مقالات

در باره رویدادهای اخیر در آمریکا سیاوش دانشور

از منظرهای مختلفی میتوان به تماشای رویدادهای اخیر آمریکا نشست و نتایج مختلفی گرفت. بسیاری از سیاستمداران و مفسران رسانه ها از “آسیب دیدن دمکراسی” اظهار نگرانی می کنند. معاون ترامپ این واقعه را “روز سیاه در تاریخ آمریکا” نامید. سران دول اروپائی از وارد شدن هواداران ترامپ به کنگره شوکه شدند، بخود دلخوشی دادند که “این دمکراسی آمریکائی نبود” که می شناختیم، “بالا رفتن از دیوار دمکراسی” را “غیرقابل تحمل” نامیدند و در عین حال ترامپ را مسئول این واقعه قلمداد کردند. نتانیاهو رفیق ترامپ کاسه داغ تر از آش شد و “حمله به کنگره را ننگ آور” خواند و محکوم کرد. کل اردوی متلون هوادار دمکراسی در مواجهه با واقعیات و تناقضات دمکراسی به لکنت زبان افتاده است.

تا به ادعاهای شیفتگان دمکراسی برمیگردد، در تاریخ آمریکا این اقدام میهن پرستان هوادار ترامپ امری دور از ذهن و جدید است اما در قاموس بورژوازی و دمکراسی ابداً جدید و عجیب نیست. راه انداختن حرکتهای کودتائی با عنوان “اعتراض به نتیجه انتخابات” برای ساقط کردن یک دولت و به قدرت نشاندن موئتلفین خویش بیرون مکانیزم انتخاباتی، یک سیاست قدیمی هیئت حاکمه آمریکا از جمله در کشورهای سابق بلوک شرق بوده است. حمله نظامی آمریکا و موئتلفین اروپائی به کشورهای مختلف و بمباران پارلمان و بیمارستان و کودکستان، سازمان دادن کودتاها و کشتارهای مخوف، جزو تاریخ و “هنر” این دمکراسی است. یک منشأ این ناله های دمکراتیک نگرانی از این واقعیت است که فردا حمله به کاخ ها و کنگره ها و پارلمانها اینبار توسط کارگران عادی میشود و از هم اکنون باید تحت عنوان “خشونت” و “بالا رفتن از دیوار دمکراسی غیر قابل تحمل است”، کوبیده شود. انصافا و نقداً این “عدم تحمل شان” را با کشتن چند نفر و زخمی کردن و دستگیری تعدادی دیگر نشان دادند. دونالد ترامپ محصول همین دمکراسی است، فاشیستهائی که در کشورهای اروپا وارد پارلمانها شدند از محصولات همین دمکراسی اند. فاشیسم تاریخا و در مهمترین مراکز قدرتش با انتخابات به قدرت دست یافته است. این واقعیت دمکراسی است و قبل از اینکه به خود دمکراسی بعنوان چهارچوبی سیاسی و یک شکل حکومتی مربوط باشد، به منافع و نیازهای بورژوازی در دوره های بحران و تابعیت دمکراسی از این منافع مربوط است.

ترامپ محصول بحران اقتصادی جهانی و ناتوانی دولت اوباما- بایدن در پاسخ به معضلات بورژوازی آمریکا بود. ترامپ از طرق دمکراتیک و انتخاباتی به کاخ سفید رفت اما این نیازهای هیئت حاکمه و بورژوازی آمریکا در دوره بحران بود که این مجال را برای وی و جریان های فاشیست در کشورهای مختلف فراهم کرد تا از طرق انتخاباتی اهرم دولت را بدست گیرند. در ایندوره طبقه کارگر آمریکا درهم کوبیده شده بود، سطح حقوق ها بشدت کاهش یافته بود، بیکاری رشد بیسابقه داشت و نژادپرستی بیداد میکرد. ترامپ با پرچم ناسیونالیسم اقتصادی و نژادپرستانه و “اول آمریکا را بزرگ کنیم”، تلاش کرد نیروهای حاشیه ای و جریانات ارتجاعی، بخشی از توده های ناراضی طبقه کارگر که موقعیت اقتصادی ناامنی داشتند و یا بدلیل تحولات تکنولوژیک از دایره بازار کار بیرون افتاده بودند، را با تبلیغات نژادپرستانه و خارجی ستیزی جلب کند و در این راه بدرجه ای موفق بود. همزمان با بحران بورژوازی عقاید و انتقاد چپ و سوسیالیستی در جامعه گسترش پیدا میکرد. در دوره های بحران اقتصادی و حکومتی، گرایش های راست و چپ ضد سیستم امکان رشد سریع و کسب نفوذ اجتماعی دارند. گرایش چپ و رادیکال تر جامعه آمریکا در فقدان نیروئی که نمایندگیش کند در روایت رفرمیستی سندرز اسیر شد و همان را هم حزب دمکرات تحمل نکرد. راست افراطی با ابزار دولت و رسانه و پول توانست کل لجن تاریخ و عقب ماندگی مذهبی و راسیسم و زن ستیزی و بیگانه گریزی را به تحرک درآورد.

