نمونههای بارز این پارادوکسهای نظری استکه در موارد متعددی مابهازای عملی نیز داشته است.”(خط تاکید از من)
اینکه واقعا “جنبش مجامع عمومی” منصور حکمت “ضد کمونیستی و بورژاویی” است جز در پستوهای اینترنتی چنین عناصر عقبمانده ای، جای دیگری مجال طرح شدن ندارد. معلوم میشود نامبرده هر دردی داشته باشد درد کارگر و خلاصی از کارمزدی را ندارد. و دنبال تصفیه حسابهای سیاسی خود است! هر کس که کم و بیش با فعل و انفعالات درون طبقه کارگر در ایران آشنا باشد میبیند اکثریت قریب به اتفاق حرکتهای کارگری چه در دوران انقلاب 57 و چه بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 1362 تا کنون متکی به سنت شورایی و مجامع عمومی کارگری بوده است. حتی در سندیکاهای مد نظر ایشان هم مجمع عمومی به بخش لایتجزای سوخت و ساز درونی آنها تبدیل شده است. مجامع عمومی در دنیای واقعی و روی زمین سفت مبارزه اقتصادی و سیاسی کارگران ایران به عنوان یکی از اشکال سازمانیابی آنها شناخته شده است. اتفاقا آسانترین و بسیج کننده ترین شیوه سازمانیابی است. اینکه سرکوب سیستماتیک نظام سرمایه داری اسلامی اجازه رشد و فراگیر شدن آنرا نداده است بحث دیگری است. اما دشمنی امثال عباس فرد با منصور حکمت قابل درک است. این جماعت در مقابل کوهی از ادبیات تئوریک ،سیاسی، سبک کاری، حزبی و راهگشای منصور حکمت قرار دارند که سالهاست به چراغ راهنمای فعالین کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی دیگر مانند زنان ، جوانان، و مدافعین حقوق کودک و غیره تبدیل شده است. بسیاری از ایده های حکمت در تارپود فعالین کارگری و کمونیست در ایران ریشه دوانده است. مشکل این جمع این واقعیت عظیم است. و خلاصی شان از آن ناممکن است!
جنبش مجامع عمومى يعنى چه؟
اما بد نیست با خونسردی بار دیگر بخشهایی از بحث مجامع عمومی منصور حکمت را مرور کنیم و قضاوت را به خوانندگان و فعالین رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر واگذار کنیم. منصور حکمت در مورد مطلوبیت مجامع عمومی و ساختار آن بعنوان شکل مطلوب قدرت گیری کارگران نه فقط برای مبارزه اقتصادی بلکه برای قدرت سیاسی کارگران چنین تعریفی دارد که مشاهده میکنید.
شايد توضيحات زير مساله را ملموس تر کند ”
١- اين سطحى از سازمانيابى شورايى است که در آن هنوز اولا، کارگران از شوراى پايه فراتر نرفته اند. تجمع نمايندگان هنوز مقدور نيست. ثانيا، مجامع عمومى نه بعنوان شوراى کارخانه، بلکه بعنوان مجمع عمومى و در نقش ارگان آلترناتيو سازمانهاى زرد کارخانه اى عمل ميکند، و ثالثا، مستقل از درجه ارتباط عملى و فنى مجامع عمومى با هم، ايده صلاحيت مجامع عمومى بعنوان ارگانهاى مستقل و معتبر کارگرى تا درجه اى اشاعه يافته است و رابعا، تماسهاى مقدماتى ميان نمايندگان مجامع عمومى با يکديگر براى جلب همبستگى و کسب اطلاعات آغاز شده است.
٢- به رسميت شناخته شدن مجامع عمومى توسط دولت، بعنوان ارگان تصميم گيرى، هنوز مد نظر نيست. مساله اساسى اينست که اين مجامع خود را بعنوان سخنگوى کارگران به رسميت بشناسند و در مقابل شوراهاى اسلامى قد علم کنند. اين مجامع بايد هرچه بيشتر در قلمرو قرارداد دسته جمعى، حل اختلاف، ابراز نظر در باره طرحهاى دولت، فعال شوند. رسميت يافتن مجامع بايد بعنوان يک شعار از طرف اين جنبش مطرح شود.
٣- منظم بودن مجامع عمومى نيز هنوز ملاک نيست. مساله اصلى تشکيل آنها در شرايط رودررويى کارگران با دولت و کارفرماست. تلاش براى منظم کردن تشکيل مجامع (مستقل از وجود اعتراض و اعتصاب در واحد) کارى است که بايد در دل جنبش مجمع عمومى به پيش برده شود.
