تنها کسانی که حقیقتا و با تمام وجود در میدان یک جنگ واقعی حضور دارند می فهمند فتح یک سنگر و یک خاکریز دشمن گاهی چه اهمیت عظیم استراتژیکی دارد. تنها نیروهای درگیر در مبارزه می دانند هر پیروزی وهر پیشروی ولو کوچک، چقدر شورانگیز است و می تواند در سرنوشت نهایی جنگ تعیین کننده باشد. جدال میان بورژوازی و پرولتاریا در ایران با کشمکش کارگران هفت تپه با کارفرمایان غارتگرِ آن آغاز نشده، با این همه مرکز ثقل این جدال، اکنون و اینجا، به هفت تپه منتقل گشته است. موج جدیدی که هفته پیش با هشتگ “خلع اید، یک کلام، والسلام” در جامعه راه افتاد، پاسخ مثبت اقشار مختلف تحت ستم به درخواست اسماعیل بود برای یاری رساندن به کارگران. استقبال از این درخواست بی نظیر بود، خاصه حضور بازنشستگان در تجمع مقابل دادگستری اشک از چشمان هر انسان شریفی جاری می ساخت۔
اگر بگوییم جنگ در هفت تپه اینک شکلی کاملا حماسی و حیثیتی به خود گرفته است اغراق نکرده ایم. بورژوازی اسلامی چنانچه خرده هوشی و سر سوزن عقلی داشته باشد باید حکم به رفتن اسدبیگی بدهد. ادامه پشتیبانی از این زالوی آبروباخته دیگر نه فقط به صرفه و میسر نیست بلکه هر روز ابقای زالو می تواند به تعمیق و رادیکال تر شدن اعتراض کارگران و تسری ان به تمام جامعه منتهی گردد۔ هم از اینروست که بسیجیان ذوب شده در ولایت برای کانالیزه کردن اعتراضات، بار دیگر با ادبیات مستعمل و مستضعف پناهی خویش وارد کارزار شده اند تا اقا و نظام را از تیررس شورش کارگران گرسنه دور نمایند. می خواهند طبق سنت اسلامی خمس و ذکاتشان، اینجا هم مفتخوری کنند. لیکن خطای فاحش بسیجیان بی عقل این است که نمی دانند رفتن اسدبیگی می تواند توازن قوا را نه فقط به زیان دولت که کل نظام تغییر دهد. اراذل و اوباش بی مخ نمی دانند اگر طبقه در نتیجه این پیروزی، اعتماد به نفس خویش را بازیابد و به غلیان درآید، آنگاه نبرد با انان از جنس اسیدپاشی به زنان و قلع و قمع فلان سازمان چپ و آزادیخواه نیست.
در عدم درک عواقب پسا خلع ید و تغییر توازن قوا، چپ رفرمیست و ناسیونالیست با بسیجیان اصولگرا به رغم تفاوت دیدگاه، اشتراک نظر دارند۔ اگر بسیج عدالت خواه صحنه پسا خلع ید را ثابت فرض می کند و می پندارد به سادگی می تواند دستاورد مبارزات کارگران را هاپولی نماید، چپ رفرمیست نیز با اتکا به همین تصویر ثابت می پرسد: گیرم اسدبیگی رفت بعد چه؟ و بدین ترتیب درک متافیزیکی و لایتغیر خود را از جدال طبقاتی آشکار می کند. مثل این است بگوییم گیرم رهبران اخراجی کارگران به کارخانه بازگردند، بعد چه؟ اینها متوجه نیستند نتایج نهایی پسا خلع ید را ادامه جدال طبقاتی تعیین می کند و درست به همین دلیل باید با تمام قوا خود را برای آن آماده ساخت۔ اگر حکومت اراذل و اوباش بسیجی را برای هاپولی کردن هفت تپه به میدان فرستاده است، کمونیست ها نیز به مثابه پیشروان آگاه و آماده جانفشانی، این سوی میدان آماده اند.
این نکته را انگل های نشسته در شورای امنیت ملی به حکم موقعیت عینی شان در جدال طبقاتی نیک می دانند و راز ادامه حمایت سفیهانه از زالو درست در همین “دانایی” است. حاصل آنکه حکومت نه می تواند از زالو دست بکشد و نه از او خلع ید کند. تمام هوشمندی اسماعیل این شایسته ترین و صدیق ترین نماینده کارگری در همینجاست۔ او که روزی با شعار تشکیل شوراهای مستقل کارگری پایه گذار نقطه عطفی در تاریخ مبارزه جنبش کارگری گردید اینک با مطالبه خلع ید از کارفرما حکومت را عملا بر سر دوراهی قرار داده و آچمز کرده است.
حکومت می داند مستقل از اینکه اسدبیگی بماند یا برود نخست باید کارگران به ویژه نمایندگان شجاع و از جان گذشته آنان را مرعوب و در صورت امکان محو نماید. اخراج پانزده نماینده کارگران به بهانه دفاع از حرمت نداشته یک پیرمرد پرحاشیه اقدامی در این راستا بود. علیرغم اینکه حکومت پیروزی خود را در این اقدام مسجل می دانست و برای تضمین و تثبیت آن، نیروی انتظامی و یگان ضد شورش را به استمداد طلبیده بود، لیکن چیزی جز شکست خفت بار و بازگشت شکوهمند کارگران اخراجی عایدش نشد. وقتی می گوییم جنگ اینجا شکل حماسی و حیثیتی به خود گرفته است یعنی همین. عقل سود محور و محاسبه گر، بورژوازی را به رفتن اسدبیگی مجاب می کند. انها برای حفظ نظامشان گنده تر از زالو را قربانی کرده اند. با این همه تحمل یک شکست خفت بار دیگر، بورژوازی را از اعلام نظر قطعی پیرامون مساله خلع ید منصرف می سازد. خوب می دانند که تن دادن به صدور حکم خلع ید تحت فشار کارگران راه رفتن روی لبه تیغ است. مساله برای بورژوازی بودن یا نبودن اسدبیگی نیست. حضور کارگران در صحنه و آمادگی کامل جامعه برای حمایت بی دریغ از آنهاست که کار را برای زالوصفتان دشوار ساخته است. آن بازگشت شکوهمند نمایندگان اخراجی به آغوش کارگران، هفت تپه ای ها را برای هجوم جری تر ساخت. “شما نتوانستید قهرمانان طبقه را از ما جدا کنید لیکن ما نوچه شما را با خفت و خواری از کارخانه بیرون می کنیم”. فشرده این پیام به حکومت چنین شد؛ خلع اید، یک کلام، والسلام!
٢٤ دسامبر ٢٠٢٠