در آمریکا، سنت کلاسیک نژادپرستی و راست افراطی قدیمی است. از کوکلوس کلان تا واسپ (WASP) منشا آمریکائی دارند. فاشیسم در ساختار دمکراتیک ترین نظام سیاسی – اقتصادی جهان لانه کرده است. این گرایش نژدپرستانه و مذهبی تاکنون حزب قدرتمند سیاسی در آمریکا نداشته و فشار و تاثیر این جریان توسط طیف های راست تر جمهوریخواهان و امثال تی پارتی در سطح سیاست منعکس شده است. ترامپ محصول این سنت راست افراطی قدیمی و بحران سرمایه داری بود و حزب جمهوریخواه با هر تنش و اختلافی حامی وی بود. آنچه ترامپ در روزهای آخر صدارتش انجام داد، تداوم برسمیت نشناختن قوانین بازی سنتی دو حزب حاکم است، سیاستی که از ابتدا نیز یک پای تبلیغاتی خود را روی آن گذاشت و پای دیگر را روی جلب حمایت وسیعتر جمهوریخواهان. این اقدام آکسیون اعلام عروج متشکل تر فاشیسم بود. انتخابات تنها وقتی خوبست که آنها را بقدرت برساند، اگر با همان مکانیزم از قدرت افتادند، آنوقت سیاستش کوبیدن پارلمان و کنگره و تعطیل آنهاست. ترامپ قصد نداشت و نمی توانست وارد ایندور شود، نه شرایط سیاسی جامعه آمریکا آماده اینکار بود و نه طبقه حاکمه چنین اجازه ای را به وی میداد. اما اقدام حمله به کنگره یک ابراز وجود برای آینده و یک اعلام موجودیت سیاسی بیرون قاعده بازی سیاسی تاکنونی بود. امروز حزب جمهوریخواه دیگر نمیتواند سرنوشتش را به ترامپ شکست خورده گره زند و ترامپ نیز زیر فشار نیروهایش نمیتواند خود را به سیاست جمهوریخواهان محدود کند. او تلاش دارد از قطبی شدن جامعه در انتخابات بیشترین بهره را برای آینده ببرد، جنگ امروز ترامپ برسر سنگر از دست رفته کاخ سفید نیست بلکه برسر آینده جنبش راست افراطی در صحنه سیاسی آمریکاست. اعلام فاصله گیری ها از ترامپ از پنس و پومپئو تا مخالفین قدیمی تر مانند بوش و دیگران در همین روزهای آخر، خط مسلط تر جمهوریخواهان را منعکس می کند. بخشهای افراطی تر در حزب جمهوریخواه و در کنگره، در این وقایع و در کنگره همراه ترامپ ماندند، اما در دو راهی حزب – ترامپ، عمدتا طرف حزب جمهوریخواه را خواهند گرفت.