٤- تلاش آگاهانه براى مرتبط کردن عملى مجامع با هم نيز يکى از مشخصات وجود جنبش مجمع عمومى است. جنبش مجمع عمومى راه انداختن يعنى هم ايجاد اين مجامع در کارخانجات بعنوان يک رهبرى آلترناتيو محلى، و هم ايجاد ارتباط ميان مجامع براى ايجاد يک حرکت وسيعتر، با رهبرى هاى منطقهاى و سراسرى، قطعنامه ها و مصوبات و غيره اش. اينها کارى است که يک کارگر فعال “جنبش مجمع عمومى” در دستور ميگذارد.
٥- تعلق جنبش مجمع عمومى به جنبش شورايى شايد هنوز مساله بازى باشد. شايد طرفداران اتحاديه نيز اين فاز را فازى در کار اتحاديه سازى تلقى کنند (که فعلا چنين برنامه اى ندارند). اگر چنين شود، چه بهتر. اما مشخصات اين مجامع آنها را براى تبديل شدن به پايه هاى جنبش شورايى بسيار مناسب تر ميکند. کار بعدى ما، پس از اين مرحله تلاش در طى کردن مراحل زير خواهد بود:
١- منظم کردن مجامع. تشکيل هيات اجرايى
٢- اطلاق نام شوراهاى کارگرى به اينها
٣- برسميت شناخته شدن توسط (تحميل شدن آنها به) دولت. شخصيت حقوقى يافتن مجامع
٤- تشکيل ارگانهاى هماهنگى ميان مجامع بعنوان پايه هاى شوراى نمايندگان
٥- تشکيل شوراى نمايندگان در سطح منطقهاى و هياتهاى اجرايى مربوطه.
٦- تشکيل فراکسيون هاى کمونيست (مخفى و اعلام نشده) در درون مجامع، قرار گرفتن آژيتاتورهاى حزبى در راس مجامع و غيره.
٧- وجود نشريات، مصوبات و غيره به اسم مجامع، شوراها و يا شوراهاى نمايندگان.
٨- گسترش اختيارات شبکه شوراها در امور کارگرى و قرارداد دسته جمعى.
بعنوان شعارهاى تبليغى و عبارات کليدى در اين دوره بايد اينها را بگوييم: “جنبش مجمع عمومى”، “منظم شدن مجمع عمومى”، “شوراى اسلامى نه، مجمع عمومى کارگران”، “تشکيل هيات اجرايى مجامع عمومى”، “مجمع عمومى سازمانيافته شوراى واقعى کارخانه است”، “سياست ما دامن زدن به جنبش مجامع عمومى کارگرى است”، “مجمع عمومى اراده مستقيم کارگران را بيان ميکند”، “مجامع عمومى کارگرى بايد با هم تماس و ارتباط بگيرند”، “تنها مجامع عمومى کارگرى و نمايندگان آنها حق عقد قرارداد از جانب کارگران را دارند” و غيره. در يک کلام زبان تبليغىاى که مجامع عمومى را نه بعنوان پديده هاى ايزوله، بلکه بعنوان يک جنبش کارگرى براى ايجاد ارگانهاى تصميم گيرى توده اى کارگرى مجسم کند.”
* توجه خوانند گان را به مطالب منصور حکمت در مورد مجامع عمومی، شورا وسندیکا در لینکهای زیر جلب میکنم:
درمورد مسائل گرهى در بحث شورا و سنديکا
http://hekmat.public-archive.net/fa/2430fa.html
باز هم درباره شورا
http://hekmat.public-archive.net/fa/2440fa.html
تشکلهاى تودهاى طبقه کارگر
http://hekmat.public-archive.net/fa/2460fa.html
لینک بحث عباس فرد
http://omied.de/issues/item/316-دو-قطعنامه-یا-دو-جهتگیری-طبقاتی؟.html
***
شورا و مجمع عمومی سنت گرایش کمونیستی
(در حاشیه بحث محمد فتاحی در مورد منتقدین رضا رخشان)
جمال کمانگر
اخیرا به دنبال نامه رضا رخشان به اتحادیه های کارگری فرانسه در مورد فراخوان حمایت از کارگران ایران در نهم ژوئن 2011 بحثهایی حول آن در گرفته است. تا آنجا که به نامه رضا رخشان و انتقاد و اعتراضش به کسانی که علیه ایجاد سندیکا و اتحادیه در میان کارگران ایران می نویسند، اعتراضش وارد است و حرفی در آن نیست. لابد رضا رخشان در محل کارش با چنین موانعی ربرو شده است و شکایتش را به “مقامات اتحادیه ای” فرانسه اعلام کرده است. تا اینجا باز هم از نظر من خطایی مرتکب نشده است و نظرش را بیان نموده است. برخلاف نظرات علی جوادی این نه” شرم آور است” و نه در راستای “تطهیر سرمایه داری” است. و حتی “بی دقتی” نیست بلکه کاملا طبیعی است.من از بحث فتاحی تا آنجا که به دفاعش از رضا رخشان و فعالین اتحادیه ای و سندیکایی در ایران بر میگردد دفاع میکنم. اما مشکلی که من با بحث دارم در مورد تزی است که به بهانه آن مطرح کرده است و اشکال جدی دارد.
