سازمان یونسکو روز ١٨ دسامبر را بعنوان روز جهانی مهاجرت نامگذاری کرده است. مهاجرت پدیده ای دائمی است، از مناطق و شهرهای کوچک به مناطق و شهرهای بزرگ و یا از این کشور به کشور دیگر. مهاجرت عمدتا برای اسکان در جاهائی که امکان تداوم کار و زیست به لحاظ طبیعی بیشتر است و گردش نیروی کار و نیازهای اقتصادی صورت می گیرد. در طول ادوار مختلف؛ انسانها به دلایل گوناگون مجبور به تغییر و عزیمت از سکونتگاه خود شدند تا محلی دیگر برای بنا نهادن زندگی نو و تامین شرایطی مطلوب تر برای ادامه حیات پیدا کنند. مهاجرت برای بخشهای مرفه تر غالبا با خواست خود فرد و به منظور هدف مشخصی انجام میگیرد اما برای بخش دیگری یک اجبار اقتصادی برای ادامه زندگی بوده است. مهاجرت با پناهندگی تفاوت دارد. این دومی یک نوع دیگر از کوچ و تغییر محل زندگی است که عمدتا برای نجات جان از حکومتهای وحشی و خودکامه و آدمکش که افراد را بدلائل مختلف سیاسی و عقیدتی تحت تعقیب قرار میدهند، صورت می گیرد. پناهنده کسی است که انگار خانه اش آتش گرفته و گریخته است. پناهندگی تماما محصول نظام امروز و جنگ و رقابت و شرایط اجتماعی ای است که توسط حکومتها به بخشهای مختلف مردم این کشورها تحمیل شده است.
در دنیای امروز که سلطه سرمایه داری و قوانین تبعیض گر آن در کره خاکی حکمفرماست، در دنیائی که کلیه نیازهای متنوع انسانها تا قدرت خلاقیت و نیروی کار بعنوان کالا در بازار عرضه میشود و در جهت تامین سود و فربه نمودن طبقه حاکم سرمایه دار به کار گرفته میشود، پناهندگی یک محصول عملکرد و قوانین حاکم این نظام است. جنگ، گرسنگی و قطحی، ناامنی اقتصادی و اجتماعی، فقر، ممنوعیت های قانونی و مذهبی برای ابراز وجود فردی و جمعی انسانها، وجود حکومتهای فاسد و دیکتاتور، ازجمله عوامل اجبار انسانها برای ترک اجباری محل زندگی خویش و پناهنده شدن به جائی دیگر است.
طبق گزارش جدید کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل، تعداد کسانی که در تعریف کلی پناهندگی از نظر این سازمان جای میگیرند از مرز هشتاد میلیون نفر گذشته است که حدود چهار درصد این پناهندگان از کشور ایران می باشند. کشورهای سوریه، ونزوئلا، افغانستان، سودان جنوبی، میانمار، سومالی، کنگو، سودان، آفریقای مرکزی و اریتره در حال حاضر در صدر لیست کشورهای پناهنده ساز جهان قرار دارند. براستی اگر قوانین حرکت و سلطه تبعیض گر و نابرابر سرمایه بر جهان حاکم نباشد، نظامی که در آن انسان و کرامت و امنیت و رفاهش جایی ندارد و فقط تامین منافع طبقه حاکم قطبنمای اصلی حرکت است، اگر افراد آزاد بودند و از حقوق و رفاه مناسبی برخوردار بودند، آیا هیچ دلیلی برای آوارگی میلیونها انسان در کره خاکی وجود داشت؟
هرکس که تجربه سخت و باید گفت در موارد زیادی خطرناک پناهندگی را تجربه کرده باشد، به خوبی میداند که مشقات آواره شدن و تلاش برای ساختن یک زندگی جدید، بدرجات مختلف تاثیرات عمیقی بر روان پناهجویان برجای میگذارد، هرچند در موارد زیادی زندگی در جامعه جدید بسیار دلچسپ تر و نسبتا ایمن است. بقول برتولت برشت “موضوع غم انگیز در پدیده مهاجرت فقط آنجا نیست که از جایی به جای دیگر باید کوچ کرد بلکه آنجایی که میروی در می یابی که جای تونیست”! این عبارت البته شاید در دورانی خاص و برای اشخاصی مصداق داشته باشد و یا کسانی که روحیات شدید ملی گرایانه دارند، هر جای دنیا را “جای خود ندانند” و یا فرد نتواند در جامعه جدید جای خود را بازیابد. با اینحال در مورد پناهندگی این انتخاب و پشیمانی هم وجود ندارد و امری که از اول بر اجبار متکی است، دیگر اینگونه مسائل شاید بلاموضوع است.
آنچه که روزانه در تراژدی های انسانی که پناهندگان را در کام خود می کشد، صدها انسان بی پناه از زن و مرد و نوجوان و کودک تا افراد میانسال و پا به سن گذاشته که در مسیر جنگ برای زندگی جان خود را از دست میدهند، تنها یک سند از جنایت نظام کنونی و سردمداران آن در قرن بیست و یکم است. امری که باید مایه شرم دنیای کنونی باشد به مسابقه در تعیین تشدید این سیاستها توسط دولتها بدل شده است. بی شک هیچ پدری کودکش را در قایق مرگ نمی گذارد و به تلاطم دریا نمی سپارد مگر اینکه زادگاهش متلاطم تر و طوفانی تر از دریا باشد. هیچ مادری کودکش را از آغوشش دور نمی کند مگر آنکه بداند باید برای جنازه کودکش آخرین لالایی را بخواند. این تراژدیهای بی پایان صحنه هائی از بربریتی است که بر جهان ما حاکم است.
به اعتقاد ما همه انسانها فارغ از تعلقات کاذب نژادی و ملی، فارغ از جنسیت و رنگ پوست، حق دارند و شایسته یک زندگی آزاد و مرفه در هرجای این کره خاکی هستند. آنچه که به عنوان مرزهای جغرافیایی و کشوری توسط دولتها و مناسبات دنیای امروز بر جمعیت کره خاکی تحمیل گشته است، در واقع زنجیر اسارت آنها در بازار داخلی سرمایه داران متعدد برای سازماندهی استثمار فرد از فرد است. این نظام و قوانین حاکم بر آن پاسخگوی نیازهای سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری است اما در تناقض با ازادی عمل انسان ها در ظرفیتهای مختلف است. چرا نباید هر فردی برحسب توانش در سرپانگاهداشتن جامعه و تولید نیازهایش شرکت کند و برحسب نیازش از نعمات و امکاناتی که دستجمعی ایجاد شده است بهره مند باشد؟ این امری ممکن است اگر قید و بندها و زنجیرهایی که نظام امروز بر دست و پا و جسم و روان ما بافته است را بگسلانیم و ازهم باز کنیم. تنها راه نیل به چنین وضعیتی یک تغییر رادیکال، درهم شکستن قهر و سلطه طبقه حاکم توسط یک انقلاب کمونیستی است. بشر میتواند آزاد باشد اگر بخواهد!
٢٤ دسامبر ٢٠٢٠ژ