ترامپ در کاخ سفید تمام شد اما جنبش راست افراطی، ضد کمونیست و ضد هر ارزش آزادیخواهانه که او نمایندگی میکند، در جامعه آمریکا قویتر از چهار سال پیش است. در عین حال شکست ترامپ واقعه خوب و مثبتی بود و پیامدهای خود را بر موقعیت نیروهای راست افراطی در کشورهای مختلف خواهد داشت. پیشنهاد برکناری فوری وی حتی در این روزهای آخر طرح شده است. افتضاحی که ترامپ برای دمکراسی ببار آورد تا مدتها خوراک رسانه ها و بحثهای حقوقی خواهد بود. ترامپ از جنبشی عظیم علیه تبعیض و نابرابری و نژادپرستی، که در فقدان یک جریان سیاسی که بتواند نمایندگی اش کند بناحق جو بایدن به سمبل آن بدل شد، شکست خورد. اما او میخواهد این شکست شکوهمند جلوه کند و تخته پرش یک پیشروی برای راست افراطی در فردا باشد. اینکه این راست افراطی و پرو ترامپ از خود حزب سیاسی بیرون میدهد تا معادله تاکنونی دو حزب قدرتمند را در صحنه سیاسی آمریکا تغییر دهد یا در حاشیه بستر اصلی حزب جمهوریخواه به کارش ادامه میدهد، بحثی مربوط به آینده است و اساسا به نیازهای بورژوازی در مواجهه با برآمد جدید بحران اقتصادی و تحرک گرایشات رادیکال کارگری و سوسیالیستی در جامعه آمریکا گره میخورد. راست افراطی و فاشیسم در متن بحران های حاد اقتصادی و بی افقی سرمایه داری امروز زمینه رشد و قدرتگیری دارد و در آمریکا نیز همین اتفاق افتاده است. در یک شرایط بالنسبه عادی تر، قطعاً میداندار شدن نژادپرستان و فاشیستها در بستر اصلی سیاست مطلوب بخشهای مهمی از طبقه بورژوازی نیست. اما در هر حال و اساساً منافع کلان و استراتژیک طبقه بورژوازی و هیئت حاکمه است که تعیین میکند کدام جریان در کدام دوره معین بهتر میتواند منافع آنی و آتی بورژوازی آمریکا را تامین و پاسداری کند.

تبلیغات ضد سوسیالیستی و ضد کمونیستی در متن این کشمکش، خود بیانگر بخشی از فضای سیاسی حاکم در آمریکا است. آنها برسر کرسی و امتیازات قدرتمندترین فرد جهان و روشهای دمکراسی دعوا دارند اما به هر بهانه ای علیه کارگر و سوسیالیسم و تمایلات برابری طلبانه و آوانگارد پروپاگاند میکنند.

در این میان مسخره تر از ترامپ و هواداران فاشیست اش، همراهی و تحرک سلطنت طلبان، فرشگردی ها و مجاهدین در صفوف هواداران ترامپ در این ماجرا است. اینها که تا همین دیروز امیدوار بودند ترامپ به کاخ سفید برگردد و به امید و آرزوهایشان جامه عمل بپوشاند، امروز سرخورده به عناصر ته صف فاشیستهای مذهبی هوادار ترامپ پیوستند. مردم آزادیخواه در ایران نیز این حقایق را دیدند و نام این اپوزیسیون پرو ترامپ را کنار فاشیسم و عقب مانده ترین و مرتجع ترین بخش بورژوازی ثبت کردند.

واقعیت عظیم تر اینست که عمل ترامپ و هوادارانش نتیجه بن بست و بحران سرمایه داری امروز است که روزی بنا به نیاز بقای سرمایه فاشیسم را جلو صحنه میراند و روزی همین فاشیسم کل قوانین بازی این نظام را به سخره می گیرد. سرمایه داری دیگر صلاحیت اداره دنیای امروز را ندارد. بعد از ترامپ بایدن فرمان همین ماشین را بدست میگیرد و در منگنه فشار و توقع کارگران و تلاش برای تامین منافع بورژوازی آمریکا، در حد نیمه و نصفه اوباما هم عمل نخواهد کرد. لذا تقابل اجتماعی با راست افراطی در جامعه ادامه خواهد داشت. مقابله با نژادپرستی و تبعیض و نابرابری بنیادی، نه امر احزاب طبقات حاکم بلکه امر جنبش طبقه کارگر و سوسیالیسم کارگری در آمریکاست.

سردبیر.
۷ ژانویه ۲۰۲۱