محمد فتاحی در نوشته اش آنجا که به علت “خصومت” منتقدین رضا رخشان میرسد و آنرا کالبد شکافی میکند به سه علت اشاره میکند که به قرار زیر است :” یک علت این خصومت سیاسی است و دومی طبقاتی و سومی ایدئولوژیک”(1)
محمد فتاحی از سومی شروع میکند تا گرایش کمونیستی را به ایدولوژیک بودن متهم و بعدن کل بحث را بر آن سوار کند من هم فقط روی این بخش مکث میکنم و انحراف آنرا از بحثهای تاکنونی گرایش کمونیستی-کارگری نشان خواهم داد. فتاحی میگوید:”
کمونیسم بورژوایی ایران از روی تعصب دینی و خلوصیت ایدئولوژیک هوادار سازماندهی شورا و جنبش مجمع عمومی است” (خط تاکید از من است)
من سعی میکنم نشان دهم که سازماندهی شورا و جنبش مجمع عمومی بر خلاف نظر محمد فتاحی نه سنت کمونیسم بورژوازی است و نه در راستای سیاست سازماندهی این نوع کمونیسم در طبقه کارگر است.اتفاقا برعکس، این نوع کمونیست کاملا در مخالفت و علیه آن است.
سندیکا و شورا آلترناتیو های جنبشهای اجتماعی و گرايشات متفاوت در درون جنبش طبقاتى اند. بعبارت ديگر اينها را نبايد بصورت طرحها و الگوهاى سازمانى تجريدى و خارج از زمان و مکان و بدون پيشينه و محتواى اجتماعى و تاريخى معين در نظر گرفت.
جنبش سندیکایی و اتحاديهاى هر قدر هم که در گامهاى اول خود در قرن گذشته حرکتى “خودبخودى” بوده باشد (که نبوده)، دهها سال است که جزء تفکيک ناپذير يک خط مشى عمومى اجتماعى است، يعنى رفرميسم و سوسيال دمکراسى. تريديونيونيسم آلترناتيو مشخص رفرميسم و سوسيال دمکراسى بعنوان يک جريان متعين و تعريف شده سياسى و طبقاتى براى سازماندهى کارگران است. اين آلترناتيو بسيار از محدوده کارگرى و تشکيل اتحاديه فراتر ميرود. همراه اين، افق معينى در باره شکل کل دولت، اشکال و شيوه هاى تصميم گيرى اقتصادى و حتى تئورىها و برنامه عملهاى اقتصادى معين نيز طرح ميشود. اگر شما ساير بخشهاى اين آلترناتيو اجتماعى-رفرميستى و سوسيال دموکراتيک را قلم بگيريد، آنوقت سنديکاليسم بخودى خود ظرفيت تبديل شدن به يک حرکت وسيع اجتماعى را ندارد. جنبش اتحاديهاى، بازوى کارگرى يک حرکت سياسى و اجتماعى است که اجزاء ديگرى را نظير رهبران و احزاب سياسى، آلترناتيوهاى اقتصادى براى کل جامعه، سيستم ادارى خاص خود و غيره را نيز طلب ميکند و لازم دارد. علل محروميت کارگر در ایران از اتحاديه فقط اين نيست که بورژوازى مانع تشکيل اتحاديه شده است، بلکه اساسا در اين است که لااقل بعد از ٢٨ مرداد رفرميسم در ايران به پايان يک دوره تعيين کننده در حيات سياسى خود ميرسد و پس از آن جايى جدى در صحنه سياسى ايران اشغال نميکند.
در مورد جنبش شورائى هم عين اين مسئله صادق است. اينهم فقط يک الگو نيست، بلکه آلترناتيو يک جريان اجتماعى خاص و يک گرايش خاص در درون طبقه کارگر براى سازماندهى کارگرى است. شوراها اگر چه تاريخا بدرجه زيادى مورد توجه آنارشيسم قرار داشته اند، اما مدتهاست که بطور روزافزونى با کمونيسم تداعى شده و پيوند خورده است. تجاربى نظير کمون پاريس و انقلاب اکتبر، ايده شوراها و سازمانيابى شورائى کارگران را به تئورى کمونيسم و سياست کمونيستى جوش داده است. جنبش شورائى نيز به اين ترتيب جزئى از يک حرکت اجتماعى متمايز، با افق و دورنماى سياسى، اقتصادى و ادارى خاص خود است. اوضاع جنبش شورائى هم دقيقا به اوضاع کمونيسم در ايران مربوط ميشود. اينکه در انقلاب ٥٧ ايده شوراها بر ايده سنديکاها در درون طبقه کارگر ايران غلبه يافت، انعکاس بى پايگى و ضعف رفرميسم و سوسيال دمکراسى و غلبه عمومى ايدههاى عام کمونيستى و سياست راديکال در بين کارگران بود (تحت شرايط انقلابى). و اينهم که اين جنبش شورائى نتوانست آن قدرت و گسترش لازم را بدست بياورد ناشى از محدوديتهاى فکرى و عملى خاص کمونيسم ايران در آن دوره معين بود.
محمد فتاحی در بخش دوم همین تزش میگوید: “تاریخ سه دهه اخیر این چپ شعار شورا و مجمع عمومی میدهد و آخر سر هر دو تشکل توده ای کارگری که در سال های اخیر محصول مبارزات و فداکاری های این طبقه در دو مرکز مهم بوده اند، هر دو نه از جنس شورا بلکه از جنس سندیکا و اتحادیه اند.”(خط تاکید از من است)
حتی اگر قبول کنیم در ظرف این سه دهه هیچ شورا و مجمع عمومی هم تشکیل نشده باشد! (که مجمع عمومی وسیعا تشکیل شده است) ما را نباید به این نتیجه برساند که گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر و آلترناتیوش،جنبش مجمع عمومی و شورا را دو دستی تقدیم کمونیست بورژوایی کنیم.
امیدوارم که نظر محمد فتاحی در مورد مجمع عمومی و شورا، اشتباهی لپی و ناشی از عدم دقت باشد، چون جنبش مجامع عمومی و اداره شورایی جامعه شکلی از حکومت کارگری است، هرجا که طبقه کارگر قدرت سیاسی را کسب کند. و این بخشی از هویت کمونیسم کارگری است.
علت “بی مهری” چپ بورژوای ضد رژیمی به سندیکا و اتحادیه ناشی از تعلق بزعم فتاحی ایدئولوژیک این چپ به مجمع عمومی و شورا نیست، ناشی از این است که سندیکالیسم را در ایران مشابه سندیکالیسم در کشورهای غربی میگیرد. تصور میکند که دارد کارگران را از درآشتی با جمهوری اسلامی در میاورد و بزعم او ضد رژیمی شدن کارگران را تخفیف میدهد. این عرق صرفا ضد رژیمی است که قطب نمای اینها را تشکیل میدهد نه منافع و مصالح عمومی طبقه کارگر.
دارد می بیند که کارگر برای ایجاد تشکل مستقل خود از دولت از قبل باید خود را برای زندان رفتن و اخراج از کار آماده کند.
سندیکالیسم هم در ایران مثل سندیکالیسم در کشورهای غربی نیست. در مورد ایران باید به آن با احتیاط برخورد کرد. نمیتوان آن را مثل کشورهای غربی گرفت و به آن تاخت. این ما را از کارگری که سرپناهی برای دفاع از خود در مقابل دولت و کارفرما ایجاد کرده است، دور میکند.
گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر همواره از هر خشتی که فعالین کارگری روی هم میچنند نه تنها دفاع میکنند بلکه خود هر جا امکانش باشد مبتکر آن بوده و آنرا تقویت میکنند. و آنرا در راستای منافع کارگران میداند در عین حال برای پیش برد آلترناتیو کمونیستی خود هم تلاش میکند.
ژوئن2011
1- لینک مطلب محمد فتاحی
http://www.iran-telegraf.com/index.php/2009-12-31-22-59-06/61-2010-01-22-10-31-20/2015-2011-06-12-10-50-50.html
بعد التحریر:
خود را در استفاده از بحث تشکلهای توده ای منصور حکمت آزاد دانستم
لینک بحث مورد نظر
http://hekmat.public-archive.net/fa/2460fa.html